آقای محمد جواد
ظریف در پاسخ به وضعیت اسف بار موجود، با استفاده از منطق صوری، گفته بودند که این
همان چیزی است که مردم، با رای به جمهوری اسلامی، خود
انتخاب کرده بودند. البته انتظار صداقت و راستی از استبدادیان
داشتن مانند انتظار از تخم گذاشتن خروس می باشد. در این رابطه و خیلی خلاصه باید
بگویم:
رای دادن آری
در 12 فروردین به جمهوری اسلامی رای به <اسلام پاریس> بود:
- اسلامی که در آن آقای خمینی تعهد کرده
بود که گرد رهبری نگشته و به قم برگشته و به درس و مشق خود مشغول شود.
- اسلامی که در آن روحانیت حق دخالت در
دولت را نداشت
- اسلامی بود که در آن میزان رای ملت بود.
- اسلامی بود که در آن آزادی بیان ضمانت
شده بود.
- اسلامی بود که در آن تبعیضهای جنسی ملغی
و زن می توانست رئیس جمهور هم بشود.
- اسلامی بود که در ان زنان در انتخاب
پوشش آزادی داشتند.
- اسلامی بود که در آن اعلامیه حقوق بشر
اصل راهنما بود.
- اسلامی بود بحث آزاد تنها روش برخورد
با دگر اندیشان بود.
- اسلامی بود که بسیاری از این اهداف و
تعهدات در پیش نویس قانون اساسی اظهار شده بود.
- اسلامی بود که در آن مقوله ای به نام
ولایت فقیه وجود نداشت.
- اسلامی بود که در آن، دو سوم آراء نمایندگان
مجلس می توانست رای شورای نگهبان را وتو کند.
- اسلامی بود که....و
این اسلام را
آقای خمینی در 124 مصاحبه (دکتر یزدی می گوید 400 مصاحبه) در برابر دنیا اظهار و
به عنوان مرجع تقلید خود را به آن متعهد کرده بود.
بنا بر این، این
نه منطقی و نه اخلاقی است که نقض عهد ایشان را و خیانت به اعتماد ملتی را به پای
کسانی که به چنین اسلامی رای دادند نوشت.
استمرار تعهد
اکثریت جامعه ملی به این اصول و اهداف بود که با وجود حملات همه جانبه حزب جمهوری
اسلامی، مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب توده و... که از طریق رسانه های سراسری و بکار
افتادن دستگاه های شایعه سازی بر علیه بنی صدر و با وجودی که او حتی یک ریال برای
تبلیغات خود خرج نکرد، با جنبش خودجوش مردمی که سونامی جنبش مردم را به صندوقهای
رای رقم زد با بیش از 76 درصد اولین و تنها رئیس جمهور منتخب تاریخ خود را انتخاب
کردند. از جمله به این دلیل که صافی شورای
نگهبان که سالب حق نامزد شدن بود وجود نداشت و اینگونه 124 نامزد به رقابتی آزاد
پرداختند.
اینگونه، رای به بنی صدر، که بر اصول راهنمای اسلام پاریس برنامه های خود را به
مردم معرفی کرده بود، در واقع، رای به آزادی و استقلال و مردمسالاری و رشدی فقر
شکن بود.
این با وجودی بود که حزب جمهوری اسلامی انتخابات را به زمستان انداخت تا هزاران
روستایی که گرفتار برف و رابطه اشان قطع شده بود قادر به رای دادن نشوند و نیز با
وجودی بود که آقای بهشتی گفته بود که یا انتخابات نمی شود و یا بنی صدر رئیس جمهور
نمی شود،
با اعتماد به همین
پشتوانه روز افزون بود که رئیس جمهور از حق قانونی خود استفاده و در اردیبشهت 60خواستار
رفراندم شد تا مردم تصمیم بگیرند که آیا اسلام پاریس او را می خواهند و یا اسلام
ولایت فقیه حزب جمهوری اسلامی را. خمینی
هم با علم به اینکه چنین رفراندمی به شکستی بدتر از شکست در انتخابات ریاست جمهوری
منجر خواهد شد، در 5 خرداد 60 گفت که همه موافقت بکنند من مخالفت می کنم و در 25
خرداد سخن را علنی تر کرد و گفت: <35 میلیون بگویند بله من می گویم نه.>
کودتای خرداد
60، در واقع کودتای همان جریانی بود که در انتخابات ریاست جمهوری زیر 5 درصد رای
آورده بود (بنی صدر به آیت الله محمد یزدی گفته بود که شما 5 درصد هم رای ندارید و
او پاسخ داده بود و ما می خواهیم که همین 5 درصد حکومت کنند.)
از این ببعد است
که انتخاب نامزدهای ریاست جمهوری از میان 5 درصدی
انجام شد. یعنی پنج درصدی که سنجش
افکار ماهانه اولین رئیس جمهور بگونه ای مرتب نشان داده بود که منفورترین ها در میان
جامعه ملی می باشند.
حال سوال این
است، که همانهایی که همیشه رفته اند به نامزدان این 5 درصد که منفورترین ها در
میان نسل انقلاب بودند رای داده اند و اینگونه با هر رای خود بر عمر استبداد ضد
انقلاب حاکم افزوده اند، چه حقی دارند به نسل انقلابی که آزادی و استقلال و
مردمسالاری را انتخاب کرده بود بتازند که چرا انقلاب کردید و چرا به جمهوری اسلامی
رای دادید؟
زی تیر نگه کرد
پر خویش برو دید
گفتا ز که نالیم
که از ماست که بر ماست
امید این است که
با نقد خود، نسلها دست در دست یکدیگر نهاده و در پی به نتیجه رساندن جنبشهای 130
ساله ایرانیان شده و اینگونه جمهوری شهروندان ایران را واقعیت ببخشند.