۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

چند نکته در مورد مقاله امروز آقای اشکوری



پیشنهاد می کنم اول مقاله امروز ایشان را بخوانید:


حال چند نکته:

- از خصوصیات انسان وسط باز این است که همیشه محلی را برای فرار باز می گذارد.  وقتی به مقاله اول اقای اشکوری و مقاله امروز ایشان مراجعه می کنیم خواننده نباید متعجب شود و در فکر فرو رود که آیا نویسنده این  دو مقاله یک نفر است یا دو نفر  متفاوت که یکی اولی و دیگری دومی را نوشته است.  مقاله اول، مقاله ای غلاظ شداد است که نویسنده در آن بنی صدر را با صفاتی مانند دروغگو و خائن وصف می کند و به خود تبریک که چرا در کودتای سی خرداد شرکت و رای به عدم کفایت داده است و به تبعیت از مافیای حاکم، اولین رئیس جمهور را در کنار احمدی نژاد و باند مافیایی اش می نشاند.  ولی در مقاله امروز ایشان لحن و بیان و پایگاه نظری و قضاوت کاملا فرق کرده است بطوری که می نویسند: :"...گرچه من در مقام نقد و نقض مدعیات جناب بنی صدر آن مقاله را نوشته و این پرسشها را مطرح کرده ام اما سئوالات من واقعی و ایجابی است از این رو اگر پاسخ درخور بشنوم و مستندات را ببینم و قانع شوم طبعا ایرادهای خود را پس خواهم گرفت و به حقانیت دعوی ایشان معترف خواهم شد و آن را اعلام خواهم کرد..."

چه شده که حال از نفر اول به نفر دوم تحول کرده است؟  علت هیچ جز وسط باز بودن ایشان نیست.  بی علت نبود که بنی صدر در آن زمان به ایشان هشدار داد که به راه ابو موسی اشعری می رود.  از جمله خصوصیات وسط باز بودن این است که طرف راه فرار را برای خود باز می گذارد و حال ایشان سعی کرده است تا خطای اول را جبران کند.  بنظر می رسد که در مقاله اول با این ذهنیت نوشته شد که فکر می کردند که خارج از ایران هم مانند داخل ایران است و هر کس هر چه دلش می خواهد می گوید و بهمین علت بود که در آن با علم الیقین در مقاله اشان بنی صدر را دروغگویی می نامند که نه در پی دفاع از آزادیها که در پی قدرت بود و او را خائن و به تکرار او را از اسلاف احمدی نژاد می دانند ولی حال که یکدفعه متوجه شده اند که جو خارج از کشور جو داخل کشور نیست که دهانها بسته و قلمها شکسته باشد و انسانها بسرعت شناخته می شوند، حال کوشش دارند کنترل خسارت کنند و خود را داوطلب مشروط عذر خواهی از بنی صدر و در واقع خود را فرد جدیدی معرفی می کنند که صاحب اخلاق است و انصاف و از آنجا که در پی حقیقت است احتمال خطا را می دهد و حاضر است که تهمتها و دشنامهای خود به بنی صدر  را پس بگیرد و سخن را با این عبارت به پایان می برند:" از خدا خواهیم توفیق ادب"!!! عجبا هر چه دلشان می خواست حواله اولین رئیس جمهور کرده اند و حال یاد ادب افتاده اند.

ولی واقع امر این است که ایشان خوب می دانند که بنی صدر همانموقع هم مجلس را قلابی می دانست و از اشتباهات بزرگ خود می داند که برای دوری کردن از تکرار داستان مصدق و کاشانی، در حالیکه همان موقع هم از قلابی بودن مجلس و تقلبات وسیع سخن گفت و نوشت ولی در انتها، در برابر فشار اقای خمینی نایستاد و کوتاه آمد.  ولی از آنجا که گفته اند که جلوی ضرر را از هر کجا بگیریم منفعت است، چند ماه بعد از برسمیت شناختن مجلس قلابی سر باز زد.  اگر بر فرض محال، اقای اشکوری اینها را نمی دانند، حتما سخنرانی اقای خمینی را به خاطر دارند.  مگر می شود یادتان نباشد که شما بهمراه دیگر اعضای مجلس در شش خرداد شصت، که آغاز مرحله اخر کودتا بود، به نزد اقای خمینی برده شده بودید و در آن سخنرانی بود که ایشان اولین حمله صریح را به بنی صدر کرد و از او خواست که باید مجلس را بپذیرد و قبول کند و مجلسیان چه شادیها که نکردند.  شما سخنان امام امت خود را نشنیدید؟  اگر بنی صدر مجلس و شورایعالی قضایی و...و را قانونی می دانست که دیگر احتیاج به تهدید علنی اقای خمینی در رادیو و تلویزیون و مطبوعات نبود که بنی صدر را سخت به انتقاد بگیرد که چرا قانونی بودن مجلس و شورایعالی قضایی و... را نمی پذیرد.  آقای اشکوری امکان ندارد شما این سخنان و طوفان بعد از آن را به یاد نداشته باشید و حال در انتظار این هستید که اسناد به شما عرضه شود! 

البته از آنجا که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، توهین و دشنام نامه شما به اولین رئیس جمهور ایران که حاضر نشد در برابر قدرت بیشتر دست از دفاع از حقوق مردم و ازادیها بشوید سبب شده است که، بخصوص، نسل جوان در مورد  مجلس اول و اینکه به چه علت رئیس جمهور آن را قلابی می دانست کنجکاو شود تا با ارائه اسناد اولیه(primary source)  نسل جوان ببیند که متقلبان و خائنان به اصول راهنما و اهداف انقلاب چه کسانی بودند و این مجلس قلابی در عملی غیر قانونی، چگونه به عنوان عامل و کارگزار اقای خمینی در این کودتا شرکت کرده است و شما از کسانی بوده اید که کاتولیک تر از پاپ، نه فقط خود رای به عدم کفایت داده اند بلکه در پی جمع کردن امضا از دیگران بودید و حتی اعلامیه مستقلی به همراه هفت نفر دیگر بر علیه فردی که به سبب هواداری از او انتخاب شده بودید، انتشار دادید.

آقای اشکوری هنوز پاسخی به تهمتها و توهین ها و ادعاهای شما داده نشده است.  یکی از مقالات را که در حال انتشار است  را خواندم و با خواندن آن متوجه شدم که دیگر نیازی به بحث آزاد نیست چرا که این تحقیق درست همانکاری را با مقاله بی بی سی شما انجام داده است که کتاب <سوداگری با تاریخ> محمد امینی با کتاب <آسیب شناسی با تاریخ> میر فطروس که در آن با نشان دادن دروغها و تحریفهای کتاب میر فطروس(تاریخ نویس رضا پهلوی) این آقای بی اخلاقی که قلم را در خدمت زر خانواده پهلوی گذاشته بود را برای همیشه بی اعتبار.

البته آقای اشکوری راه بازگشت همیشه برای انسانها باز است.  فقط باید با خود و مردم صادق باشید و آنچه را می دانید و نقش خود و دیگران در کودتای خرداد شصت را بیان کنید.  این نسل حق دارد بداند که بلای عظما حاضر نه نتیجه انقلاب که نتیجه کودتای در انقلاب بود. کودتایی که شما در آن نقش داشتید.  حال اگر به جای فرار به جلو، با گفتن حقایق، سعی در جبران مافات کنید شک ندارم که اکثریت مطلق هموطنانمان شما را و نقشتان در کودتا را خواهند بخشید.  ایران ازاد و مستقل و مردم سالار و رشد یاب و در پی ریشه کنی ساختاری فقر، نه از بیراهه انتقام و خشونت که از شاهراه عفو و بخشش است که مستقر خواهد شد.  ولی در ایران جدید، مانند ایران باستان، اصل بر راستی رستی خواهد بود.  حقایق را باید بگویید، همه حقیقت را و هیچ چیز جز حقیقت را.

مخلص
محمود دلخواسته

به قول خارجی ها! پی اس:
مقایسه کنید طرز نگاه و قضاوت آقای اشکوری که می گویند خدا پرست هستند با آقای خسرو صدری از اعضای سابق حزب توده خدا ناپرست، در رابطه با بنی صدر.  ایشان در بخش کامنت مقاله من تحت عنوان <پیر ورسای هشتاد ساله> شد، نوشتند:
از : خسرو صدری
عنوان : بنی صدر سیاستمداری قابل احترام است!
من عضو حزب توده ایران بودم و همه می دانند که حزب ما وآقای بنی صدر آبشان در یک جوی نمی رفت. مسلما جهانبینی آن روز و امروز آقای بنی صدر نیز با افرادی مثل من کاملا متفاوت است. با این حال نگاهی به کارنامه سیاسی آقای بنی صدر، جزسلامت و صداقت ایشان نشانمان نمی دهد. بنی صدر نه زیر بار زور انحصارگران داخلی رفت، که اگر رفته بود از قدرت رانده نمی شد و نه مثل رجوی به آغوش صدام افتاد ونه از غیض انحصارگران به دامان با سخاوت گشوده شده آمریکا پناه برد، که اگر چنین کرده بود مسلما گرداننده کنفرانس پراک و غیره او بود و نه کسی چون شهریارآهی. مثل او را کم داریم، اگر اصلا داشته باشیم.

در این شلخته بازار سیاسی مشمئز کننده بهتر آن است که سیاست مردان نیک صفت سرزمینمان را قدر بدانیم تا مبلغ و مشوق نیکی وپاک دامنی باشیم.
۵۲۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲       
و در پاسخ به دیگری نوشتند:
کجا در سیاست پاکی و صداقت شرط لازم بوده است؟ این ها متاع نایاب در سیاستند وبرای همین در کسانی چون بنی صدر و فیدل کاسترو( به باور من)، وجودش قابل تقدیر است.
مصدق ملی گرا وطرفدار سرمایه داری و طالقانی هم مذهبی و آخوند بود. ولی هردو مورد احترام اقشار گوناگون مردم از جمله من لامذهب و مخالف سرمایه داری هستند.
بنی صدر رئیس جمهورو شخصیتی بانفوذ، نه فقط در بین مردم بلکه در میان ارگان های اجرایی بوده و هست. در شرایطی که پیشخدمت کروبی و موسوی را هم از ما بهتران الآن باد و خرجشان می کنند تا به ساز آنها برقصند ، تصورش دشوار نیست که کسی چون او جاه طلبی خود را، اگر داشت، به چه بهای گزافی می توانست به فروش رساند. خیل چپ های سابق را ببینید که چگونه کاسه گدایی جلوی آمریکا گرفته اند تا قدر بنی صدر بهتر دانید 

مقاله اول آقای اشکوری
http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2013/03/post-503.html

۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

به نسل جوانی که از انقلاب می ترسد: گریللو: ما انقلاب را شروع کردیم





ظهور نیروی سوم که از درون جامعه مدنی و خارج از ساختار فاسد سیاسی در ایتالیا بر آمده است، اروپا را به لرزه در آورده است.  تا دیروز تلویزیونهای جا افتاده و قدرتمند مانند بی بی سی، سی ان ان و یورو نیوز و...بیشترین سعی را داشتند تا کمترین پوشش خبری را به جنبش پنج ستاره ب پ گریللو بدهند ولی زمانی که این جنبش بدون استفاده از تلویزیون و با استفاده از رادیو بازار، که ایرانیان از بانیان آن می باشند، و اینترنت، بیش از 25 درصد ارا را بخود اختصاص داده است راهی جز پوشش خبری دادن به آن دادن را نمی بینند ولی باز از خطری که برای بازار! ( یعنی همان یک در صد حاکم.) دارد سخن می گویند. 
اگر این جنبش واقعا دموکراتیک و مردمی مرتکب اشتباهات استاتژیک نشود، راه را به اروپا و آمریکا و شاید جهان، برای خارج شدن  از سیستمی که سرمایه داری وحشی نو لیبرال بر آنها تحمیل کرده است، نشان خواهد داد.

۱۳۹۱ اسفند ۳, پنجشنبه

آیا استبداد سرنوشت محتوم انقلاب است؟



در رابطه با نقدی که به نظرات اصلاح طلبانه آقای قدیانی در رابطه با دفاعیات شجاعانه ایشان در دادگاه بعمل آورده بودم، یکی از هموطنان روشنفکر، نظر اینجانب در رابطه با انقلاب نقد کرده و از آن انتقاد که به پاسخ آن پرداختم و در نتیجه چند نقد، رد و بدل شد و در اینجا آنها را جمع آوری کرده و این بر خواننده است که در مورد این نظرات، قضاوت کند.
در زیر عنوان و آدرس مقاله ای که در آن راجع به انقلاب سخن گفته بودم:
آقای قدیانی! ولایت فقیه طاغوت ساز را هدف بگیرید - محمود دلخواسته

نقد اول هموطن:
همه انقلابات بدون استثناء در بطن خود دیکتاتورهائی را پرورش میدهند . آقای میتران هم از انقلاب فرانسه برداشت دیگری داشت. تا انجا که من میدانم ایشان الزامات برای انقلاب فرانسه را رد کرده و میگوید که جامعه در حال طی طریق از فدرالیسم بطرف بورژوازی بوده است. من انقلابی نیستم و میدانم که انقلاب دیگر باز یک دیکتاتور را برایمان به ارمغان خواهد آورد. من رفرمیسم را ترجیح میدهم.

۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

حقارت، عنصر اصلی گفتمان اصلاح طلبی و شهروند درجه صفر



مصاحبه اینجانب با تلویزیون سپیده استقلال و آزادی در باره گفتمان اصلاح طلبی به عنوان مانع  اصلی تحول دموکراتیک در وطن و عناصر شکل دهنده این گفتمان می باشد:

"... گفتمان اصلاح طلبی از آنجا که هدفش این است که از درون قدرت، از درون رژیم عمل بکند، گفتمان قدرت است و چون گفتمان قدرت است اخلاق هم ندارد و بنابراین از تمام روشها و شیوه ها استفاده می کند سعی کرده حداقل در بیست بیست و پنج سال گذشته  استفاده کرده تا خود را گفتمان غالب کند.  برای اینکار یکی از اصلی ترین کارهایی که انجام داده این است که گفتمانی که آن را به چالش می کشد، که گفتمان انقلاب است، را  بی اعتبار بکند.

 
...منطق بازار رو وارد مبارزه کردند که آیا هزینه دادن صرف می کنه؟ این به هزینه اش نمی ارزه...و این منطق بازار منطقی است که در رابطه کالایی معنی پیدا می کند.  ولی زمانی که جوان می خواد مبارزه کنه برای آزادی، برای عدالت برای استقلال، اینها مقوله های معنوی هستند که انگیزه جوان برای عمل این بعد معنوی است که او را به عمل وامی دارد.  بنابراین شما منطق بازار رو که در رابطه با بعد مادی عمل می کنه برداری و بخواهی که با آن عمل معنوی را بسنجی البته که محکوم می وشد و معنی ندارد که مبارزه با هزینه انجام شود.

...سوال این است  که چرا جامعه این را پذیرفته؟  آن عناصر شکل دهنده گفتمان اصلاح طلبی چه عناصری هستند ؟....هسته مرکزی گفتمان اصلاح طلبی بر عنصر حقارت بنا شده است.  تا انسان ایرانی خودش رو و خواسته هاش رو حقیر ندونه امکان نداره بپذیره در زیر خیمه ولایت مطلقه فقیه که انکار حقوق انسانی و حقوق ملی اوست عمل بکند.  یعنی انسان ایرانی اول باید حقارت را به اسم خرد گرایی، به اسم پراگماتیسم، به اسم رئالیسم به اسم واقعیت گرایی و به اسم مصلحت گرایی و اینها بپذیره تا بخواهد از طریق گفتمان اصلاح طلبی عمل بکند.  عنصر حقارت، عنصر اصلی اصلاح طلبی است...  بنابرانی زمانی که اینها در مورد شهروند صحبت می کنند، در واقع در مورد شهروند درجه صفر صحبت می کنند چرا که شهروند درجه دو هم نیست..در دوران آپارتاید، .زولوها در آفریقای جنوبی شهروند درجه دو بودند و در فضای جغرافیای خود حقوق زیادی داشتند.  حقوق قبایلی خود را داشتند.  حقوقی داشتند که دولت مرکزی در ان دخالت نمی کرد.  در ایران چنین چیزی وجود ندارد.  در ایران این دولت در همه چیز دخالت می کند. ..یعنی هیچ فضایی وجود ندارد که در آن دولت به خود حق عمل ندهد.  در آفریقای جنوبی اینگونه نبود و برای همین شهروندهای سیاه و غیر سفید شهروند درجه دو بودند.  در ایران درجه صفر هستند.  شهروند هم نمی شود گفت چرا که شهروند باید حقوقی داشته باشد ولی در ایران از منظر قانون اساسی، ایرانی هیچ نیست جز رعیت و یک مکلف...و

۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

هوشنگ کشاورز و احمد شاملو و بنی صدر



 



تا چند ساعت دیگر، هوشنگ کشاورز، یکی از مبارزان بزرگ راه استقلال و آزادی وطن در دور از وطن به خاک سپرده خواهد شد و در این فاصله نامه احمد شاملو را به کشاورز را دیدم و دیدم که چقدر درک مشترکی در باره کشاورز داشته ایم و چه بسیار دیگران نیز:
با هوشنگ کشاورز چندین بار تلفنی صحبت کرده بودم ولی هیچوقت فرصت دیدار رخ نداده بود تا تابستان پارسال که در خانه بنی صدر سمیناری بر پا بود و نوبت به سخنرانی و سوال و جواب بنی صدر رسیده بود و او هم با حوصله همیشگی مشغول شکافتن نظری بود که در باز شد و دیدم که چند نفر از بچه ها، کشاورز را در میان گرفته وارد  کردند.  جلسه در حال بهم خوردن بود که در سکوت و با اشاره خواست که کسی بلند نشود و سخنرانی قطع نشود.  حالش خوب نبود و بسختی راه می رفت.  بعد متوجه شدیم که در راه فرودگاه به آمریکا برای معالجه سرطان است و آمده از دوست شصت ساله اش خداحافظی کند.  یکی از بچه ها بلند شد و جایش را به او داد و بغل من نشست.  سلامی آرام کردم که دیدم من را شناخت و لبخندی و نگاهی گرم نثارم کرد و من متعجب شدم که چگونه منی را که هرگز ندیده بود شناخت.

بنی صدر صحبت را ادامه داد و بعد از مدتی کشاورز اشاره کرد که باید برود و هواپیما منتظر او نخواهد شد.  اینبار جلسه بهم خورد و موج موج نگاه های پر از شوق و عشق از سوی مبارزان استقلال و آزادی بود که روانه اش می شد.  نگاهش و رفتارش به کسی می ماند که از هر بندی رها شده است و و در فضای لایتناه هستی به پرواز در آمده است.  آسوده بود و شاد و سبکبال و من در عین حال که محو سبکبالی اش شده بودم با خود می گفتم که کاش پرواز را بدون خطر به پایان برساند.  در این حال یکی از نازنین ترین دوستانم که اهل عرفان است و عشق و اهل اندیشه و فلسفه و اهل یگانه نگری در این دو رو بمن کرد و گفت:" نگاه کن، نگاهش کن و انسانی را ببین که از همه قید و بندها رها و در فراغ خاطر و دلی رها شده از هر گونه وابستگی، مانند پرنده ای که بسوی لانه پر می کشد، آماده رفتن است."

در این حال بود که کشاورز که عمرش را در عشق بازی با وطن و عشق وطن صرف کرده بود، با صدایی بس رسا و زیبا خطابه ای، که بر جان می نشست، از شکسپیر خواند و در انتها و در حالیکه با دست به بنی صدر اشاره می کرد سخنی گفت که مفهومش این بود:"این مرد شصت سال است که قول و فعلش یکی است."
بعد بلند شد که برود که بنی صدر بلند شد که یار شصت ساله را بسوی سرنوشت بدرقه کند.  چشمهایش پر از اشک و با نگاهی پایین به دنبال کشاورز افتاده بود.  تا بحال او را اینگونه ندیده بودم.  احساس کردم که بمانند کودکی می ماند که بدنبال مادرش افتاده است و هر کاری می کند تا مادر از خانه نرود.  انگار جلوی در ایستاده بود و نمی خواست که از خانه برود.  دیدن صحنه اشکها را از چشمان بسیاری سرازیر کرده و بغضها بر گلوها نشسته بود و در چنین حالتی، کشاورز در حالیکه دستش را محکمتر بر عصایش فشار می داد با صدایی پر از خنده و شوخی به یار قدیم خود چیزی شبیه این گفت :"که چنان از الان برام عزا گرفتی که انگار قراره بمیرم!"  نمی خواست یار با وفای خود را غمگین ببیند.  انگار اصلا تحمل غم را نداشت.

تا آنجا که می دانم از تمامی صحنه فیلم برداری شده بود.  امید که دوستان هر چه زودتر فیلم را منتشر کرده تا تصویر بهتر و دقیق تری از این دقایق تاریخی در ذهن داشته باشند.

حال نامه احمد شاملو به کشاورز:

هوشنگ كشاورز بسيار بسيار عزيزم
زياد اهل نامه‌نگارى نيستم و آداب و ترتيباتش را نمى‌دانم. اما وقتى قرار باشد براى سلام‌ كردن به نازنينى دست به قلم ببرى كه مصداق كامل و بى‌كم و كاست مفهوم “انسان” است و فقط همين‌قدر كه او را بشناسى احساس مى‌كنى كه حق دارى عميقا به خودت حرمت بگذارى، ديگر براى رعايت آداب و ترتيبات جائى باقى نمى‌ماند. انگار يكى براى همين‌جور موقع‌ها است كه گفته‌اند هيچ آدابى و ترتيبى مجوى.
دوست عزيز مشترك‌مان [...] مسافر آن‌سوها است، فرصت را غنيمت شمردم كه يك‌بار ديگر ببوسمت، به‌ات بگويم كه آيدا و من چه‌قدر تو را دوست مى‌داريم، از اين دوستى چه‌قدر به‌ خودمان مى‌باليم و از اعتقاد به دو سويه بودن اين دوستى چه اعتماد به نفسى داريم. گاه فكر مى‌كنم دست‌كم همين يك موهبت كافى است كه زندگى را با همه مشقات و دل‌آزارندگى‌هايش خواستنى كند. به دور و برم نگاه مى‌كنم و مى‌بينم دنيائى كه زرى و تو و سودابه و آيدا و اين همه دوست يكدل همجنس و همنفس در آن با ما كنار موسيقى و شعر و انديشه و عاطفه زندگى مى‌كنند دنياى شورانگيزى‌است. دنيائى كه در آن، حتا فقط يك گل ضعيف كوچك قادر است سنگى را بتركاند و بيرون بيايد تا تن به تيمار نسيم و باران و آفتاب بسپارد معبد مقدسى‌است. ما از آن گل كوچك ضعيف‌تر نيستيم. ما بزرگ و مقدسيم زيرا حقيقتى غير قابل انكاريم. نمى‌دانم اين خودخواهى يا خودبينى يا چه چيز ديگراست، هر چه هست از تو به خاطر اين‌كه فقط “هستى” و با وجود خودت جهان را براى ما زيبا و زندگى را پر از معنا و اعتماد مى‌كنى متشكريم.
احمدشاملو، ۱۷ آبان‌ماه ۱۳۷۱

۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

دروغهای سلطنتی رضا پهلوی

بارها از نویسنده انتقاد شده است که چرا دروغهایی را که آقای رضا پهلوی برای پوشاندن سخنان راست خود به مجله فوکوس بکار گرفته اند رها نمی کنم و اینکه در جهان سیاست همه دروغ می گویند و پند می دهند که سیاست پدر و مادر و اخلاق ندارد. و یا اینکه می گویند که وقتی که کسانی که ادعای دیندار بودن می کنند، با توجیهات شرعی مانند تقیه و توریه از صبح تا شب سخنی جز دروغ نمی گویند و زبان دروغ در جامعه آنقدر ساری و جاری شده است که جامعه حساسیت خود را به آن از دست داده است، شما چرا انگشت را روی دروغهای ایشان گذاشته اید؟

پیام بنی صدر به مناسبت درگذشت هوشنگ کشاورز





در رثای دوست
پیام تسلیت ابوالحسن بنی صدر  به مناسبت در گذشت هوشنگ کشاورز صدر
   با کمال تأثر درگذشت دوستی گرانقدر، مردی ایستاده بر حق، حق استقلال و آزادی، بنا بر این، بدیلی که باید بود را به اطلاع می رساند. آقای هوشنگ کشاورز صدر در 5 صبح  26 بهمن 1391 ، چشم از جهان فرو بست.
    من او را در خانه پدرش، زنده یاد محمد علی کشاورز صدر، سخنگوی جبهه ملی ایران، در سال 1339 دیدم. در دانشگاه تهران، این دیدارها مداوم شدند و به همکاری و دوستی ای راه بردند که تا امروز، 26 بهمن 1391 ادامه یافت و از این پس هم ادامه می یابد. مبارزه از دوران نهضت ملی ایران به رهبری مصدق آغاز شده بود. بنا بر این، او مدت 62 سال، بی گسست، بدون احساس خستگی، در مبارزه ای بود که همچنان ادامه دارد. می توان این مدت دراز را از نظر گذراند و از آنها که با استقلال و آزادی، عهد نشکستند، سراغ گرفت . چند تن تا مرگ، پی گیر، ایستادند و چند تن همچنان نماد و بدیل و الگوی استقامت در مبارزه بخاطر ایران مستقل، جامعه شهروندان مستقل و آزاد، هستند؟
    به سرکار خانم زریون، همسری که او نیز بر حق ایستاده است و به فرزندان گرامی، مازیار و بهاره، درگذشت دوست را تسلیت می گویم. او در آمرزش خداوندی است. او در شمار انسانهائی است که مرگ نیز قامتشان را نمی شکند. اوهمچنان بر استقلال و آزادی ایستاده است. او به ایران مستقل و آزاد بازخواهد گشت.
ابوالحسن بنی صدر
26 بهمن 1391

۱۳۹۱ بهمن ۱۵, یکشنبه

Learning from Iran:How to prevent religious dictatorship in Egypt



 Last year, after Morsi's election, in an interview with Australia's National Radio I pointed out some of the structural failures of the Egyptian revolutionaries which led to the election of Morsi. I suggested where it might lead and offered some suggestions for how to prevent the emergence of a democratically elected religious dictatorship. However, although the ongoing events and confrontation of the rise of dictatorship, as long as the revolutionaries do not address the real issues their current strategy can't go far.

I am posting the interview again here and welcome all comments.

http://www.abc.net.au/radionational/programs/religionandethicsreport/4070342

۱۳۹۱ بهمن ۱۳, جمعه

Enforcing an apology for the English cartoon of Netanyahu violates the freedom of expression




Last Sunday, the Times published this cartoon of Netanyau. Soon after, the paper was attacked by the Israeli government and various Jewish lobbies. The acting editor of the paper, Martin Evens, declared: "On behalf of the paper I'd like to apologise unreservedly for the offence we clearly caused. This was a terrible mistake." The cartoonist, Gerald Scarfe, as Evens put it: "by his own admission - he crossed a line."

Such an apology for depicting a truth about the wall for which so many people have been killed shows the limits to the freedom of expression in the United Kingdom and the power of Israel over much of the British media.


Compare this with the Danish cartoons caricaturing the Prophet Mohammed, which nobody apologized for -- and which, in the western world, many western writers and cartoonists in fact spoke out to defend under a banner of freedom of expression. Where are they now? Where is their banner in defence of the freedom of expression? Why are they so quiet? Why do they defend the freedom of expression selectively? Why are they not condemning the Israeli government for successfully muzzling their English counterparts, and worse, forcing them to issue humiliating apologies for exercising their freedom? Their total silence, among many other things, shows their lack of belief in the freedom of expression.


We Muslims who understand Islam as a discourse of freedom support the total freedom of expression, whether it is exercised by Danish cartoonists, English cartoonists or anyone else.
http://www.bbc.co.uk/news/uk-21253364