فرقه گرایی، در فرم مذهبی و قومیتی و ملیتی، مرزهای خون آلود و انباشته از خشم و تنفر در منطقه ایجاد خواهد کرد (که تا حدی کرده است.) پس راه حل چیست؟
نیاز به استراتژی ای می باشد که نیاز به داشتن اهداف کوتاه و میان و بلند مدت دارد. استراتژی با این مشخصات:
- مردمسالاری را در منطقه نه فقط در بعد سیاسی که مهمتر، در بعد فرهنگی رواج دادن و فرهنگ آزادی و استقلال را جایگزین "فرهنگ" قدرت و قدرت زدگی کردن.
- این تحول نیاز دارد که حرکتی از پایین به بالا باشد و اینگونه باید با سازمان ها و گروه های نخبه گرا که اندیشه و روانشناسی ولایت فقیهی دارند، وداع گفت. به اندازه کافی دمار از روزگار جوامع خود در آورده اند. به بیان دیگر، فرهنگ آزادی و استقلال نیاز دارد که سازماندهی را بگونه افقی و نه عمودی پیش ببرد.
- در چنین جریانی است که لازم است اندیشه ایجاد مدل پیشرفته تری از اتحادیه اروپا را به عنوان سازماندهی نیروهای محرکه جامعه و اینگونه، برداشتن مرزها پیشنهاد و به بحث و گفتگو گذاشته شود.
- برای واقعی تر کردن چنین طرحی نیاز است که روانشناسی ترس، دشمنی، نفرت، خود محوری (در شکل فردی و دینی و قومی و ناسیونالیستی و طبقاتی) و دگر باشی، جای خود را به دوستی و اعتماد و همکاری که محور آن را سه حق (حق اختلاف، حق اشتراک، حق دوستی.) بدهد.
در زمان حاضر نیاز به چنین سازماندهی منطقه ای بسیار مهمتر از گذشته است. از جمله به این دلایل:
1. دموکراسی در غرب دچار دو بیماری شده است و از دو طرف تهدید می شود. یکی از طرف سرمایه سالاری و به بیان دیگر دیکتاتوری سرمایه که خود را بصورت سرمایه داری وحشی نئو لیبرالیسم که حتی زندگی بروی کره زمین را با خطری جدی روبرو کرده است.
طرف دیگر این بیماری که بیشتر ناشی از بیماری اول است ولی از طریق دادن آدرس غلط، رشد جریانهای پوپولیستی راست افراطی نژاد پرست، ضد خارجی و ضد حقوق بشر می باشند که رشد تصاعدی کرده اند.
2. دو ابر قدرت جدید که یکی ظهور کرده است، چین و دیگری در حال ظهور، هند: اولی که از آغاز با دموکراسی سر و کاری نداشت و ایدئولوژی قدرت محور با ماهیت توتالیتر (در دوران انقلاب فرهنگی مائو.) که بعدها به اقتدار گرا تحول پیدا کرد ساختار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن را سازماندهی می کرد.
هندوستان که استقلال خود را با مردمسالاری و گاندی شروع کرد، حال مودی و ایدئولوژی هندو- فاشیسم، جای آن را گرفته است و روز بروز فضاهای دموکراتیک در هند تنگ و تنگ تر می شود.
در چنین وضعیتی برای مقابله با این غولهای اقتصادی و نظامی، خاورمیانه، آسیای مرکزی و بلاد قفقاز نیاز به تشکیل اتحادیه ای دارند که اندیشه راهنمای آن را پنج دسته از حقوق تشکیل می دهد: حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی (با تعریفی در بر گیرنده تر از ملی.)، حقوق طبیعت و حقوق جامعه به عنوان عضوی از جامعه جهانی.
در این رابطه ایران، به جهت موقعیت فرهنگی و تاریخی و موقعیت جغرافیایی خود می تواند نقشی کلیدی را بازی کند (چیزی شبیه نقشی که فرانسه و آلمان در ایجاد اتحایده اروپا بازی کردند). ولی و البته پیش شرط آن، جایگزین کردن استبداد تبهکار حاکم با جمهوری شهروندان ایران می باشد که از طریق جنبشی خود جوش و همگانی و خشونت زدا ممکن می شود و البته هیچ یکی از اینها رخ نخواهد داد مگر اینکه ایرانیان نسبت به سرنوشت خود و وطن خود مسئولیت پذیری کنند.
در این باره بعد خواهم نوشت و فعلا سر خطهای آن را در اینجا آوردم.