۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران: نمایش انتخابات را فعالانه تحریم کنیم !

اعلامیه گروه ما در رابطه با تحریم فعال انتخابات:



نمایش انتخابات را فعالانه تحریم کنیم !

با تشکیل نهاد های تحریم فعال از حق حاکمیت ملت، انتخابات آزاد و دولت حقوقمدار دفاع کنیم


هم میهنان عزیز ،
رژیم جمهوری اسلامی بار دیگر از مردم دعوت کرده است که در تاریخ ۲۴خرداد در  نمایش انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات شوراهای و انتخابات میان دوره ای مجلس و مجلس خبرگان شرکت کنند تا مطابق خواست آقای خامنه ای با رای میلیونی برای نظام"حماسه ای سیاسی" بسازند.

حاکمیت جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن نه حقوق شهروندی را برسمیت می شناسد و نه حق حاکمیت ملت را قبول دارد. در این رژیم صرف وجود ولی فقیه ناقض اصلی حق حاکمیت ملت ایران است. شما بار ها تجربه کرده اید که هرگاه نسبت به تقلبات در انتخابات اعتراض شده، رژیم تمام نیروی خود را بکار برده است تا صدای اعتراض شما را خفه کند و از شرکت شما در نمایش برای اهداف خود بهره ببرد.

هم میهنان عزیز، ما تجربه های دشوار و تلخی را برای استقرار دموکراسی و آزادی و استقلال پشت سرگذرانده ایم. اینک زمان آن رسیده است که از این تجارب درس بیاموزیم و تسلیم عوام فریبی های جدید نشویم و با شدت و قوت بیشتری با دایره تنگ استبداد و دیکتاتوری مبارزه کنیم. 

همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران اعتقاد دارد :

۱ ـ قانون اساسی، حقوق مردم را با تکلیف هایی همراه کرده است که ولی فقیه می تواند بنام دین و مصلحت بر جامعه تحمیل کرده و حق مردم در انتخاب مستقل و آزاد را محدود و ضایع کند.

۲ ـ رهبری نظام استبداد مذهبی حاکم به هیچ کس پاسخ گو نیست. تنها افرادی حق نامزدی دارند که پیرو و مرید رهبر باشند و سیاست های او را به اجرا درآورند و بقولی تدارکات چی نظام باشند.

۳- تقلب در جمع آوری و در شمارش آرای به صندوق ریخته شده، شیوه مستمر رژیم حاکم است و حتی نامزدهای انتخاباتی حاضر نیز کوچکترین اعتمادی به درست خواندن آراء ندارند.

۴ - چیزی بنام انتخابات در جمهوری اسلامی بهیچوجه دموکراتیک نیست. رای مردم در یک نظام دموکراتیک وسیله ای برای اعمال حق حاکمیت ملت است. اما در نظام ولایت فقیه برعکس، این رای، بدل به وسیله ای می شود، برای سلب حق حاکمیت ملی و برای دادن مشروعیت به نظامی که آن حق را نقض کرده است.

۵ - در نمایش انتخاباتی پیش روی، نامزدهای درون حاکمیت برای مقام ریاست جمهوری اغلب یا عضو مافیای مالی- نظامی رژیم و یا با داشتن کارنامه ای مملو از جنایت و فساد، خود از مسببین اصلی شکل گیری نظام مافیایی حاکم و بحرانهای متعدد برای کشور هستند که اکنون با تزویر و ریا بدون ارائه هیچ راه حلی برای معضلاتی که خود در بوجود آوردنش شریک بوده اند، قیافه ناجی کشور و ملت را بخود گرفته اند.

۶ - تجربه شکست پروژه اصلاح پذیر بودن نظام خود بهترین دلیل بر این است که نامزدهای کنونی با التزامی که به ولی فقیه می سپارند در بهترین حالت جز تکرار آن پروژه شکست خورده، بازده مثبتی برای ایران و ایرانی ندارد. 

در راستای اعتراض به استبداد و خشونت و فساد و فقر و ورشکستگی اقتصادی و خفقان و قتل و اعدام و شکنجه، برای همدلی و همبستگی با زندانیان و تبعیدیان و حصرشدگان سیاسی و عقیدتی، برای پاسداشت یاد هزاران قربانی این رژیم، برای استقرار حق حاکمیت ملت، و خروج از انزوای بین المللی که کمر مردم ستمدیده ایران را شکسته است، به نمایش انتخابات جمهوری اسلامی "نه" بگوئیم.

از اینرو ما پیشنهاد می کنیم سیاست تحریم فعال را در پیش بگیریم و در روز ۲۴ خرداد درحوزه های رای گیری حاضر نشویم.

از منظر ما سیاست تحریم فعال نه تنها به معنای خانه نشینی، گزکردگی و بی عملی نیست بلکه نخستین گام در اتخاذ همه آن روش هایی است که به تحقق هدف بازگرداندن حق حاکمیت به ما مردم منجر می شود.

سیاست تحریم فعال، ملت را از انفعال نسبت به تصمیمات نظام ولایت فقیه به کنشگرانی منتقد و مسئول و هدف مند تعالی می دهد که عزم راسخ دارند تا از حق استقلال و آزادی رای خود بهره برده، عزت و کرامت یک ملت باورمند به توانایی خود را باز یابند.

با سیاست تحریم فعال، فضای جدیدی در ایران ایجاد می شود که نیروهای دمکرات داخل و خارج کشور می توانند صفحه نوینی را در روند دستیابی به حق کامل و آزاد مردم ایران در انتخابات و تعیین حاکمیت و دولت بگشایند و در اثر آن تک تک مردم با حضور فعال در امور اجتماعی و سیاسی ناجیان ایران بشوند.

از نظر عملی، در چارچوب سیاست تحریم فعال می توانیم با تشکیل نهادهای مدنی و خودگردان در شهرها و روستاهای ایران و همچنین در خارج از کشور در جهت هر چه کارآمدتر کردن سیاست تحریم فعال اصل دفاع از حق حاکمیت ملی را هدف این نهادها  قرار دهیم و هر کدام از ما مستقیما مدافع و مبلغ حقوق مدنی شده، در بحث هایی که در باره سرنوشت خود در کانون خانواده و مدرسه و دانشگاه و محیط کار و کسب و ... به ویژه در صف های انتظار خرید و اداره ها و بانک ها و ... براه می اندازیم و خواست انتخابات آزاد و آزادی انتخابات را بدل به یک مطالبه همگانی و ملی نماییم.

همچنین این نهاد های تحریم فعال، می توانند از جمله نماد هسته های بی شمار مقاومت های خشونت پرهیز ملت در مقابل تجاوز نظام حاکم بر حقوق فردی و اجتماعی ما باشند که در مراحل مختلف مبارزه تا استقرار حاکمیت ملی پشتوانه مستقل مردمی و نماد استقلال و آزادی آحاد ملت ایران بشوند.

هم میهنان شرافتمند و آزاده، ما به توانایی مستقل مردم به مثابه یک ملت آزاد و به این اصل مهم که دمکراسی حق ملت و امری دست یافتنی و قابل استقرار در میهن می باشد که نیازمند کوشش بی امان هر یک از ماست باور داریم و آنها را سر لوحه مبارزات همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران قرار داده ایم. 
برقرار باد جمهوری و حاکمیت ملت ایران
همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران

۲۸ اردیبشهت ۱۳۹۲

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

خانم توحیدی و آقای جهانبگلو! سانگ سوچی هم اسطوره نیست




" دفاع و توجیه رامین جهانبگولو و نیره توحیدی از سکوت سانگ سو چوچی در رابطه با کشتار و پاکسازی مسلمانان برمه/میانمار نشان از این دارد که این دو نیز مانند سن سوچی دفاع از حقوق انسان را تابع متغیر نیازهای سیاسی می دانند.  در حالیکه حقوق انسان همه مکانی و همه زمانی می باشد و کسی که با بکار گیری منطق قدرت سیاسی توجیه گر سکوت در برابر نقض حقوق بشر است، ندانسته نگاه ماکیاولیستی خود به سیاست و حقوق  را بروز می دهد."


بنظر می رسد که مقاله پروفسور نیره توحیدی و پروفسور رامین جهانبگلو در دفاع از خانم سانگ سو چی و محکوم کردن نمونه ای اشکاری از نقض حقوق بشر بوسیله مدافعان آن می باشد و انباشته از تهمت و نیز تناقض گوییهای آشکار.(1)  به چند نمونه آن به اختصار می پردازم.  قبل از آن بگویم که وقتی مقاله وزین بهداد بردبار و عابد توانچه(2)را خواندنم و نقد شما در دفاعتان از محاصره اقتصادی که ناقض حقوق قربانیان آن است، دیگر لازم ندیدم در این رابطه سخن بگویم.  و اما:
-          در انتقاد از مخالفان و منتقدان خانم سانگ سوچی و سکوت کر کننده ایشان در رابطه با کشتار و پاکسازی قومی مسلمانان برمه ای می گویند:" الگوی مقاومت و مبارزه برای دموکراسی که مردم میانمار به جهان ارائه داده اند، به ویژه وجود خانم آنگ سان سوچی، یک زن قوی به مثابه نماد رهبری خشونت پرهیز..، باعث آشفتگی و عصبانیت تمامت خواه ها و کینه جویان و مرتجعین شده است."  شما اینگونه با یک کاسه کردن منتقدان سکوت فردی که جایزه صلح نوبل را برده است و مخالفان ایشان در برابر چنین فاجعه ای انسانی و توصیف انها با عبارت:" تمامت خواه ها و کینه جویان و مرتجعین" در واقع همان روشی را بکار برده اید که کیهان شریعتمداری بکار می برد و آمریکایی  خواندن هر فرد و گروهی که با مافیای حاکم مخالف است.  در واقع وقتی روش را همان هدف بدانیم آنگاه خواهیم دید که فرقی بین روش شما و خامنه ای و کیهان شریعتمداری وجود ندارد.
-          شما می توانید حق داشته باشید وقتی می گویید:  "آنها(نظامیان) از محبوبیت خانم سو چی و احتمال قوی پیروزی او در انتخابات آتی وحشت دارند. بنابراین با ایجاد اختلال در کار دولت میانه رو جدید، از جمله دامن زدن به درگیری های خونین فرقه ای تلاش دارند افکار عمومی را در داخل و نیز در عرصه بین المللی برعلیه اصلاح طلبان بویژه خانم سوچی بشورانند."  شما حتما حق دارید وقتی می گویید: "آیت الله خامنه ای حملات خود را نه متوجه حاکمان نظامی میانمارو بودائیان افراطی که حقوق اقلیت مسلمان آن کشور را ضایع کرده اند، بلکه علیه مدافعان حقوق بشر متمرکز کرده ناصادقانه آنها را متهم به سکوت در قبال کشتار و آزار مسلمانان کرد."  ولی حق ندارید خانم سانگ سن سوچی را ورای نقد و انتقاد قرار داده و منتقدان او را با مهر  "ضد زن" و "تمامت خواه ها و کینه جویان و مرتجعین" دانسته و اینگونه سعی در بی اعتبار کردن آنها کنید.  شما افرادی آکادمیک هستید و بنابراین حتما می دانید که یکی از اصلی ترین روشهای کار آکادمیک، تفکر انتقادی داشتن و بکار گیری آن می باشد و دیگر اینکه روشی که هیچوقت در کار آکادمیک نباید بکار گرفته باشد این می باشد که با زدن مهر و انگ، کوشش در خاموش کردن منتقدان شود.  اگر قرار بر قضاوت در مورد شما از روی این مقاله مشترک باشد، هیچ مشکل نیست این نتیجه گیری که شما فاقد شرط اول و دارای شرط دوم هستید.
-           وقتی در توجیه سکوت خانم سن سوچی از قول دو روزنامه نگار سوئدی می گویید:"...نظامیان این کشور بطور موذیانه ای به آتش درگیری های فرقه ای اخیردامن میزنند تا خانم سوچی را در مخمصه قرارداده وادار به موضع گیری به نفع مسلمانان نمایند تا در نتیجه آن او حمایت بخش زیادی ازبودائیان را از دست بدهد..." در واقع می گویید که علت سکوت خانم سن سوچی نسبت به کشتار و پاکسازی مسلمانان را دست یافتن به قدرت سیاسی از طریق آرا مردم برمه می باشد.  البته هیچ دقت نکرده اید که این نظر در رابطه تضاد قرار می گیرد با نظر دیگرتان در مورد خانم سن سوچی:"تفاوت آنگ سان سوچی و ارتشیان برمه در همین است، برای ارتشیان مثل همه دیکتاتورها هدف مهم است و برای خانم سو چی شیوه رسیدن به هدف." سکوت ایشان بما می گوید که شما در ارزیابی خود از سن سوچی اشتباه کرده اید و خانم سن سوچی هم، مانند نظامیان، دیدی ماکیاولیستی به سیاست دارند و برایشان هدف مهم است و نه روش رسیدن به هدف، چرا که در غیر اینصورت، ایشان به عنوان یک باورمند به حقوق انسان، وقتی نقض این حقوق را در کشور خود و آنهم به نحو گسترده ملاحظه می کنندکردند، سکوت اختیار نمی کردند.
-          به حق بر مافیای حاکم بر وطن می تازید که چرا نقض حقوق بشر در چچن و مسمانهای ایغور چین چشم می بندند ولی بعد از چند ده سال یادشان افتاده است که حقوق انسانی مسلمانان برمه نقض شده است و خلاصه اینکه دفاع از حقوق انسان رژیم ولایت مطلقه فقیه را زاده نیازهای سیاسی رژیم می دانید و هیچ دقت نمی کنید که خود هم به همینکار مشغولید.  چرا که اگر شما نیز دفاع از حقوق انسان را تابع متغیر نیاز های قدرت سیاسی نمی دانستید، به جای حمله به متتقدان سکوت خانم سوچی، شما نیز با امثال ما همراه می شدید و برای او می نوشتید که خانم سو چی عزیز دفاع از حقوق انسان را نمی شود قربانی مطلحت زاده قدرت کرد.  به سخن دیگر، وقتی شما نیز بر این روش خانم سانگ سوچی صحه می گذارید و به توجیه  و دفاع از آن بر می خیزید، با اینکار خود، در واقع، می گویید که شما نیز دیدی ماکیاولیستی به سیاست و قدرت دارید و بنا براین دفاعتان از حقوق انسان، مانند دولت آمریکا و دولتهای غربی و مافیای حاکم بر وطن، دفاعی می باشد که قدرت و مصلحت قدرت محدوده و مرز آن را تعیین می کند و اینگونه عدم باور خود به همه زمانی و همه مکانی بودن حقوق انسان، در عمل و نه در شعار، نشان می دهید.
-          دیگر اینکه می گویید که چرا ایران ماندلا و گاندی ندارد.  البته ایران از اینها بهترش را هم دارد، کسانی که عمر خود را در مبارزه برای حقوق انسان گذاشته اند و بر خلاف خانم سانگ سوچی که برای رسیدن بقدرت حقوق انسان را نقض می کند، بر اسب قدرت هم سوار بودند ولی برای دفاع از حقوق انسان و وفاداری به عهد عطایش را به لقایش بخشیدند و از ان زمان نیز زندگیشان تدوین و عمل به حقوق انسان است.  متاسفانه خودسانسوری مزمن که درد عمده بسیاری از روشنفکران وطن است مانع دیدن آن می شود.
امیدوارم این نقد کوتاه بکار بیاید و با ما همراه شوید و برای عمل عقل نقاد  حق مدار، خط قرمز با اسطوره ساختن از خانم سانگ سوچی رسم نکنید و بپذیرید که اینگونه هم متوجه اندیشه راهنمای قدرت که در اندیشه اتان لانه کرده است می شوید و از این طریق رشد می کنید و هم اینکه به خانم سانگ سوچی کمک می کنید تا از طریق خود را به نقد کشیدن، خود را از مصلحت قدرت رها ساخته و در ازادی از حق و حقوق انسان دفاع کند.  اینگونه ممکن است که اکثریت رای دهندگان برمه ای که:"... مثل بسیاری از جوامع دیکتاتوری جامعه ای است که از خشونت عمیق رنج می برد." به ایشان در کوتاه و یا میان مدت پشت کنند، ولی با بر حق ایستادن و اینگونه به قدرت پشت پا زدن، سبب خواهد شد جامعه برمه روی به خشونت زدایی عمیق آورد و هم سانگ سو چی یکی از مظاهر وجدان بشریت و اینگونه جاودان شود.
(1): http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/07/post-234.html
(2): http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=52760

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

کشتی بی لنگر و بی پرنسیب "اصلاح طلبی"در ایران


در سیاست بیش از هر فضایی، اهل سیاست را تنها و تنها باید از طریق عملشان قضاوت کرد و برای سخنشان تنها زمانی ارزش قائل شد که منعکس کننده عملشان باشد چرا که در بسیاری از مواقع سخنی گفته می شود تا عملی بر ضد ان انجام بگیرد و یا به عملی کاملا متفاوت پوشش بدهد.  وقتی از این دریچه به کارهای اصلاح طلبان نگاه می کنیم در می یابیم که از استثنائات گذشته، اصلاح طلبان، در کل، مردم را بیخرد و فاقد حافظه تاریخی می دانند و اینگونه است که همیشه سعی کرده اند تا با قرار دادن مردم بین دو سنگ اسیاب بد و بدتر، و با استفاده از شمشیر دو لب ترس و امید(واهی)، از مردم  استفاده ابزاری کرده و به پای صندوقهای رای کشانده و بعد مشغول تقسیم گوشت قدرت و بقول اقای حجاریان چانه زنی از بالا شوند. 

حال هم کوشش دارند با طوفانی که از طریق انبوه رسانه ای خود، از جمله بی بی سی، ایجاد کرده اند و با گرد و خاک ناشی از آن سعی در ایجاد فکر جمعی جبار را دارند تا شاید سونامی رای دهندگانی ایجاد کرده و بر عمر مافیای حاکم بیافزایند. 

به همین علت است که اصلاح طلبان اصلا به مردم نمی گویند که علت ایجاد جریان اصلاح طلبی که سردمدارش شدند، عکس العمل به فسادها، بی کفایتی ها و جنایتهای دولت رفسنجانی، همانی که حال دخیل به ضریحش بسته اند، بود.  واقعا که این تنها در کیمیای "روشنفکری" اصلاح طلبی می باشد که دشمن، تبدیل به ناجی و رهبر می شود.   البته برای توجیه این عمل شگفت انگیز که ماکیاول هم برای آن لنگ می اندازد، توجیه می کنند که رفسنجانی حاضر، دیگر ان رفسنجانی که سردمدار استبداد و خیانت و جنایت بود نیست و تحول کرده است!  البته اصلا بروی خود هم نمی آورند که یکی از اولین شرطهای تحول این است که فرد متحول شده، گذشته خود را به نقد بکشد، یعنی همانکاری که نه تنها هیچوقت آقای رفسنجانی انجام نداده، بلکه وقتی به نامه داوطلب شدن ایشان دقت می کنیم: "من نیز آبرو و اعتبارم را که در طول نیم قرن گذشته از انقلاب اسلامی و مردم گرفته‌ام برای اسلام، انقلاب و مردم و اعتلای میهن به دست می‌گیرم." متوجه می شویم که گذشته انباشته از خیانت، جنایت و فساد خود را از افتخارات خود نیز می داند و آن را آبرو و اعتبار به حساب می آورد!

با یکی از آکادمیکهای انگلیسی که قرار است بزودی بحث ازادی با توماس فریدمن/Thomas Friedman روشنفکر دست راستی آمریکایی داشته باشد صحبت می کردم و در توصیف فریدمن گفت که او کسی است که با کیمیاگری، اشغال( از کلمه مودبتری در اینجا استفاده کرده ام) را در نظر مردم طلا جلوه می دهد.  این همان کاری می باشد که بسیاری از اصلاح طلبان اهل قلم در مورد آقای رفسنجانی مشغول شده اند و چنان در این کار غرق که انگار فردایی وجود ندارد.

کوتاه کنم و خلاصه اینکه خواهش من این است که آن معدود روشنفکران اصلاح طلب که شخصا آنها را انسانهای خوبی یافته ام به سوالات این مقاله پاسخ دهند:

جمال پاکنژاد:"...باید از آقای رفسنجانی پرسید او که گفته بود: رهبری دیگر به او اعتماد ندارد و یا اگر بیاید قطعا با توافق "رهبر" است، بین او و خامنه ای چه گذشته است. دفتر خامنه ای تکذیب می کند که میان او و خامنه ای گفتگوی تلفنی انجام گرفته است. «رهبری» از چه راه به او اطلاع داده است و نظرش را در باره توافق با «اصلاح این وضعیت»، به او اطلاع داده است؟ اگر «موافقت رهبری» با نظر او به او اطلاع داده نشده است، از چه رو کار را با دروغ شروع می کند؟ اگر با خامنه ای صحبت نکرده است، با چه کس دیگری صحبت کرده و موضوع صحبت چه بوده است؟ آیا او از رهبری تضمین گرفته و یا مانند بسیاری از سیاسیون نظام ولایت مطلقه، ساعت 5.30 بعد از ظهر به وی الهام شد که بنا بر گفته دخترش فاطمه، یکباره بلند شد و گفت بسم الله الرحمن الرحیم ،برویم؟ او تضمینی به رهبری و یا شخصی که از او اجازه حضور گرفته داده و یا دست به قمار بزرگ زده است؟ برای نجات نظام چه تمهیداتی در نظر دارد و کدام حق از حقوق ملت را وجه المصالحه بازگشت به قدرت واین « اصلاح وضعیت» کرده است؟ در تمام مدتی که هاشمی خود و مردم را برای این ساعت آماده میکرد ،هم او و هم هوادارانش از جناح های مختلف از اصولگرا تا اصلاح طلب در داخل و یا مهاجرین بعد از حوادث سال 88 تا حتی به اصطلاح مخالفین نظام اعم از داخل و خارج کشور با انواع مختلف از امضای طومار تا در خواست شفاهی مبلغ او شدند . راست این است که برخی از این افراد مدعی مخالفت، فی الواقع هرگز پای خود را از چهار چوب نظام ولایت فقیه بیرون نگذاشتند، این دسته افراد مردم را نه صاحب حق و حقوقمدار بلکه عاملی برای فشار از پائین و چانه زنی در بالا می دانند و میخواهند یا اگر هم معدودی چنین نباشند واقع گرایی و فریب انتخاب بین بد و بدتر را عاملی برای گرایش به این فرد ذکر میکنند و هیزم بیار تنور آتش "انتخابات" بد فرجام میشوند. متاسفانه از تجربه هم درس نمیگیرند که نتیجه این فریب همواره گذار از بد به بدتر بوده است و نه بر عکس. این طیف همراه با رسانه های غربی حامی هاشمی از قبیل بی بی سی( درست در همان برنامه که به اثبات بی طرفی خود اختصاص داده بود) سعی داشته و دارند او را تنها گزینه برای بیرون بردن ایران از بحران کنونی قلمداد کنند، در شعار ها این بار او را بر خوردار از اعتدال ، ناجی ایران و... میخوانند...



۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

چند نکته در مورد مقاله امروز آقای اشکوری



پیشنهاد می کنم اول مقاله امروز ایشان را بخوانید:


حال چند نکته:

- از خصوصیات انسان وسط باز این است که همیشه محلی را برای فرار باز می گذارد.  وقتی به مقاله اول اقای اشکوری و مقاله امروز ایشان مراجعه می کنیم خواننده نباید متعجب شود و در فکر فرو رود که آیا نویسنده این  دو مقاله یک نفر است یا دو نفر  متفاوت که یکی اولی و دیگری دومی را نوشته است.  مقاله اول، مقاله ای غلاظ شداد است که نویسنده در آن بنی صدر را با صفاتی مانند دروغگو و خائن وصف می کند و به خود تبریک که چرا در کودتای سی خرداد شرکت و رای به عدم کفایت داده است و به تبعیت از مافیای حاکم، اولین رئیس جمهور را در کنار احمدی نژاد و باند مافیایی اش می نشاند.  ولی در مقاله امروز ایشان لحن و بیان و پایگاه نظری و قضاوت کاملا فرق کرده است بطوری که می نویسند: :"...گرچه من در مقام نقد و نقض مدعیات جناب بنی صدر آن مقاله را نوشته و این پرسشها را مطرح کرده ام اما سئوالات من واقعی و ایجابی است از این رو اگر پاسخ درخور بشنوم و مستندات را ببینم و قانع شوم طبعا ایرادهای خود را پس خواهم گرفت و به حقانیت دعوی ایشان معترف خواهم شد و آن را اعلام خواهم کرد..."

چه شده که حال از نفر اول به نفر دوم تحول کرده است؟  علت هیچ جز وسط باز بودن ایشان نیست.  بی علت نبود که بنی صدر در آن زمان به ایشان هشدار داد که به راه ابو موسی اشعری می رود.  از جمله خصوصیات وسط باز بودن این است که طرف راه فرار را برای خود باز می گذارد و حال ایشان سعی کرده است تا خطای اول را جبران کند.  بنظر می رسد که در مقاله اول با این ذهنیت نوشته شد که فکر می کردند که خارج از ایران هم مانند داخل ایران است و هر کس هر چه دلش می خواهد می گوید و بهمین علت بود که در آن با علم الیقین در مقاله اشان بنی صدر را دروغگویی می نامند که نه در پی دفاع از آزادیها که در پی قدرت بود و او را خائن و به تکرار او را از اسلاف احمدی نژاد می دانند ولی حال که یکدفعه متوجه شده اند که جو خارج از کشور جو داخل کشور نیست که دهانها بسته و قلمها شکسته باشد و انسانها بسرعت شناخته می شوند، حال کوشش دارند کنترل خسارت کنند و خود را داوطلب مشروط عذر خواهی از بنی صدر و در واقع خود را فرد جدیدی معرفی می کنند که صاحب اخلاق است و انصاف و از آنجا که در پی حقیقت است احتمال خطا را می دهد و حاضر است که تهمتها و دشنامهای خود به بنی صدر  را پس بگیرد و سخن را با این عبارت به پایان می برند:" از خدا خواهیم توفیق ادب"!!! عجبا هر چه دلشان می خواست حواله اولین رئیس جمهور کرده اند و حال یاد ادب افتاده اند.

ولی واقع امر این است که ایشان خوب می دانند که بنی صدر همانموقع هم مجلس را قلابی می دانست و از اشتباهات بزرگ خود می داند که برای دوری کردن از تکرار داستان مصدق و کاشانی، در حالیکه همان موقع هم از قلابی بودن مجلس و تقلبات وسیع سخن گفت و نوشت ولی در انتها، در برابر فشار اقای خمینی نایستاد و کوتاه آمد.  ولی از آنجا که گفته اند که جلوی ضرر را از هر کجا بگیریم منفعت است، چند ماه بعد از برسمیت شناختن مجلس قلابی سر باز زد.  اگر بر فرض محال، اقای اشکوری اینها را نمی دانند، حتما سخنرانی اقای خمینی را به خاطر دارند.  مگر می شود یادتان نباشد که شما بهمراه دیگر اعضای مجلس در شش خرداد شصت، که آغاز مرحله اخر کودتا بود، به نزد اقای خمینی برده شده بودید و در آن سخنرانی بود که ایشان اولین حمله صریح را به بنی صدر کرد و از او خواست که باید مجلس را بپذیرد و قبول کند و مجلسیان چه شادیها که نکردند.  شما سخنان امام امت خود را نشنیدید؟  اگر بنی صدر مجلس و شورایعالی قضایی و...و را قانونی می دانست که دیگر احتیاج به تهدید علنی اقای خمینی در رادیو و تلویزیون و مطبوعات نبود که بنی صدر را سخت به انتقاد بگیرد که چرا قانونی بودن مجلس و شورایعالی قضایی و... را نمی پذیرد.  آقای اشکوری امکان ندارد شما این سخنان و طوفان بعد از آن را به یاد نداشته باشید و حال در انتظار این هستید که اسناد به شما عرضه شود! 

البته از آنجا که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، توهین و دشنام نامه شما به اولین رئیس جمهور ایران که حاضر نشد در برابر قدرت بیشتر دست از دفاع از حقوق مردم و ازادیها بشوید سبب شده است که، بخصوص، نسل جوان در مورد  مجلس اول و اینکه به چه علت رئیس جمهور آن را قلابی می دانست کنجکاو شود تا با ارائه اسناد اولیه(primary source)  نسل جوان ببیند که متقلبان و خائنان به اصول راهنما و اهداف انقلاب چه کسانی بودند و این مجلس قلابی در عملی غیر قانونی، چگونه به عنوان عامل و کارگزار اقای خمینی در این کودتا شرکت کرده است و شما از کسانی بوده اید که کاتولیک تر از پاپ، نه فقط خود رای به عدم کفایت داده اند بلکه در پی جمع کردن امضا از دیگران بودید و حتی اعلامیه مستقلی به همراه هفت نفر دیگر بر علیه فردی که به سبب هواداری از او انتخاب شده بودید، انتشار دادید.

آقای اشکوری هنوز پاسخی به تهمتها و توهین ها و ادعاهای شما داده نشده است.  یکی از مقالات را که در حال انتشار است  را خواندم و با خواندن آن متوجه شدم که دیگر نیازی به بحث آزاد نیست چرا که این تحقیق درست همانکاری را با مقاله بی بی سی شما انجام داده است که کتاب <سوداگری با تاریخ> محمد امینی با کتاب <آسیب شناسی با تاریخ> میر فطروس که در آن با نشان دادن دروغها و تحریفهای کتاب میر فطروس(تاریخ نویس رضا پهلوی) این آقای بی اخلاقی که قلم را در خدمت زر خانواده پهلوی گذاشته بود را برای همیشه بی اعتبار.

البته آقای اشکوری راه بازگشت همیشه برای انسانها باز است.  فقط باید با خود و مردم صادق باشید و آنچه را می دانید و نقش خود و دیگران در کودتای خرداد شصت را بیان کنید.  این نسل حق دارد بداند که بلای عظما حاضر نه نتیجه انقلاب که نتیجه کودتای در انقلاب بود. کودتایی که شما در آن نقش داشتید.  حال اگر به جای فرار به جلو، با گفتن حقایق، سعی در جبران مافات کنید شک ندارم که اکثریت مطلق هموطنانمان شما را و نقشتان در کودتا را خواهند بخشید.  ایران ازاد و مستقل و مردم سالار و رشد یاب و در پی ریشه کنی ساختاری فقر، نه از بیراهه انتقام و خشونت که از شاهراه عفو و بخشش است که مستقر خواهد شد.  ولی در ایران جدید، مانند ایران باستان، اصل بر راستی رستی خواهد بود.  حقایق را باید بگویید، همه حقیقت را و هیچ چیز جز حقیقت را.

مخلص
محمود دلخواسته

به قول خارجی ها! پی اس:
مقایسه کنید طرز نگاه و قضاوت آقای اشکوری که می گویند خدا پرست هستند با آقای خسرو صدری از اعضای سابق حزب توده خدا ناپرست، در رابطه با بنی صدر.  ایشان در بخش کامنت مقاله من تحت عنوان <پیر ورسای هشتاد ساله> شد، نوشتند:
از : خسرو صدری
عنوان : بنی صدر سیاستمداری قابل احترام است!
من عضو حزب توده ایران بودم و همه می دانند که حزب ما وآقای بنی صدر آبشان در یک جوی نمی رفت. مسلما جهانبینی آن روز و امروز آقای بنی صدر نیز با افرادی مثل من کاملا متفاوت است. با این حال نگاهی به کارنامه سیاسی آقای بنی صدر، جزسلامت و صداقت ایشان نشانمان نمی دهد. بنی صدر نه زیر بار زور انحصارگران داخلی رفت، که اگر رفته بود از قدرت رانده نمی شد و نه مثل رجوی به آغوش صدام افتاد ونه از غیض انحصارگران به دامان با سخاوت گشوده شده آمریکا پناه برد، که اگر چنین کرده بود مسلما گرداننده کنفرانس پراک و غیره او بود و نه کسی چون شهریارآهی. مثل او را کم داریم، اگر اصلا داشته باشیم.

در این شلخته بازار سیاسی مشمئز کننده بهتر آن است که سیاست مردان نیک صفت سرزمینمان را قدر بدانیم تا مبلغ و مشوق نیکی وپاک دامنی باشیم.
۵۲۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲       
و در پاسخ به دیگری نوشتند:
کجا در سیاست پاکی و صداقت شرط لازم بوده است؟ این ها متاع نایاب در سیاستند وبرای همین در کسانی چون بنی صدر و فیدل کاسترو( به باور من)، وجودش قابل تقدیر است.
مصدق ملی گرا وطرفدار سرمایه داری و طالقانی هم مذهبی و آخوند بود. ولی هردو مورد احترام اقشار گوناگون مردم از جمله من لامذهب و مخالف سرمایه داری هستند.
بنی صدر رئیس جمهورو شخصیتی بانفوذ، نه فقط در بین مردم بلکه در میان ارگان های اجرایی بوده و هست. در شرایطی که پیشخدمت کروبی و موسوی را هم از ما بهتران الآن باد و خرجشان می کنند تا به ساز آنها برقصند ، تصورش دشوار نیست که کسی چون او جاه طلبی خود را، اگر داشت، به چه بهای گزافی می توانست به فروش رساند. خیل چپ های سابق را ببینید که چگونه کاسه گدایی جلوی آمریکا گرفته اند تا قدر بنی صدر بهتر دانید 

مقاله اول آقای اشکوری
http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2013/03/post-503.html