مسابقه استبداد حاکم و اپوزوسیون وابسته در غارت ثروت ملی
حقوقدان وطن دوست در آمریکا، آقای هومن فخیمی، در تحقیقات خود از کوشش در به
غارت بردن بخشی از ثروت ملی ایران در آمریکا بوسیله کسانی که ظاهرا در نقش
اپوزوسیون فعالیت می کنند پرده برداشتند.
اینگونه معلوم شد که کسانی چون
خانمها مسیح علینژاد و مهر انگیز کار و آقای عیسی سحر خیز از جمله کسانی
هستند که کوشش دارند تا در غارت ثروت ملی و مصادره شده بوسیله دولت آمریکا شرکت
کرده و اینگونه به مسابقه با رانتخواران استبداد حاکم بر وطن در به غارت بردن ثروت
ملی بر خواسته و اسم آن را هم "مبارزه سیاسی" بگذارند:
خانم مسیح علینژاد بخاطر اینکه برادرش علی علینژاد
را رژیم دستگیر و دو سال زندانی کرده بود تقاضای150 میلیون دلار خسارت کرده است.
- پسرآقای سحرخیز، آقای مهدی سحرخیز، از
طرف پدر، بابت ظلمی که به پدرش شده است به دادگاه آمریکا شکایت برده است و تقاضای 150
میلیون دلار خسارت کرده است.
- بعد از فوت آقای امیر انتظام فرزندان همسر اول او از دادگاه شکایت
کردند و 300 میلیون دلار درخواست غرامت کرده اند. بچه هایی که یکبار هم برای
ملاقات با او در زندان نرفتند مدعی شده اند که مرحوم امیر انتظام سالهای زندان را
می توانست کار کند و میلیونها دلار ثروت کسب کند. آیا براستی می شود مرد مقاومت را
بدتر از این خوار کرد؟
- خانم مهرانگیز کار بخاطر ظلمی که به
همسرش سیامک پورزند شد، از دادگاه آمریکا خواستار 150 میلیون
دلار خسارت کرده است.
البته تمامی
اینها در آغاز تقاضای 500 میلیون دلار خسارت کرده بودند که دادگاه مقدار آن را
کاهش داده است.
- خانواده اویسی نیز ادعا کرده است که پدرشان
قبل از انقلاب 700 میلیون دلار ملک داشته است و حالا تقاضای غرامت کرده چند صد میلیون
دلاری کرده است. (رانتخوارهای سلطنتی که می
گفتند ثروتی نداشته اند و ورشکسته از ایران خارج شده اند. 700 میلیون دلار تیمار اویسی چیز معادل 4 میلیارد
دلار به ارزش امروز است.)
- و....و.
ادعاها برای تقاضای خسارت، ترکیبی از راست و
دروغ است. از جمله دروغها، همانطور که در
یکی از سندهای پایین دیده می شود، ادعای خانم مسیح نژاد به زندانی بودن برادرش می
باشد، در حالیکه ایشان ماه هاست که آزاد و
مشغول تبلیغ برای کتاب خودشان می باشند.
شدت ناراستی خانم مسیح علینژاد، چنان این حقوقدان ساکن آمریکا را متعجب
کرده است که از جمله در یاداشتی نوشتند که تا به حال ندیده اند که چنین ادعاهای
دروغی به دادگاه فدرال آمریکا عرضه شود.
البته تمامی
اینها با چراغ خاموش آمده بودند و شکایتها از طریق وکیلی که
قبلا وکیل لابی نایاک و اصلاح طلبان و از مدافعان برجام بوده است از سال 2019 شروع
شده بود و نبود آقای هومن فخیمی که به اسناد دسترسی و آنها را منتشر کرد، در صورت
برنده شدن، پولها را دادگاه به حساب آنها واریز و با همان چراغ خاموش خارج شده
بودند. این تنها بعد از افشای اطلاعات بود
که بعضی از آنها اعلام کردند که قصد دارند پولها را به مردم ایران بر
گردانند. البته این سخن زمانی ممکن بود قابل
قبول باشد که در زمان شکایت، شکایت کردن آن را اعلام کرده و هدف آن را نیز بیان
کرده بودند و نه زمانی که اطلاعات افشا شده و برای کنترل خسارت، چنین ادعاهایی را
فرموده باشند.
البته در این رابطه و تا بحال تمامی کسانی که با چراغ
خاموش برای سرقت ثروت ملی وطن آمده بودند سکوت و دم بر نیاوردن را بهترین روش برای
کنترل خسارت (در نتیجه رو شدن دست آنها) بر گزیده اند و تنها آقایان عیسی سحر خیز
و پسرشان به سخن آمده اندند. توضیح اینکه، بعد از اینکه خبر افشا شد، آقای سحر
خیز در پاسخ به هموطنی که این پولی که شما می خواهید بگیرید به ملت فقر زده ایران
تعلق دارد، پاسخ دادند که این پول ایران نیست بلکه پولی است که آمریکا مصادره کرده
است:
<...قرار
نیست این پول،از جیب مردم ایران پرداخت شود.
بلکه قرار است از پولهایی که دولت آمریکا مصادره کرده برگشت داده شود.>
بنا بر این
منطق، هر زمان دولت آمریکا بخشی از ثروت ملی ایران را مصادره کند، آن پول، دیگر بخشی
از ثروت ملی ایران نمی باشد و خوردن و بردن آن می شود امری حلال. این خوردن و بردن هم با عبارت <برگشت داده
شود> تکمیل می شود. که معنی جز این نمی
تواند داشته باشد که پولی متعلق به ایشان بوده و حال به حساب ایشان برگشت داده می
شود.
فرزند ایشان، مهدی سحر خیز، که بنظر می رسد که از ضعف اندیشه و شخصیت و سیستم ارزشی پدر
استفاده و اول بار این روش جدید از فساد و رانتخواری را به ایشان آموخته است از
افشای خبر و انتقادها به آن خشمگین و در پیامی به منتقدان پاسخ دادند:
< همین
الانش هم بدون هیچ دادگاهی بخوام میتونم هر جای امریکا خونه میلیون دلاری
بخرم. فرق من و شما در اینه من برای پول
زندگی نمی کنم. پس اون نگاه کثیف دزدید رو
ندارم. دقیقا مثل اون حرف های کثیف که
میگید. من اون حرفها رو ندارم. خب یک سری افراد کلا از همه وجودشون کثافت میاد
بیرون.>
البته
ایشان هیچ توضیح ندادند که ایشان آن حداقل یک میلیون دلار را آنهم در وضعیتی که در
وطن، بعضی از شدت فقر و گرسنگی، فرزند خود را به چند ده و یا چند صد دلار می
فروشند، از کجا آورده اند؟ و یا اینکه قسم ایشان که برای پول زندگی نمی کنند را
باور کنیم و یا دم خروس شکایت 150 میلیون دلاری ایشان را؟
فساد حسین
مرعشی، دبیر کل و سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی
نامه سرگشاده مالباختگان کرمانخودرو به شورای
مرکزی حزب کارگزاران سازندگی «حسین مرعشی» که در طی چهار سال همه دارایی و هستی
نزدیک به دو هزار نفر را به غارت برده و به نام خود ثبت کرده است و رونوشت آن به
آقایان سید محمد خاتمی، حسن روحانی، سید حسن خمینی، بهزاد نبوی، آذر منصوری و
بهزاد نبوی فرستاده شده است. این جمع دو
هزار نفری از روی درماندگی و استیصال و خستگی حتی حاضر شده اند تنها نیمی از طلب
خود را دریافت کنند و با اینحال حسین مرعشی دست رد به سینه آنها زده است. مال باختگان از شورای مرکزی حزب کارگزاران
سازندگی سوال می کنند که آیا این شورا از فساد چهار ساله دبیر کل و سخنگوی خود خبر دارد و با ایشان شریک
و در پنهان دست در یک کاسه دارند:
شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی؛
با سلام؛
آیا میدانید که دبیر کل و سخنگوی حزب شما جناب
آقای «حسین مرعشی» حدود چهار سال است که همۀ دارایی و هستی نزدیک به دوهزار نفر از
مردم مظلوم و بیپناه این کشور را به نام ثبتنام خودرو خورده است و بُرده است؟ و
شرکت تحت مدیریت ایشان (کرمانخودرو) با نام پوششی کارمانیا، نه اموال این مردم را
بهروزرسانی (بر مبنای کالای خریداری شده) میکند و پس میدهد، و نه اتومبیل
فروخته شده را تحویل میدهد؟
آیا میدانید که تا کنون تقریباً نیمی از این
جمعیت مالباخته از روی استیصال و درماندگی و خستگی از به نتیجه نرسیدن شکایتهای
خود به مراجع قانونی، با دریافت حدود ۵٠٪ از کل طلبِ خود مجبور به دادن رضایت شدهاند؟
شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی، اگر از این
غارت چهار ساله توسط دبیر کل و سخنگوی خود (آقای حسین مرعشی) با خبر است و با وی
شریک، و دست در یک کاسه دارند که وای بر این حزب، و وای بر شورای آن. و اگر از این
غارت و کلاهبرداری بیشرمانه توسط شرکت کرمانخودرو بیخبر است، اکنون مطلع گردند
و به نصحیتِ پیشوا و مقتدا و دبیر کل خود پردازند و به او انذار دهند که از خدا
بترسد و چشم از اموال این مردم برگیرد و در اسرع وقت مالشان را به ایشان بازگرداند (1).
✅ اسامی
امضاءکنندگان نامه محفوظ است.
🔸رونوشت:
١- سید
محمد خاتمی
٢- حسن
روحانی
٣- سيد
حسن خمینی
۴- بهزاد نبوی
۵- آذر منصوری
۶- عمادالدین باقی
آقای محمود قراول و افشای
متولیان آموزش و پرورش بی مایه و فاسد
آقای محمود قراول، رئیس انجمن اولیا و مربیان
آموزش و پرورش استان خراسان، در نامه خداحافظی خود از جمله می نویسد:
< آموزش و پرورش هر کشوری مهم ترین عامل پیشرفت و توسعه آن کشور محسوب
می شود اما آموزش و پرورش ما سال هاست که به مانع توسعه تبدیل شده است و اگر متولیان
آن همچنان سرگرم ملاعبه و معاشقه با پست و پول و شهرت و بی مایگی و حقارت باشند دیگر
امیدی به نجات از ورطه بی فضیلتی و کم خردی و افسردگی نمی ماند. آموزش و پرورش ما
زمانی می تواند بستر ساز توسعه باشد که افراد آزاده، محکم، شجاع
و اهل درد و وطن دوست فارغ از تنگ نظری های سیاسی و ایدئولوژیک زمام امور را به
دست گیرند. پست های اداری محملی شده است برای کسب نانی و نامی. طبیعی است که در این
صورت افراد توان بیان حقایق و نظرات خود را ندارند و باید آن بگویند
که سلطان می پسندد.> (2)
آقای قراول در واقع نه فقط وضعیت آموزش و پرورش در خراسان که در کلیت ایران را
توصیف کرده اند.
محسن رنانی:
دیگر تقریبا امیدی به حکومت نیست
آقای محسن
رنانی در سخنرانی خود در موسسه رحمان، از جمله می گویند:
< تقریبا دیگر امیدی به حکومت نیست. نه این
که نخواهد اوضاع بهتر شود، حتما میخواهد، اما دیگر توانش را ندارد. خیلی دلشان میخواهد
بشود، اما نظام تدبیر چنان از اندیشمندان واقعی و انرژی خِرد جمعی تخلیه شده و
چنان در محاصره رانتخواران قرار گرفته است که دیگر توان ایجاد تغییر ندارد. از یکسو،
ناکارآمدی سیستمی به همراه فساد رانتی، از درون، تمام انرژی نظامِ تدبیر را میمکد،
و از سوی دیگر اندک انرژی باقی مانده نیز صرف تنشها و درگیریهایی میشود که خودش
با بیرون درست کرده است. بدون تغییرات ساختاری و افقگشایی، امکان برون رفت از این
باتلاق برای حکومت وجود ندارد. اما افقگشایی نیز نیازمند اعتماد به نفس و انرژی
روانی عظیمی است که دیگر در ساختار قدرت دیده نمیشود. از بس همهچیز را بزک کردهاند،
خودشان هم خوب میدانند که پشت صحنه چقدر خالی است و برای همین از ریسمان سیاه و سفید
هم میترسند.
...
نه تنها بحران صندوقهای تامیناجتماعی را، نه تنها بحران آب را، نه تنها بحران
انرژی را، نه تنها بحران تورم را، نه تنها بحران بیکاری را و ... نمی تواند بلکه
مشکلات خیلی سادهتر را هم نخواهد توانست حل کند. مثلا حل مساله آلودگی محصولات
کشاورزی به کود و سموم شیمیایی را؛ یا حل مساله تصادفات و کشتههای سنگین رانندگی
را؛ حتی کمتر از آن، پلاک نکردن خودروهای غیراستاندارد خودروسازهای داخلی را؛ معتقدم همین چند مساله کوچک و ساده را هم
نخواهد توانست حل کند. میدانید چرا؟ چون «سرمایه اجتماعی» حکومت تمام شده است.
سال ۱۳۸۱ گفتم «سقوط سرمایه اجتماعی» آغاز شده است (اینجا را ببینید)؛ ولی حالا عرض میکنم سرمایهاجتماعی حکومت
«تمام شده است». البته میتوانند با میتینگهای خیابانی هیاهو کنند، اما اقداماتی
را که نتیجه واقعی بدهد و برای مردم «حس واقعی بهبود» ایجاد کند، نخواهند توانست.
اما در عوض به آینده ایران بسیار امیدوارم.
هرچه اقتدار حکومت کاهش مییابد، اقتدار جامعه مدنی بالا می رود و با تداوم این
ناموازنه، امید به آینده ایران افزایش مییابد. فقط تحقق این پیشبینی من دو شرط
مهم دارد که یکی را حکومت میتواند برآورده کند و یکی را نخبگان جامعه مدنی. در
مورد حکومت تقریبا مطمئن هستم که شرط اول را برآورده میکند، یعنی نمیتواند نکند.
شک من فقط در مورد جامعه و نخبگان آن است که امیدوارم بتوانند شرط دوم را محقق
کنند. آن دو شرط را در سخنرانی «آینده ایران و نقش کنشگران» که ۲۲ دی ماه امسال
در موسسه رحمان داشتم، شرح دادهام. آن را
در فایل صوتی زیر بشنوید(3)
محسن رنانی / ۲۹ دیماه ۱۴۰۰
نامه کیوان صمیمی زندانی
سیاسی ۷۳ ساله از تبعید در زندان سمنان
< باز هم پذیرشم در
کرج با مشکل روبرو شد، دادستان استان البرز میگفت باید برگردم به تهران و دادستان
تهران میگفت زندان مرکزی کرج باید پذیرش کند. مملکت خان خانی شده و هر مسئولی حرف
خودش را میزند و منافع خودش را در نظر میگیرد، شیرازهی امور از هم پاشیده است و
بخشینگری همه جا به وضوح دیده می شود که اینها نشاندهندهی پوسیدگی اتصالات بین
نهادها و حتی اتصالات درون نهادی است و این تارهای سست عنکبوتی
با ضرباتی چند فرو میریزد.> (4)
استبدادی که
جسدش هنوز نیافتاده است
استاد جمال صفری، تاریخدان وطن، وضعیت حال رژیم را با دوران اواخر دوران صفوی
که همه چیز نظام و دربار از هم پاشیده بود مقایسه کرده است. یعنی دورانی که شاه سلطان حسین زندانی تخیلات و
در عالم مجازی گشت و گذر می کرد و عاجز از دیدن واقعیت فساد و از هم گسیختگی
حکومتش که تا مغز استخوان حکومتش را گرفته بود، خود را در وضعیت و قدرت و شوکت شاه
عباس قرار داده بود و احکام و فرمانها را صادر می کرد و خیالات می فرمودند. تا تنها وزش بادی از شرق کشور قدر قدرتی و قوی شوکتی هپروتی این زاده و
رشد یافته در حرمسرا را باد هوا کرد. البته
مستبدان همیشه آخرین کسانی هستند که متوجه پایان کارشان می شوند. این را در انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و...
درتاریخ معاصر خودمان نیز دیده ایم که اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر بزرگ
ارتشتاران، تا لحظات آخر باور نمی کرد که استبدادش کار او را تمام کرده است و حتی
وقتی از ایران خارج شد، پیام دکتر شاپور بختیار را که زیاد دور نرود و منتظر کودتا
باشد باور کرد و اینگونه به جای رفتن به آمریکا، در مصر و مراکش منتظر شد تا
بختیار و ژنرال هایزر در 28 مرداد دیگری و با کودتای 22 بهمن او را به ایران بر
گردانند و حتی فرح پهلوی هم اول باور کرده بود که کودتا پیروز شده است:
< فرح پهلوی: (در
مراکش) یک روزی آمدند (شاه)، در راهرو راه میرفتند، گفتند که خوب است بختیار محکم
مانده، با بختیار تماس داشتند. همیشه اعلیحضرت میگفتند من نمیخواهم تاج و
تختم را با ریختن خون مردمم نگاه دارم و همین هم هست....
یک شنبه 22 بهمن، مثل اینکه
در کریدور بودم، داشتم رد میشدم از یک جایی، این را که تو رادیو شنیدم، اصلا
باورم نشد، راستش آن موقع
یک لحظه فکر کردم بر عکس شده، اینها باختند،...> (5)
در حال حاضر هم
وطن شاهد چنین وضعیتی است و آن اینکه استبداد مذهبی سالهاست که مرده است و تمامی
عناصر حیاتی، (از جمله، مشروعیت حتی ظاهری، قانونیت، توانایی حد اقلی برای حل
مشکلات تو در تو و همه جانبه اقتصادی، محیط زیستی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی. که
خود سبب ساز انها شده است.) را از دست داده است و چهره قدرت طلب خود را که قرنها
در پشت پرده ای از روحانیت پنهان کرده بود نمایان شده است. این
یکی از عظیمترین نتایج انقلاب بهمن است که توانا شده است تا پایه فرهنگی استبداد
تاریخی را که همان روحانیت ارسطو زده ذوب شده در شهوت قدرت را نزدیک قبری ببرد که حفر آن را خود روحانیت با فساده و جنایتها و
خیانتهای خود انجام داده است. قبری که در
کنار قبری که پایه سیاسی استبداد تاریخی- سلطنت- در وطن بود، دفن شده است. یعنی
پروسه مرگی که از زمان کودتای
خرداد 60 (6) بر علیه اهداف انقلاب و جمهوریت نظام شروع شد و بنا بر پویایی جبری
قدرت و روش تقسیم به دو و حذف یکی، حال کار به آنجا رسیده است که درست مانند زمان
شاه سلطان حسین، بی کفایت ترین، نادان ترین و فاسد ترین ها بر حساس ترین مقامات
قرار گرفته اند. از رئیس جمهور آن،
<قاتل تاریخی> (قول آیت الله منتظری) که جز اعدام کردن نیاموخته گرفته تا
رئیس مجلس فاسد آن و رئیس قوه قضائیه که هر یک مافیاهای خود را بر مقامات نشانده
اند گرفته، تا رهبر عظیم الشان، مظهر جهل و فساد که کوشش او در سلطنتی کردن
استبداد و مجتبی یش را بر تحت سلطنتی نشاندن، سرعتی روز افزون به فرو پاشی
استبدادش بخشیده است.
البته از سالها
پیش ابوالحسن بنی صدر، مکرر تکرار می کرد که استبداد حاکم جنازه ای است عمودی و
مانند حضرت سلیمان به عصایی بند است و برای افقی کردن آن نیاز به تکانی سراسری
دارد. در واقع، وضعیت حاضر بسیار شبیه
شوروی در دوران قبل از فروپاشی است که الکساندر سولژنتسین، متفکر روسی، در سخنی
معروف آن را اینگونه توصیف کرده بود:
<ساعت کمونیسم از زدن باز ایستاده است (مرده است). اما ساختمانهای بتونی آن هنوز از
هم فرو نپاشیده است. به همین دلیل، به جای
اینکه خود را آزاد کنیم، باید سعی کنیم که زیر آوار آن له و لورده نشویم.> (7)
این زیر آوار ماندن و له و لورده شدن را در کانتسکت
ایران چگونه بفهمیم؟ آوار را چگونه معنی کنیم؟ آیا عناصر تشکیل دهنده این آوار
تنها همان استبداد حاکم است یا اینکه شامل جریانها و افرادی که در فرم و شکل مخالف
استبداد ولی از جنس استبدادیان و با کارنامه ستایشگری و یا همکاری طولانی با
استبداد حاکم و یا استبداد قبلی که سبب ساز انقلاب شد و بنا بر دینامیسم قدرت و
مکانیسم تقسیم به دو و حذف یکی، از حکومت حذف شدند هم می شود؟ مانند همین، بیشتر، "اصلاح طلبانی" سابقی
که اکنون به رانتخوراهای خارج از کشور تبدیل و حرص و ولع شان برای سهم پیدا کردن از
گوشت قربانی <ثروت ملی> وطن سبب شد که از هول حلیم در دیگ بیافتند و دستشان
رو شود؟
پاسخ را در سرنوشتی که روسیه بعد از فروپاشی شوروی به آن دچار شد بما می گوید و
اینکه چگونه و به سرعت رانتخواران دولتی با مخالفان دولتی دست در دست یکدیگر داده
و به رانتخوارهای جدید تبدیل شدند و ثروت ملی روسیه را بین خود تقسیم و اینگونه
الیگارشی جدید سر بر آورد و در نتیجه، روسیه، باز سازی استبداد تزاری را در فرم پوتین
ایسم بخود دید.
آیا در زمان فروپاشی استبداد، سرنوشت روسیه به ما نمی
گوید و که برای دچار سرنوشت روسیه نشدن نیاز است بیاموزیم که:
-
ضرورتا
مخالفان وابسته و ضریح بر دخیل کاخ سفید بسته استبداد حاکم، آزادیخواه و وطن دوست نیستند؟
-
ضرورتا
دشمن دشمن من، دوست من نیست و در واقع لاشخورهایی می باشند که سعی در جایگزین شدن
گرگهای حاکم هستند؟ بدیدم عاقبت گرگم تو
بودی.
دیگر اینکه کسانی که با چراغ خاموش به سراغ <ثروت
ملی> ایرانیان آمده بودند و مانند رانتخوراهای سلطنت طلب که در نتیجه قرارداد
الجزایر بر سر گروگانها که در واقع تسلیم نامه بود . امکان خوردن و بردن ثروت ملی
ایرانیان را فراهم کرد. (از جمله به این جهت بود که بنی صدر درخواست دستگیری رجایی
و بهزاد نبوی را کرد.) رو شد بما نمی گوید که اینها تنها نوک کوه یخی عظیمی را
تشکیل می دهند که بدنه آن در زیر آب پنهان است و فوجی از آنها در انتظار هستند تا
جای رانتخوراهای قبلی را بگیرند و الیگارشی جدید را شکل و فرم بدهند.
منبع و منشاء و زادگاه مبارزه برای آزادی و استقلال و
حقوق انسان، بعد معنوی انسانهاست، چرا که در بعد مادی جبر است و دترمینیسم و هیچ
کدام از این اهداف معنی و مفهمومی ندارد.
بنا بر این دم خروس کسانی که به اسم آزادی، با استبداد مبارزه می کنند از
زیر قبای مادی کردن مبارزه و چنگ زدن بر ثروت ملی ایرانیان بیرون می زند و نشان می
دهد و معلوم می کند که این افراد "مبارزه" کردن را به دکانی برای زر
اندوزی و میلیونر و مالتی میلیونر شدن تبدیل کرده اند.
زمان فروپاشی
زمان فروپاشی و سقوط استبداد و نیز دوران گذر، دورانی
بس حساس و مخاطره آمیز می باشند. به این
معنی که فروپاشی استبداد آینده را باز خواهد کرد.
این باز شدن، از جمله به این معنی است که همانگونه که می تواند، کوشش 130
ساله ایرانیان را با استقرار جمهوری شهروندان ایران به نتیجه برساند، در عین حال
می تواند وطن را به سرنوشت روسیه و حتی بدتر از آن دچار کند. چرا که شوروی در وضعیت سلطه گر قرار داشت و
ایران در وضعیت زیر سلطه.
این وضعیت در ایران و در بعد از انقلاب بهمن رخ
داد. در آن زمان، آزادیها آنقدر گسترش
یافته بود که یاد دارم که خبرنگاری فرانسوی در گزارشی از ایران نوشت که آزادی که
اکنون در ایران وجود دارد، آروزی ما فرانسوی هاست. ولی دیدیم که چگونه با کودتای خزنده روحانیت که
مرحله آخر آن در خرداد 60 رخ داد، استبدادی سرکوبگر تر از استبدادی که سبب ساز
انقلاب شده بود، بست.
این وضعیت باز شدن آینده را در بعد از انقلاب فوریه
روسیه و دوران کرنسکی دیدیم که با کودتای اکتبر
بلشویکها بسته شد. قبل از آنهم در
انقلاب فرانسه دیدیم. انقلابی که تاریخدان
برجسته فرانسوی، میشلت (Michelet) ،در
سخنی معورف وضعیت بعد از سقوط استبداد سلطنتی بوربونها را اینگونه توصیف کرد:
”در آن روز همه چیز شدنی بود…آینده حال شده بود…بدین معنا که زمان دیده نمیشد،
هر چه بود نور درخشان ابدیت بود. ”(8)
ولی هنوز چیزی از انقلاب نگذشته بود که به دوران ترور
روبسپیر و بعد به دوران دیکتاتوری ناپلئون که حتی نام دموکراسی را نیز سانسور کرده
بود، گرفت و اگر نبود نقد اشتباهات و انتقال تجربه به نسلهای دیگر و مسئولیت پذیری
ان نسلها، فرانسه به قلب آزادی و استقلال و دموکراسی در جهان تبدیل نمی شد.
بنا بر این، این همه بستگی دارد به عملکرد جامعه ملی
و اینکه از قبل تمامی افراد و گروه ها و جریانها که برای وطن اشک تمساح می ریزند و
در عین حال به مزد بگیرهای قدرتهای خارجی و رانتخوارهای ثروت ملی تبدیل شده اند و
در نهان و پنهان بر طبل هر چه بیشتر کردن تحریمهایی که کمر فقیر ترین ها را می
شکند و جیب رانتخوارهای ولایی را پر و نیز حمله نظامی به مام وطن می کوبند،
شناسایی و از طریق بکار گرفتن اندیشه راهنمای مصدقی استقلال و آزادی قضاوت کرده و راه
ها و مراکز نفوذ قدرت طلبان وابسته که رسانه ها را در اختیار دارند ببندند.
چنین شناسایی و قضاوتی سبب می شود که جنبش عمومی، سراسری و خشونت زدا بر دو اصل
راهنمای استقلال ( 9) و آزادی انجام گرفته و اینگونه این مردم خواهند بود که
حاکمیت را از شاه و شیخ سلب و به خود باز خواهند گرداند و با ایجاد شوراها در
سراسر کشور و در هر کوچه و برزن، امکان دخالت قدرتهای خارجی و مزدوران داخلی آنها
را که از ظهور ایران مردمسالار در وطن مستقل و آزاد وحشت دارند به طرف صفر ببرد.
نقشه راه در دوران گذر و نیز قانون اساسی پیشنهادی بر
5 دسته از حقوق:
در چنین راستایی است که بنی صدر، به همراه گروهی از
حقوقدانان و روشنفکران با کوششی چند ساله قانون اساسی پیشنهادی را به جامعه ایران معرفی کرد. اندیشه راهنمای این قانون اساسی پنج دسته از
حقوق می باشند: حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق جامعه به عنوان عضوی
از جامعه جهانی و حقوق طبیعت. این
قانون اساسی و مکملهای آن در 497 ماده و در 379 صفحه تدوین شده است تا راه را
بر هر کوششی برای باز سازی استبداد ببندد.(10) از جمله مهمترین اصول آن جدایی دین/باور از حکومت
می باشد و بی طرفی دولت/state در برابر تمامی باورهای دینی و غیر دینی. آزادی های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و حق آزادی
اندیشه و بیان و اجتماع کردن از حقوق اساسی شهروندان می باشد. در چنین قانون اساسی مقوله ای به نام دین رسمی،
که هم تبعیضی بر علیه دگر اندیشان است است
و هم راه را برای ورود روحانیت به دولت باز می کند، وجود نخواهد داشت.
بنا بر این پیشنهاد می شود که هموطنان از
هم اکنون در میان خانواده و دوستان و هم کلاسی ها و همکارها و رعایت اصول امنیتی،
گروه های تحقیق و مطالعه را از جمله مطالعه و و بحث و گفتگو و نقد این پیشنهاد را
تشکل دهند و اینگونه در رشد اندیشه و عارف شدن به حقوق در وطن، شرکت کنند. مردمی که با حقوق ذاتی خود آشنا باشند و
اینگونه دارای غرور انسانی و عرق ملی و اعتماد به نفس، هیچگاه اجازه دخالت قدرتهای
انیرانی را در سرنوشت خود نخواهند داد.
اتحادیه خاورمیانه، آسیای مرکزی و قفقاز
یکی از بزرگترین خطراتی که کشورهای منطقه را تهدید می
کند رشد شونیسم ملی و قومی و مذهبی می باشد و البته کشورهایی چون اسرائیل که دست
راستی های آن از سالهای 80 میلادی طرح موازییکی کردن منطقه و از جمله تجزیه ایران
را برمرزهای قومی و مذهبی پیش می برند تا اینگونه و در میان کشورهایی کوچک و خرد
شده و مشغول تنش و برخورد با یکدیگر به تنها ابر قدرت منطقه تبدیل شوند. برای مقابله با آن و نیز منطقه برخوردها و
تنشها و جنگها را به منطقه صلح و رشد و دوستی تبدیل کردن و مانع هژمونی ابر قدرت
چین و آمریکا و نیز روسیه بر منطقه شدن، نیاز به ایجاد مدل پیشرفته تری از اتحادیه
اروپا در منطقه و برداشتن مرزها می باشد.
در این رابطه، ایران مستقل و آزاد و مردمسالار با استقرار جمهوری شهروندان
ایران می تواند به نقش تاریخی خود که همان فرهنگ سازی و گسترش ارزشهای انسانی است
باز گردد و اینگونه، <خطر> را به <فرصت> تبدیل کند. چنین ایرانی می تواند همان نقشی را که فرانسه و
آلمان در ایجاد اتحادیه اروپا بازی و به موتور آن تبدیل شدند بازی کنند. بنا بر این لازم است که از هم اکنون چنین طرحی و
مشکلات و موانع آن و چگونگی حل موانع در میان ایرانیان به بحث و گفتگو گذاشته
شود. فضای آزادی که ایران مردمسالار می
تواند برای صلح و رشد و تنش زدایی فراهم کند و اثرات آن در منطقه و ورای آن شاید
حتی قابل تصور هم نباشد.
(2)
https://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/more/94035/
(3)
https://t.me/RenaniMohsen/22
(6)
https://www.radiozamaneh.com/512365/
(7) https://www.oxfordreference.com/view/10.1093/acref/9780191826719.001.0001/q-oro-ed4-00010281
(8) Kimmel, Michael. Revolution: A Sociological
Interpretation. Philadelphia: Temple University Press, 1990.P. 186
(9) متاسفانه بخشی از درس خوانده های وطن، که تسلیم
اسطوره جهانی شدن و دهکده جهانی شده اند (اسطوره ای که هدف آن نه برداشتن مرزها که
مرزها را در اختیار سرمایه داری وحشی گذاشتن است.) برای بی ارزش کردن مقوله
استقلال و نخ نما جلوه دادن آن (و از آن به توجیهی برای وابسته شدن و به خدمت دیگر
قدرتها در آمدن استفاده کردن.) ، یا به آن معنی دیوار به دور خود کشیدن (که ضد
استقلال است.) داده اند و یا اینکه، مقوله استقلال را فقط در کانتکست مبارزات ضد استعماری بعد از
جنگ جهانی دوم معنی و تعریف و تفسیر کنند.
در بهترین حالت اینها درسهای خود را از مطالعه تئوری های ناسیونالیسم که
تماما اروپا مرکز/Eurocentric می باشد گرفته اند و خارج
از آن توانا به اندیشیدن و نقد نیستند.
زمانی که در دانشگاه رشته تئوری های ناسیونالیسم را می گذراندم، می دیدم که
تقریبا هیچکدام از این تئوری ها و انواع چپ و راست آن قادر به توضیح مقوله وطن
دوستی و ملیت در عمق تاریخی-فرهنگی ایران
نیستند. نمی توانستند هم باشند، چرا که
مبدآ و منشاء ناسیونالیسم را بیشتر انقلاب فرانسه می دانستند و بعضی به لویی
چهاردهم فرانسه می رساندند. در حالیکه
استقلال بر اصل موازنه منفی، که جایش در این تئوری ها خالی است، از جمله به این
معنی است که هیچ قدرتی شریک مردم در حاکمیت بر وطن نیست و این مردم هستند که این
مالکیت را در انتخابهایی دموکراتیک به بهترین وجه اعمال می کنند و از این منظر از
روابط قدرت با دیگر کشورها خارج شده و با دیگر کشورها رابطه ای فعال و پویا بر
قرار می کنند.
(10)
https://banisadr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=1099:2019-05-15-21-27-24&catid=9&Itemid=141
توضیح
کپی بعضی از اسناد شکایت کنندگان از دادگاه فدرال آمریکا و نیز بعضی از پیامهای
فیس بوکی آقای سحر خیز و فرزند ایشان در زیر آورده شده است. اگر برای سایت انتشار آنها ممکن نباشد،
خوانندگان محترم می توانند به بلاگ اینجانب مراجعه کنند:
https://www.blogger.com/blog/posts/2614749347084066757?tab=rj
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر