۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

کشتی بی لنگر و بی پرنسیب "اصلاح طلبی"در ایران


در سیاست بیش از هر فضایی، اهل سیاست را تنها و تنها باید از طریق عملشان قضاوت کرد و برای سخنشان تنها زمانی ارزش قائل شد که منعکس کننده عملشان باشد چرا که در بسیاری از مواقع سخنی گفته می شود تا عملی بر ضد ان انجام بگیرد و یا به عملی کاملا متفاوت پوشش بدهد.  وقتی از این دریچه به کارهای اصلاح طلبان نگاه می کنیم در می یابیم که از استثنائات گذشته، اصلاح طلبان، در کل، مردم را بیخرد و فاقد حافظه تاریخی می دانند و اینگونه است که همیشه سعی کرده اند تا با قرار دادن مردم بین دو سنگ اسیاب بد و بدتر، و با استفاده از شمشیر دو لب ترس و امید(واهی)، از مردم  استفاده ابزاری کرده و به پای صندوقهای رای کشانده و بعد مشغول تقسیم گوشت قدرت و بقول اقای حجاریان چانه زنی از بالا شوند. 

حال هم کوشش دارند با طوفانی که از طریق انبوه رسانه ای خود، از جمله بی بی سی، ایجاد کرده اند و با گرد و خاک ناشی از آن سعی در ایجاد فکر جمعی جبار را دارند تا شاید سونامی رای دهندگانی ایجاد کرده و بر عمر مافیای حاکم بیافزایند. 

به همین علت است که اصلاح طلبان اصلا به مردم نمی گویند که علت ایجاد جریان اصلاح طلبی که سردمدارش شدند، عکس العمل به فسادها، بی کفایتی ها و جنایتهای دولت رفسنجانی، همانی که حال دخیل به ضریحش بسته اند، بود.  واقعا که این تنها در کیمیای "روشنفکری" اصلاح طلبی می باشد که دشمن، تبدیل به ناجی و رهبر می شود.   البته برای توجیه این عمل شگفت انگیز که ماکیاول هم برای آن لنگ می اندازد، توجیه می کنند که رفسنجانی حاضر، دیگر ان رفسنجانی که سردمدار استبداد و خیانت و جنایت بود نیست و تحول کرده است!  البته اصلا بروی خود هم نمی آورند که یکی از اولین شرطهای تحول این است که فرد متحول شده، گذشته خود را به نقد بکشد، یعنی همانکاری که نه تنها هیچوقت آقای رفسنجانی انجام نداده، بلکه وقتی به نامه داوطلب شدن ایشان دقت می کنیم: "من نیز آبرو و اعتبارم را که در طول نیم قرن گذشته از انقلاب اسلامی و مردم گرفته‌ام برای اسلام، انقلاب و مردم و اعتلای میهن به دست می‌گیرم." متوجه می شویم که گذشته انباشته از خیانت، جنایت و فساد خود را از افتخارات خود نیز می داند و آن را آبرو و اعتبار به حساب می آورد!

با یکی از آکادمیکهای انگلیسی که قرار است بزودی بحث ازادی با توماس فریدمن/Thomas Friedman روشنفکر دست راستی آمریکایی داشته باشد صحبت می کردم و در توصیف فریدمن گفت که او کسی است که با کیمیاگری، اشغال( از کلمه مودبتری در اینجا استفاده کرده ام) را در نظر مردم طلا جلوه می دهد.  این همان کاری می باشد که بسیاری از اصلاح طلبان اهل قلم در مورد آقای رفسنجانی مشغول شده اند و چنان در این کار غرق که انگار فردایی وجود ندارد.

کوتاه کنم و خلاصه اینکه خواهش من این است که آن معدود روشنفکران اصلاح طلب که شخصا آنها را انسانهای خوبی یافته ام به سوالات این مقاله پاسخ دهند:

جمال پاکنژاد:"...باید از آقای رفسنجانی پرسید او که گفته بود: رهبری دیگر به او اعتماد ندارد و یا اگر بیاید قطعا با توافق "رهبر" است، بین او و خامنه ای چه گذشته است. دفتر خامنه ای تکذیب می کند که میان او و خامنه ای گفتگوی تلفنی انجام گرفته است. «رهبری» از چه راه به او اطلاع داده است و نظرش را در باره توافق با «اصلاح این وضعیت»، به او اطلاع داده است؟ اگر «موافقت رهبری» با نظر او به او اطلاع داده نشده است، از چه رو کار را با دروغ شروع می کند؟ اگر با خامنه ای صحبت نکرده است، با چه کس دیگری صحبت کرده و موضوع صحبت چه بوده است؟ آیا او از رهبری تضمین گرفته و یا مانند بسیاری از سیاسیون نظام ولایت مطلقه، ساعت 5.30 بعد از ظهر به وی الهام شد که بنا بر گفته دخترش فاطمه، یکباره بلند شد و گفت بسم الله الرحمن الرحیم ،برویم؟ او تضمینی به رهبری و یا شخصی که از او اجازه حضور گرفته داده و یا دست به قمار بزرگ زده است؟ برای نجات نظام چه تمهیداتی در نظر دارد و کدام حق از حقوق ملت را وجه المصالحه بازگشت به قدرت واین « اصلاح وضعیت» کرده است؟ در تمام مدتی که هاشمی خود و مردم را برای این ساعت آماده میکرد ،هم او و هم هوادارانش از جناح های مختلف از اصولگرا تا اصلاح طلب در داخل و یا مهاجرین بعد از حوادث سال 88 تا حتی به اصطلاح مخالفین نظام اعم از داخل و خارج کشور با انواع مختلف از امضای طومار تا در خواست شفاهی مبلغ او شدند . راست این است که برخی از این افراد مدعی مخالفت، فی الواقع هرگز پای خود را از چهار چوب نظام ولایت فقیه بیرون نگذاشتند، این دسته افراد مردم را نه صاحب حق و حقوقمدار بلکه عاملی برای فشار از پائین و چانه زنی در بالا می دانند و میخواهند یا اگر هم معدودی چنین نباشند واقع گرایی و فریب انتخاب بین بد و بدتر را عاملی برای گرایش به این فرد ذکر میکنند و هیزم بیار تنور آتش "انتخابات" بد فرجام میشوند. متاسفانه از تجربه هم درس نمیگیرند که نتیجه این فریب همواره گذار از بد به بدتر بوده است و نه بر عکس. این طیف همراه با رسانه های غربی حامی هاشمی از قبیل بی بی سی( درست در همان برنامه که به اثبات بی طرفی خود اختصاص داده بود) سعی داشته و دارند او را تنها گزینه برای بیرون بردن ایران از بحران کنونی قلمداد کنند، در شعار ها این بار او را بر خوردار از اعتدال ، ناجی ایران و... میخوانند...





اصل مقاله:

. پاکنژاد: هاشمی رفسنجانی ، آتش نشان و ناجی یا آتش افروز ؟

امتیاز کاربران
ضعیفعالی 
آقای هاشمی رفسنجانی بالاخره در آخرین لحظه های باقی مانده برای ثبت نام کاندیداهای یازدهمین دوره ریاست جمهوری به وزارت کشور رفت و ثبت نام کرد . انزوای "رهبر" و فاصله گرفتن بخش سنتی حوزه از او، مشکلات اقتصادی و اجتماعی، تحریم ها و تنگناهایی که جامعه ایران را گرفتار کرده است که با عث نارضایتی عمومی حتی نزد قشر هوادار نظام شده است، خامنه ای را در موقعیت ضعف قرار داده اند. هاشمی رفسنجانی از مدتها قبل با اظهار نظر های گاه و بیگاه - که برخی از آنها بوی "اختلاف نظر" او با خامنه ای را میداد - سعی می کرد تا زمینه باز گشت خویش به قدرت را تحت عنوان ناجی نظام فراهم سازد. پیش از این اما، او با تعدادی از استانداران اسبق دیدار کرده بود. این دیدار به قصد دعوت از او برای حضور در عرصه انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه ترتیب داده شده بود. وی در عکس العمل به تقاضاهای برخی از این استانداران برای حضور در انتخابات و اعلام نامزدی برای احراز پست ریاست جمهوری سخنانی گفته بود که سحام نیوز به اختصار و به نقل از افراد حاضر درآن مجلس، انتشار داده بود. گرچه دفتر تشخیص مصلحت نظام متن منتشره را عینا″ سخنان هاشمی رفسنجانی ندانست، اما سحام نیوز توضیح داد که حاضران دیگری تصدیق می کنند هاشمی رفسنجانی این سخنان را برزبان آورده است. بنا بر متن منتشره سحام نیوز، هاشمی از جمله به رابطه خود با خامنه ای، به نقش خود در بالا کشیدن او از ابتدای انقلاب و علیرغم مخالفت انقلابیون سرشناس تا دخالتش در رهبر کردن او، سخن گفته است: یکی از استانداران حاضر دراین نشست گفت :« آقای هاشمی با نقل سخنان مفصل خود با رهبری در مورد مسائل و چالش های اساسی کشور که اتفاقا شب قبل از ملاقات ما بود به اختلاف دیدگاه خود و ایشان اشاره کردند و گقتند اساسا ایشان طور دیگری فکر می کند و اشکالات موجود را قبول ندارد. هاشمی به رابطه ویژه خود با رهبری و نقش ویژه اش در معرفی ایشان به امام، شورای انقلاب، ریاست جمهوری و رهبری در دهه های گذشته پرداخت و گقت: “من آقای خامنه ای را از مشهد به تهران آوردم و با دوستان در شورای انقلاب صحبت کردم و به شورا بردم”. بسیاری از دوستان با سابقه انقلاب از این کار من گله کردند اما من گفتم “حضور ایشان لازم است”. مراحل بعد را هم که خود می دانید چگونه بوده. رابطه ما مثل دو برادر بوده اما مسائلی که در این سال ها پیش آمده موجب شده که ایشان دیگر به من اعتماد نداشته باشند، اگرچه من برادرانه راه برون رفت کشور را گفته ام.»
اشاره او به مراحل بعد، نامه جعلی با امضای آقای خمینی به آقای مشکینی رئیس وقت مجلس خبرگان و نقل قول از آقای خمینی در مجلس خبرگان رهبری (برای رهبری شما آقای خامنه ای را دارید) برای تعیین جانشینی خمینی از سوی هاشمی و تلاش و اصرار او به رهبر کردن خامنه ای است.
در آن دیدار، بنا بر گفته یکی از حاضرین هاشمی رفسنجانی از وضعیتی که کشور گرفتار آن است و دخالت نظامیان( سپاه) در عرصه های گوناگون کشور اظهار نارضایتی کرده و گفته بود : «مهندسی رزمی سپاه امکاناتی از جنگ داشت که در سازندگی کشور می توانست موثر باشد و ما در آن زمان پروژه هایی مثل راه سازی به آنان دادیم؛ هم برای کشور مفید بود و هم برای سپاه، اما حالا سپاه نبض اقتصاد، و سیاست خارجه و داخله را در دست گرقته و به کمتر از کل کشور راضی نیست.»
وی افزود: «اصلاح این وضعیت بدون هماهنگی آقای خامنه ای امکان پذیر نیست».
او اینک با ثبت نام برای احراز پست ریاست جمهوری، قصد دارد تا برای سومین بار رئیس جمهور شود. لازم هم نمی بیند به مردم توضیح بدهد آیا آقای خامنه ای با «اصلاح این وضعیت» موافقت کرده است یا خیر؟ دو دوره از ریاست جمهوری او در موقعیتی متفاوت با امروز بود . او دور اول را در شرایطی آغاز کرد که خامنه ای تازه و با دسیسه و جعل نقل قول خمینی از سوی رفسنجانی و نامه تقلبی به خط احمد خمینی ،به رهبری رسیده بود و هنوز اسب قدرت او را بر نداشته بود و رفسنجانی او را مدیون خود میدانست او نیز به هاشمی اعتماد داشت و با احتیاط با او رفتار میکرد. با تغییر در قانون اساسی و حذف پست نخست وزیر در باز نگری سال 68 او در مقام ریاست جمهوری احساس قدرت بیشتری میکرد. دو دوره ریاست جمهوری او از سوی حامیانش به دوران "سازندگی" معروف شد و خود اونیز سر دار سازندگی لقب گرفت. اما واقع امر این است که هاشمی رفسنجانی یکی از عوامل موثر انحراف انقلاب ایران از مشی به سوی مردمسالاری به استبداد دینی ولایت مطلقه و از معماران اصلی بازندگی ایران و وضعیتی است که کشور امروز درآن گرفتار است. او بانی مافیاها و فساد گسترده بود. «اصلاح طلبان» از قرار فراموش کرده اند که در تشخیص و تمایز طرز فکر و عمل خود از دوران خامنه ای – هاشمی رفسنجانی، خود را اصلاح طلب خواندند و اینک در میانه جنگ قدرت چشم به او دوخته و هاشمی را ناجی میخوانند .
در هفته ها و روزهای قبل از آغاز ثبت نام تا ساعت های پایانی هم او وهم بستگان، اطرافیان و نزدیکان او سخنان متناقضی را ایراد می کردند. از جمله او در فرصتها که یافت، کوشید دو موضوعی را که در دیدار با استانداران گفته بود، باز به «رهبر» یاد آور شود: یکی اشاره به مسئولیت خامنه ای واینکه بدون توافق خامنه ای با سیاستهای اتخاذ شده در این دو دوره حاکمیت اصولگراها اجرا امکان پذیر نبود پس بدون توافق " رهبری"حضور او بی فایده است و هیچ تغییری امکان پذیر نیست و دوم ، این که نقش سپاه و دستگاه های اطلاعاتی در اقتصاد رانت ساز ایران، از حد تحمل گذشته است. هاشمی به مناسبت های مختلف می گفت اگر برای بقای نظام احساس تکلیف کند هر کار لازم باشد انجام میدهد. او برای مصون ماندن از حملات احتمالی مخالفینش ونیز گرم کردن تنور انتخابات که برای زنده نگاهداشتن رژیم در احتضار به آتش آن نیازمند است، صریح سحن نمی گفت اما به دفعات دلیل حضور احتمالی خود در «انتخابات» را احسای تکلیف دانست. نزدیکان او نیز از عدم صراحت او در آمدن و یا نیامدن در گیجی به سر میبردند و اظهارات ضد و نقیض میکردند حتی نزدیکترین افراداز این ابهام و نوع رابطه او با قدرت در امان نماندند. از معروفترین و صریح ترین اظهار نظر ها در باره حضور و یا عدم حضور او در انتخابات از همسر او است. عفت مرعشی که به هنگام ترور هاشمی رفسنجانی در سال 58 خود را سپر او قرار داد تا او از مرگ برهد ونیز در هزار فامیل قدرت حاکم بر ایران از روابط خاصی بر خوردار است،و هاشمی در خاطرات خود بارها به نقش او اشاره داشته میکند، در پاسخ سئوالی در باره حضور هاشمی رفسنجانی، بعنوان نامزد، در انتخابات ریاست جمهوری گفت: « حاج آقا قطعا نمی آیند. انتخاباتی وجود ندارد،مگر برای اینها کاری دارد که رای ها را عوض کنند».
حال باید از آقای رفسنجانی پرسید او که گفته بود: رهبری دیگر به او اعتماد ندارد و یا اگر بیاید قطعا با توافق "رهبر" است، بین او و خامنه ای چه گذشته است. دفتر خامنه ای تکذیب می کند که میان او و خامنه ای گفتگوی تلفنی انجام گرفته است. «رهبری» از چه راه به او اطلاع داده است و نظرش را در باره توافق با «اصلاح این وضعیت»، به او اطلاع داده است؟ اگر «موافقت رهبری» با نظر او به او اطلاع داده نشده است، از چه رو کار را با دروغ شروع می کند؟ اگر با خامنه ای صحبت نکرده است، با چه کس دیگری صحبت کرده و موضوع صحبت چه بوده است؟ آیا او از رهبری تضمین گرفته و یا مانند بسیاری از سیاسیون نظام ولایت مطلقه، ساعت  پنج و سی دقیقه بعد از ظهر ، در دقایق آخر مهلت ثبت نام، به وی الهام شد که بنا بر گفته دخترش فاطمه، یکباره بلند شد و گفت بسم الله الرحمن الرحیم ،برویم؟ او تضمینی به رهبری و یا شخصی که از او اجازه حضور گرفته داده و یا دست به قمار بزرگ زده است؟ برای نجات نظام چه تمهیداتی در نظر دارد و کدام حق از حقوق ملت را وجه المصالحه بازگشت به قدرت واین « اصلاح وضعیت» کرده است؟ در تمام مدتی که هاشمی خود و مردم را برای این ساعت آماده میکرد ،هم او و هم هوادارانش از جناح های مختلف از اصولگرا تا اصلاح طلب در داخل و یا مهاجرین بعد از وقایع سال ۸۸ تا حتی به اصطلاح مخالفین نظام اعم از داخل و خارج کشور با انواع مختلف از امضای طومار تا در خواست شفاهی مبلغ او شدند . راست این است که برخی از این افراد مدعی مخالفت، فی الواقع هرگز پای خود را از چهار چوب نظام ولایت فقیه بیرون نگذاشتند، این دسته افراد مردم را نه صاحب حق و حقوقمدار بلکه عاملی برای فشار از پائین و چانه زنی در بالا می دانند و میخواهند یا اگر هم معدودی چنین نباشند واقع گرایی و فریب انتخاب بین بد و بدتر را عاملی برای گرایش به این فرد ذکر میکنند و هیزم بیار تنور آتش "انتخابات" بد فرجام میشوند. متاسفانه از تجربه هم درس نمیگیرند که نتیجه این فریب همواره گذار از بد به بدتر بوده است و نه بر عکس. این طیف همراه با رسانه های غربی حامی هاشمی از قبیل بی بی سی( درست در همان برنامه که به اثبات بی طرفی خود اختصاص داده بود) سعی داشته و دارند او را تنها گزینه برای بیرون بردن ایران از بحران کنونی قلمداد کنند، در شعار ها این بار او را بر خوردار از اعتدال ، ناجی ایران و... میخوانند.
در این فاصله بر خلاف آنچه در نظام های مردمسالار معمول است که نامزدهای ریاست جمهوری با معرفی برنامه خود در صدد جلب آرای رای دهندگانند، در ایران جز شعار های معمول بی محتوی در جمهوری اسلامی : حماسه حضور، دولت اعتدال، نجات کشور، آوردن پول نفت سر سفره، پرداخت یارانه و "اصلاحات" و ...هرگز یک برنامه واقعی و مشخصی که سخنی از حقوق مردم و حق حاکمیتشان، نوع مشارکت آنها در تعیین سرنوشت خویش در آن باشد نه تنها از سوی رفسنجانی بلکه دیگر کاندیداها نیز اظهار نشده است.
هاشمی اما، مانند سایر ملتزمین به ولایت فقیه (از شرایط نامزد شدن التزام به ولایت فقیه است) دغدغه اصلی خود را حفظ نظام میداند آخر او،معمار اصلی و پدر خوانده نظام کنونی است و برایش نیز حفظ نظام از اوجب واجبات است. حال باید پرسید او چگونه می خواهد و میتواند نقش، اینهمانی و مسئولیت خامنه ای(ولی فقیه به عنوان ستون خیمه نظام) که به اعتراف خود او بدون حمایتش نمیشود کاری کرد در قبال وضع موجود را از نظام جدا کند؟ حفظ نظام جز حفظ وضعیت موجود با تغییری جزئی در چند مقام تدارکاتچی که هر عمل نامطلوب آنها با حکم حکومتی رهبر مواجه میشود است؟ مشکل شخص خامنه ای ورفتارو شخصیت او است یا تضاد بین مقام ولایت فقیه و رهبری با اختیارات مطلق که رای او نافذ و فصل الخطاب است با مقامی اجرایی که قاعدتا باید مشروعیتش را از رای مردم بگیرد؟ هاشمی رفسنجانی و متحد اصلاح طلبش محمد خاتمی – که از یاد برده است در برابر افساد دوران هاشمی خود را اصلاح طلب خواند- ، به این و آن مناسبت، جهت مخالفت با حکومت اصولگراها ونقش تخریبی آنها برای نظام و کشور به صورت غیر مستقیم اما گویا، گفته اند بدون خواست رهبری و بدون حمایت او، احمدی نژاد و نهادهای نظامی و اطلاعاتی نمیتوانستند بر کشور مسلط شوند تخریبگر اصلی را خامنه ای معرفی کرده اند.- چنانکه گویی فقط دوران هشت ساله احمدی نژاد کشور را گرفتاراین روند ویرانگر کرده است-. به کنایه اینک بی آنکه معلوم باشد خامنه ای با «اصلاح این وضعیت» موافقت کرده است و یا خیر، به میدان آمده اند تا نظام و کشور را( این ها همواره کشور را برای رژیم خواسته اند و نه بعکس) ناجی باشند . با وجود ولایت مطلقه که ام الفساد و منشاء تمامی خرابی هاست و بدون باز گشت به جامعه ای متشکل از شهروندان حقوقمدار چگونه میشود کشور را از بن بست رهانید و به اعتلا رساند؟ آیا همانگونه که هشت سال پیش از این و باز به مناسبت نامزدی هاشمی رفسنجانی برای ریاست جمهوری، فرزند او در مصاحبه با «یو اس تو دی» گفت پدرش در صورت رئیس جمهور شدن قصد آن دارد از خامنه ای رهبری تشریفاتی مانند ملکه انگلستان بسازد، او چنین قصدی دارد؟ در این صورت امکان و توان این کار را دارد؟ در صورت رد صلاحیت و یا ریاست جمهور شدن هاشمی رابطه او با خامنه ای چگونه میشود؟ آیا حضور او و مشایی که او نیز در دقایق آخر و با مرخصی گرفتن احمدی نژاد وحضورش در کنار او ثبت نام کرد، دو فردی که نماد فتنه و انحراف نام گرفته اند تحمل شده تا هدف خاصی دنبال شود؟ اگر آری این هدف کدام است؟ اصلا انتخابات در این نظام معنی دارد و یا به قول همسر هاشمی انتخاباتی در کار نیست، چه چیز عوض شده تا باور کنیم مانند سال 88 نامزد مورد نظر رهبر که با ظن و گمان سعید جلیلی از نزدیکان به تفکر رهبری است تحمیل نخواهد شد؟
اصلا مسئولیت هاشمی رفسنجانی که بنا بر خاطراتش از فردای انقلاب ، همه جا و در تصمیم گیری های اغلب مخرب نقش کلیدی داشته در بوجود آمدن آنچه بر سر ایران آمده چقدر است او که خود آتش ویرانگر ایران بر باد ده را افروخته میتواند در خاموش کردن آن شرکت کند و" ناجی" باشد ؟ می کوشم در ادامه مطلب، توضیحاتی مستند را در باره این سئوالات و هم چنین چرا باید انتخابات را تحریم کرد، بنگارم.
ادامه دارد
jmpaknejad@yahoo.fr



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر