۱۴۰۱ مهر ۲۵, دوشنبه

پرواز انقلاب سیمرغ ایران یگانگی می طلبد

 




 

انقلاب سیمرغ ایران را به طبقه و قومیت و جنسیت و زبان و باور یا دین خاصی  محدود کردن، محکوم کردن آن به شکست است.

انقلاب سیمرغ ایران ، سیمرغ شاهنامه، انقلابی است که نه بر اصل  تضاد و دگر باشی یعنی خودی و غیر کردن، که بر اصل یگانگی و یکدلی و توحید ایرانی و عبور از مرزهایی که قدرت ، رسم و از آن پاسداری می کند ، بنا شده است. 

 اینگونه شد که سیمرغ ایران با سبکبالی و با نفسی تازه و با پرزدنی، از البرز کوه  پر کشید و از تمامی مرزهای ساخته شده توسط  قدرت  عبور کرد و جداییهای ساخته شده از ایدئولوژیها و باورهای قدرت و زور مدارانه را چون تار عنکبوتی در هم درید و ایرانیان اینگونه متوجه شدند که:

«ما تجزیه شده بودیم خبر نداشتیم ،  تازه داریم ترکیب می شیم.» (1)

 

اصل ثنویت غربی و اثر آن بر فرهنگ ایرانی

 

اندیشه غربی و فلسفه غربی، در کلیت خود بر اصل ثنویت فلسفه یونانی بنا شده است و بنا بر این بر اساس خودی و غیر خودی کردن یعنی دگر باشی و در نتیجه ایجاد رابطه تضاد قرار گرفت :

- اینگونه است که در رابطه قدرت و تضاد ، زن در برابر مرد قرار می گیرد و در موضع فروتر و زن را مسخر مرد می کند. 

- اینگونه است که عقل در برابر احساس قرار می گیرد و آخری در موضع فروتر و احساس مسخر عقل می شود.

- اینگونه است که عقل در برابر بدن قرار می گیرد و آخری در موضع فروتر و عقلانیت تجریدی با نفی بدن، انسان را تجزیه می کند.

- اینگونه است که انسان، به نخبه و عوام تقسیم می شود و یکی نقش رهبر به خود می گیرد و یکی نقش پیرو و اینکه بعضی برای رهبری و بعضی برای اطاعت خلق شده اند.  بعضی برای اربابی و بعضی برای رعیتی.

- اینگونه است که انسان در برابر طبیعت قرار می گیرد و طبیعت دشمنی تصور می شود که باید تسخیر و استثمار شود.

- اینگونه است که جامعه ای به خود نقش نژاد برتر را می دهد و در پی سلطه و استثمار نژادهای "پست تر" می شود.

- اینگونه است که کار در برابر سرمایه قرار می گیرد و ایدئولوژیهای حاصل از آن هر یک در نفی و محو کردن دیگری حضور خود را می جوید.

-           اینگونه است که...

اثر علوم و اندیشه و ایدئولوژیهای حاصل از آن در غرب، که تضاد را  ذاتی همه پدیده ها  وعامل حرکت و تکامل  می شمارد و بنا بر این  روابط قدرت را "طبیعی" و اجتناب ناپذیر میپندارد ، بخصوص در میان بسیاری از تحصیلکرده های ما که بیشترین نظرات و باورهای خود را مستقیم از دانشگاه های غربی و  فلسفه یونان و بدون  بررسی آنها از دیدِ اندیشه و فرهنگِ  موازنه عدمی سیمرغ  ایرانی گرفته و  میگیرند ، سبب شده است نگاه ها و صداهایی انحصار گرایانه بگوش برسد .

-           یکی از یک طرف ، انقلاب 1401 را منحصرا انقلاب زنانه می داند. (2)

-           دیگری سعی در فروکاستن آن به قومیتی خاص می کند و جنگ بر سر اسم مهسا و ژینا راه می اندازد و

-           دیگری آن را به دین و باوری خاص محدود می کند.

در حالیکه اصل اصیل اندیشه و جهان بینی ایرانی مبتنی بر موازنه بر مبنای عدم زور ، در ورای تمامی مرز بندی ها ، انسان را و جوهر ذاتی انسان و حقوق آن را می بیند و پیامش پیام وصل است و نه فصل:

تو برای وصل کردن آمدی/ نی برای فصل کردن آمدی

جنبش انقلاب سیمرغ بر چنین جهان بینی و نوع نگاه یگانه و بر مبنای موازنه عدمی و نفی کاربرد زور  است که ، جامعه ایران را بر علیهِ ، تضاد و تلاشی ناشی از تمرکز  و تلاشی و جداییِ  ضحاکیان زمان به جنبش در آورده است ، تا اینگونه ایران را از استبداد تاریخی و وابستگی به تمرکز و قدرت بازپس گرفته و در استقلال در تصمیم و آزادی ایرانیان و وطن، ایران را از ورطه هلاکت و نابودی نجات بخشند. 

 

سیمرغ به عنوان نماد و بر آیند زندگی هزاران ساله اقوام ایرانی با یکدیگر، نماد اتحاد و یگانگی و دوستی و همکاری است.

سیمرغ به هنگام باز گرداندن زال به سام، سه پر از بال خود را به او می دهد تا در هنگام نیاز آن را آتش بزند.

اولین پر زمانی آتش زده می شود، که زن، به عنوان نماد زایش و زندگی و در هنگام زایش حیات، دچار خطر می شود و اینگونه سیمرغ به یاری زال و زایش نسل پهلوانان مدافع ایران و ایرانی می شتابد و بر خلاف روش معمول، مانند رومی ها، که سزارین با مرگ مادر و تضاد و حذف زن ، چرا که زن قابل خرج کردن بود همراه می شد، سیمرغ ایران هم نوزاد را نجات می دهد و هم مادر را ،  چرا که زندگی از زندگی است که زاده می شود و نه از مرگ.

پر دوم نیز زمانی آتش زده می شود که رستم، به عنوان نماد دفاع از استقلال ایران در برابر انیران ، در مقابل اسفندیار، نماد تجاوز و تضاد و آتش افروزی انیران، دچار سختی می شود و اینگونه سیمرغ راه شکست دشمن متجاوز و آتش افروز را به رستم نشان می دهد.

پر سوم را حکیم فردوسی، که فیلسوف قدرت و پویایی قدرت و چگونگی مهار و حذف قدرت بود، را در بیرون از شاهنامه و در عمیق ترین دهلیزهای ناخود آگاه ایرانیان قرار می دهد تا هر زمان که حیات ایران و ایرانی به خطر بیافتد ، آتش زده شود.  با نگاهی دیگر، در واقع، پر سوم همان شاهنامه است که از عمق دهلیزهای روان فرودسی و زمانی که کیان وطن را در از خود بیگانگی در خطر دیده است، برخواسته است.

پر سومی که با سخنان اولین منتخب تاریخ ایران در رویارویی با صدام و آتش افروزان متجاوز همراهش آتش زده شد تا آتش و آتش افروزان را در مقابله یگانه نیروی هوایی ایران مستقر در پایگاه وحدتی به نابودی بکشد .

پر سومی که حال و بار دیگر و در وضعیتی که استبداد تبهکار مذهبی ایران را در وضعیت مرگ و زندگی قرار داده بود، با قتل غریبانه مهسا، دختر ایران، آتش زده شد و جوانان ایرانی در همبستگی روز افزونی با نسل قبل از خود، زندگی را، در مبارزه برای نفی زور و برابری و استقلال و آزادی فردی و جمعی  انتخاب کردند. 

زندگی ای که تولد خود را در میراندن استبداد تاریخیِ مبتنی بر روابط زور و موازنه مثبت  میبیند ، استبدادی که مادران و پدرانشان ، ستون پایه سیاسی آن را در سال 57 ویران کردند ، و حال نسل 401 مصمم به ویران کردن ستون پایه فرهنگی آن یعنی  روحانیت ذوب شده در قدرت شده است، و اینگونه در مرگِ مرگ  است ، که جنبشهای 130 ساله ایرانیان برای رهایی از استبداد تاریخی و رها شدن از آقا بالا سرها ، و استقرار جمهوری شهروندان ایران ، با نفی روابط سلطه و زور مدارانه راه پیدا میکنند .

 

ولی سیمرغ ایران، تنها زمانی پیروزی ایرانیان را بر اهریمن استبداد ممکن می کند و آنگاه به آشیانه اش در اوج البرز کوه باز می گردد، که ایرانیان در تمامیت خود از مرزهای ساخته شده قدرت و روابط زور مدارانه، و با تکیه بر  روابط برابر و مستقل و آزاد  ، بطور کامل عبور کرده و با پذیرفتن حق اختلاف و حق اشتراک در دوستی و یاری ، ضحاکیانِ  بیگانه با یگانگی و برابری و استقلال و آزادیِ حاکم بر ایران را از وطن برانند.

 

m_delkhasteh@yahoo.co.uk

(1)

این پیام از ایران دست بدست می گردد:

تجزیه؟!!

نمی بینی دیگه پرسپولیسی و استقلال نداریم؟

دهه شصتی و هفتادی و هشتادی نداریم؟

طرفدار  پاپ و راک و سنتی نداریم؟

دختر و پسر نداریم؟

ترک و رشتی و کورد و لر و عرب و فارس یا هر جای دیگه نداریم؟

همه ایرانیم، ایران

ما تجزیه شده بودیم، خبر نداشتیم.

تازه داریم ترکیب می شیم.

 

(2)

شعار «زن زندگی آزادی» که در کردستان متولد و جنبش انقلابی ایران آن را جهانی کرد، در شعر شروین حاجی پور، مکمل خود را در «مرد، میهن، آبادی» یافت.  با وجودی که این مکمل قابل نقد است ولی منشاء ظهور آن به همان فرهنگ سیمرغ ایرانی باز می گردد که نه «فصل» را که «وصل» را هدف قرار می دهد.  اتفاقا، اسلاوی ژیژک، فیلسوف معروف چپ متوجه تفاوت فمینیسم غربی با فمیبیسم نشات گرفته در فرهنگ و روان ایران شده بود و در پیامش به ایرانیان از جمله گفت:
« (فمینیسم غربی) از زنان می خواهد روی هویت ویژه خودشان تمرکز کنند.  هویتی که اغلب مردان را بیرون می گذارد و حتی علیه آنهاست.   در حالیکه در مبارزه شما در ایران، دقیقا همان اعتراض فمینیستی است که از همان اول شامل حال مردان هم می شد....و.»

https://www.radiozamaneh.com/733268/

 


۱۴۰۱ مهر ۹, شنبه

کوشش در نفوذ روش مسلحانه در جنبش را بشدت محکوم کنیم


 


ایرانیان با زیبایی و ظرافت و درایت کاملی، که آبشخور آن فرهنگ ایرانی است،  مشغول پیش بردن جنبش برای سرنگونی استبداد تبهکار حاکم می باشند و از تجربه های جنبشهای قبلی آموخته و بر آن می افزایند.  در این میان خبر برخورد مسلحانه دیروز در بلوچستان باید سخت حساسیت ها را بر انگیزد و بشدت حملات مسلحانه را محکوم کرد.  از جمله به دلایل زیر:

 

-          مسلحانه کردن جنبش، مردم را که تنها نیرو برای سرنگونی می باشند را به خانه ها بر می گرداند (همان بلایی که بر سر سوریه آمد.) و در نتیجه رژیم می ماند و اندک مخالفان مسلح  که رژیم هم بشدت آنها را در هم خواهد شکست و هم پیروز از مبارزه با مردم بیرون خواهد آمد و دوباره زمان خواهد خرید.

-          تمامی سازمانهای مسلح، متکی به قدرتهای خارجی از جمله عربستان، اسرائیل، آمریکا و... می باشند ( سازمان مسلح به علت ماهیت خود نمی تواند وابسته نباشد و همیشه از منابع خارجی تغذیه می کند.) و واقعیت این است که دموکراسی که از جنبش ایرانیان سر بر آورد، خطری بسیار جدی برای منافع قدرتهای خارجی، که حقوق ملی ایرانیان را منافع ملی خود می دانند، می باشد.  چرا که چنین جنبشی بنا بر ماهیت خود و فرهنگ و تاریخ سیاسی ایران، خود را از روابط سلطه خارج می کند و البته سازمانهای مسلح نمی توانند روشی را پیش بگیرند که در تضاد با منافع ارباب باشد و بنا بر این باید در راستای منافع آن کشور عمل می کنند.

