آقای نیکفر، تسلیم نامه لوزان را جام زهر دوم (جام زهر اول را در رابطه با پایان جنگ تعریف کرده بودند.)دانسته بودند. در تصحیح نظر ایشان یاداشت زیر را نوشتم:
البته جام زهر اول قراداد الجزایر بود. گروگانگیری که در واقع کودتا بر علیه انقلاب بود که به سازش پنهانی با دستگاه ریگان منجر شد و نیز زمینه ساز حمله عراق شد. فقط خسارت مستقیم مالی گروگانگیری و قرارداد الجزیره که مانند لوزان در واقع تسلیم نامه بود، بقول اقای سلامتیان 30 میلیارد دلار آن زمان بود.
بعد از امضای قرارداد( که به فریب آن را بیانیه خواندند در حالیکه موافقتنامه بود. همین زبان فریب را در باره موافقتنامه لوزان بکار برده و آن را تفاهم نامه خواهنده اند.) بنی صدر خواستار محاکمه آقایان بهزاد نبوی و رجایی شد. نبوی به مجلس رفت و گفت که منظور اصلی بنی صدر نه من و نه رجایی که زیر تبر بردن امام خمینی است چرا که ما فقط دستور ایشان را اجرا کردیم(در واقع تدارکاتچی بوده ایم. درست مثل آقایان ظریف و روحانی. قبل از امضا هم خود را وثوق الدوله خوانده بود.) و بعد هم گفت چرتکه نندازید! رئیس جمهور خواستار گرفتن کپی نوار شد و آقای رفسنجانی، به رئیس جمهور کشور نوار را تحویل نداد.
آگر آنموقع چرتکه انداخته بودیم و دنبال موضوع را گرفته بودیم و مسئولان را به دادگاه کشانده بودیم، جنگ در همان خرداد 60 تمام می شد، از جمله به این دلیل که همان کسانی که مانع به پایان رسیدن جنگ شدند و نظر خمینی را(که اول موافقت کرده بود.) عوض کردند، باید از خود در دادگاه دفاع می کردند و دیگر امکان جلوگیری از پایان جنگ را بدست نمی آوردند.
اگر زمانی که اقای خمینی جام زهر را نوشید و گفت که حرفهایی است که الان نمی شود گفت و هیچوقت هم نگفت، مردم یقه اشان را گرفته بودند که آقا جان چطور نمی شود نگفت؟ بیش از یک میلیون نفر کشته و زخمی و معلول داده ایم و همه چیز را دشمن می داند و حال چرا ما نامحرم شده ایم و نباید بدانیم و خلاصه اگر خود را به این قانع نکرده بودند که هر چه بود تمام شد، آن کسانی که جنگ پیروز را برای محکم کردن پایه های قدرت خود ادامه و در نهایت به شکست کشانده بودند، به دادگاه برده بودند، دیگر همین افراد امکان ایجاد بحران کمر شکن اتمی و تحمیل، حداقل، صدها میلیارد دلار خسارت بوطن را پیدا نمی کردند.
و حال چکار کردیم؟ بجای اینکه یقه بحران سازان و بحران ساز بزرگ، آقای خامنه ای، را بگیریم، اجازه دادیم که تسلیم نامه را پیروزی برایمان تعریف کنند و لباس امیر کبیر و مصدق و بیسمارک بر تن یک تدارکاتچی که دستور رهبر اعظم را بی چون و چرا اجرا کرده بود تن کنندو جشن بگیریم و در خیابانها به پایکوبی مشغول شویم و دنیا را مات و مبهوت خود کنیم که اینها چگونه مردمی هستند که جام زهر را با چه شادی و شعفی اجازه می دهند رهبر اعظمشان بر گلویشان بریزد؟
و آخر اینکه اگر باز از اشتباهات خود درس نگیریم و اجازه بدهیم که وقتی که جانمان را به آخر رساندند از اینکه هنوز نفسی باقیست شکر گزار باشیم و بگوییم که گذشته گذشت، مافیایی که تنها از طریق ایجاد بحران بر عمر خود می افزاید، بار دیگر بحرانی را بر وطن تحمیل کرده خواهد کرد. البته بحران چهارم از قبل شروع شده است و آن بحران "امپراطوری سازی" است ولی ناسیونالیسم سطحی و توسعه طلب و نژاد پرستی که در طول سالها در بین قشری از جامعه شیوع پیدا کرده است، مانند اوائل و زمانی که بحران اتمی را می ساختند، با غروری کاذب از داشتن بمب اتم حمایت می کردیم و پنهانی به یکدیگر می گفتیم که بمب اتمی را داریم ولی فعلا نمی خواهیم رو کنیم و بعد شعار می دادیم که انرژی هسته ای حق مسلم ماست(چقدر فریاد زدیم که آنچه که حق مسلم شماست، حق حاکمیت بر سرنوشت خود پیدا کردن است و زمانی که چنین حقی وجود ندارد و یک روضه خوان بر جان و مال و ناموس شما تصدی دارد، این شعارها همه فریب است. ولی کو گوش شنوا؟ اصلاح طلبها هم برای خوش آمد مافیای حاکم بدنبال این شعار افتاده بودند و اینکه بله انرژی هستی حق مسلم ماست!) حال همان غرور کاذب ضد انسانیت وضد ایرانیت، روان و گوشهای عده ای را پر کرده است که ما الان چهار پایتخت را تحت کنترل خود داریم و ناپلئون خود را هم که در چهره سلیمانی و بیسمارک را هم در چهره ظریف داریم و چنان امپراطوری خواهیم ساخت که شاه عباس هم خوابش را نمی دید! و آنگاه که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت و آتشی که وطن را در محاصره خود گرفته است( بطوری که حتی پاکستان و افغانستان وارد اتحادیه ضد ایران شده اند) وارد وطن شد و بمبها منفجر و گروههای خودکشی جاهلان انباشته از نفرت، خود را به میدان انقلاب و بازار رساندند و مارهای تجزیه طلب مورد حمایت اسرائیل و عربستان و...وحال گرم شده از آفتاب پول و اسلحه دوباره سر بر افراشتند و آنگاه سر کشیدن جام زهر دیگری واجب شد ولی در ان زمان دیگر و اصلا معلوم نیست که این بار این جام زهر، سر کشنده را یکجا و یا ذره ذره بکشد و اینگونه، ایرانمان ایرانستان شود.
البته جلوی این بحران را از هم اکنون می شود گرفت اگر مردم احساس وظیفه کنند و از نیمکت تماشاچی و در نقش هورا کش و یا غر زن پایین آمده و وارد صحنه سیاسی شوند و از طریق عارف شدن به حقوق انسانی و ملی خود، اول کاری که بکنند وادار کردن آقای خامنه ای به تعطیل کردن تمامی مراکز غنی سازی و اینگونه به این بازی خاتمه دادن و بهانه قدرتهای غربی برای تحت کنترل وطن را در آوردن از آنها گرفتن وباز اینگونه بهانه ای برای ادامه محاصره اقتصادی نگذاشتن است. این نقطه شروع کاری خواهد بود و از آنگونه کارهایی که آتش را بر سیاوش و ابراهیم گلستان کرد. به بیان دیگر این جنبش است که در ادامه به استقرار جمهوری شهروندان منجر خواهد شد و اینگونه صاحب نظامی خواهیم شد که از طریق بکار گیری روشهای خشونت زدایی تولید، مصرف و باز تولید قهر را در سطح کشور و منطقه و ورای آن کاهش و رو به صفر خواهد برد. ایران دارای آن اندیشه راهنمایی که موفق به اینکار شود می باشد ولی نیاز دارد تا هموطنان نسبت به سرنوشت خود و وطن احساس تعهد کنند و از طریق بکار گیری و رعایت حقوق خود و دیگران، قدم در راه بگذارند.
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس(البته باید پرسید.)
خود راه بگویدت که چون باید رفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر