دیروز سالگرد 17 شهریور بود. سالها طول کشید تا متوجه شوم که من در این عکس
یکی از آن دو نفری هستم که روی برگردانیده اند، چرا که سالها از در نظرم بود جمعیت
بیشتر و لایه های مردم که روی هم خوابیده بودند ضخیم تر بود و هم اینکه باورم نمی
شد از آن صحنه عکس گرفته شده باشد. بعد از خاموش شدن آتش مسلسل سنگین روی بر
گرداندم و دیدم که مردم تکان نمی خورند.
سرشان داد زدم که ترسوها می دونستید که امروز می کشند، اگر اینقدر ترسو
هستید چرا اومدید بیرون. بعد از لحظه ای
نگاه کردم و دیدم که خون دارد کم کم روی زمین روان می شود و تکان نمی خورند چرا که
جان داده اند.
چند
ساعت بعد از آن در زمانی که با ماشینهای دولتی سوخته در مقابل سربازان سدی ایجاد
کرده بودیم و در خیابان در حالیکه نفیر گلوله های هر چند دقیقه فضا را می شکافت و
با سوزش صدای هر تیری با خود می گفتم که الان مغزم منفجر خواهد شد و الان شکمم
بیرون خواهد ریخت، لحظه ای از میان ستونهای دود و آتش و شلیک گوله ها به آسمان که
آبی که بر ما خیره شده بود نگاه کردم و با
خود گفتم:"زندگی چقدر زیباست."
حالتی و فهمی و احساسی که تا آخرین نفس من را ترک نخواهد کرد.
راستی آن چه نیرو و انگیزه ای است که سبب می
شود این زیبایی را در مرگ به خطر بیاندازیم؟
وعده بهشت در برابر شهادت برای من انگیزه نبود. انگیزه تنها و تنها این بود که ظلم و استبداد
را نمی توانستم تاب بیاورم و نمی توانستم بپذیرم که مستبدی و قلدری من را از حق
انسان بودن و انسان ماندن محروم کند و وقتی ظلمی را عمله مستبد اعمال می کنند
دادرسی نباشد.
همین
انگیزه است که تجربه و آگاهی و علم بر غنای آن بسیار افزوده است که سبب شده است که
حتی یک روز تحمل ضد انقلابی را که در لباس انقلابی جمهوریت و مردم سالاری را در
مسلخ باز سازی استبداد خود سلاخی کرد و تنها شکلی از آن را نگاه داشت، تاب نیاورم
و در حد توان خود، حتی در حد آرزو، کوشش در سرنگونی استبدادی تبهکار و تا مغز
استخوان فاسد نکنم.
شیران
کشته نشدند تا کفتارها میراث خوار آنها شوند.
شیران جان بر کف نهادند تا ساکنان وطنی که تاریخ در آن به اسطوره می
یپوندد، بعد از هزاران سال صاحب خانه دیرینه خود شوند و حقوق و منزلت بیایند تا
اینگونه مردم به کوششی تاریخی بر خواسته تا عقب ماندگی تاریخی وطنی را که روزگاری
قلب تمدن و فرهنگ جهان بود را جبران کنند و ندای صلح و رشد و عدالت و حقومند شدن
دوزخیان روی زمین را سر دهند تا اینگونه سلطه گران را نیز با انسانیتی که از آن
بیگانه شده اند آشتی دهند.
اینگونه است که انقلاب بهمن که عظیمترین
تجربه تاریخی ایرانیان در طی قرون است نیاز دارد از طریق نقد اشتباهات و تبدیل آنها
به تجربه پی گرفته شود تا ساکنان این سرزمین، شهر وند شوند و حقوق انسانی آنها که
ذاتی هر انسانی است و حقوق ملی و حقوق شهر وندی آنها برسمیت شناخته شود. ولی انقلاب و ادامه آن تنها از طریق حرکتی جمعی
ممکن می شود و این حرکت جمعی ممکن نمی شود مگر اینکه نسل جوان خود را از ترسها رها
کرده و از تله اصلاح طلبی خارج و از طریق مسئولیت شناسی معمار سرنوشت خود و وطن
شود.
این یاداشت را دیروز نوشتم:
این یاداشت را دیروز نوشتم:
بسیاری فکر می کنند که انقلاب یک حادثه است که زمان پایان آن سرنگونی استبدادی می باشد که انقلاب را ناچار کرده است. در حالیکه انقلاب نه یک حادثه که یک پروسه است که اگر چه نقطه شروع و حتی عطف آن سرنگونی استبداد می باشد ولی این سرنگونی، جامعه را وارد تجربه ای می کند که نیاز به ادامه دادن دارد و نیز عقل آزاد. عقل آزادی که از طریق نقد، اشتباهات رخ داده را به تجربه برای ادامه کار تبدیل کند (بقول حافظ: که عشق آسان نمود اول ولی افتاد در کار مشکلها....)
جوامعی که از این طریق عمل کنند و جزر و مدها و پیش رفت و پس رفتها آنها را از ادامه کار باز ندارد بالاخره معشوق آزادی را در اغوش خواهند گرفت. از این منظر به انقلاب فرانسه نگاه کنیم. این انقلاب هم کشتار روبسپیری تحت عنوان دیکتاتوری آزادی و نیز دیکتاتوری ناپلئون (ناپلئون حتی بکار گیری کلمه دموکراسی را ممنوع کرده بود.) و..و را دید. ولی از انجا که نسل انقلاب توانست تجربه انقلاب را به بخشی از نسلهای بعدی منتقل کند و این بخش به جای غر زدن و لعن و نفرین کردن نسل انقلاب که چرا با انقلاب وضع را بدتر کردند، دنباله کار را گرفت و تجربه را رها نکرد، بالاخره فرانسه معشوق آزادی را در آغوش گرفت.
شاید بشود به انقلاب مانند ساختن cathedral / کلیسهای عظیم نگاه کرد. این کلیساها در عرض یک نسل ساخته نشدند و نسل بعدی دنبال کار را کرفت و بروی آن ساخت و حتی در مواردی بخشهایی از ساختمان قبلی را ویران کرد تا بنا را مستحکم تر کند و اینگونه کار را به اتمام رساند و چنین شاهکارهایی را خلق کرد. انقلاب ایران هم عظیمترین کار جمعی ایرانیان در طول قرون است. این تجربه را قدر بدانیم و از طریق نقد اشتباهات، آنها را به تجربه تبدیل کنیم و انقلاب را ادامه و با سرنگونی ضد انقلاب حاکم جمهوری شهر وندان را مستقر کنیم."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر