۱۳۹۷ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

چگونه اینگونه هستی؟







یکی از تاریخدانان که در حال تمام کردن کتاب آخر خود در مورد مصدق است، ساعتی پیش زنگ زد و بعد از احوالپرسی های اولیه، سوال زیر را به این مضمون پرسید:
"محمود، هر چی بیشتر تحقیق می کنم، بیشتر می بینم که چقدر عناصر وطن فروش و وابسته و بی همه چیز در ایران داشته و داریم........و حالا ازت می خوام سوال کنم که چطور شد که تو ایرانی ای انقدر وطن دوست و مستقل و آزاده بار اومدی؟"

از سوالش کمی یکه خوردم و بعد از کمی مکث گفتم که ....جان، تا بحال کسی این سوال رو بطور شخصی از من نکرده بود و برای همین جواب همه جانبه ای الان نمی تونم بگم.  ولی باید بگم که بنظر من این بیشتر بر می گرده به دوران کودکی و تربیت کودکی.  من از طرف مادر کرد هستم و از طرف پدر از بختیاری های زرد کوه ساکن حوالی بین تاکستان و همدان و ترک زبان شده.  این آگاهی از کودکی همیشه در من احساس غرور زیادی ایجاد می کرد.

در خانواده با وجود فرهنگ پدر سالاری، فضای زیادی برای ابراز وجود و نظر خود را داشتن داشتیم و هیچوقت تحمیلی برای داشتن باور و نظر خاصی بما نشد.  

فرهنگ خانواده بر راستگویی شده بود و یکی از بدترین اتهامها، اتهام دروغگو بودن بود. از همان بچگی اگه دروغی می گفتیم، مادرم می گفت که برای جبران اون دروغ، بین انگشت شصت و انگشت سبابه رو گاز بگیریم.

پدرم مصدقی بود و داستانهای عشق مصدق بوطن و شجاعت و استقلالش بر ضد انگیسی ها و احترامش عمیقش به مردم در وجود مان جا گرفته بود.

در خونواده ای بودم که بچه ها دارای اعتماد به نفس بسیار بالایی بودند و فرهنگ عیاری درشون ساری و جاری بود.  بهمین علت، همیشه از ضعفا بر علیه زور گوها دفاع می کردیم.
فرهنگ ورزش و کشتی و زور خونه هم در خانه و فامیل جاری بود و یکی از دایی هایم در زورخونه صاحب زنگ بود و دیگری قهرمان بوکس سنگین وزن تهران و برادر بزرگم قهرمان بوکس ارتش و دیگر برادرم، کشتی گیر بود و اهل ژیمناستیک.
از کودکی ام که عشق به مطالعه و غرق شدن در کتاب و کتابهای تاریخی در باره وطن و ورای آن و...و، خوراک شبانه روزی ام بود و...و.
خلاصه اینکه فکر  کنم که مجموعه اینها، حالاتی در ما ایجاد کرده بود که مالامال از غرور انسانی و عرق ملی بودیم.  این غرور و فرهنگ انسانی و عرفانی که بیشتر مادرم در ما ساری و جاری کرده بود، سبب شده بود که نه برای قدرت، در شکل دولت، پول، شهرت و...، که برای انسانها و وطن ارزش و احترام قائل شویم.   
عشق و آروزیم، جبران عقب ماندگی تاریخی وطن بود و هست و اینکه فقر و جهل و عقب ماندگی جایش را به رفاه و آگاهی و رشد دادن بود و سبز کردن وطن.
به اینجا که رسیدم، گفتم که این رو بارها گفتم و در مقاله دیگری نیز که در حال انتشار دارم، بگونه ای دیگر تکرار کرده ام و آن اینکه، مخرج مشترک همه آنهایی که دخیل به ضریح کاخ سفید بستند و بیشترین کوشش را می کنند تا با این مقام و آن مقام آمریکایی عکس و فلان بگیرند، عنصر حقارت است و عقده نهادینه شده حقارت که بصورت مردم را ناتوان فرض کردن و آمریکا را فعال مایشاء دانستن است.  گفتم که همه اینها فرزندان مشروع استبدادهای سلطنتی و مذهبی می باشند.
ادامه دادم که محال ممکن است که ایرانی، برای خود و مردم احترام قائل باشد و دارای غرور انسانی و عرق ملی باشد و با این وجود خفت به خدمت قدرت خارجی در آمدن را بر خود بپذیرند.  همه اشان حقیر هستند و ذلیل.
گفت، محمود! خاطرات اللهیار صالح را حتما باید بخوانی و اینکه چگونه انباشته از عرق ملی و غرور انسانی بوده است که حتی آمریکایی هایی را که در زمان اشغال ایران، از دفترش در قوه قضائیه بیرون انداخته بود، از غرور ملی او تجلیل کرده بودند.

گفتم مسئله همین است.  آمریکایی هایی که این ایرانی نماها را بخدمت می گیرند، کوچکترین ارزش و احترامی برایشان قائل نیستند.  خوب می دانند که اگر یک آمریکایی، کار آنها را در مورد آمریکا انجام داده بود، به رجوع به قانون اساسی کشورشان، به جرم خیانت بوطن دستگیر و محاکمه می شند و مجازات آن بستگی به ایالتی که در آن محاکمه شده اند یا حبس ابد بود و یا اعدام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر