تخریب قبور و نبش قبر و توهین به کالبد رفتگان،
سنت مرسوم استبدادیان در تاریخ ایران و ورای بوده است و می باشد. بسیاری از هم نسلهای من بیاد دارند که چگونه
بعد از کودتای خرداد شصت، ذوب شدگان در کینه ورزی آقای خمینی، به قبور اعدام شدگان
در بهشت زهرا حمله کردند و سنگهای قبور را شکستند و و حتی در مواردی شناعت را به آنجا
رساندند که بدن قربانیان استبداد را از قبر بیرون کشیدند. یا در کشتار زندانیان در سال 67، که بدنهای
کشته شدگان را در قبور جمعی و پنهان ریختند.
البته اولین کوشش در انجام این شناعت در بعد از
انقلاب با حمله به قبر رضا شاه انجام شد.
رضا شاهی که خود به سنت مستبدان همین بلاها را بر سر بدنهای بسیاری از مخالفان
خود آورده بود.
کشف کالبد احتمالی رضا شاه و گمانه زنی ها در
باره آن، سبب شد که این کالبد به بازیچه ای در دست سلطنت طلبان و مخالفان آن تبدیل
و. هر طرف سعی در استفاده سیاسی از آن کند.
ولی چیزی که موجب تاسف شد ملاحظه قلم زنی کسانی بود که خود را مدافع حقوق
انسان و مردمسالاری می دانند بود. کسانی
که در مدح عامل انگیسی که تجربه انقلاب مشروطه و مردمسالاری درون زا را سقط جنین
کرد و به جای مدرنیسم، بقول مهدی قلی هدایت، نخست وزیر رضا شاه، تمدن بلواری تحویل
جامعه داد و هیچ در دزدی کم نگذاشت، به تعریف می نشینند که ایران را مدرن!
کرد. اینگونه معلوم کردند که نه تنها،
هنوز در اندیشه راهنمایشان، قدرت و زور حرف اول را می زند، بلکه نشان دادند که حتی
معنی مدرنیسم را نمی دانند و نمی دانند که انسان مدرن انسانی است که عقلانیتش رها
از استبداد فرهنگی و سیاسی است و انسانی که مستقل می اندیشد و آزاد تصمیم می
گیرد. یعنی درست نقطه مقابل سیاست و روش
رضا شاه که اطاعت محض و مطلق طلب می کرد و نقض آن را با اعدام و زندان و تبعید
پاسخ می داد و مردم آذربایجان را <خر> توصیف می کرد و مجلس دست چین و دست
نشانده خود را هم <طویله>.
از سلطنت طلبان ذوب شده در اسطوره قدرت که نه
حقوق انسان را می فهمند چیست و نه کرامت انسان را و نه آزادی و استقلال را، تعجبی
نیست که نگاهی اسطوره ای به مستبدی وابسته و بس فاسد دارند. بلکه تعجب از کسانی است که خود از قربانیان
استبداد و استبدادها هستند ولی هنوز متوجه نیستند که تجلیل، حتی تجلیل مشروط از
مستبد (اینهم نوع دیگری از وسط بازی است.) هم ناقض حقوق انسان و حقوق ملی و حقوق
شهروندی است و هم توجیه گر ظهور رضا شاه های جدید.