-          اگر از ظاهر بگذریم و به عمق برسیم آنگاه خواهیم دید که  استبداد حاکم بیشترین خدمتها را به قدرتهای خارجی کرده است از جمله:

1.      به یمن سیاستهای این رژیم است که اسرائیل وارد خلیج همیشه فارس شده است.  بدون سیاستهای خامنه ای، حتی خواب آن را هم نمی دید که روزی وارد آبهای گرم  خلیج همیشه فارس شود.

2.      به یمن سیاستهای این رژیم است که صنعت اسلحه سازی آمریکا رونقی به تمام دارد و صدها میلیارد دلار  اسلحه به شیخهای عرب فروخته و هر سال بر آن می افزاید.

3.      جور شیخ محمد سلمان و دیگر شیخهای نفتی عرب، با استبداد در ایران جور است و هر دو طرف یکدیگر را باز تولید می کنند و در عین رقابت با یکدیگر می دانند که وجودشان به وجود دیگری بستگی دارد.  بنا بر این  در صورت سقوط  رژیم در پی تحمیل چلبی چه های خود از طریق سازمانهای مسلح مورد حمایت خود می باشد.  چرا که ایران مردمسالار و مستقل و آزاد، کابوسی برای این استبدادها می باشد.  از جمله به این دلیل که مردم آنها را نیز به حرکت در خواهد آورد.

4.      اسرائیل برای توجیه سلطه خود بر سرزمین دیگران و بگونه ای سیستماتیک تمامی قطعنامه های سازمان ملل را نقض کرده، خود را تنها دموکراسی در خاورمیانه که در محاصره استبدادهای وحشی است توصیف می کند.  به همین جهت بیشترین کوشش را بکار برده است تا تنها دموکراسی در خاور میانه باقی بماند. 

در این راستا ست که استبداد حاکم بیشترین خدمت را به اسرائیل کرده است. به همین جهت بود که در جریان جنگ ایران و عراق و بعد از کودتای خرداد 60 که مانع به پایان رسیدن جنگ با پیروزی ایران شد، آمریکا از طریق اسرائیل سیل اسلحه را به ایران برای ادامه جنگ (هدف از دادن اسلحه ادامه جنگ بود و فرسوده کردن دو طرف بود و نه پیروزی در جنگ.) سرازیر کرد.  چرا که وجود رژیم مذهبی مستبد در ایران، بحث و نظر او را تایید می کرد و اینکه، اسرائیل از دموکراسی غربی در خاورمیانه دفاع می کند.

 

حال تصور این را بکنید که جنبش مردمسالارانه ایران موفق به سرنگونی استبداد شده و اینگونه اسرائیل نه تنها هیولای مورد نیاز خود را از دست بدهد، بلکه جهان، شاهد ظهور دموکراسی بسیار پیشرفته  و انسان گرا و    تبعیض ستیز بشود.   اینگونه اسرائیل توجیه خود و اینکه تنها دموکراسی خاور میانه است را از دست خواهد داد و مجبور خواهد شد که دست از تبعیض و تحقیر فلسطینی ها برداشته و حقوق انسانی و ملی آنها را برسمیت بشناسد.  یعنی سناریویی که سبب وحشت جریانهای نژاد پرست درون اسرائیل شده و در عین حال تقویت جریانهای مترقی و انسان گرای درون جامعه اسرائیل شود.  اینگونه است که اسرائیل، بمانند عربستان و دیگر شیخهای نفتی خلیج فارس نیاز دارد که استبداد، سرنوشت محتوم ایران و ایرانی باشد. 

آمریکا هم که همیشه در راستای منافع خود از حکومتهای استبدادی در کشورهای نفتی خاور میانه دفاع کرده است و اگر سخن از دموکراسی می زند، تنها منظورش آن نوع دموکراسی که قواعد بازی در رابطه زیر سلطه آمریکا بودن را بپذیرد.

جنبش سحر انگیز ایرانیان که سیمرغ شاهنامه  به پرواز در آورده و در آن از تمامی عناصر فرهنگی انسان گرایی ایران عمل می کنند و اینگونه همدلی عمیقی بین تمامی ایرانیان ایجاد و از مرزهای قومیتی، جنسیتی، طبقاتی، زبانی و باوری عبور کرده است، تمامی مشخصات تبدیل آن به انقلابی موفق برای سرنگونی استبداد و استقرار جمهوری شهروندان ایران بعد از 130 سال مبارزه را از خود نشان می دهد.  ولی سم مهلکی که این نوزاد بسرعت رو به رشد را می تواند بکشد و جنبش را به شکست بکشاند مسلحانه کردن جنبش است.

بقول اسلاوی ژیژک، فیلسوف،  که در پیام چند روز قبل خود به ایرانیان گفت که جهان در گیر بحرانهای چند لایه، منتظر آموختن از جنبش ایرانیانی است که از مرزهای قومیتی و جنسیتی عبور کرده اند می باشد.

  امواج این جنبش که با عناصر فرهنگ ایرانی و ایرانیت ممزوج شده است و هوش فرهنگی ایرانی خود را هر روز بیشتر می نماید، پیامی جهانی را در بطن خود دارد و اینگونه است که عظیم ترین ابر قدرت جهان، که همان افکار عمومی جهان می باشد را با خود همراه کرده و بر غنای این حمایت هر چه بیشتر می افزاید.  ولی این ابر قدرت، اگر جنبش به طرف جنگ مسلحانه برود ما را تنها خواهد گذاشت.

در این راستاست که روش مبارزه خشونت زدایی (1) را روش اصلی برای مبارزه کنیم.    یعنی همان روشی که حتی در جنگ با عراق نتیجه داد.  توضیح اینکه، در 9 ماه اول جنگ و با وجود حملات موشکی عراق به شهرهای مرزی ایران و کشته و زخمی شدن بسیاری و با وجود که مردم خشمناک در حضور فرمانده کل قوا، بنی صدرفریاد می زدند:

«موشک جواب موشک»

رئیس جمهور روش مقابله به مثل و کشتار غیر نظامیان عراقی را نپذیرفت و به نیروی هوایی دستور داد تا از حملاتی که ممکن است سبب کشتار غیر نظامیان شود خوداری کنند که اولین و آخرین دستور از نوع خود در تاریخ جنگهای نظامی در جهان می باشد.  اینگونه بود که در زمان فرماندهی او صدام نتوانست خبر کشتار غیر نظامیان عراقی را منتشر کند.  از جمله در نتیجه این سیاست بود که ارتش عراق انگیزه نبرد را روز بروز بیشتر از دست می داد و با پیروزی های پی در پی ایران در میدان جنگ و باز پس گیری حدود 50 درصد از سرزمینهای اشغالی، (استبداد حاکم برای پنهان کردن موافقت عراق با پایان جنگ، مرتب تکرار کرده است که در زمان بنی صدر هیچ پیروزی نظامی رخ نداد.) صدام شروط کشورهای عدم تعهد از جمله خروج کامل از مابقی سرزمینهای اشغالی وطن و دادن غرامت سنگینی، جنگ را به پایان برساند. 

متاسفانه رهبران حزب جمهوری اسلامی، بخصوص رفسنجانی، موفق شدند موافقت اولیه آقای خمینی با پایان جنگ را به مخالفت بر گردانده و بگونه ای ناگهانی در 10 شب بنی صدر را از فرماندهی کل قوا بر کنار و مرحله آخر کودتای خرداد 60 را به اجرا گذاشته.  تا آن زمان تعداد شهدای ایران 6 هزار نفر و زخمی ها 24 هزار نفر بود. 

از تجربه بیاموزیم.

(1)    تفاوتی اساسی بین روش «خشونت زدایی» و «عدم خشونت» گاندی گونه وجود دارد.  توضیح اینکه در روش خشونت زدایی، بکار گیری «خشونت دفاعی» برای خنثی کردن «خشونت تهاجمی» و تا حد خنثی کردن آن جایز است ولی نباید خشونت دفاعی را به خشونت تهاجمی تبدیل کرد.