۱۳۹۲ خرداد ۱۰, جمعه

The Irrelevance of Iran's Presidential Election

Here is my latest blog in Huffington Post:


http://www.huffingtonpost.com/mahmood-delkhasteh/the-irrelevance-of-irans-_b_3360506.html

Some excerpts: 

"The abandonment of their(the Reformists) conditions for participating in the election, along with their support for a person such as Rafsanjani who still takes pride in his past, tells us that the prime goal of the reformists in political activity is power. For them, preserving the regime through which they get their identity and financial well-being is the ultimate goal, or, as Khomeini put it, the "ultimate duty" (ojebe vaajebaat). Judging from their actions, their main goal for reform is not, and never was, to change Iranians' political status from duty-bound minors to full citizens, or to establish a democratic regime worthy of such citizens, but rather to reform it enough to make it sustainable while taking the edge off of simmering discontent."


"Here we can see why the Green Movement, which preceded the Arab Spring, failed to achieve its goals. It failed because it did not break away from reformist discourse, and allowed itself to be controlled by reformist leaders and intellectuals who used people in their political game. They succeeded in doing this mainly because they were able to convince their supporters to make few demands and have low expectations. They equated the demands for democracy and human rights that could not be accommodated by the structurally unreformable regime as radical, and accused those striving for freedom, independence and human rights as idealists who are detached from reality."

"Within this discourse, reform became equated with nonviolent and rational action and revolution with irrational, violent acts. In this way, they succeeded in controlling political activity through twin mechanisms of fear and hope -- the fear of structural change, and hope in the reformability of the unreformable. Young people became full of fear of venturing out and full of a vain hope in the power of asking for and expecting little. Humiliation became a major ingredient in the discourse of reform, as only a humiliated person who is convinced by a language of "realism" and "pragmatism" and who has disowned "idealism" would be able to support a political system which treats her/him as a minor, and in which the vote of one single person can veto the votes of an entire nation."

"The long journey of Iranian people towards freedom and independence will only end when they bid farewell to the reformists who have every interest in preserving this regime which survives by moving the country from one crisis to another. Boycotting the election would be a first step."

۱۳۹۲ خرداد ۹, پنجشنبه

دفاع از حقوق بشر: از نظر تا عمل

اخیرا آقای عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان مشهور ایرانی و از مدافعان حقوق بشر در سطح ملی و منطقه ای و بل جهانی، به ریاست فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر انتخاب شده است که واقعه ای مبارک است و به ایشان تبریک می گویم. امید که ایشان در این موقعیت جدید و با امکاناتی که دارند به گسترش هرچه بیشتر فرهنگ حقوقمداری در میان ایرانیان یاری رسانند.  و باز امیدوارم همکار قدیمی و نزدیک ایشان سرکار خانم شیرین عبادی نیز که دارنده جایزه نوبل صلح می باشند از استقامت آقای لاهیجی بر دفاع از حقوق بشر در طول زمان، حتی در سخت ترین شرایط معیشتی و حرفه ای در داخل و خارج، می اموزند که باور به حقوق بشر زمانی بر دل انسانهای محروم از حقوق و کرامت ذاتی می نشیند که مبتنی بر نظریه مصلحت و بر اساس منافع مقطعی نباشد. هرجا که وکیل حقوق بشری پای مصلحت اندیشی را باز کند همانجا محل نقض حقوق بشر خواهد بود. صرفنظر از اینکه خانم عبادی فراتر ار معیارهای معمول کمیته نوبل، در پی چه نوع لابی های صرفا سیاسی و به طوری کاملا نامترقبه برنده جایزه صلح نوبل شدند، کارنامه وی متاسفانه در زمینه دفاع از حقوق بشر به معنای مترقیانه آن هنوز برای خودم من شفاف نیست. چندی پیش از تحلیلهای برخی وکلای حقوق بشری داخل کشور متوجه شدم که خانم عبادی حتی تا یکی دو سال قبل از گرفتن جایزه و در پرونده هایی که به عنوان وکیل مدافع خصوصی در ایران عمل می کرده است در مواردی درخواست اجرای حکم شلاق یا اعدام در مورد محکومین هم کرده است. از آنجا که سوابق این پرونده های خانم عبادی قابل انکار نیست و با توجه به اینکه ایشان هم اینک در سطح ملی و بین المللی نقش سخنگویی حقوق بشر در ایران را بر عهده دارد به نظرم خوب است ایشان یکبار هم شده است توضیح دهند که در نگاه حقوق بشری ایشان بعد از انقلاب چه تغییری ایجاد شده بود که در دهه هفتاد شمسی وی در آن زمانها خواستار اجرای شلاق و اعدام هم بوده است. امیدوارم وی به این نقد توجه کنند و نشان دهند که واقعا تغییر کرده اند. به هر حال نقشی که وی هم اکنون دارند بسیار با اهمیت است و  رعایت اصل شفافیت و خود انتقادی نه تنها به موفقیت خود او در جایگاه فعلی اش کمک می کند بلکه نمونه ای و الگویی می شود برای هر وکیل حقوق بشری مترقی که نه تنها خطاهای خویش را منکر نمی شود، تلاش می کند با صداقت تمام رفتار کند. این چنین رفتار مدرن حقوق بشری در میان مدافعان حقیقی حقوق بشر بی سابقه نیز نیست. برای مثال در همین اواخر دیدیم که گونترگراس ادیب بزرگ معاصر آلمانی در سال 2006 در خاطراتش به بسیاری از خبطها و خطاهای خویش در دوران نازی ها و عضویت خود در شاخه مسلح حزب نازی موسوم به اس‌اس اعتراف کرد.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران: نمایش انتخابات را فعالانه تحریم کنیم !

اعلامیه گروه ما در رابطه با تحریم فعال انتخابات:



نمایش انتخابات را فعالانه تحریم کنیم !

با تشکیل نهاد های تحریم فعال از حق حاکمیت ملت، انتخابات آزاد و دولت حقوقمدار دفاع کنیم


هم میهنان عزیز ،
رژیم جمهوری اسلامی بار دیگر از مردم دعوت کرده است که در تاریخ ۲۴خرداد در  نمایش انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات شوراهای و انتخابات میان دوره ای مجلس و مجلس خبرگان شرکت کنند تا مطابق خواست آقای خامنه ای با رای میلیونی برای نظام"حماسه ای سیاسی" بسازند.

حاکمیت جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن نه حقوق شهروندی را برسمیت می شناسد و نه حق حاکمیت ملت را قبول دارد. در این رژیم صرف وجود ولی فقیه ناقض اصلی حق حاکمیت ملت ایران است. شما بار ها تجربه کرده اید که هرگاه نسبت به تقلبات در انتخابات اعتراض شده، رژیم تمام نیروی خود را بکار برده است تا صدای اعتراض شما را خفه کند و از شرکت شما در نمایش برای اهداف خود بهره ببرد.

هم میهنان عزیز، ما تجربه های دشوار و تلخی را برای استقرار دموکراسی و آزادی و استقلال پشت سرگذرانده ایم. اینک زمان آن رسیده است که از این تجارب درس بیاموزیم و تسلیم عوام فریبی های جدید نشویم و با شدت و قوت بیشتری با دایره تنگ استبداد و دیکتاتوری مبارزه کنیم. 

همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران اعتقاد دارد :

۱ ـ قانون اساسی، حقوق مردم را با تکلیف هایی همراه کرده است که ولی فقیه می تواند بنام دین و مصلحت بر جامعه تحمیل کرده و حق مردم در انتخاب مستقل و آزاد را محدود و ضایع کند.

۲ ـ رهبری نظام استبداد مذهبی حاکم به هیچ کس پاسخ گو نیست. تنها افرادی حق نامزدی دارند که پیرو و مرید رهبر باشند و سیاست های او را به اجرا درآورند و بقولی تدارکات چی نظام باشند.

۳- تقلب در جمع آوری و در شمارش آرای به صندوق ریخته شده، شیوه مستمر رژیم حاکم است و حتی نامزدهای انتخاباتی حاضر نیز کوچکترین اعتمادی به درست خواندن آراء ندارند.

۴ - چیزی بنام انتخابات در جمهوری اسلامی بهیچوجه دموکراتیک نیست. رای مردم در یک نظام دموکراتیک وسیله ای برای اعمال حق حاکمیت ملت است. اما در نظام ولایت فقیه برعکس، این رای، بدل به وسیله ای می شود، برای سلب حق حاکمیت ملی و برای دادن مشروعیت به نظامی که آن حق را نقض کرده است.

۵ - در نمایش انتخاباتی پیش روی، نامزدهای درون حاکمیت برای مقام ریاست جمهوری اغلب یا عضو مافیای مالی- نظامی رژیم و یا با داشتن کارنامه ای مملو از جنایت و فساد، خود از مسببین اصلی شکل گیری نظام مافیایی حاکم و بحرانهای متعدد برای کشور هستند که اکنون با تزویر و ریا بدون ارائه هیچ راه حلی برای معضلاتی که خود در بوجود آوردنش شریک بوده اند، قیافه ناجی کشور و ملت را بخود گرفته اند.

۶ - تجربه شکست پروژه اصلاح پذیر بودن نظام خود بهترین دلیل بر این است که نامزدهای کنونی با التزامی که به ولی فقیه می سپارند در بهترین حالت جز تکرار آن پروژه شکست خورده، بازده مثبتی برای ایران و ایرانی ندارد. 

در راستای اعتراض به استبداد و خشونت و فساد و فقر و ورشکستگی اقتصادی و خفقان و قتل و اعدام و شکنجه، برای همدلی و همبستگی با زندانیان و تبعیدیان و حصرشدگان سیاسی و عقیدتی، برای پاسداشت یاد هزاران قربانی این رژیم، برای استقرار حق حاکمیت ملت، و خروج از انزوای بین المللی که کمر مردم ستمدیده ایران را شکسته است، به نمایش انتخابات جمهوری اسلامی "نه" بگوئیم.

از اینرو ما پیشنهاد می کنیم سیاست تحریم فعال را در پیش بگیریم و در روز ۲۴ خرداد درحوزه های رای گیری حاضر نشویم.

از منظر ما سیاست تحریم فعال نه تنها به معنای خانه نشینی، گزکردگی و بی عملی نیست بلکه نخستین گام در اتخاذ همه آن روش هایی است که به تحقق هدف بازگرداندن حق حاکمیت به ما مردم منجر می شود.

سیاست تحریم فعال، ملت را از انفعال نسبت به تصمیمات نظام ولایت فقیه به کنشگرانی منتقد و مسئول و هدف مند تعالی می دهد که عزم راسخ دارند تا از حق استقلال و آزادی رای خود بهره برده، عزت و کرامت یک ملت باورمند به توانایی خود را باز یابند.

با سیاست تحریم فعال، فضای جدیدی در ایران ایجاد می شود که نیروهای دمکرات داخل و خارج کشور می توانند صفحه نوینی را در روند دستیابی به حق کامل و آزاد مردم ایران در انتخابات و تعیین حاکمیت و دولت بگشایند و در اثر آن تک تک مردم با حضور فعال در امور اجتماعی و سیاسی ناجیان ایران بشوند.

از نظر عملی، در چارچوب سیاست تحریم فعال می توانیم با تشکیل نهادهای مدنی و خودگردان در شهرها و روستاهای ایران و همچنین در خارج از کشور در جهت هر چه کارآمدتر کردن سیاست تحریم فعال اصل دفاع از حق حاکمیت ملی را هدف این نهادها  قرار دهیم و هر کدام از ما مستقیما مدافع و مبلغ حقوق مدنی شده، در بحث هایی که در باره سرنوشت خود در کانون خانواده و مدرسه و دانشگاه و محیط کار و کسب و ... به ویژه در صف های انتظار خرید و اداره ها و بانک ها و ... براه می اندازیم و خواست انتخابات آزاد و آزادی انتخابات را بدل به یک مطالبه همگانی و ملی نماییم.

همچنین این نهاد های تحریم فعال، می توانند از جمله نماد هسته های بی شمار مقاومت های خشونت پرهیز ملت در مقابل تجاوز نظام حاکم بر حقوق فردی و اجتماعی ما باشند که در مراحل مختلف مبارزه تا استقرار حاکمیت ملی پشتوانه مستقل مردمی و نماد استقلال و آزادی آحاد ملت ایران بشوند.

هم میهنان شرافتمند و آزاده، ما به توانایی مستقل مردم به مثابه یک ملت آزاد و به این اصل مهم که دمکراسی حق ملت و امری دست یافتنی و قابل استقرار در میهن می باشد که نیازمند کوشش بی امان هر یک از ماست باور داریم و آنها را سر لوحه مبارزات همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران قرار داده ایم. 
برقرار باد جمهوری و حاکمیت ملت ایران
همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران

۲۸ اردیبشهت ۱۳۹۲

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

خانم توحیدی و آقای جهانبگلو! سانگ سوچی هم اسطوره نیست




" دفاع و توجیه رامین جهانبگولو و نیره توحیدی از سکوت سانگ سو چوچی در رابطه با کشتار و پاکسازی مسلمانان برمه/میانمار نشان از این دارد که این دو نیز مانند سن سوچی دفاع از حقوق انسان را تابع متغیر نیازهای سیاسی می دانند.  در حالیکه حقوق انسان همه مکانی و همه زمانی می باشد و کسی که با بکار گیری منطق قدرت سیاسی توجیه گر سکوت در برابر نقض حقوق بشر است، ندانسته نگاه ماکیاولیستی خود به سیاست و حقوق  را بروز می دهد."


بنظر می رسد که مقاله پروفسور نیره توحیدی و پروفسور رامین جهانبگلو در دفاع از خانم سانگ سو چی و محکوم کردن نمونه ای اشکاری از نقض حقوق بشر بوسیله مدافعان آن می باشد و انباشته از تهمت و نیز تناقض گوییهای آشکار.(1)  به چند نمونه آن به اختصار می پردازم.  قبل از آن بگویم که وقتی مقاله وزین بهداد بردبار و عابد توانچه(2)را خواندنم و نقد شما در دفاعتان از محاصره اقتصادی که ناقض حقوق قربانیان آن است، دیگر لازم ندیدم در این رابطه سخن بگویم.  و اما:
-          در انتقاد از مخالفان و منتقدان خانم سانگ سوچی و سکوت کر کننده ایشان در رابطه با کشتار و پاکسازی قومی مسلمانان برمه ای می گویند:" الگوی مقاومت و مبارزه برای دموکراسی که مردم میانمار به جهان ارائه داده اند، به ویژه وجود خانم آنگ سان سوچی، یک زن قوی به مثابه نماد رهبری خشونت پرهیز..، باعث آشفتگی و عصبانیت تمامت خواه ها و کینه جویان و مرتجعین شده است."  شما اینگونه با یک کاسه کردن منتقدان سکوت فردی که جایزه صلح نوبل را برده است و مخالفان ایشان در برابر چنین فاجعه ای انسانی و توصیف انها با عبارت:" تمامت خواه ها و کینه جویان و مرتجعین" در واقع همان روشی را بکار برده اید که کیهان شریعتمداری بکار می برد و آمریکایی  خواندن هر فرد و گروهی که با مافیای حاکم مخالف است.  در واقع وقتی روش را همان هدف بدانیم آنگاه خواهیم دید که فرقی بین روش شما و خامنه ای و کیهان شریعتمداری وجود ندارد.
-          شما می توانید حق داشته باشید وقتی می گویید:  "آنها(نظامیان) از محبوبیت خانم سو چی و احتمال قوی پیروزی او در انتخابات آتی وحشت دارند. بنابراین با ایجاد اختلال در کار دولت میانه رو جدید، از جمله دامن زدن به درگیری های خونین فرقه ای تلاش دارند افکار عمومی را در داخل و نیز در عرصه بین المللی برعلیه اصلاح طلبان بویژه خانم سوچی بشورانند."  شما حتما حق دارید وقتی می گویید: "آیت الله خامنه ای حملات خود را نه متوجه حاکمان نظامی میانمارو بودائیان افراطی که حقوق اقلیت مسلمان آن کشور را ضایع کرده اند، بلکه علیه مدافعان حقوق بشر متمرکز کرده ناصادقانه آنها را متهم به سکوت در قبال کشتار و آزار مسلمانان کرد."  ولی حق ندارید خانم سانگ سن سوچی را ورای نقد و انتقاد قرار داده و منتقدان او را با مهر  "ضد زن" و "تمامت خواه ها و کینه جویان و مرتجعین" دانسته و اینگونه سعی در بی اعتبار کردن آنها کنید.  شما افرادی آکادمیک هستید و بنابراین حتما می دانید که یکی از اصلی ترین روشهای کار آکادمیک، تفکر انتقادی داشتن و بکار گیری آن می باشد و دیگر اینکه روشی که هیچوقت در کار آکادمیک نباید بکار گرفته باشد این می باشد که با زدن مهر و انگ، کوشش در خاموش کردن منتقدان شود.  اگر قرار بر قضاوت در مورد شما از روی این مقاله مشترک باشد، هیچ مشکل نیست این نتیجه گیری که شما فاقد شرط اول و دارای شرط دوم هستید.
-           وقتی در توجیه سکوت خانم سن سوچی از قول دو روزنامه نگار سوئدی می گویید:"...نظامیان این کشور بطور موذیانه ای به آتش درگیری های فرقه ای اخیردامن میزنند تا خانم سوچی را در مخمصه قرارداده وادار به موضع گیری به نفع مسلمانان نمایند تا در نتیجه آن او حمایت بخش زیادی ازبودائیان را از دست بدهد..." در واقع می گویید که علت سکوت خانم سن سوچی نسبت به کشتار و پاکسازی مسلمانان را دست یافتن به قدرت سیاسی از طریق آرا مردم برمه می باشد.  البته هیچ دقت نکرده اید که این نظر در رابطه تضاد قرار می گیرد با نظر دیگرتان در مورد خانم سن سوچی:"تفاوت آنگ سان سوچی و ارتشیان برمه در همین است، برای ارتشیان مثل همه دیکتاتورها هدف مهم است و برای خانم سو چی شیوه رسیدن به هدف." سکوت ایشان بما می گوید که شما در ارزیابی خود از سن سوچی اشتباه کرده اید و خانم سن سوچی هم، مانند نظامیان، دیدی ماکیاولیستی به سیاست دارند و برایشان هدف مهم است و نه روش رسیدن به هدف، چرا که در غیر اینصورت، ایشان به عنوان یک باورمند به حقوق انسان، وقتی نقض این حقوق را در کشور خود و آنهم به نحو گسترده ملاحظه می کنندکردند، سکوت اختیار نمی کردند.
-          به حق بر مافیای حاکم بر وطن می تازید که چرا نقض حقوق بشر در چچن و مسمانهای ایغور چین چشم می بندند ولی بعد از چند ده سال یادشان افتاده است که حقوق انسانی مسلمانان برمه نقض شده است و خلاصه اینکه دفاع از حقوق انسان رژیم ولایت مطلقه فقیه را زاده نیازهای سیاسی رژیم می دانید و هیچ دقت نمی کنید که خود هم به همینکار مشغولید.  چرا که اگر شما نیز دفاع از حقوق انسان را تابع متغیر نیاز های قدرت سیاسی نمی دانستید، به جای حمله به متتقدان سکوت خانم سوچی، شما نیز با امثال ما همراه می شدید و برای او می نوشتید که خانم سو چی عزیز دفاع از حقوق انسان را نمی شود قربانی مطلحت زاده قدرت کرد.  به سخن دیگر، وقتی شما نیز بر این روش خانم سانگ سوچی صحه می گذارید و به توجیه  و دفاع از آن بر می خیزید، با اینکار خود، در واقع، می گویید که شما نیز دیدی ماکیاولیستی به سیاست و قدرت دارید و بنا براین دفاعتان از حقوق انسان، مانند دولت آمریکا و دولتهای غربی و مافیای حاکم بر وطن، دفاعی می باشد که قدرت و مصلحت قدرت محدوده و مرز آن را تعیین می کند و اینگونه عدم باور خود به همه زمانی و همه مکانی بودن حقوق انسان، در عمل و نه در شعار، نشان می دهید.
-          دیگر اینکه می گویید که چرا ایران ماندلا و گاندی ندارد.  البته ایران از اینها بهترش را هم دارد، کسانی که عمر خود را در مبارزه برای حقوق انسان گذاشته اند و بر خلاف خانم سانگ سوچی که برای رسیدن بقدرت حقوق انسان را نقض می کند، بر اسب قدرت هم سوار بودند ولی برای دفاع از حقوق انسان و وفاداری به عهد عطایش را به لقایش بخشیدند و از ان زمان نیز زندگیشان تدوین و عمل به حقوق انسان است.  متاسفانه خودسانسوری مزمن که درد عمده بسیاری از روشنفکران وطن است مانع دیدن آن می شود.
امیدوارم این نقد کوتاه بکار بیاید و با ما همراه شوید و برای عمل عقل نقاد  حق مدار، خط قرمز با اسطوره ساختن از خانم سانگ سوچی رسم نکنید و بپذیرید که اینگونه هم متوجه اندیشه راهنمای قدرت که در اندیشه اتان لانه کرده است می شوید و از این طریق رشد می کنید و هم اینکه به خانم سانگ سوچی کمک می کنید تا از طریق خود را به نقد کشیدن، خود را از مصلحت قدرت رها ساخته و در ازادی از حق و حقوق انسان دفاع کند.  اینگونه ممکن است که اکثریت رای دهندگان برمه ای که:"... مثل بسیاری از جوامع دیکتاتوری جامعه ای است که از خشونت عمیق رنج می برد." به ایشان در کوتاه و یا میان مدت پشت کنند، ولی با بر حق ایستادن و اینگونه به قدرت پشت پا زدن، سبب خواهد شد جامعه برمه روی به خشونت زدایی عمیق آورد و هم سانگ سو چی یکی از مظاهر وجدان بشریت و اینگونه جاودان شود.
(1): http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/07/post-234.html
(2): http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=52760

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

کشتی بی لنگر و بی پرنسیب "اصلاح طلبی"در ایران


در سیاست بیش از هر فضایی، اهل سیاست را تنها و تنها باید از طریق عملشان قضاوت کرد و برای سخنشان تنها زمانی ارزش قائل شد که منعکس کننده عملشان باشد چرا که در بسیاری از مواقع سخنی گفته می شود تا عملی بر ضد ان انجام بگیرد و یا به عملی کاملا متفاوت پوشش بدهد.  وقتی از این دریچه به کارهای اصلاح طلبان نگاه می کنیم در می یابیم که از استثنائات گذشته، اصلاح طلبان، در کل، مردم را بیخرد و فاقد حافظه تاریخی می دانند و اینگونه است که همیشه سعی کرده اند تا با قرار دادن مردم بین دو سنگ اسیاب بد و بدتر، و با استفاده از شمشیر دو لب ترس و امید(واهی)، از مردم  استفاده ابزاری کرده و به پای صندوقهای رای کشانده و بعد مشغول تقسیم گوشت قدرت و بقول اقای حجاریان چانه زنی از بالا شوند. 

حال هم کوشش دارند با طوفانی که از طریق انبوه رسانه ای خود، از جمله بی بی سی، ایجاد کرده اند و با گرد و خاک ناشی از آن سعی در ایجاد فکر جمعی جبار را دارند تا شاید سونامی رای دهندگانی ایجاد کرده و بر عمر مافیای حاکم بیافزایند. 

به همین علت است که اصلاح طلبان اصلا به مردم نمی گویند که علت ایجاد جریان اصلاح طلبی که سردمدارش شدند، عکس العمل به فسادها، بی کفایتی ها و جنایتهای دولت رفسنجانی، همانی که حال دخیل به ضریحش بسته اند، بود.  واقعا که این تنها در کیمیای "روشنفکری" اصلاح طلبی می باشد که دشمن، تبدیل به ناجی و رهبر می شود.   البته برای توجیه این عمل شگفت انگیز که ماکیاول هم برای آن لنگ می اندازد، توجیه می کنند که رفسنجانی حاضر، دیگر ان رفسنجانی که سردمدار استبداد و خیانت و جنایت بود نیست و تحول کرده است!  البته اصلا بروی خود هم نمی آورند که یکی از اولین شرطهای تحول این است که فرد متحول شده، گذشته خود را به نقد بکشد، یعنی همانکاری که نه تنها هیچوقت آقای رفسنجانی انجام نداده، بلکه وقتی به نامه داوطلب شدن ایشان دقت می کنیم: "من نیز آبرو و اعتبارم را که در طول نیم قرن گذشته از انقلاب اسلامی و مردم گرفته‌ام برای اسلام، انقلاب و مردم و اعتلای میهن به دست می‌گیرم." متوجه می شویم که گذشته انباشته از خیانت، جنایت و فساد خود را از افتخارات خود نیز می داند و آن را آبرو و اعتبار به حساب می آورد!

با یکی از آکادمیکهای انگلیسی که قرار است بزودی بحث ازادی با توماس فریدمن/Thomas Friedman روشنفکر دست راستی آمریکایی داشته باشد صحبت می کردم و در توصیف فریدمن گفت که او کسی است که با کیمیاگری، اشغال( از کلمه مودبتری در اینجا استفاده کرده ام) را در نظر مردم طلا جلوه می دهد.  این همان کاری می باشد که بسیاری از اصلاح طلبان اهل قلم در مورد آقای رفسنجانی مشغول شده اند و چنان در این کار غرق که انگار فردایی وجود ندارد.

کوتاه کنم و خلاصه اینکه خواهش من این است که آن معدود روشنفکران اصلاح طلب که شخصا آنها را انسانهای خوبی یافته ام به سوالات این مقاله پاسخ دهند:

جمال پاکنژاد:"...باید از آقای رفسنجانی پرسید او که گفته بود: رهبری دیگر به او اعتماد ندارد و یا اگر بیاید قطعا با توافق "رهبر" است، بین او و خامنه ای چه گذشته است. دفتر خامنه ای تکذیب می کند که میان او و خامنه ای گفتگوی تلفنی انجام گرفته است. «رهبری» از چه راه به او اطلاع داده است و نظرش را در باره توافق با «اصلاح این وضعیت»، به او اطلاع داده است؟ اگر «موافقت رهبری» با نظر او به او اطلاع داده نشده است، از چه رو کار را با دروغ شروع می کند؟ اگر با خامنه ای صحبت نکرده است، با چه کس دیگری صحبت کرده و موضوع صحبت چه بوده است؟ آیا او از رهبری تضمین گرفته و یا مانند بسیاری از سیاسیون نظام ولایت مطلقه، ساعت 5.30 بعد از ظهر به وی الهام شد که بنا بر گفته دخترش فاطمه، یکباره بلند شد و گفت بسم الله الرحمن الرحیم ،برویم؟ او تضمینی به رهبری و یا شخصی که از او اجازه حضور گرفته داده و یا دست به قمار بزرگ زده است؟ برای نجات نظام چه تمهیداتی در نظر دارد و کدام حق از حقوق ملت را وجه المصالحه بازگشت به قدرت واین « اصلاح وضعیت» کرده است؟ در تمام مدتی که هاشمی خود و مردم را برای این ساعت آماده میکرد ،هم او و هم هوادارانش از جناح های مختلف از اصولگرا تا اصلاح طلب در داخل و یا مهاجرین بعد از حوادث سال 88 تا حتی به اصطلاح مخالفین نظام اعم از داخل و خارج کشور با انواع مختلف از امضای طومار تا در خواست شفاهی مبلغ او شدند . راست این است که برخی از این افراد مدعی مخالفت، فی الواقع هرگز پای خود را از چهار چوب نظام ولایت فقیه بیرون نگذاشتند، این دسته افراد مردم را نه صاحب حق و حقوقمدار بلکه عاملی برای فشار از پائین و چانه زنی در بالا می دانند و میخواهند یا اگر هم معدودی چنین نباشند واقع گرایی و فریب انتخاب بین بد و بدتر را عاملی برای گرایش به این فرد ذکر میکنند و هیزم بیار تنور آتش "انتخابات" بد فرجام میشوند. متاسفانه از تجربه هم درس نمیگیرند که نتیجه این فریب همواره گذار از بد به بدتر بوده است و نه بر عکس. این طیف همراه با رسانه های غربی حامی هاشمی از قبیل بی بی سی( درست در همان برنامه که به اثبات بی طرفی خود اختصاص داده بود) سعی داشته و دارند او را تنها گزینه برای بیرون بردن ایران از بحران کنونی قلمداد کنند، در شعار ها این بار او را بر خوردار از اعتدال ، ناجی ایران و... میخوانند...