سخنان آقای احمد رناسی را با هم بخوانیم:
سخن عطار:«پا درنه همچومردان ونترس درگذرازکفروایمان
ومترس»!؟ درزمان ویران سازی مقبره رضا شاه،نگارنده درایران بودوتنها دارنده گان فرهنگ
سیاسی نهضت ملی وپیروان مصدق، ازجمله پروانه وداریوش فروهروصدیقی و...، آشکاروپنهان
به این ویرانه سازی خلخالی، ودرست دانستن آن ازسوی آیت الله خمینی، انتقاد داشتند ومی
توان پذیرفت که بنی صدرهم چنین دیدگاهی راداشته بوده ااست!؟ اماآنچه اکنون بی شک وگمانی
بنی صدرهم چنین باوری را می داشت ویانه درآن زمان، بنابراین مصاحبه ودیدگاه اسلامی
خود،وبنابرفرهنگ سیاسی نهضت ملی داشته اش، که بایست پیکره مومیایی شده رضا شاه بااحترام
خاک شود را، میتوان پذیرفت که درآن زمان هم مخالف رفتارویرانگرایانه ی خلخالی وصحت
تاءید آیت الله خمینی، می بوده ، ونیزچنانکه خلخالی هم نوشته وگفته است مخالفت بنی
صدر راازیک سوی، ودرست دانستن آن ویرانگری رابه دستورآیت الله خمینی را ازدیگر سوی
! نیزفزودن اینکه، بادریغ بخش وسیعی ازماایرانیان، تاریخ میهن خودرانخوانده، درمورداین
وآن داوری مثبت ومنفی میکنیم! این درست که خلخالی جنایتکار به دستورآیت الله خمینی
مزارگاه رضا شاه رابویرانی کشید، ولی این ضد فرهنگ ملی ومردمی سابقه تاریخی دارد، ازجمله
ردوران نخست وزیریری«قوام السلطنه » وبه سردارسپهی«رضاخان میرپنج»کشتن افسردلاوردوران،کلنل
محمد پسیان،وپس ازبه خاک سپردن او، به دستورقوام ورضاخان ...نبش قبرکردند وجلوگیری
نمودندازبه خاک سپاری او، درکنارمزارنادر! کلنل پسیان، اولین فضانورد ایران که تحصیلات
خودرادرآلمان بپایان رسانیدودفعات جایزه مدال طلا گرفت، ونیزبه هنگام یورش روسها به
ایران، دلیرانه جنگید وآنها راشکست داد! اودر1270درتبریززاده شدودر1300درقوچان کشته
گردید، وپیش از هنگام جان باختن ازاودوعکس بیادمانده است، یکی درکناردرختی ودیگرسروتن
به خون گرفته اش درروزنامه ایران شهر!اوپنج باردفن می شود، دراثرجلوگیری ازجسد اوونبش
قبر یاد شده تاسرانجام پیکراو پیدا می شودودرمشهد،کنارمزارنادربه خاک سپرده شد!؟ بنارنوشته
«هوگوادمان» درجهاددرسفرایران، که ازاوبسیار به نیکی یاد شده است ونیز سروده ی عارف
قزوین باآغاز«این سرکه نشان سربلندی است....، ویاوصیت خودش به هنگام جان باختن به همراهان
خودکه«اگریکی ازشماها کشته نشدید، بگویید که روی قبرمن بنویسند"وطن"وبرای
مادرم بفرستند! نیزازسال1331مراسم سوگواری برای اوممکن گردید، چرا که درزمان رضاشاه
سوگواری برای اوجلوگیری می شد! روح الله خالقی«گریه کن که گرسیل خون اشگ گری»ازسرایش
عارف برای اورا، به اجرادرآورد!؟ روحش شاد وهمیشه درسینه جان باختگان برای میهن وارزشهای
مردمی پاینده باد!
سرنوشت بسیاری ازمیهن پرستان، دردوران سردارسپهی
رضا خان، که سپس با مجلس موسسان سازی انگیس خواسته«رضاشاه»شد، همچون میرزاده عشقی،مدرس،کلنل
پسیان ومیرزاکوچک خان ... اینگونه دردناک وغم انگیز، وشوم آوررقم میخورد، به دست ودستوررضاخان
میرپنج و سپس شاه نمودن او! میرزاازپیروان سردارملی ستارخان بودوسپس باورمندیش به مشروطه
ایکه درسرازیری به کژراهه کشیدن بود، به ادامه نبردروی می آورد!سرانجام شکست جنگل،
با فریب دادن دکترحشمت ازیاران او، وفرارکردن احسان الله خان به شوروی وخالو قربان
به نیروی رضا خان پیوستن، میرزابا دوست آلمانی اش«کائوک»که اوراهوشنگ خوانده اند، به
کوههای شمال میرود، امابابادوبوران روبرو شدن، رفیق راه میرزادچار بوران وبرف وجان
باختن، و میرزدپیکراورابردوش میگیردوبه سوی پایین می آید، که خودمیزانیز جان می بازد،وسرازتنش
جدا کرده و«خالو قربان»برای رضاخان میبرد، ورضاخان نیزاورا هدیه وبه درجه سرهنگی اش
می رساند!؟ چنین بوده سرنوشت بسیارانی دردوره «پدروفرزندش»محمد رضاشاه، وکسانی چون
کریم پورشیرازی، حسین فاطمی و...جان باختن برای میهن وانساانیت!؟ ننگ بردارندگان ضد
فرهنگ ملی ومردمی!؟