در ایران قابل فهم است ولی در خارج از ایران نه قابل فهم و نه قابل بخشش است که با وجود است منابع معتبر/primary source، که نشان از کوشش جناح آقای رفسنجانی برای شکست ایران در جنگ با عراق دارد، اساتید و روزنامه نگاران بیش از 25 سال است که در این باره سکوت کرده اند و این تنها بنی صدر بوده که بسیاری از این منابع را ترجمه و در سه جلد کتاب تحت عنوان:<تحقیقها و یافته های جدید پیرامون "اکتبر سورپرایز" و "ایران گیت" منتشر کرده است و با این وجود در طول این بیست و اندی سال مراجعه موثر به آنها نشده است.(1)
حداقل سه منبع اصلی در این باره وجود دارند.
1. گزارش کمیته تحقیقات کنگره آمریکا در باره ایران کنترا (ایران-گیت) می باشد. ص: 152
Report of the Congressional Committee Investigating The Iran-Contra Affair
- کتاب Perilous Statecraft (سیاستمداری خطرناک) که نویسنده آن مایکل لدین(Michael A. Ledeen)، مشاور امنیت ملی دولت آمریکا در زمان رونالد ریگان که مستقیما در مذاکرات پنهان با طرفهای ایرانی خود شرکت داشته است. صفحات 140-141
- کتاب Under Fire: An American Story ( زیر آتش، داستان آمریکایی) که نویسنده آن سرهنگ اولیور نورث ( Colonel Oliver North) که یکی از مذاکره کنندگان اصلی از طرف دولت ریگان برای مذاکرات پنهان با رژیم ایران در رابطه با مبادله اسلحه با گروگان و نیز کوشش در عادی کردن رابطه با رژیم بوده است.
حتما منابع اسرائیلی نیز در این رابطه مطالبی را انتشار داده اند، چرا که بعد از کودتای خرداد 60، این اسرائیل بوده است که تحویل سلاح به رژیم برای ادامه جنگ را انجام می داده است (بیشتر سلاحهای کهنه خود را.) و آمریکا جای آن را با مدرنترین سلاح ها پر می کرده است. ولی تا بحال به آن دسترسی پیدا نکرده ام.
توضیح اینکه چرا اسرائیلی ها که ظاهرا دشمن قسم خورده رژیم بوده اند، با این وجود به رژیم اسلحه می رسانده اند را می شود در شهادت آلن کلارک وزیر دفاع مارگارت تاچر دید که در دادگاه ماتریکس چرچیل(Matrix Churchill) در توجیه فروش سلاح به عراق گفت:" جنگ ایران و عراق در خدمت منافع غرب بود و هر چه طولانی تر بهتر."(2) به بیان دیگر، از زمانی که با کودتای خرداد 60، حزب جمهوری به رهبری آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای، نظر آقای خمینی را که با انجام صلح موافقت کرده بود. ( آقای خمینی صلح را پذیرفته بود ولی این سه نفر نزد آقای خمینی رفتند و به ایشان گفتند که در حال حاضر بنی صدر از چنان محبوبیتی بر خوردار است که تمام روحانیت بودن شما حریفش نمی شود. ولی اگر جنگ را تمام کند دیگر شنا هم حریفش نخواهید شد و سوار تانکهایش خواهد شد و وارد تهران خواهد شد. –نوع تحریف شده آن را آقای شمخانی چند سال پیش در تلویزیون گفتند.-) را بر گرداندند و برای قبضه قدرت به جنگ ادامه دادند، نسلی را به نام اسلام و در عمل در خدمت منافع غرب به کشتن دادند. چرا که برای این آقایان انحصار قدرت اوجب واجبات بود تا جایی که این سه نفر به سید حسین خمینی گفته بودند که:<نصف ایران برود، بهتر از این است که بنی صدر پیروز شود.>
بنا بر خاطرات مک فارلین (Robert C.McFarlane)، مشاور امنیتی رونالد ریگان، دیوید کیمچی (David Kimchi) رابط اصلی اسرائیل با دستگاه خمینی بوده و طرف ایرانی او آقای (مهدی) کروبی بوده است (کتاب Special Trust، صفحه 48)
مفصل ترین گزارش این گفتگوها در کتاب <سیاستمداری خطرناک> مایکل لدین آمده است. گزارش این گفتگو و موضوع آنها نیز در زیر می بینیم. در ترجمه این گزارش در زیر می بینید که مقام عالیرتبه ایرانی طرف مذاکره مایکل لدین و اولیور نورث، به دادن سلاح به رژیم ایران اعتراض می کند و می خواهد که دادن سلاح را به رژیم قطع کنند. این مقام عالیرتبه با عصبانیت به طرفهای آمریکایی خود می گوید:
" چرا شما برای رژیم اسلحه می فرستید؟ آیا نمی بینید که با این کار رادیکالترین عناصر را تقویت می کنید؟ چگونه انتظار دارید سیاست ها تغییر کنند وقتی شما اسلحه ای را که برای جنگ کردن نیاز دارند، در اختیارشان می گذارید؟"
به بیان دیگر، از آمریکا می خواهد که با ندادن اسلحه سبب شوند که ایران در جنگ شکست بخورد تا رادیکالها شکست بخورند تا آنها (معتدل ها) قدرت را بطور کامل در انحصار خود در آورند.
وقتی حدود 50 صفحه گزارش را که به صفحات پایین منجر می شود را می خوانیم می توان مطمئن بود که مقالم عالیرتبه که با سرهنگ نورث و بقیه در لندن ملاقات کرده است کسی جز آقای مهدی کروبی ، فرستاده آقای هاشمی رفسنجانی نیست.
پیشنهاد می کنم که ترجمه این گفتگوها را بسیاری از آن را بنی صدر حدود 25 سال پیش ترجمه کرده است را مطالعه کنید. البته کار مکمل این است که سه کتاب و گزارش کنگره آمریکا، تمام به فارسی ترجمه شود.
البته این دقیقا همان چیزی بود که انجام شد و در سال آخر با 4 شکست پیاپی که هیچ توضیح نظامی ندارند، ایران شکست خود و آقای رفسنجانی که چند ماه بعد از کودتای خرداد 60 خود را لو داده بود که قرار بر صلح بوده و او مانع شده:
""ما نمیخواهیم در سایه رژیم فعلی عراق، به هیچ توافقی با بغداد برسیم... و این سری نیست که آن را فاش کنم که صدام حسین توسط میانجیها موافقت کرد طبق مواد و شرایط قرارداد الجزایر و بدون قید و شرط، عقبنشینی کند... ولی ما این پیشنهاد را رد کردیم و با هرگونه توافقی مخالفت خواهیم کرد." ..... "این توافق باید با ملت عراق و پس از پیروزی امضا گردد. ما حاضر نیستیم دست از حمایت از سازمان های مخالف رژیم عراق برداریم." [روزنامه جمهوری اسلامی- ۲۷ اسفند ۱۳۶۰]
جام زهر را به آقای خمینی نوشاند و خود را قهرمان صلح نمایاند.
نا ندانیم که چگونه به اینجا رسیدیم، پاسخ روشنی برای سوال چه باید کرد را نخواهیم یافت.
در پایین ترجمه صفحات 139-142 از کتاب مایک لدین آمده است.
در گفت و گوهای ژوئیه 1985، این امر مشخص شد که مقام عالیرتبه به ادامة گفت و گوهای سیاسی با آمریکا علاقمند است. اما به تحصیل اسلحه برای ایران نه! در نیمة دوم گفت و گوهای سه ساعته، اسرائیلی ها از این مقام عالیرتبه پرسیدند آیا می تواند به رهائی گروگان های آمریکا در لبنان کمک کند؟ به او گفتند اگر این کار انجام بگیرد، آمریکائیان شوق بیشتری در گفت و گو با او و حامیانش نشان خواهند داد و به کشور او در جنگ بر ضد عراق کمک خواهند کرد. به او گفتند:
«ما می توانیم کاری کنیم که عراق با آهنگ دیگر برقصد.»
و او به اسرائیلی ها گفت:
«شما اشتباه می کنید. اگر ما بکوشیم این مسئله را مورد به مورد حل کنیم، به نتیجة بدی خواهیم رسید.»
و اصرار ورزید که کوشش هایی را بر روی مسئله کانونی متمرکز کنیم: و آن، مسئله تغییر دادن طبیعت رژیم ایران است.
مقام عالیرتبة ایرانی: تمام شدن جنگ در شکست، به زیان رادیکال ها است:
در دیدار اکتبر 1985، که در آن قربانی فر و شویمر و نیمرودی و از آمریکا، من و از ایران، آن مقام عالیرتبه شرکت داشتیم، بعد از مبادلة تعارف ها ... ، مقام عالیرتبه به استدلال در رد نظر موافق با فروش اسلحه به ایران پرداخت و با عصبانیت پرسید:
«چرا شما برای رژیم اسلحه می فرستید؟ آیا نمی بینید که با این کار رادیکالترین عناصر را تقویت می کنید؟ چگونه انتظار دارید سیاست ها تغییر کنند وقتی شما اسلحه ای را که برای جنگ کردن نیاز دارند، در اختیارشان می گذارید؟»
مقام عالیرتبه توضیح داد:
جنگ به زیان ایران تمام می شود و در نتیجه رادیکال ها – که رهبران حزب جنگ طلبان هستند- قدرت خود را از دست خواهند داد. بنابراین، شما بجای اینکه بگذارید شکست بخورند، انواع اسلحه را که ب رای ادامة جنگ، سخت مورد نیازشان هستند، در اختیارشان می گذارید.
او می گفت:
موشک های تاو که شما تحویل شان داده اید، اثر جنگی چندانی ندارند اما اثر سیاسی فروش این موشک ها، عظیم است. زیرا رژیم رسیدن موشک ها به ایران را در جان انداختن این فکر بکار برد که آمریکا از آن حمایت می کند.
وی نتیجه ای که این کار ببار آورده بود را بسیار زیان بخش می دانست و می خواست که دیگر تکرار نشود ...
توضیح: این واقعیت که ملاتاریا هرگز تن به پیروزی نظامی نمی دهد، از ماه دوم جنگ، از همان زمان که روی به جانب آمریکا نهاد، بر منتخب مردم ایران، مسلم گشت و از آن زمان، تا پایان جنگ در شکست، او هیچ فرصتی را برای دادن هشدار به مردم ایران و نیروهای مسلح، از دست نداد. یکی بر این اساس و دیگری بر اساس روش کار ملاتاریا، به مثابه قشر جانبدار قدرت مطلقه و متخصص «چگونه مردن»، در فردای کودتای خرداد 60، پیش بینی کرد که ملاتاریا جنگ را آنقدر ادامه خواهد داد تا آن را شکست به پایان رساند.
تدارک بعد از مرگ خمینی: مرد قوی!:
بعد از این گفت و گو، به سر وقت برنامة عمل مقام عالیرتبه رفتیم. وی توضیح داد که تا وقتی خمینی زنده است، طبیعت رژیم همان که هست، می ماند. اما خمینی بیمار است و در ایران، بسیاری کسان متقاعدند که وی به زودی از صحنه بیرون می رود. اگر این امر روی بدهد، می توان طبیعت رژیم را به وسایل سیاسی تغییر داد. او با اطمینان تمام می گفت:
« من و حامیانم در مجلس ایران، اکثریت داریم. و حتی اگر خمینی زنده بماند، اسباب و شرائط در کارند تا «خط»، تقویت گردد. وقتی موقعیت سیاسی خویش را تثبیت و تحکیم کردیم، قادر خواهیم شد، پاره ای مقام های رژیم را تغییر بدهیم و این امر کفایت می کند که ما و متحدانمان، مهار تصمیم های سیاسی را بدست آوریم.
...
گفت و گوها با مقام عالیرتبه، یک روز و نیم بطول انجامید. در طول این گفت و گوها، نظر قربانی فر را دربارة چگونگی تحول جنگ و شدت گرفتن برخوردهای داخلی، روحیه مردم و شرائط سخت اقتصادی کشور تأیید کرد و نیز برداشت خود را از همکاری و تعاون واقعی میان آمریکا و ایران بیان داشت. در این میان، یکی از ما پرسید: ایران را همواره یک رهبر قوی اداره کرده است. رهبر جدید چه کسی خواهد شد؟ مقام عالیرتبه با این نظر موافق بود اما گفت هنوز زود است بگوید بعد از خمینی چه کسی ایران را رهبری خواهد کرد. تحولی که در نظر دارد، وقت لازم دارد تا انجام بگیرد – دست کم دو سالی- و آن وقت، موقع آن می شود که دربارة جانشین خمینی نظر داد (و اِعمال نفوذ کرد). در حال حاضر، عاجل ترین کارها، تقویت نیروهای طرفدار غرب در ایران است.
با همة این ها، بنا بر فروش اسلحه شد و اسرائیل موشک های هاوک کهنه را به ایران داد و همه چیز خراب شد. ابتکار ایران رها شد. اما نورث وارد صحنه شد و گروه پیشین آمریکائی- اسرائیلی از صحنه بیرون رفتند:
(1)
http://banisadr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=33:2013-03-03-08-33-36&catid=9&Itemid=141
(2)
The interests of the West were well served by Iran and Iraq fighting each other, the longer the better."
http://www.independent.co.uk/voices/commentators/dominic-lawson/alan-clark-was-not-wonderful-he-was-sleazy-and-cruel-1787343.html