امروز، از صبح که از خوب بلند شدم و با وجود مشکلاتی که گریبان بسیاری را در خود گرفته است، شادی و نشاط نوروزی را در ریه های خود حس کردم و یاد آن سنبل آبی کتاب فارسی کلاس دوم، یا سوم، که درس آخر قبل از تعطیلات نوروز بود افتادم و پاک کردن پنجره ها و شستن فرشها و حیاط و <مادر جان> گفتن مادرم افتادم و با همان طراوت بهاری در راه باشگاه، به همکلاسی دخترم که بطرف دبیرستان می رفت صبح بخیری گفتم که آنطرف خیابانی ها هم شنیدند. همین حالت نشاط من را در باشگاه هم همراهی کرد و اینگونه، ورزنه ها بنظرم سبکتر آمدند! و بعد در حال شنگولی دوش باحالی گرفتم و زدم بیرون ....و
بعد جلوی کامپیوتر نشسته بودم و دنبال چیزی می گشتم که این عکس را دیدم که حالت بهشت گونه ای را در خود دارد. فیلی قدرتمند، انباشته از شادی در میان آهوان و گور خرها، در نزدیک برکه. از همان کودکی جذب زیبایی و قدرت فیل شده بودم. اول باری که فیل را دیدم، کودکی بیش نبودم و باغ وحش تهران تازه شروع بکار کرده بود که پدرم ما را سوار اتوبوس ماک ارتش کرد و به باغ وحش برد. بشدت تحت تاثیر بزرگی فیل قرار گرفتم ولی زود سرم بطرف زمین بتونی که فیل در آن ایستاده بود افتاده و دنبال <چس فیل> گشتم. ولی دیدم که زمین تمیز تمیز است و خبری از چس فیل نیست. تا می شد منتظر شدم تا شاید که فیل چسی بدهد و چس فیلی بر زمین بیافتد ولی هر چه بیشتر منتظر ماندم کمتر خبری از چس فیل شد.
البته اول باری که فیل را دیده بودم روی جعبه های بیسکویت های گرجی بود که عکس حیوانات را در محیط طبیعی آنها انداخته بود و دیدن شیر و فیل و پلنگ در آن محیط لذتی داشت. ولی نمی دانم که بعدها کدام خدا بیامرزی تصمیم گرفته بود که عکس این حیوانات را در قفس بگذارد و . پشت میله های آهنی که حالی ازم گرفت و دیگه بیسکویت گرجی نخریدم.
بعدها که با زندگی فیلها آشنا شدم، علاقه ام به آنها بسیار بیشتر شد. از اینکه حیواناتی هستند که بسیار خانواده دوست هستند و زیاد عمر می کنند و رفتگان را پاس می دارند و حافظه بسیار قوی دارند و با وجود آن جثه عظیم، قدمهایی مانند بالرین ها بر می دارند. این علاقه اوج گرفت وقتی در فیلم مستندی دیدم که گله ای از فیلهای تشنه به آب رسیدند و خرطومها در آب فرو رفت. بعد دیدم که لاک پشتی درست جلوی یکی از فیلها فیل مشغول اب خوردن است و مزاحم کار فیل است. با خود گفتم که هم الان پاش رو روی لاک پشت می گذارد و لاک پشت در زیر گل له می شود، که با شگفتی دیدم که خیلی به آرامی و نرمی، با پایش لاک پشت رو در جای دیگر قرار داد که تا دو بدون اینکه مزاحم هم شوند، آب بخورند.
واقعا که عصاره زندگی عشق است.
نوروز روز نو شدن است و در میان انبوه فشارها و بیدادها، شادی را یافتن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر