۱۳۹۳ فروردین ۱۰, یکشنبه

بحثی در باره حکم اعدام بیش از 529 نفر در مصر





بعد از انتشار حکم اعدام 529 نفر در مصر یاداشت زیر را در فیس بوک خود منتشر کردم:

"قابل توجه کسانی که برای کودتای مصر کف زدند و نفسی راحتی کشیدند که مصر از دست مرسی رهایی یافت و راه دموکراسی هموار شد و ندانستند که روش همان هدف است و از طریق روش می شود هدف را دید. چقدر سخن سعدی بجاست:
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
ولیکن عاقبت گرگم تو بودی!!! "

یکی از هموطنان اهل قلم که قبلا از کودتای مصر استقبال کرده بودند و در رسای ارتش مصر مقاله ای منتشر کرده بودند، پاسخ زیر را برایم فرستادند:

"آقای دلخواسته اینهمه این دل نازنینت را برای تروریست های اخوان المسلمین خسته نکن. متأسفانه در تاریخ پیش می آید که گاهی ، خنثی کردن و از میدان به در کردن 500 نفر می تواند از نابود شدن کشوری جلو گیری کند. تصورش را بکن که اگر هیتلر و دار و دسته اش در آن بمب گذاری معروف به درک رفته بودند دهها ملیون نفوس در اروپا و اروپای شرقی و روسیه از دام مرگی که سر راهشان کارگذاشته شده بود می رهیدند. یا تصور کن اگر در سال 1356 دویست آخوند همراه با خمینی محاکمه و از دور خارج می شدند صدها هزار ایرانی و صد ها هزار عراقی نجات یافته بودند و ایران به این روز سیاه نمی افتاد و دنیا به لجن خمینیسم کشیده نمی شد. حکم اعدام بد است اما اخوان المسلمین راحت تر از نظامی ها می کشند و خواب راحت تری هم می کنند زیرا فکر می کنند که با کشتن دیگران غرفه های بهشت را هم صاحب خواهند شد همانطور که خمینی و تخم و ترکه اش دهها هزار جوان بی گناه ایرانی را در عرض دو سه سال نابودکردند . نظامیان دوران پهلوی در عرض پنجاه سال یک ده هزارم خمینی و اسلامیست ها نکشتند. شما دلت برای کی می سوزد؟. آقای دلخواسته برای تروریست ها دل نسوزان برای انسان های بی گناهی دل بسوزان که با روی کارماندن اخوان المسلمین در مصر از همه لحاظ نابود می شدند. هم از لحاظ ذهنی و روحی هم از لحاظ جسمی . به جنگ هایی فکرکن که آنها بر می افروختند. به ویران شدن اهرام فکر کن به آن جنایت بزرگی فکر کن که برادران دینی شان در افغانستان با بودا های چهار هزار ساله کردند. اینهمه غم هست که آدمی بخورد . شما غم مرسی را می خوری اسمش را هم گذاشته ای آزادی خواهی ؟ حیف نیست؟"

در پاسخ نوشتم:
آقای ... عزیز، نمی دانم که ایا تناقض  در نظر و گفتار خود را می بینید؟ از یک طرف می گویید مخالف  اعدام و شکنجه هستید و از طرف دیگر به توجیه ان می نشینید:" متأسفانه در تاریخ پیش می آید که گاهی ، خنثی کردن و از میدان به در کردن 500 نفر می تواند از نابود شدن کشوری جلو گیری کند." با این منطق نشان می دهید که: 1. حقوق انسان را ذاتی انسان و جهانشمول نمی دانید. 2. به همان منطقی که رژیم در کشتار مخالفان خود به ان متوسل شد متوسل شده اید.  فلسفه سیاست "النصرت بالرعب" اقای خامنه ای نیز بر این بنا شده است که با کشتن عده ای از مخالفان وحشت در دل دیگران ایجاد می کنیم و یا اقای رفسنجانی که بعد از شروع  اعدامهای بعد از کودتاای خرداد شصت گفت که اگر آن شب چند صد نفر را کشته بودیم  حال مجبور نبویدم اینقدر اعدام کنیم.  از تشابه اندیشه و روش خود با استبداد حاکم دچار شگفتی نمی شوید؟
اقای ... عزیز اینکه اگر هیتلر در انفجار کشته شده بود چند میلیون نفر کشته نمی شدند چه ربطی با کار بیدادگاه های مصر دارد که 500 نفر را در عرض دو روز در حالیکه به به دو سوم متهمان اجازه ورد به دادگاه نداده اند و حتی به وکلا نیز اجازه ورود به دادگاه نداده اند  دارد؟ ایا واقعا نمی بینید که این قیاس مع الفارق است؟
اگر در مبارزه سیاسی، دفاع از حقوق انسان و کرامت ذاتی انسان هدف اصلی مبارزه نباشد، در آن زمان دیگر سخن گفتن از حقوق انسان به پشیزی نمی ارزد و طرفهای درگیر از آنجایی که افرادی با تفکراتی غرق شده در خشونت هستند فرقی با یکدیگر ندارند و تنها فرق این است که یک طرف قدرت را در اختیار دارد و طرف دیگر سعی در گرفتن قدرت می کند و در این وسط این مردم هستند که قربانی جنگ قدرت می شوند.  من از حقوق انسانی همان هیتلر و استالین و خمینی و خامنه ای هم دفاع می کنم، نه تنها به این دلیل که حقوق انسان از جمله حق زندگی قبل از باور و عمل وجود دارد بلکه به این دلیل هم که اگر به نقض حقوق انسانی بدترین ها چشم بپوشانیم، بزودی خشونت و اعدام به سراغ بهترین ها  خواهد رفت.  زمانی به استقرار مردم سالاری در وطن خود مطمئن خواهم شد که از حقوق بدترین ها نیز بدون اگر و اما دفاع کنیم.
اقای ... عزیز، من اصلا نمی فهمم که چگونه می توانید از یکطرف از حکم اعدام  500 نفر بدون حق کوچکترین دفاعی از خود دفاع کنید و از طرف دیگر همین روش بیدادگاه های رژیم حاکم بر وطن را محکوم کنید؟

یادم است که اولین دیدارم با بنی صدر درست چند هفته بعد از قتل فجیع اقای بختیار انجام شد.  در آن زمان بنی صدر سخت به محکوم کردن این قتل مشغول و پی در پی مصاحبه می کرد و رژیم را محکوم و قصد کشاندن رژیم به دادگاه را داشت.  یکی از اولین سوالاتم از او این بود که اقای بنی صدر شما بختیار را خائن می دانستید حال چگونه است که کسانی که سالها از قبل او خورده اند و برده اند و حال هر یک در گوشه ای پنهان شده اند این شمایید که خونخواه او شده اید؟ جواب داد که بله من بختیار را خائن می دانستم و می دانم چرا که ارتش دشمن را به خاک وطن اورد.  ولی خائن هم قبل از خائن بودن انسان است و حقوق دارد و با این قتل فجیع( انگشتش را رو به گردنش کشید که اشاره به بریدن گلو بود.) او را از اصلی ترین حق خود که حق زندگی بود محروم کردند.
اقای ... از نظر من ما برای نجات وطن غرق در خشونت به چنین نگرشی نیاز داریم.  نیاز به فعال کردن وجدان اخلاقی جامعه داریم.  از خشونت جز خشونت تولید نمی شود، این با ایستادگی بر حقوق انسان، حتی بدترین انسانها می باشد که جامعه ما پای به  شاهراه مردم سالاری و استقلال و ازادی و رشد خواهد گذاشت."

در پاسخ نوشتد:

"آقای دلخواسته من با اعدام مخالفم و با حکم اعدام این پانصد اخوان المسلمین هم مخالفم حرف من در پاسخ شما بود که به مخالفان حکومت مرسی و مدافعان تظاهرات بیست ملیونی مردم مصر برای برچیدن بساط اخوان المسلمین (که شما آنرا کودتا می نامید و فقط نظامی ها را می بینید و مردم مصر را نمی بینید ) طعنه زده بودید که بیایید و ببینید چه می کنند. حرف من این است که اگر اخوان المسلمین در مصر موفق شوند تا حکومت را برای مدت طولانی در اختیار بگیرند هزاران برابر خواهندکشت و با وجدان آسوده تری خواهند کشت زیرا به زعم آنها برای خدا و رسول الله خواهند کشت .بهترین ها را و شریف ترین ها و فهمیده ترین ها را هم خواهند کشت درست مثل خمینی و تخم و ترکه اش که انتخاب کردند و ارزنده ترین فرزندان مردم ایران را نابود کردند . بنا بر این شما این موضوع را بهانه نکنید که خواست ملت مصر در برچیدن حکومت اخوانی ها را زیر سئوال ببرید. شما هم می دانی که حکومت مرسی دموکراتیک نبود و صندوق رأیی که در کشوری مثل مصر کار گذاشتند و از آن حکومت اخوان المسلمین را بیرون آوردند همانقدر دموکراتیک بود که صندوق های خمینی در ایران دموکراتیک بود دعوت مردم به رأی دادن با تکیه بر اسلام و اعتقادات دنی آنها رأی دادن به دموکراسی نیست و انتخاب یک گروه و تشکیلات یا مرجع دینی برای اداره حکومت در چنین کشورهایی دلیل بر دموکراتیک بودن چنین حکومت هایی نیست زیرا یک نظام متکی بر شرع اسلامی هزار و چهارصد سال با فرهنگ دموکراسی فاصله دارد. اگر مرسی مثل خمینی دست به کشتار نزد علتش نا توانی او بیداری ملت مصر و تجربه ای که از ایران و وضعیت اسفبار ملت ایران داشتند و همچنین وجود ارتش مصر بود. آنها از خدا می خواستند مثل خمینی سپاه پاسدار راه بیندازند و جنایتکاران کله خشک آدمکش اخوانی را مسلح کنند اما زورش را نداشتند. با انشالله گربه است گفتن ها نمی شود حقایق را لوث کرد. من مخالف اعدام سیاسی و اصولا حکم اعدام هستم اما بیش از آن که دلم به حال دیکتاتورهای دینی از نوع مرسی و تخم و ترکه خمینی بسوزد به حال کودکانی می سوزد که دریک حکومت شرعی از همان کودکی پر پر می شوند و شستشوی مغزی می شوند و به گوشت دم توپ یک مشت ریشوی بیمار روانی برای توسعه قدرت متعصبان قشری تبدیل می شوند یا به عنوان گوشت دم توپ قربانی جنگ افروزی های متحجرا ن فاسد و نادان می گردند. مقصودم این بود که شما هم حقوق بشر گزینشی نداشته باش . قطعا بشریت و حقوق او با وجود حکومت اسلامیست ها و سلطه متحجران دینی بیش از حکومت ارتشی ها در مصر پایمال می شود. اگر در دوره مرسی دستگاه کشتار اسلام سیاسی چندان فعال نبود علتش آن بود که دولت مستعجل هنوز مسلط نشده بود و از غم بی آلتی افسر ده بود. روزی که می توانست مثل خمینی از غم بی آلتی بیرون بیاید و اوباش را مسلح کند و به جان ملت مصر بیندازد آنوقت حقوق بشر دوستی شما دیگر هیچ دردی را درمان نمی کرد. سنگ بنایی که غلط است و کج کار گذاشته شده نمی تواند تبدیل به کاخ بلند عدالت و انسان دوستی شود. اخوانیگری و خمینیگری و طالبانی گری هرگز نمی تواند به بشریت خدمت کند و جز ظلم و بیداد و ویرانی و غارت و فساد و جنایت به بار نمی آورد. بنا بر این غم این ها را نخورید خود مردم مصر به اندازه کافی عاقل و بالغ هستند و تجر به مردم بی نوا و مظلوم و غارت شدهء ایران را هم پشت سر دارند و می دانند باید چکارکنند. آخر این یادداشت هم برای یکی دو درجه عفو خوردن این تروریست های اخوانی دعا می کنم تا شما زیاد دلخور نباشی."


پاسخ دادم:

چند نکته برای  آقای ...:

-
بسیار خوشحالم که مخالف اعدام هستید و عمل بیدادگاههای مصر تحت فرمان ارتش مصر در حکم اعدام این افراد محکوم می کنید.  کامنت اول شما عکس این نظر را تداعی می کرد.  بهر حال بسیار خوشحالم.

 وقتی از مردم مصر صحبت می کنید گونه ای می باشد که فرد گمان می کند که ملت یکپارچه ای می باشند.  می دانید که اینگونه نیست و بقول خودشان بیست در صد از رای دهندگان اخوانی هستند و کمی کمتر از آنها از سلفی ها( که بسیار خطرناکتر از اخوانی ها می باشند.) می باشند که طرفدار دولت نظامی هستند.  مبارکی ها هم که در صد بالایی را و نیز ناصری ها و ....و.  بنا براین صحیح نیست بگویید که مردم مصر قیام کردند، بلکه صحیح این است بگویید که بخشی از مردم مصر بر علیه بخش دیگر قیام و از طریق ارتش  ان بخش را سرکوب کردند.  اینگونه سخن گفتن به واقعیت نزدیکتر است، و گرنه وضعیت اوکراین پیش می اید که یک بخش از جامعه رئیس جمهور را سرنگون می کند و بخش روسی زبان را حذف و بعد می گوید ما نماینده ملت اوکراین هستیم.

-
اینکه چند میلیون نفر در تظاهرات شرکت کردند از همان آغاز مورد سوال بود و اینکه در ارقام اغراق شده است.  این بزرگنمایی را اول بار تونی بلر از نو کانزواتیوهای سخت طرفدار اسرائیل کرد و گفت 18 میلیون.  بعد که دیدند دروغ مالیات ندارد گفتند 30 میلیون.  بعد از کودتا هم هیچوقت نتوانستند حتی همان میدان ازادی اشان که گنجایش یک میلیونی دارد را پر بکنند. رابر ت فیسک  اعداد را اغراق بزرگی خواند و رابرت پاری از نقش اساسی عربستان و اسرائیل و اولیگارشی مبارکی در سرنگونی نوشت.  حال که نقش عربستان در حمایت از کودتا کاملا مشخص شده است.  ایا باور می کنید که عربستان از دموکراسی در مصر دفاع می کرد و می کند؟

-
ارتش مصر همان سپاه پاسداران ایران است و ژنرالهایش نزدیک نیمی از اقتصاد مصر را تحت کنترل دارند.  همه اشان تعلیم دیده دانشگاه های نظامی آمریکا هستند و در دیکتاتوری سادات و مبارک نهایت همکاری را با انها کردند و سودها بردند.  الان هم که السیسی هیچی نشده خواب نما شده و خود را فرستاده خدا می داند( نیوورک تایمز نوشت که در گفته در خوابی صدایی به او گفت که تو را به جایی خواهیم رساند که دست هیچکس تا حال به ان نرسیده است و...و) یعنی در اول کار به بیماری مالیخولایی مستبدان که در آخر عمر دچار می شوند مبتلا شده است( یادتان باشد هم ایشان بود که در جریان جنبش بر علیه مبارک گفته بود که تمام دخترانی که در میدان شب را به روز اورده اند باید معاینه بشوند که آیا باکره هستند یا نه.  اینهم سکولار شما.) کجای این ارتش ملی بوده است؟

-
همانطور که در بالا می بینید بعد از انتخاب مرسی مقاله ای منتشر کردم و از انقلابیون مصر انتقاد که چه اشتباهاتی را مرتکب شده اند تا یک اخوانی بشود رئیس جمهور.  مسئله من مرسی نبود بلکه این بود که رئیس جمهور منتخب ولی اقتدار گرا و قبیله گرا  را با تانک و کشتار بیسابقه در خیابانها برکنار نمی کنند، راه و روش مدنی راحت به اینکار موفق می شد ولی با وارد کردن ارتش، انقلابیون هم چوپان را گرگ کردند و هم اینکه نشان دادند فاقد فرهنگ دموکراتیک می باشند.

-دولت نظامی بسیاری از رهبران انقلاب مصر را دستگیر کرده است و عده روز افزونی از سکولارهای انقلابی( همان کسانی که اول برای تانکهای نظامی کف زدند و سوار آنها شدند.) گروه های مقاومت در برابر استبداد نظامی تشکیل داده اند. سانسور کامل بر رسانه ها حاکم است.  السیسی که قول داده بود هرگز در سیاست دخالت نکند  حال رئیس جمهور خواهد شد، مبارک که انقلاب بر ضد او انجام شد ازاد شده است. مانند سالهای شصت به خانه ها می ریزند و می زنند و دستگیر می کنند، بنا بر گزارشات سازمانهای حقوق بشر شکنجه بشدت شیوع دارد و...و.  آیا اینها را نشانه ای از مردمسالاری می دانید؟

-
آقای ... حرف بسیار است.  در هر حال بسیار خوشحالم که بیدادگاه های  تحت کنترل ارتش مصر را محکوم می کنید.  نقطه شروع بسیار خوبی می باشد.  امید که ادامه بدهید.  همیشه هدف در روش بیان می شود.  بهمین علت بود که آن زمان نوشتم که مصر با دموکراسی خداحافظی کرد چرا که از دل کودتای نظامی، حتی با حمایت چند میلیون نفر، مردم سالاری بیرون نمی اید.....گرگم تو بودی.  فقط امیدوارم کسانی که دست به انقلاب زدند از اشتباه تاریخی خود در ارتش را وارد مناقشه ای سیاسی کردن درس گرفته و مبارزه را ادامه بدهند تا خزان عرب راه خود را به طرف بهار عرب بگشاید.

۱۳۹۳ فروردین ۹, شنبه

چگونگی فریب کسانی که از روی ترس و امید رای دادند از زبان رژیمی ها: امیر محبیان: روحانی پروژه نظام برای تعامل با جهان است


قابل توجه کسانی که با ایجاد ترس در جامعه بیشترین کوشش را کردند تا مردم را به پای صندوقهای رای بکشانند و بعد از "انتخاب" روحانی سخن از این گفتند که خطری بزرگ از سر ایران رد شد.  در آن زمان هنوز نمی دانستیم که رئیس جمهور شدن آقای روحانی نتیجه مذاکرات پنهانی آقایان خامنه ای و اوباما در عمان می باشد ولی این را می دانستیم که اقای خامنه ای در صدد مهندسی کردن "انتخابات" است و جلیلی را به میدان آورده است تا با ایجاد ترس، مردم به مار غاشیه پناه ببرند.  با اصل شرکت در "انتخابات" در درون نظام ولایت مطلقه فقیه که هر رای انداختنی در درجه اول رای به مشروعیت بخشیدن ولی مطلقه فقیه و خود را حقیر و ایتام و صغار دانستن و اینگونه حقوق انسانی خود را نقض کردن، نیز مخالف بودیم.  آیا کسانی که این بار نیز فریب بازی رژیم را خوردند درس می گیرند و از طریق نقد اشتباه خود به این نتیجه خواهند رسید که اصلاح نظام ولایت مطلقه فقیه به نبود کردن آن می باشد و اینگونه به جریان مصدقی استقلال و ازادی، ملحق خواهند شد؟ امیدوارم:

امیر محبیان تحلیلگر سیاسی محافظه کار و سر دبیر خبر گزاری آریا در گفتگویی با ویژه نامه نوروزی هفته نامه مثلث انتخاب روحانی را « پروژه سیستم » خوانده است ، محبیان که کار خود را از روزنامه رسالت آغاز کرد و خود را تحلیل گر اصول گرا می‌داند، فاش می‌کند و فاش می‌گوید: «پروژه سیستم، انجام حرکتی حساب شده در حوزه تعامل بین‌الملل بود که تنها حسن روحانی با سوابق و نگاه امنیتی خاص تبحر لازم را در این مورد داشت. و حضور سعید جلیلی در انتخابات خرداد ۹۲ رای به روحانی را برای مردم معنادار کرد. سیستم قصد داشت حرکتی حساب شده در حوزه تعامل بین‌المللی انجام دهد که نه احمدی‌نژاد می‌توانست این نقش را بازی کند و نه مصلحت بود کار بدست اصلاح طلبان بیفتد. طبعا روحانی با سوابق خود و نگاه امنیتی خاص تبحر لازم را در این مورد داشت.»
از مهم‌ترین نکات این گفتگو:
● « هدف ائتلاف سه نفره (ولایتی، قالیباف و حداد عادل) از اعلام زودهنگام {کاندیداتوری در انتخابات}، پیشدستی و ایجاد فضای روانی برای جلوگیری از کاندیداتوری سایر افراد مطرح بود. عملا این گروه سه نفره پوشش دهنده همه سلایق نبود، برای همین هم پایداری‌ها و جبهه پیروان مکانیزم معرفی کاندیدای خود را بکار انداختند.»
● « واقعیت آن بود که هیچ کاندیدایی از افراد مطرح شده به جز جلیلی نمی‌توانست زمینه دوقطبی شدنی را بوجود آورد که جامعه را بسوی اصلاح طلبان براند.»
● « هاشمی رفسنجانی کوشید به عنوان محرک قوی عمل کند و زمینه را به نفع روحانی آماده کند. و ولایتی با نقد روش جلیلی در گفتگوها با کشورهای 5+1، مدعای تعامل و تدبیر روحانی را پیامی گرداند خطاب به غرب و گویای تغییر رویه خامنه‌ای شد.»
این فاش کردن و فاش گفتن دیرهنگام همان واقعیت است که نشریه انقلاب اسلامی در هجرت، پیش از انتخابات خرداد و پس از آن، مرتب خاطر نشان مردم کشور کرده‌است. می‌ماند دانستن معنای «تعامل» که وقتی یک طرف رژیمی راست که خود اقتصاد را به غارت مافیاهای نظامی – مالی سپرده و رمق از آن ستانده و طرف دیگر قدرت اقتصادی امریکا و اروپا و کشورهای نفت خیز عرب است، چه معنائی غیر از تسلیم می‌تواند داشته باشد؟
 
 http://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/13-khabar/siasi/7970-2014-03-26-18-31-04.html
 
 http://www.digarban.com/node/17459

۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

لغو مجازات اعدام و وصف بنی صدر از منتظری: همچون مرغ آزادی جوی، برای رها کردن خویش از قفس تنگ و خشنِ فقه قدرت و تکلیف مدار، می کند اما دیواره های قفس مانع از پرواز او می شوند.



خواندن کتاب بیان آزادی، حق حیات و مجازات اعدام بنی صدر را هم به دین باورانی که در پی یافتن آزادی و حقوق انسان، از جمله حق حیات و نفی مجازات اعدام  از دل دین هستند و هم به دیگرانی که در پی لغو مجازات اعدام و وارد کردن این باور در وجدان عمومی جامعه می باشند پیشنهاد می کنم.

بخش آخر گفتگویی بین آقای محمد جعفری، بنی صدر و ایت الله منتظری در باره حق حیات می باشد که متاسفانه قبل از به پایان رسیدن با فوت ایشان ناتمام ماند:
 
بخشی از مقدمه: 

درک قدرتمداران از احکام دین حق، در جامعه ما، واژگونه احکام الهی در بیان قرآنی شده است. اینک سئوال می شود که چرا، در جنبش برای لغو اعدام، آن دسته از فقیهان و نواندیشان منتقد دینی نیز که روی به قدرت ورزی ندارند، شرکت نمی کنند و راهی برای بیرون رفتن از این ورطه ویرانگر ارائه نمی کنند؟ از نگاه اینجانب، پاسخ این سئوال دشوار نیست: هر جا اصل بر ثنویت باشد- که اصل راهنمای فلسفه ارسطوئی و منطق اوست- و چارچوب اندیشه نیز فقه قدرت/تکلیفمدار کنونی باشد- که در اصول فقه رایج، درعقل فقیه خود را بازنمایی می کند-، همه آیه های کتاب حق، بر وفق قدرتمداری، معنی می شوند. در این محدوده، «فقه مترقی» و «فقه پویا» و هر عنوان دیگری که برای توجیه اصلاح پذیری چنین فقهی بکار رود، کاری است که به بن بست می خورد و مثال تقلا کننده در این بن بست به پرنده زندانی ای می ماند که خود را به دیواره های قفس می کوبد تا مگر آسمان باز را بازیابد. اندریافت بیان شفاف و بدون پیچ و خم قرآن، نیاز به رها کردن دین از فلسفه و منطق قدرت وبازیافت "موازنه عدمی" به معنای رهاشدن از هر محدود کننده ای، بمثابه اصل، راهنما دارد. متن پرسش و پاسخ آقای رضایی با آقای منتظری– که رحمت بیکران خداوندی شامل حال او باد – نمونه خوبی در این زمینه است. پاسخهای آقای منتظری بیانگر تقلائی است که آن شادروان، همچون مرغ آزادی جوی، برای رها کردن خویش از قفس تنگ و خشنِ فقه قدرت و تکلیف مدار، می کند اما دیواره های قفس مانع از پرواز او می شوند. با این حال، او به کوشش خود ادامه می دهد. به عنوان نمونه، مرحوم منتظری در پاسخ به یکی از پرسشها می نویسد:
"چون حکم اعدام از خداوند است پس جان محکوم به اعدامی که اعدام می شود را خداوند می ستاند."
اگر در این حکم با دیده دقت بنگریم، متاسفانه می یابیم که از چه بسیار واقعیتها که غفلت شده است:
الف)  از این واقعیت غفلت می شود که قاضی صادر کننده حکم اعدام، انسان است، نه خدا. در قضاوت، قرآن رعایت بیش از بیست اصل را بر او واجب کرده است. دلیل واقعی وجوب اصول مزبور این است که جنایت در جامعه روی می دهد و می باید همه عوامل مؤثر در جنایت را شناسائی کرد و پس از آن، با رعایت اصول حاکم بر قضاوت، حکم را تا ممکن است از خطا، مصون کرد و راه جبران و اصلاح و ترمیم را نبست.
ب) هرگاه به این اعتبار که زندگی و مرگ در دست خداوند است، جان ستاندن از محکوم را به خداوند نسبت دهیم، کاستی ها در علم بر جنایت و عوامل مؤثر در وقوع آن نیز، به پای خداوند نوشته می شوند که نقض اصل عدالت الهی است. این گونه توجیه گریها دو خطر دیگر نیز در بردارند: خطر اول اینکه پس چرا قاتل نتواند جنایت خود را بدین حکم توجیه کند که جان مقتول را نیز خداوند می ستاند. در اینجا قول آقای بوش رئیس جمهوری پیشین امریکا را یادآور می شوم که مدعی بود هرچه می گوید خداوند بر زبان او جاری می کند و هرچه می کند، خداوند او را به انجام آن بر می انگیزد. مشابه این حکم در توجیه پندار و گفتار و کردار آقای خمینی نیز به کار رفته است و هنوز می رود. و خطر دوم این است که بر خلاف پندار نادرستی که همگانی شده است، جانیان فراوانی هستند که وقتی دانستند اعدام می شوند چه بسا به جنایت راغب تر می شوند. زیرا فکر می کنند با جنایت، قاتل و مقتول از میان می روند و همه چیز تمام می شود. حال آنکه اگر بزهکاران بدانند زنده می مانند و بقیت عمر را باید با جنایتی که کرده اند زندگی کنند، بسا به گرد جنایت نچرخند.
ج) قرآن وقتی بیان می کند که «مجازات زشتکاری، زشتکاری است»، به این معناست که مجازات اعدام را هم زشتکاری می داند. از این روست که در آیات راجع به قتل عمد و قصاص، ضمن آنکه قاتل را در حکمِ برادر مقتول می شمارد، بنا را بر عفو و یا بیرون رفتن از چرخه زشتکاری ↔ زشتکاری می گذارد.
د) حکم قرآنی را نباید تجزیه کرد. توضیح این که در آیه های راجع به قصاص، حکم اعدام قطعی نیست. آیه یک کل است: «مجازات قاتل اعدام است، در حالی که عفو بهتر است و بازگشت از عفو تجاوزگری است»، همه با هم یک حکم را تشکیل می دهد. بدین قرار، نیک که بنگریم می بینیم قرآن اصول راهنمای قضاوت را در حکم منظور کرده و بنا را بر اجتناب از زشتکاری (اعدام) گذاشته است.
آقای منتظری در بخش پایانی پاسخشان راهی به آزادی از چرخه قتل-اعدام می جوید؛ آنجا که چند و چون مجازاتها را تابع رها شدن جامعه ها از بند خشونت می داند. گرچه هنوز دیواره قفس مانع پرواز می شود و وی در میان قول بر لغو اعدام و حفظ آن می ماند، بخش پایانی سخن وی مجازات اعدام را تا حد زیادی بی وجه می گرداند. چرا که او از مجازاتها سلب قطعیت می کند و این حقیقت را می پذیرد که مبنای مجازاتها در قرآن، "جبران" زشت کاری با نیک کرداری است. نظری که او در پایان پاسخ می آورد، بیانگر نیاز به رها کردن دین از قفسی است که فلسفه و منطق ارسطوئی است.
راستی اینست که رها شدن از قفس خفقان آور فقه قدرت و تکلیفمدار، به رها کردن دین از فلسفه و منطق قدرت و بازیافتن دین بمثابه بیان آزادی انجام شدنی است.
هنوز یادآوریهای دیگر بایسته اند. اما آن یادآوری ها، در پاسخها به پرسشها و با تفصیل بیشتر در کتاب بیان آزادی که در دست انتشار است، آمده اند. امیدوارم این کتاب بتواند به هرچه جدی تر گرفته شدن بحث عمیق و میان رشته ای در باره سامانه مجازاتهای خلاف حقوق انسان و نقش ویرانگر آنها در زندگی فردی و جمعی ما کمک کند.   

 ابوالحسن بنی صدر- 2 فروردین 1389


                 
        http://www.google.co.uk/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=1&ved=0CC0QFjAA&url=http%3A%2F%2Fwww.banisadr.com.fr%2FBooks%2Fexecution%2Fdoc%2Fexecution.doc&ei=l_YzU7_SK5SShQeyzYGoDg&usg=AFQjCNHpAuMM25h7uWZM0rA482xDapAhSw&sig2=oFTr8zZnFDnXE6HYPHZL0A&bvm=bv.63808443,d.bGQ                           



۱۳۹۳ فروردین ۵, سه‌شنبه

محکومیت اعدام سرباز وطن بدست سلفی های جیره خوار عربستان را همه طرفه کنیم



هموطنان در کنار محکومیت مافیای حاکم بر وطن و نقش/بی عملی رژیم خیانت، جنایت و فساد  که در اعدام این سرباز ایرانی داشته است یادمان نرود که او بدست کسانی اعدام شده است که جیره خوار عربستان سعودی می باشند.  این فناتیکهای سلفی/وهابی از این گروگانگیری و حال آدمکش بیشتر یک هدف را دنبال می کنند و ان اینکه به ارباب نشان بدهند که در مقابل پولی که از آنها دریافت می کنند قادر به انجام کاری هستند.  نیک می دانند که رژیم ضد ملی برای یک سرباز باجی به انها نخواهد داد و تنها بعد از اعدام  بنا بر اصل "گنه کرد در بلخ آهنگری - به شوشتر زدند گردن مسگری" مانند قبل دست به اعدامهای بیشتری از هموطنان بلوچ خواهد زد.ولی این سبب نمی شود که دست به جنایت نزنند.

محکومیت را همه طرفه کنید.

جنایتکارانی که دست به این جنایت زده اند و سربازی را به جرم دفاع از مرزهای وطن اعدام کرده اند بدانند که در فردای ایران آزاد و مستقل فرد فرد این جنایتکاران را خواهیم یافت و در دادگاه های مستقل محاکمه خواهیم کرد.


 البته در این نوشته فرض بر این گذاشته شده است که خبر صحت دارد.  هنوز وزارت خارجه ان را تایید نکرده است و امید این است که خبر صحت ندارد. 

۱۳۹۳ فروردین ۲, شنبه

سنبل آبی نوروز



باز نویسی نوشته ای می باشد که چند روز قبل منتشر کردم:
 
نوروز برای هر کسی به گونه‌ای می‌رسد.
نوروز برای من
با آن ظرف سفالی ستاره مانندی می‌آید که نازنین مادرم، هر سال از آن برای سبزه انداختن استفاده می کرد؛

و با جوانه زدن عدسها توی آن ظرف سفالی و حرف‌زدنهای مداوم مادرم با آنها، تو گویی با نوزاد تازه به دنیا آمده‌اش سخن می‌گوید و می‌خواهد با حرکت لبها و نگاهش، تمام عشقش به نوشدگی و زایندگی را به آنها ببخشد؛

و با روزهای پرجنب و جوش پایانی اسفند در دبستان یادگار؛

و البته با لطیف شدن نگاه‌ها و لبخندهای همان معلمان ترشروی روزهای قبل از عید؛
و با تداعی آن گل سنبل آبی که بالای یکی از درس‌های کتاب فارسی‌امان نقش بسته بود؛


و با آماده باش مامان برای خانه تکانی و شستن فرشها و تمیز کردن شیشه‌ها و زیرو رو کردن انباری و رفتن غبارهای سال کهنه از در و دیوار؛

و با بیل زدن باغچه کوچک خانه و کاشتن بنفشه های زرد و آبی و بنفش که پدر از باغداری قلعه ارمنی خریده بود؛

و با عطر مستانه گل یاس توی گلدان بغل حوض بخصوص اوائل غروب؛

و با ماهی سرخ کوچک توی تنگ قدیمی‌امان؛

و با حرکت دسته جمعی‌امان به سوی بازار و شادی وصف‌ناپذیری که از خرید کت و شلواری آویزان به تن داشتم؛

و با مزه شیرینی خامه‌های بزرگی که فقط آن روزها در بازار عید می‌شد دید؛

و با آب و جارو کردن کوچه های تنگ و شلوغمان؛

و با سر سفره هفت سین نشستن وقت تحویل سال و خیره شدن به حرکات ماهی قرمز و منتظر دیدن حرکت تند او چراکه مادرم هنوز سخت بر این باور بود که این حرکت ماهی کوچولوی ما نشان از جا بجا شدن زمین به شاخ دیگر در این لحظه سال تحویل دارد؛
و از حس تکرار دعای خاص تحویل سال و شعفی که از صدای توپها بلند می شد؛

و بلافاصله بوسیدن روی نازنین مادر و سپس روبوسی با کمی خجالت با پدر و خواهربرادرها؛

و با اسکناسهای تا نخورده دو تومانی یا پنج تومانی پدر و دایی بزرگه و عمو غلامرضا؛

و با جیب‌های پر شده از شیرینی و آجیل توی صف سینما خرم و کارون؛

و با از خنده روده بر شدن از تماشای تئاترهای ارحام صدر؛

 نوروز برای من از جوشیدن چشمه های کوه آبیدر سنندج و روییدن گلهای یخ و گل افشان شدنش؛

و با دوستم محمد شب عید با ایران پیما به تهران برگشتن و بوسیدن و بوییدن خواهرکم که تازه به شیرین زبونی افتاده بود؛

و با شادی و هیجان و طراوتی که به یکباره در حال و هوای روزهای آغازین فروردین دمیده شده بود و می شد ردپایش را در سیمای خندان و شاداب بچه‌های محل دید؛
و...نوروز برای من از آتش بر افروختن اجدادمان بر پشت بامها در شب عید تا ارواح گذشتگانشان در زمان بازگشت خانه خود را بیابند می آید.
 
نوروز برای من از ساری و جاری شدن مادیت در معنویت می آید.
نوروز برای من از توانایی و بزرگواری برای بخشیدن و بخشیده شدن می آید.
از کینه ها را در چشمه مروت و بزرگواری شستن می آید.
                      
و نوروز برای من از خود را نوروز کردن و در آزادی خود را دائم شکفتن می آید.
...و از درگاه آن دگرگون کننده لطیف آرزو می‌کنم که نوروز 93 نوید زیستن در عشق و آزادی و امید در سرزمین اهورایی امان باشد؛ نوید روزهای نو برای من ایرانی در وطنی آباد و آزاد و سبز.