۱۳۹۱ اسفند ۳, پنجشنبه

آیا استبداد سرنوشت محتوم انقلاب است؟



در رابطه با نقدی که به نظرات اصلاح طلبانه آقای قدیانی در رابطه با دفاعیات شجاعانه ایشان در دادگاه بعمل آورده بودم، یکی از هموطنان روشنفکر، نظر اینجانب در رابطه با انقلاب نقد کرده و از آن انتقاد که به پاسخ آن پرداختم و در نتیجه چند نقد، رد و بدل شد و در اینجا آنها را جمع آوری کرده و این بر خواننده است که در مورد این نظرات، قضاوت کند.
در زیر عنوان و آدرس مقاله ای که در آن راجع به انقلاب سخن گفته بودم:
آقای قدیانی! ولایت فقیه طاغوت ساز را هدف بگیرید - محمود دلخواسته

نقد اول هموطن:
همه انقلابات بدون استثناء در بطن خود دیکتاتورهائی را پرورش میدهند . آقای میتران هم از انقلاب فرانسه برداشت دیگری داشت. تا انجا که من میدانم ایشان الزامات برای انقلاب فرانسه را رد کرده و میگوید که جامعه در حال طی طریق از فدرالیسم بطرف بورژوازی بوده است. من انقلابی نیستم و میدانم که انقلاب دیگر باز یک دیکتاتور را برایمان به ارمغان خواهد آورد. من رفرمیسم را ترجیح میدهم.

پاسخ من:  
این سخن درستی نیست که همه انقلابها در دل خود استبداد را پرورش داده اند. اگر اینگونه است انقلابات تاریخی آمریکا و انگلستان و نیز انقلابات معاصر در اروپای شرقی و...و را چگونه توضیح می دهید که انقلاب کردند و از دل آن استبداد خارج نشد و به مردمسالاری نسبی دست یافتند؟

در مورد انقلاب فرانسه هم اینگونه نیست. این درست است که انقلاب فرانسه دوران استبداد آزادی! و کشتار روبسپیر و بعد دوران ناپلئون و...و را بخود دید بطوری که الکسیس تاکول نیم قرن بعد برای مطالعه دموکراسی به آمریکا سفر کرد. ولی از آنجا که کسانی بودند که تجربه انقلاب فرانسه را رها نکردند و پی گرفتند، بالاخره فرانسه استبداد، دارای دموکراسی شد. پس انقلاب فرانسه در عاقبت کار خود به آزادی رسید و اینگونه نیست که نظر تئوریسینهای لیبرال را بپذیریم که با گذاشتن خط کش در جایی که به نفعشان است، بگویند که همه انقلابها به استبداد منجر می شود.

به بیان دیگر، وقتی سخن از انقلاب می زنیم، نقطه پایان انقلاب را چه زمانی می دانیم و خط کش را کجا می گذاریم؟ برای مثال هنوز در مورد همین انقلاب فرانسه بین متخصصان اختلاف نظر وجود دارد که ایا پایان انقلاب فرانسه همان 1789 بود؟ یا 1792 سرنگونی روبسپیر یا 1815 پایان ناپلئون یا 1848 یا....یا البته بسیاری به این نظر رسیدند که پایان انقلاب فرانسه سالهای 1970 بود که چپ و راست فرانسه در مورد اهداف آزادی و عدالت به اشتراک رسیدند. البته همینکه در حال حاضر هم کاندیداهای ریاست جمهوری در مورد اندیشه راهنمای انقلاب یکدیگر را به چالش می کشند نشان از این دارد که هنوز انقلاب فرانسه در فرانسه ادامه دارد.

نقد دوم هموطن:  از آقای دلخواسته متعجبم که جنگهای استقلال طلبانه آمریکا را از انگلستان به حساب انقلاب میگذارند. در مورد فرانسه نیز که تکلیف را روشن کرده اند، که انقلاب فرانسه هنوز ادامه دارد. اما در مورد انگلستان معلوم نیست منظور ایشان از انقلاب انگلستان کدامین انقلاب است ؟ جنبش های 1640/41 یا 1600 تا 49. با عنایت به روند و دیالکتیک تاریخ.

پاسخ من:
با تشکر از پاسخ آقای مستوفی و چند توضیح:

 نوشتید که: " از آقای دلخواسته متعجبم که جنگهای استقلال طلبانه آمریکا را از انگلستان به حساب انقلاب میگذارند."

این تعجبی ندارد و در تاریخ نمونه هایی وجود دارند که جنگ استقلال طلبانه با جنبش انقلابی همراه شده اند.  یکی از نمونه های معاصر آن انقلاب الجزایر است که هم برای استقلال جنگید و هم برای بر پایی نظامی جدید ( حال اینکه بر سر این نظام چه آمد بحثی جداگانه را می طلبد.) انقلاب آمریکا هم همینگونه بود.  جنبش مردم آمریکا هم جنبشی بود برای رها شدن از سلطه سلطنتی انگلستان ( جنگ استقلال طلبانه) و هم استقرار رژیمی جمهوری بر اصل جدایی دین از دولت ( انقلاب).  به بیان دیگر، اگر مبارزه در آمریکا تنها به قصد استقلال انجام می گرفت و نه تغییر رابطه ملت و دولت، آنگاه ما می باید شاهد استقرار رژیمی سلطنتی مانند مدلهای حاکم در زمان خود می بودیم.  چرا اینگونه نشد؟  برای اینکه رهبران مبارزه بر ضد سلطه انگلیس، دو هدف از مبارزه را در نظر داشتند و اموری که بعد از آن واقع شد و نیز محتوای اعلامیه استقلال آمریکا نشان از ماهیت انقلابی این جنبش دارد.

- نوشتید که: "  در مورد فرانسه نیز که تکلیف را روشن کرده اند، که انقلاب فرانسه هنوز ادامه دارد."
این تکلیف را همین دیروز اولاند رئیس جمهور منتخب فرانسه هم در نطق پیروزی خود با سخن گفتن از اندیشه های راهنمای انقلاب فرانسه ( برابری، برادری و آزادی) اعلام کردند.  این به این معنی می باشد که این اهداف هنوز بطور کامل در جامعه فرانسوی نهادینه نشده اند ولی این به این معنی نیست که انقلاب فرانسه راه بسیار طولانی و در کل موفقی را طی نکرده است.  فراموش نکنیم که انقلاب فرانسه در زمانی واقع شد که در سطح جهان تمامی حکومتها، استبدادی بودند ( بغیر از آمریکا که به یمن آشنایی با روشنفکران آزادیخواه فرانسوی، بعد از شکست انگلیس، چند سالی بود  که دارای دموکراسی شده بودند.)  و از این نگاه، از خدمت عظیم انقلاب فرانسه به آزادگان جهان نمی شود باندازه کافی تقدیر کرد.

 از این منظر، اگر در آن زمان هم این طرز فکر شما( انقلاب همیشه به استبداد منجر می شود.) طرز فکر غالب بود، جنبشی صورت نمی گرفت و حکومتهای استبدای در سایه این باور مخالفان خود به زندگی ادامه می دادند.

- نوشتید که: " اما در مورد انگلستان معلوم نیست منظور ایشان از انقلاب انگلستان کدامین انقلاب است ؟ جنبش های 1640/41 یا 1600 تا 49."

منظور جنگ داخلی بین پارلمانتاریستها به رهبری کرامول با سلطنت طلبان مستبد بود که در نتیجه شکست سلطنت طلبها، این اصل پذیرفته شد که شاه، بدون موافقت و رضایت پارلمان حق حکومت ندارد و انحصار کلیسای انگلستان بر دین مردم شکسته شد.  البته این عمل بطور کاملتری در انقلاب با شکوه به عمل در آمد.

آخر اینکه نظرتان را در مورد انقلابات اورپای شرقی که به استبداد منجر نشدند، ذکر نکردید.  لطفا اگر در اینمورد نظری دارید با ما در میان بگذارید.

اگر هموطن ما به نقد بالا پاسخ دادند با هموطنان در میان خواهم گذاشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر