۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

نقش آقای خمینی در کودتای 28 مرداد



 
بنی صدر در مصاحبه با رادیو فردا به اطلاع بسیار مهمی اشاره می کند و آن نقش آقای خمینی در کودتای 28 مرداد بوده است.  در جریان کودتای خرداد شصت بر ضد اولین رئیس جمهور، دشمنی شدید آقای خمینی با مصدق معلوم شد، بطوری که گفت مصدق مسلمان نبود و در سخنرانی معروف 25 خرداد 1360 بر ضد جبهه ملی گفت که مصدق از اسلام سیلی خورد!!!  کودتا را انگلیس و آمریکا سازمان داده بودند و ایشان این کودتا را کار اسلام دانست!  در آن زمان معلوم شد که ایشان از هوادارن کودتا بر ضد مصدق بوده اند، ولی اطلاعات بعدی نشان داد که خود ایشان نقش فعالی در این کودتا داشته اند، از جمله بردن نامه از آیت الله طبابایی ( که بهمراه آیت الله کاشانی نقشی محوری در به پیروزی رساندن کودتایی که در 25 مرداد شکست خورده بود بازی کرد.) به نزد آیت الله بروجردی برای گرفتن فتوایی در حمایت از کودتا. آیت الله منتظری نیز در خاطرات خود از احترام عمیقی که اقای خمینی برای آقای طباطبایی و دیدگاه های سیاسی ایشان قائل بودند، اشاره کرده اند.
بنی صدر:
 
"مرحوم آقا مهدى حائرى فيلسوف گرانقدر، كه انسان آزاده اى بود فرزند آشيخ عبدالكريم حائرى يزدى- بانى حوزه علميه قم - در خاطرات خود مى گويد كه آقاى خمينى حتى با آقاى كاشانى در مورد آنچه كه به مصدق
و براندازى مصدق بود، هم نظر نبود. بلكه نظراتش به نظرات بهبهانى نزديك بود.

در گزارش سى.آى.‌اى در باب كودتاى ۲۸ مرداد، مى گويد كه قرار بود مرحوم بهبهانى از مرحوم بروجردى فتوا بگيرد تا آن فتوا براى كودتا مبنا بشود. چه كسى رفت و اين فتوا را گرفت؟ خود بهبهانى كه به قم نرفت. دو سال پيش در اين زمينه به من اطلاعاتى دادند كه در واقع آن شخصى كه از ناحيه آقاى بهبهانى نزد مرحوم بروجردى رفت، آقاى خمينى بوده است.

بعد كه آقاى خمينى نسبت به آيت الله بروجردى در سال هاى بعد از كودتا سرد شد و كسى واسطه شد براى اينكه اين دو تا را با هم دوباره نزديك كند. مرحوم بروجردى به آن واسطه گفته بود كه اين آقا آمده بوده از من چنين فتوايى را بگيرد.

بنابر اين آنهايى كه در قم هستند و هنوز در قيد حيات هستند و از اين واقعيت مى توانند اطلاع داشته باشند، و يا كسانى هستند كه اين موضوع را از پيشينيان شنيده اند، بايد بدانند كه اين اطلاعات به تاريخ ايران تعلق دارد و مى بايست كه به اطلاع عموم قرار بگيرد. نمى دانم اين اطلاعى كه به من داده اند چقدر موثق است؟ ولى اطلاعى است كه لازم است با مردم ايران در ميان گذاشته شود"
 
 
http://www.radiofarda.com//content/f4_Abolhasan_BaniSadr_clerics_role_coup_protest/2131778.html

۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

اگر طالقانی آنقدر زود از بین ما نرفته بود


بعضی وقتها از خود سوال می کنم که اگر طالقانی به آن سرعت و در آن سن پایین ( در بین روحانیون، مرگ زیر سن هفتاد معادل جوان مرگ شدن است!  آقای جنتی را نمی بینید که با حضرت نوح مسابقه گذاشته؟!) از میان ما نرفته بود، آیا آقای خمینی جرئت می کرد آنگونه ترکتازی کند و خوان انقلاب را و اهداف و اندیشه راهنمای آن را به تاراج برد؟
بنی صدر با او چندین بار صحبت کرده بود و اینکه خطر عود دوباره استبداد، انقلاب را تهدید می کند.  آیت الله زنجانی هم خطر را خوب حس کرده بود و در تماس با اینها سخن از ایجاد جبهه ای بر ضد استبداد زده بود.  آقای طالقانی، با بنی صدر موافقتی انجام می دهد و به او می گوید که تو بگو و من دنبال آنرا خواهم گرفت.  بنی صدر در مورد ایجاد شوراها شوراها شروع به نوشتن می کند و بعد هم آقای طالقانی، خطبه معروفش را در مورد مدیریت شورایی و اینکه خود مردم مسئول زندگی و سرنوشت خود شوند می کند و در آخر، بدون اسم بردن از رهبران حزب جمهوری می گوید که : <گروه ها و افراد دست اندركار شايد اين طور تشخيص بدهند كه اگر شورا باشد ديگر ما چه كاره هستيم؟ شما هيچ!!>
هنوز چند روز از این صحبتها نگذشته بود که ناگهان از دست ما رفت.  دفن کردن سریع او مانع شد که علت مرگ تشخیص داده شود و...و

 محبوبیت خارق العاده طالقانی که هیچ دست کمی از آقای خمینی نداشت، را می شود به عنوان دلیلی دیگری  از تمایل اکثریت مطلق جامعه به قرائت دموکراتیک از اسلام داشت، دید و اینکه چگونه اصلاح طلبان حاضر برای پوشاندن نقش خود در ایجاد استبداد، همیشه در توجیه باورهای استبدادی خود گفته اند که در آن زمان همه اینگونه بودند!!!  نه آقایان و خانمها، همه اینگونه نبودند، البته این درست است که در سطح نخبگان، اکثریت مثل شما قدرت طلب بودند و قدرت را اصل می دانستند و مردم را به پشیزی به حساب نمی آوردند، ولی در سطح جامعه ملی،  اسلام به عنوان گفتمان آزادی بود که اکثریت داشت و بهمین علت بود که با وجود تبلیغات شدید و شبانه روزی شما بر ضد بنی صدر، او با بیش از 76 درصد آراء انتخاب شد . در ماه های قبل از کودتا، از حمایت بیشتری نیز برخوردار شده بود تا جایی که زمانی که از حق قانونی خود استفاده و تقاضای رفراندم کرد، آقای خمینی با علم بر اینکه شکست بزرگتری از انتخابات ریاست جمهوری خواهد خورد، گفت که 35 میلیون نفر بگویند آری، من می گویم نه.

دانستن این امور هم کمک می کند که نسل جوان به قهر بزرگ خود با انقلاب پایان دهند و هم اینکه در این آشتی، تجربه انقلاب را تا به نتیجه رساندن آن که همان استقرار آزادیها و مردم سالاری و رشد و عدالت اجتماعی در ایران مستقل است، ادامه دهند و کاری را که بیش از 120 سال پیش شروع شد به پایان برسانند و پویاترین مردم سالاری ها را در جهان مستقر کنند.

۱۳۹۱ مرداد ۱۹, پنجشنبه

Why I lost my respect for the opponents of Damascus Despot


Before the "Free" Syrian army moved into Aleppo, the city was one of the quietest parts of Syria and hardly touched by the uprising.  So it is not hard to argue that for any reason (whether from fear, interest, confusion, or etc.) this city was not embracing the uprising. Hence, initially, the FSA imposed itself on this city and used its population to protect itself against the savagery of the Syrian army. So now the city and its people are victims of two ruthless armed groups that have no respect for people’s lives.  This is why Amnesty International argues that "both sides fighting in Syria 's most populous city might be held criminally accountable for their failure to protect civilians."  And this is why I long ago lost my respect for most of the Syrian opposition, which sidelined independent opponents of the regime and sought the financial, military and political support of outside powers which pursue their own interest. In effect, they became tools in a proxy war between Iran 's mafia regime and its opponents like Saudi Arabia , Qatar and Turkey , and the western powers.

The real victims of such a great strategic blunder are the majority of the civilians. Furthermore, this blunder has turned the despot of Damascus into the supposed defender of Syria 's territorial integrity. From this perspective, he could not wish for a better enemy.

http://www.independent.co.uk/news/world/middle-east/amnesty-releases-satellite-images-of-syria-bombing-in-aleppo-8022219.html

۱۳۹۱ مرداد ۱۶, دوشنبه

اسارت و قتل و تهدید به قتل 48 ایرانی در سوریه و مواضع سوال برانگیز بعضی از مخالفان مافیای حاکم

از سفری کوتاه برگشتم.  در این فاصله، اتفاقات بسیاری رخ داده اند، از جمله به اسارت گرفتن 48 ایرانی در سوریه و به قتل رساندن سه نفر از آنان و تهدید به قتل دیگران از طرف ارتش "آزادی بخش" سوریه.  در این رابطه بحث های شدیدی بین ایرانیان مخالف رژیم در رابطه با نوع عکس العمل به این گروگانگیری در حال انجام شدن است.  نگاهی به آنها من را متوجه این کرد که مهمترین عنصر، که همان حقوق انسان است در ان جایی ندارد.  به همین علت، کامنت زیر را نوشتم:

"در اینجا بنظر می رسد که یکی از اساسی ترین مسائل فراموش شده است و آن حقوق انسانها می باشد.  این را هرگز نباید فراموش کرد که حقوق انسان، قبل از باور و عمل انسان قرار می گیرد و از اصلی ترین این حقوق حق حیات می باشد.  وقتی از این منظر به این مسئله نگاه کنیم، با خود خواهیم گفت که حتی اگر این 48 نفر همه آدمکش و تروریست هم بوده اند، با این وجود، دفاع از حقوق انسانی آنها وظیفه تمامی کسانی می باشد که برای آزادی مبارزه می کنند و بر اساس همین باور،  حقوق را ذاتی انسان می دانند( از این منظر، از حقوق انسانی امثال استالین و هیتلر و خمینی که با یک دست خط دستور کشتار هزاران اسیر را می دهند و....و هم باید دفاع شود).  نقض این اصل/ ارزش/پرینسیپل، ناقض را در کنار مستبد دمشق و هم جنسانش قرار خواهد داد

در دفاع از حقوق انسان، نه فضای خاکستری وجود دارد و نه می شود با آن بازی سیاسی کرد.  ارتش "آزادیبخش" سوریه که جیره خوار مستبدان عرب خلیج فارس و قدرتهای سلطه گر غربی ( ترکیه را هم باید به ان افزود.) شده است، وظیفه دارد که از جان این اسیران ( و دیگر اسیران) محافظت کند و در زمان اسارات، کرامت آنها را حفظ کند.   ولی وقتی می بینیم که بطور مشکوکی از کشته شدن سه نفر خبر می دهد و در کنار آن تهدید به اعدام بقیه اسیران می کند، نشان می دهد که این ارتش، هیچ فرقی با آدمکشان رژیم اسد ندارد.  دیگر اینکه نشان می دهد که کسانی که از این ارتش دفاع می کنند، نیز هیچ باوری به ازادی و حقوق انسان ندارند که اگر داشتند، به قتل رساندن و تهدیدی به قتل کردن بقیه را بشدت محکوم می کردند.  به بیان دیگر چنین مواقعی حکم آب را دارد که پای سیاه و سفید باورمند و عمل کننده بودن و یا نبودن به حقوق انسان را در هنگام از آب  رد شدن، به نمایش می گذارد.

پیشنهادم به کسانی که به دفاع از این ارتش جیره خوار بر آمده اند این است که قدری در باور و نظر خود اندیشه کنند و به یاد بیاورند که ما برای جامعه ای مبارزه می کنیم که حتی حقوق انسانی بدترین ها نیز با بیشترین وسواس رعایت شود چرا که اگر اینگونه باوری را نداشته باشیم و بر اساس این باور عمل نکنیم، رژیم آینده، تنها ادامه استبداد سلطنتی و ولایت فقیه منتهی با اسمی جدید خواهد بود.  متاسفانه سوریه ای های مخالف اسد، مانند رژیم اسد، بدست خود جام زهر وابستگی و استبداد را سر کشیدند ( البته از یک منظر نمی شود زیاد ایراد گرفت، وقتی کشوری بعد از جنگ جهانی اول، در رابطه قدرت ابر قدرتهای زمان خود ایجاد می شود، سخت است به اهمیت رعابت اصل استقلال در مبارزه پی ببرد.) و با اینکار خود، در صورت پیروزی، تجریه سوریه را تضمین کردند.  در اینجاست که به اهمیت خارق العاده دو اصل راهنمای استقلال و آزادی در مبارزه می شود پی برد
."

http://news.gooya.com/politics/archives/2012/08/144875.php