پرهیز از خشونت و بکار گیری روش خشونت زدایی در مبارزه با ضد انقلاب تبهکار حاکم، هم امری اخلاقی است و هم امری استراتژیک می باشد. چرا که تجریه انقلابات خشن بما می گوید که خشونت ره به مردمسالاری نمی برد. بیشتر، تاکتیک مبارزه نیز حکم می کند که این روش بر گزیده شود. چرا؟ استبداد تبهکار حاکم نیک می داند که آلودن مبارزه به خشونت سبب می شود که اکثریت جامعه صحنه را ترک کنند و در اینصورت می تواند براحتی آنهایی را که روش خشونت را بر گزیده اند ایزوله و سرکوب کند و از صحنه خارج کند. این همان بلایی بود که بر سر سازمان مجاهدین (قبل از اینکه تبدیل به فرقه رجوی شود.) آورد و آنها را در تله مبارزه مسلحانه انداخت و در نتیجه نه تنها آنها را بشدت سرکوب کرد، بلکه چنان جو ترور و وحشتی در جامعه ایجاد کرد که برای سالها سکوت قبرستان پر صداتر از جامعه بود.
به هر طریق ممکن از بکار گیری خشونت به عنوان روش مبارزه دوری کنید. جریانهای وابسته بطور مستقیم و غیر مستقیم و القاء ایدئولوژی کوشش در آلوده کردن مبارزه به خشونت دارند. چرا؟ نیک می دانند که قدرتهای خارجی که در خدمت آنها هستند، تنها زمانی قادر به مداخله در امورد وطن هستند که مبارزه به خشونت آلوده شود. یعنی همان بلایی که بر سر افغانستان و عراق و لیبی و سوریه آمد.
روش خشونت زدایی باید روش مبارزه گردد و هیچگاه نباید واکنش خشونتهای رژیم شد. اینگونه است که استقرار مردمسالاری در وطن مستقل و آزاد، ضمانت خواهد شد.
البته لازم به گفتن است که روش <خشونت زدایی> به معنی <عدم خشونت> نیست، حق دفاع در برابر خشونت تجاوز گر، از حقوق اولیه هر انسانی است. خشونت زدایی از جمله به معنی کاربرد روشهایی است که امکان کار برد خشونت تجاوزکارانه را به حد اقل رسانده و به طرف صفر ببرد. یعنی روشی که در انقلاب به روش <پیروزی گل بر گلوله> معروف شد. اگر این روش در بعد از سرنگونی دیکتاتوری سلطنتی نیز ادامه یافته بود و سازمانهای استالینیست در خیالاتی سخت ابلهانه، خود را لنین های انقلاب ایران تصور نکرده تا از طریق تزریق خشونت و تحمیل جنگ داخلی، بخصوص در کردستان به <انقلاب اکتبر> خود برسند و اینگونه خمینی کار برد خشونت را بر علیه کسانی که در انقلاب شرکت کرده بودند را بتواند توجیه کند و اکثریت مردم با اعدامهای با اصطلاح "انقلابی" مخالفت کرده بودند، مذهبی ها و استالینیستهای خشونت طلب و در پی به انحصار در آوردن قدرت، امکان کار برد خشونت را نمی یافتند و خمینی که امضایش را زیر پیش نویس قانون اساسی بدون ولایت فقیه گذاشته بود، امکان نقض آن را نمی یافت و مجبور می شد که به عهد خود در پاریس وفا کرده و در دولت و حکومت دخالت نکرده و اجازه ورود روحانیت خشونت طلب ذوب شده در شهوت قدرت را در دولت و حکومت نداده و بقول آیت آلله طالقانی در آخرین خطبه نماز جمعه خود برود پی کارش. (طالقانی در خطبه معروف به خطبه شوراها تلویحا به رهبران حزب جمهوری گفت که اینها می گویند که اگر مردم از طریق شوراها همه کاره شوند پس ما چه کاره ایم؟ پاسخ طالقانی این بود که : هیچی، برید پی کارتون.)
بهر حال، شد آنچه که شد و حداقل این است که از تجربه درس گرفت و اشتباه را تکرار نکرد و روش <خشونت زدایی> را هم در مبارزه برای بر اندازی رژیم خیانت، جنایت و فساد و هم در بعد از آن بکار گرفت و با حفظ و حراست از تمامی آزادی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بی اما و اگر، امکان شکل گیری محورهای جدید خشونت، جریانهای وابسته که تنها از طریق گل آلود کردن آب و تزریق خشونت می توانند رویای باز سازی استبداد در شکل و فرمی دیگر خیالات فرمانید را به صفر برسانند. جمهوری شهروندان ایران، اینگونه است که واقعیت یافته و کوشش 130 ساله ایرانیان برای صاحب وطن خود شدن و در استقلال و آزادی ، در رشد و گسترش عدالت اجتماعی را به نتیجه برسانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر