اخیرا آقای عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان مشهور ایرانی و از مدافعان حقوق بشر در سطح ملی و منطقه ای و بل جهانی، به ریاست فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر انتخاب شده است که واقعه ای مبارک است و به ایشان تبریک می گویم. امید که ایشان در این موقعیت جدید و با امکاناتی که دارند به گسترش هرچه بیشتر فرهنگ حقوقمداری در میان ایرانیان یاری رسانند. و باز امیدوارم همکار قدیمی و نزدیک ایشان سرکار خانم شیرین عبادی نیز که دارنده جایزه نوبل صلح می باشند از استقامت آقای لاهیجی بر دفاع از حقوق بشر در طول زمان، حتی در سخت ترین شرایط معیشتی و حرفه ای در داخل و خارج، می اموزند که باور به حقوق بشر زمانی بر دل انسانهای محروم از حقوق و کرامت ذاتی می نشیند که مبتنی بر نظریه مصلحت و بر اساس منافع مقطعی نباشد. هرجا که وکیل حقوق بشری پای مصلحت اندیشی را باز کند همانجا محل نقض حقوق بشر خواهد بود. صرفنظر از اینکه خانم عبادی فراتر ار معیارهای معمول کمیته نوبل، در پی چه نوع لابی های صرفا سیاسی و به طوری کاملا نامترقبه برنده جایزه صلح نوبل شدند، کارنامه وی متاسفانه در زمینه دفاع از حقوق بشر به معنای مترقیانه آن هنوز برای خودم من شفاف نیست. چندی پیش از تحلیلهای برخی وکلای حقوق بشری داخل کشور متوجه شدم که خانم عبادی حتی تا یکی دو سال قبل از گرفتن جایزه و در پرونده هایی که به عنوان وکیل مدافع خصوصی در ایران عمل می کرده است در مواردی درخواست اجرای حکم شلاق یا اعدام در مورد محکومین هم کرده است. از آنجا که سوابق این پرونده های خانم عبادی قابل انکار نیست و با توجه به اینکه ایشان هم اینک در سطح ملی و بین المللی نقش سخنگویی حقوق بشر در ایران را بر عهده دارد به نظرم خوب است ایشان یکبار هم شده است توضیح دهند که در نگاه حقوق بشری ایشان بعد از انقلاب چه تغییری ایجاد شده بود که در دهه هفتاد شمسی وی در آن زمانها خواستار اجرای شلاق و اعدام هم بوده است. امیدوارم وی به این نقد توجه کنند و نشان دهند که واقعا تغییر کرده اند. به هر حال نقشی که وی هم اکنون دارند بسیار با اهمیت است و رعایت اصل شفافیت و خود انتقادی نه تنها به موفقیت خود او در جایگاه فعلی اش کمک می کند بلکه نمونه ای و الگویی می شود برای هر وکیل حقوق بشری مترقی که نه تنها خطاهای خویش را منکر نمی شود، تلاش می کند با صداقت تمام رفتار کند. این چنین رفتار مدرن حقوق بشری در میان مدافعان حقیقی حقوق بشر بی سابقه نیز نیست. برای مثال در همین اواخر دیدیم که گونترگراس ادیب بزرگ معاصر آلمانی در سال 2006 در خاطراتش به بسیاری از خبطها و خطاهای خویش در دوران نازی ها و عضویت خود در شاخه مسلح حزب نازی موسوم به اساس اعتراف کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر