۱۳۹۸ شهریور ۱۴, پنجشنبه

چرا اکثر نخبگان ایرانی، نوکر صفت هستند؟





خب، از سفر فرانسه به انگستان بر گشتم.

وقتی دیروز این سوال را با اجازه گرفتن از تاریخدان معاصر، آقای جمال صفری، قبل از بر گشت به انگستان در فضای مجازی ام گذاشتم، پیشینه و پیشگفتار طولانی داشت.  از عقل محض دکارتی صحبت می کردیم و از خود بیگانگی که کاستن انسان به این عقل، مدرنیته و انسانهای "مدرن" را گرفتار خود کرده است.  از قول یکی از جامعه شناسان و فیلسوفان آمریکایی که به کنفرانسی در کانادا در این رابطه نقل قول می کردم که می گفت، ما در حال حاضر نه فقط وارد دوران <پست مدرن> شده این که وارد <دوران پست-پست مدرن> شده ایم.  چرا که دوران پست مدرن نیز هنوز گرفتار اندیشیدن در درون گفتمان مدرن و الفبای اندیشیدن آن شده است.  یعنی نوع بودنی که سبب شده است، انسان در عقل خود محدود و اینگونه رابطه اش با احساس، دل و بدن، قطع شود، در حالیکه انسان مجموعه ای از اینهاست.

جمال صفری می گفت که حدود چهل سال پیش و شاید هم بیشتر، در پی یافتن پاسخ به سوال اینکه کی هستم و چگونه اینگونه هستم، جذب مکتب فرانکفورت شدم و بعد از مطالعه ادبیات آن، آن را کافی و وافی ندانستم، چرا که همیشه، <فکر> پیشینه ای دارد و در فضای مجرد زیست پیدا نمی کند و این پیشینه، بروی رنگ و بو و جنس آن، اثر می گذارند.  افزود که در ادامه کوشش بود که جذب فرهنگ عرفانی ایرانی شدم و آشتی عقل و دل که در آن عرفان هم را یافته بودند و از رابطه تخاصمی که فلسفه یونانی بین آنها ایجاد کرده بود، رهایی یافته بود.

در پی این گفتگو مقوله کرامت و حقوق انسان طرح شد و گفتم که انسانی که نتیجه اینگونه عرفانی باشد محال ممکن است که اندیشه ای را بپذیرد و عملی را مرتکب شود که نقض کرامت و منش انسان باشد. 

جمال، در ریشه یابی شخصیت انسانهایی که توهین و تحقیربه خود و دیگران را می پذیرند، بیشتر به تربیت دوران کودکی و روانشناسی کودک مراجعه می کرد و اینکه فرزندانی که در کودکی، از طریق عمل جامعه و بیشتر از طریق پدر و مادر تحقیر شده اند و توهین شده اند و در برابر قدرت پدر، در فرهنگ مرد سالار سر خم کرده اند، در بزرگسالی نیز، پذیرفتن تحقیر و توهین برایشان امری عادی می شود و از آنجا که ارزش را در داشتن قدرت می جویند خود فاقد قدرت را بودنی ناچیز به حساب نمی آورند، هویت و ارزش را در تزدذیک شدن به قدرت به هر وسیله ای، می یابند.

در پی این گفتگوی طولانی بود که جمال سوال کرد که چرا اکثر نخبگان ایرانی، نوکر صفت هستند؟ گفتم که ما بیش از هر زمان شاهد ظهور این مقوله در بعد از شکستهای ایران از روسیه هستیم و اولین برخوردهای ایرانیان با عوامل و آثار مدرنیته ای که روسیه خود را با آن آشنا کرده بود و در رابطه با توپ و تفنگ و نظم نظامی خود را بروز و اینگونه، سواره نظام ایرانی که جمعیت کشورش  در طول سی سال از 50 میلیون (در درون مرزهای فعلی ایران.) به 7-8 میلیون کاهش یافته بود، با تیر و کمان و شمشیرش چنان شکستی خورد.

از اینجا ببعد است که ما شاهد ظهور نخبگانی هستیم که اکثرشان، یا روسو فیل هستند یا انگلو فیل و برای منافع آنها بر ضد منافع وطن خود عمل می کنند.

جمال گفت که این قدرت زده گی نخبگان بود که بعد از انقلاب مشروطیت، بسیاری از نخبگانی که در آن شرکت کرده بودند، بعد از کودتای انگیسی یک بیسواد دور او جمع شدند و فکر کردند که با زور و بگیر و ببند و با کتک حجاب را از سر زنان کشیدن می شود ایران را مدرن کرد و نتیجه آن شد، بقول مخبر السلطنه هدایت، وزیر رضا شاه، تمدن بولواری نصیب ما شد.

در جنبش ملی کردن نفت هم اینگونه شد که یا انگستان اکثریت این نخبگان در مجلس و خارج مجلس خرید و یا نخبگان چپ حزب توده وظیفه نوکری شوروی را باز کردند.

انقلاب بهمن هم اینگونه بود، انقلاب در زمانی واقع شد که از یکطرف، نیمی از اعضای مجلسی که ساواک نصب کرده بود فراماسون بودند و از طرف دیگر، در میان نخبگانی که در انقلاب شرکت داشتند،نخبگانی که به آزادی و استقلال باور داشتند، انگشت شماری بیش نبودند و بقیه یا در پی مستقر کردن دیکتاتوری ملا تاریا ی خود شدند و یا دیکتاتوری پرولتاریا.  بعد از آنهم در گزارشات گروه تحقیق آمریکا می بینیم که فرستاده رفسنجانی در لندن به سرهنگ نورث، اسامی 1000 نفر در خدمت را به دولت ریگان داده بود و...و در زمان حاضر هم فوج نامه نویسان به ترامپ و خواستار افزدن بر تحریمها و حمله نظامی بوطن شدن و اینکه بیشرمی و بی صفتی این نوکر و کلفت صفتان بجایی رسیده که بر خلاف سابق که در پنهان بخدمت در می آمدند، خیلی علنی نوکری و کلفتی می کنند و نخبگان درون استبداد هم نوکری و در خدمت بودن روسیه را پذیرفته اند و سوال که چرا بسیاری (دقت کنید، می گویم بسیاری و نه تمامی.)  از اصلاح طلبان که از ایران خارج می شوند فورا دخیل به ضریح کاخ سفید می بندند و جیره خوار این دولت می شوند.

به یکی از شرم آورترین نمونه های این نوکری اشاره کردم که آقای رضا پهلوی، چنان روانشناسی نوکری و حقارات در برابر قدرت در او نهادینه شده است که جلوی دوربین از جان مک کین کسب تکلیف می کرد و اینکه بعدها با سپاه باید چکار کرد و اینگونه کسب تکلیف در علن کردن، حتی مک کین را هم به تعجب واداشت.
در اینباره چند مقاله منتشر کرده ام.

خب، در اولین فرصت سراغ کامنتهای هموطنان در فیس بوکم خواهم رفت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر