۱۳۹۷ اردیبهشت ۸, شنبه

مدافع حقوق انسان بودن و در ثنای رضا شاه قلم راندن!!!




تخریب قبور و نبش قبر و توهین به کالبد رفتگان، سنت مرسوم استبدادیان در تاریخ ایران و ورای بوده است و می باشد.  بسیاری از هم نسلهای من بیاد دارند که چگونه بعد از کودتای خرداد شصت، ذوب شدگان در کینه ورزی آقای خمینی، به قبور اعدام شدگان در بهشت زهرا حمله کردند و سنگهای قبور را شکستند و و حتی در مواردی شناعت را به آنجا رساندند که بدن قربانیان استبداد را از قبر بیرون کشیدند.  یا در کشتار زندانیان در سال 67، که بدنهای کشته شدگان را در قبور جمعی و پنهان ریختند.
البته اولین کوشش در انجام این شناعت در بعد از انقلاب با حمله به قبر رضا شاه انجام شد.  رضا شاهی که خود به سنت مستبدان همین بلاها را بر سر بدنهای بسیاری از مخالفان خود آورده بود. 
کشف کالبد احتمالی رضا شاه و گمانه زنی ها در باره آن، سبب شد که این کالبد به بازیچه ای در دست سلطنت طلبان و مخالفان آن تبدیل و. هر طرف سعی در استفاده سیاسی از آن کند.  ولی چیزی که موجب تاسف شد ملاحظه قلم زنی کسانی بود که خود را مدافع حقوق انسان و مردمسالاری می دانند بود.  کسانی که در مدح عامل انگیسی که تجربه انقلاب مشروطه و مردمسالاری درون زا را سقط جنین کرد و به جای مدرنیسم، بقول مهدی قلی هدایت، نخست وزیر رضا شاه، تمدن بلواری تحویل جامعه داد و هیچ در دزدی کم نگذاشت، به تعریف می نشینند که ایران را مدرن! کرد.  اینگونه معلوم کردند که نه تنها، هنوز در اندیشه راهنمایشان، قدرت و زور حرف اول را می زند، بلکه نشان دادند که حتی معنی مدرنیسم را نمی دانند و نمی دانند که انسان مدرن انسانی است که عقلانیتش رها از استبداد فرهنگی و سیاسی است و انسانی که مستقل می اندیشد و آزاد تصمیم می گیرد.  یعنی درست نقطه مقابل سیاست و روش رضا شاه که اطاعت محض و مطلق طلب می کرد و نقض آن را با اعدام و زندان و تبعید پاسخ می داد و مردم آذربایجان را <خر> توصیف می کرد و مجلس دست چین و دست نشانده خود را هم <طویله>.

از سلطنت طلبان ذوب شده در اسطوره قدرت که نه حقوق انسان را می فهمند چیست و نه کرامت انسان را و نه آزادی و استقلال را، تعجبی نیست که نگاهی اسطوره ای به مستبدی وابسته و بس فاسد دارند.  بلکه تعجب از کسانی است که خود از قربانیان استبداد و استبدادها هستند ولی هنوز متوجه نیستند که تجلیل، حتی تجلیل مشروط از مستبد (اینهم نوع دیگری از وسط بازی است.) هم ناقض حقوق انسان و حقوق ملی و حقوق شهروندی است و هم توجیه گر ظهور رضا شاه های جدید.

سخنان آقای احمد رناسی را با هم بخوانیم:
سخن عطار:«پا درنه همچومردان ونترس درگذرازکفروایمان ومترس»!؟ درزمان ویران سازی مقبره رضا شاه،نگارنده درایران بودوتنها دارنده گان فرهنگ سیاسی نهضت ملی وپیروان مصدق، ازجمله پروانه وداریوش فروهروصدیقی و...، آشکاروپنهان به این ویرانه سازی خلخالی، ودرست دانستن آن ازسوی آیت الله خمینی، انتقاد داشتند ومی توان پذیرفت که بنی صدرهم چنین دیدگاهی راداشته بوده ااست!؟ اماآنچه اکنون بی شک وگمانی بنی صدرهم چنین باوری را می داشت ویانه درآن زمان، بنابراین مصاحبه ودیدگاه اسلامی خود،وبنابرفرهنگ سیاسی نهضت ملی داشته اش، که بایست پیکره مومیایی شده رضا شاه بااحترام خاک شود را، میتوان پذیرفت که درآن زمان هم مخالف رفتارویرانگرایانه ی خلخالی وصحت تاءید آیت الله خمینی، می بوده ، ونیزچنانکه خلخالی هم نوشته وگفته است مخالفت بنی صدر راازیک سوی، ودرست دانستن آن ویرانگری رابه دستورآیت الله خمینی را ازدیگر سوی ! نیزفزودن اینکه، بادریغ بخش وسیعی ازماایرانیان، تاریخ میهن خودرانخوانده، درمورداین وآن داوری مثبت ومنفی میکنیم! این درست که خلخالی جنایتکار به دستورآیت الله خمینی مزارگاه رضا شاه رابویرانی کشید، ولی این ضد فرهنگ ملی ومردمی سابقه تاریخی دارد، ازجمله ردوران نخست وزیریری«قوام السلطنه » وبه سردارسپهی«رضاخان میرپنج»کشتن افسردلاوردوران،کلنل محمد پسیان،وپس ازبه خاک سپردن او، به دستورقوام ورضاخان ...نبش قبرکردند وجلوگیری نمودندازبه خاک سپاری او، درکنارمزارنادر! کلنل پسیان، اولین فضانورد ایران که تحصیلات خودرادرآلمان بپایان رسانیدودفعات جایزه مدال طلا گرفت، ونیزبه هنگام یورش روسها به ایران، دلیرانه جنگید وآنها راشکست داد! اودر1270درتبریززاده شدودر1300درقوچان کشته گردید، وپیش از هنگام جان باختن ازاودوعکس بیادمانده است، یکی درکناردرختی ودیگرسروتن به خون گرفته اش درروزنامه ایران شهر!اوپنج باردفن می شود، دراثرجلوگیری ازجسد اوونبش قبر یاد شده تاسرانجام پیکراو پیدا می شودودرمشهد،کنارمزارنادربه خاک سپرده شد!؟ بنارنوشته «هوگوادمان» درجهاددرسفرایران، که ازاوبسیار به نیکی یاد شده است ونیز سروده ی عارف قزوین باآغاز«این سرکه نشان سربلندی است....، ویاوصیت خودش به هنگام جان باختن به همراهان خودکه«اگریکی ازشماها کشته نشدید، بگویید که روی قبرمن بنویسند"وطن"وبرای مادرم بفرستند! نیزازسال1331مراسم سوگواری برای اوممکن گردید، چرا که درزمان رضاشاه سوگواری برای اوجلوگیری می شد! روح الله خالقی«گریه کن که گرسیل خون اشگ گری»ازسرایش عارف برای اورا، به اجرادرآورد!؟ روحش شاد وهمیشه درسینه جان باختگان برای میهن وارزشهای مردمی پاینده باد!


سرنوشت بسیاری ازمیهن پرستان، دردوران سردارسپهی رضا خان، که سپس با مجلس موسسان سازی انگیس خواسته«رضاشاه»شد، همچون میرزاده عشقی،مدرس،کلنل پسیان ومیرزاکوچک خان ... اینگونه دردناک وغم انگیز، وشوم آوررقم میخورد، به دست ودستوررضاخان میرپنج و سپس شاه نمودن او! میرزاازپیروان سردارملی ستارخان بودوسپس باورمندیش به مشروطه ایکه درسرازیری به کژراهه کشیدن بود، به ادامه نبردروی می آورد!سرانجام شکست جنگل، با فریب دادن دکترحشمت ازیاران او، وفرارکردن احسان الله خان به شوروی وخالو قربان به نیروی رضا خان پیوستن، میرزابا دوست آلمانی اش«کائوک»که اوراهوشنگ خوانده اند، به کوههای شمال میرود، امابابادوبوران روبرو شدن، رفیق راه میرزادچار بوران وبرف وجان باختن، و میرزدپیکراورابردوش میگیردوبه سوی پایین می آید، که خودمیزانیز جان می بازد،وسرازتنش جدا کرده و«خالو قربان»برای رضاخان میبرد، ورضاخان نیزاورا هدیه وبه درجه سرهنگی اش می رساند!؟ چنین بوده سرنوشت بسیارانی دردوره «پدروفرزندش»محمد رضاشاه، وکسانی چون کریم پورشیرازی، حسین فاطمی و...جان باختن برای میهن وانساانیت!؟ ننگ بردارندگان ضد فرهنگ ملی ومردمی!؟

۱۳۹۷ اردیبهشت ۶, پنجشنبه

دستگیری پروفسور عباس عدالت و خاطره من




خبر گاردین می گوید که پروفسور عباس عدالت از دانشگاه امپریال دانشگاه لندن، در ایران بوسیله سپاه بازداشت شده است. 

ایشان مسئول کمپین برای علیه محاصره و حمله نظامی به ایران بودند.  در این رابطه، انتشار این اطلاع لازم است:

اولین جلسه برای ایجاد کمپین بر علیه محاصره و حمله نظامی بر علیه ایران، در دانشگاه سواز لندن بر گزار شد که منهم به آنجا رفتم.  حدود 30-40 نفر و بیشتر از دانشجویان جوان حضور داشتند.  در آنجا از ایجاد این کمپین به این شرط که مانند شمشیر دو سر عمل کند حمایت کردم و گفتم که این کمپین لازم است که هم بر علیه محاصره اقتصادی و حمله نظامی بر علیه ایران موضع قاطعی داشته باشد و هم بر علیه استبداد حاکم بر ایران که وطن را در چنین وضعیتی قرار داده است و اینکه در اینصورت با آن همکاری خواهم کرد.  هشدار دادم که در غیر اینصورت، این کمیپن خواسته یا ناخواسته تبدیل به لابی استبداد حاکم در وطن خواهد شد.

از آنجا که هنوز مواضع مشخص نبود و مشکل محل برای گرد هم آیی مرتب داشتند، داوطلب شدم و یکی از اتاقهای دانشکده ام (جامعه شناسی) را در دانشگاه اقتصاد و علوم سیاسی لندن، برای 12 هفته (شاید 14 هفته.  خوب خاطرم نیست.) رزرو کردم.  از آنجا که جلسات هفتگی در عصرها بر گزار می شد و من در آن زمان باید از دخترم که چند ماهی بود که تازه متولد شده بود، مواظبت می کردم، قادر به حضور در هیچ یک از جلسات نشدم.  ولی ازآنجا که در گروه ایمیلی حضور داشتم، بطور مرتب نظرات خود را تکرار  و وقتی متوجه شدم که در عمل ایشان دارند به عنوان لابی رژیم عمل می کنند، با صراحت، این روش را به انتقاد گرفته و هشدار دادم و آن را تکرار.

بعد از چند هفته، ایشان از آنجا که نظراتم عده ای از دانشجویان را جلب کرده بود و ایشان انتقاداتم را مزاحم کار خود دید، اسمم را از گروه حذف کرد و در واقع و در حالی که هنوز از فضایی که من برایشان مهیا کرده بودم استفاده می کردند، اخراجم کردند که البته برای خودم مسئله ای نبود ولی نشانی از بد اخلاقی طرف داشت.

بقیه ماجرا و نقش لابی رژیم شدن را بیشتر هموطنان می دانند.  آخرین اطلاعی که از ایشان داشتم، زمانی بود که تلویزیون اسکای نیوز حدود یک هفته قبل از "انتخابات" ریاست جمهوری که به ریاست جمهوری رسیدن آقای روحانی منجر شد شرکت کردم و انتخابات را مهندسی شده توصیف کردم و در آخر اضافه کردم که جامعه ملی ایران دارد به نقطه شیفت پاردایمی و عبور از اصلاح طلبی می رسد و جنبش بعدی نه در راستای اصلاح که جنبشی انقلابی خواهد بود در راستای استقلال و آزادی و جمهوری شهر وندان.

اسکای نیوز، مصاحبه را در سایت خود نیز منتشر و از پروفسور خواسته بود که مواضع ام را نقد کنند و ایشان از موضع اصلاح طلبی اینکار را انجام دادند.

در هر حال، از آنجا که حقوق ذاتی انسان همیشه قبل از عمل و باور فرد قرار می گیرند، از این حقوق همیشه باید بدون اما و اگر دفاع کرد و در این رابطه دستگیری ایشان را بشدت تمام محکوم کرد.  

https://www.theguardian.com/world/2018/apr/25/british-iranian-academic-abbas-edalat-detained-in-iran

۱۳۹۷ فروردین ۲۵, شنبه

کوه غرب، دیشب در سوریه موش زایید




اینهمه تهدید و الدرم و بالدرم ترامپ و ماکرون و ترزا می، همانطورکه دیروز حدس زده بودم، به حملات موشکی محدودی منجر شد که هیچ تاثیری در سرنوشت سیاسی و نظامی تراژدی سوریه نخواهد داشت شد و آینه ای شد از ورشکستی سیاسی - نظامی  و اخلاقی غرب.  

شکست از جمله به این دلیل که در آغاز سخن از کن فیکون کردن نیروی هوایی سوریه و بدتر از آن بود.  سخن از زدن کاخها و زیر بناهای رژیم بود و سخن از دیکتاتور جنایتکار سوریه را مجبور به مذاکره و حتی کنار رفتن بود.  در عمل، عملیانی انجام شد که فقط برای حفظ "آبرو" این سه قدرت انجام شد و برای حواس مردم خود از مسائل داخلی خود منحرف کردن.  
از یک منظر، چیزی شبیه عملیات حمله به کانال سوئز در سال 1956 شد که نیروهای فرانسوی و انگیسی برای جلوگیری از برنامه ملی کردن کانال سوئز ( که الهام گرفته از ملی کردن نفت بوسیله مصدق بود.  از جمله به این دلیل بود که ناصر، خیابانی در قاهره را به نام مصدق کرد، ولی شرکت کنندگان در این کودتا 28 مرداد که بعد از کودتای خرداد 60 قدرت را قبضه کردند، هنوز اجازه نامگذاری هیچ خیابانی را به نام مصدق نمی دهند.) با کمک اسرائیلی ها به مصر حمله کردند و بعد با شرم ناچار به عقب نشینی شدند.   

از جمله تفاوتهای این دو حادثه در این است که در آن زمان این آمریکا بود که فرش را از زیر پای این سه کشور کشید، ولی در حادثه دیشب، آمریکا نیز ضعف بزرگ خود را به نمایش گذاشت و معلوم کرد که از توانایی های قبلی، خبری نیست.  قبلا هم اوباما در توجیه عدم حمله به سوریه گفته بود که جنگ گران تمام می شود.  این را می دانیم که آمریکا بزرگترین مقروض جهان است و بیشتر این قرضها را به چین دارد.

دیگر اینکه، در حالیکه ماموران تحقیق حمله شیمیایی سازمان ملل وارد مشق شده بودند و قرار بود ساعاتی بعد کار خودر ا آغاز کنند، حمله آغاز شد.  این بما می گوید که اعضای دائمی شورای امنیت تره هم برای این سازمان خرد نمی کنند و البته وقتی متولیان این امامزاده آن را به چیزی نمی گیرند، البته از دیگران نمی توانند انتظار داشته باشند.

آخر اینکه، "وجدان" فریبکار و بی اخلاق غرب که برای کشته شدگان حملات شیمیایی ( که ورای پروپاگاندا و اخبار ضد و نقیض هنوز معلوم نیست که چه اتفاقی رخ داده است و متخصصان سازمان ملل که مامور تحقیق بوده اند، از ترس تا این زمان در هتل محل اقامتشان مانده اند.)  جریحه دار شده است (همین دولتهایی که صدام را مسلح به سلاح شیمیایی کردند تا آن جنایتها را بر ضد سربازان ایران و کردهای عراق انجام دهد.) نه تنها چشم به جنایتهای هزار برابر بیشتر ولیعهد محبوب عربستان در یمن که بیش از یک میلیون نفر و بیشتر کودک را به حصبه و وبا گرفتار کرده و فاجعه انسانی بسیار بزرگتری از سوریه، در آن در حال انجام است، بلکه با فرستادن اسلحه و مهمات و متخصصان، در این جنایت با ولیعهد همکاری می کند.

ورشکستگی اخلاقی غربی که قرار بود حقوق بشر محور سیاستش را تعیین کند، بسیاری از غربی را نیز شوکه کرده است.

در هر حال، تاسف دیگر من برای برای "ایرانیان" مغز گنجشک خورده دخیل بسته بر ضریح کاخ سفید است که مدتهاست وارد دوران پسا- شرم و پسا- شعور و پسا- فهم واقعیت شده اند (مضحک این است که بسیاریشان نیز خود را عقل کل می دانند.  درست مثل ترامپ.) و در چاپلوسی وتملق آنقدر پیش رفتند که ترامپ دشمن مردم سالاری را "حافظ ارزشهای بنیادین" آمریکا توصیف کردند.  شدت تعفن این سقوط به اسفل السافلین، آنقدر است که از فاصله چند هزار کیلومتری نیز شامه را می آزارد.