۱۳۹۸ دی ۸, یکشنبه

گوگوش و فرح پهلوی






هنرمندانی بودند که به احترام شهدای آبانماه، کنسرتهای خود را با وجود ضرر مالی لغو کردند.  گوگوش در میان آنها نبود.  این کافی نبود، در برنامه ای هنری که ایرانیان فارق از هر باور سیاسی در آن شرکت کرده بودند، کنسرت را سیاسی کردند و گفتند:
"امشب مهمان عزیزی (خانم فرح) قرار بود در جمع باشه که بخاطر اوضاع فعلی ایران و همدردی با اتقافات اخیر دعوت رو قبول نکردن و اون عزیز کسی نیست جز شهبانو فرح پهلوی."

سلطنت طلبان شرکت کننده برخواسته و در حالی که بشدت کف می زدند، گفتند:<درود بر شرفش.>

نمی دانم که این سلطنت طلبانی که خانم فرح پهلوی را به علت عدم شرکت او با شرف توصیف کردند، هیچ دقت کردند  که با این توصیف، خود را و خانم گوگوش را مصداق توصیف مقابل آن قرار دادند یا هنوز متوجه نشده اند؟ (1)

هنرمند، وظیفه اخلاقی دارد که همیشه خود را از قدرت دور نگاه دارد، آزادی را پاس دارد و آلوده قدرت نشود و شهرت هنری خود را خرج اصحاب قدرت و استبدادیان نکند.  اینکه، شجریان در قلب ایرانیان جای گرفت و در تاریخ  هنری و سیاسی ایرانیان جاودانه شد، نه فقط به علت هنر و استعدادی هنری اش، بلکه و شاید به همان اندازه به این علت هم بود که با وجود پذیرفتن دهها سال سختی، حاضر نشد خود را در اختیار استبداد سلطنتی در قبل از انقلاب و استبداد مذهبی حاصل کودتای خرداد 60  بگذارد و اینگونه در قلب ایران دوستان و آزادیخواهان جاودانه شد.

در مقابل ایشان، خانم مرضیه را با آن آوای تحسین بر انگیز را قرار دهید، که قبل از ایران، به خواننده دربار معروف بود و بعد، باز هم میوه ممنوعه قدرت را خورد و به هوای اینکه فرقه رجوی کنسرتهای عظیم در غرب برای او بر پا کند، در زمانی که سربازان ایرانی بدست ارتش عراق کشته می شدند، به عراق رفت و سوار تانکهای عراقی در اختیار فرقه گذاشته شده شد و اینگونه مرتکب خودکشی هنری و سیاسی شد و تا آخر عمر، در حالت زندانی محترم در خانه و تحت نظر اعضای فرقه بسر برد.  تا جایی که حتی برای دیدن دوستانش باید چراغ سبز فرقه را می گرفت.

خانم گوگوش هم که بعد از انقلاب، دستگیر شدند و زندانی تا اینکه بنی صدر توانست آزادی ایشان را تضمین کند، هیچ نیاز نداشتند اینگونه سرمایه هنری خود را آتش بزنند و اینگونه کدورتی در امثال من که از دوران کودکی، شیفته صدای گوگوش و ترانه های ایشان بودیم ایجاد کنند.  امیدوارم که ایشان از واکنش ایرانیان وطن دوست و آزادیخواه و استبداد ستیز (چه به شکل مذهبی یا سلطنتی و یا هر شکل و فرم دیگر.) درس گرفته باشند و در صدد جبران بر آیند.

و اما، اینکه آیا خانم فرح عدم شرکت را به علت احترام به شهدای آبانماه انجام داده اند یا بقول خودشان، در خاطرات علم، با هدف مردم فریبی بوده است، من را بر ان داشت تا تحقیق و تحلیل خود را در باره ایشان منتشر کنم و قضاوت را بر عهده خوانندگان بگذارم:

فرح پهلوی: اسطوره و واقعیت

https://www.tribunezamaneh.com/archives/188859

(1) این نکته را اولین بار اقای حسین جوادزاده بود که به آن توجه کردند.

۱۳۹۸ دی ۵, پنجشنبه

وقتی خامنه ای خود را کیش مات کرد



یاداشتی کوتاه است که نیاز به باز شدن دارد و در اولین فرصت به ان خواهم پرداخت:


استبداد تبهکار حاکم از کودتای خرداد 60 ببعد، بر این باور شد که کوچکترین عقب نشینی در برابر مردمی که طلب حقوق خود را می کنند، به سرنگونی منجر می شود.  آقای رفسنجانی به مرحوم بازرگان گفته بود که شاه آزادی داد و ما سرنگونش کردیم و حال ما اشتباه او را مرتکب نمی شویم.  بعد ها این باور پایه "علمی" پیدا کرد، و متفکران رژیم این سخن تاکویل را مکرر تکرار می کردند که، خطر ناکترین زمانها برای رژیم بد، زمانی است که می خواهد خود را اصلاح کند.   بنا براین هیچ اصلاح اساسی را بر نمی تافتند و حتی وقتی حکم دادگاه میکونوس، سبب ساز اصلی به ریاست جمهوری رسیدن اقای خاتمی با شعار اصلاح طلبی شد (اصلاح طلبی که هیچگاه تعریف نشد.  نمی توانست تعریف شود، چرا که هیچ اصلاح اساسی در راستای حقوق مردم، بدون برداشتن اصل ولایت مطلقه فقیه ممکن نبود و آن به معنی نبود کردن رژیم بود.) آقای خامنه ای او را نیز بر نتافت و با استفاده از شخصیت بسیار ضعیف آقای خاتمی، او را به بقول خودش، به <تدارکاتچی> تبدیل کرد.

بیشتر، اصلاح ناپذیری را با دکترین <النصر بالرعب> (پیروزی از طریق وحشت.) همراه کرد و دستگاه ترور و سرکوب را وسیع تر کرد و حفظ نظام اوجب واجبات است، شد توجیه گربیشترین سرکوبها و جنایتها.

در اینجا است که اشتباه اساسی و استراتژیک آقای خامنه ای را می بینیم و آن اینکه: وقتی استبدادی، توانایی به روز کردن خود را و همراه کردن بخشی از جامعه را از از طریق اصلاح از دست می دهد، به بودنی غیر قابل انعطاف و جامد و سخت تبدیل می شود و این وضعیت، شکننده گی رژیم را سخت افزایش می دهد.  به بیان دیگر، استبدادی که باور کرده بود که پذیرفتن هر اصلاح اساسی، آن را با خطر سقوط از روی بام قدرت روبرو می کند، آنقدر به عقب می رود که از آن طرف بام بر زمین می افتد.  شاه نیز با ایجاد حزب سراسری رستاخیز و اجباری کردن عضویت در آن خود را گرفتار چنین وضعیتی کرده بود.

این وضعیتی است که آقای خامنه ای برای خود ایجاد کرده است و در واقع با پیش گرفتن روش کشتار و سرکوب، آنهم در شرایطی که مکانیسم تقسیم بود و حذف یکی، که از کودتای خرداد 60 شروع شده بود به جایی رسیده است که دیگر شخصیتی نمانده است و اینگونه  قبر خود را و ولایت مطلقه فقیه را کنده است.  چرا که وضعیتی را برای خود ایجاد کرده است که نه راه پیش دارد و نه راه پس.  در واقع خود را کیش مات کرده است.