اقای حسن داعی نوشته اند:
"خاتمی در دیدار با دانشجویان از آنان میخواهد تا ایدآلی فکر نکنند، از دولت انتظار بی جا نداشته باشند و انتقادات خود را در چهارچوب نظام نگاه دارند. در حالیکه اعدام وسرکوب کشور را فرا گرفته، هیچ چشم اندازی برای حل مشکلات بی شمار مردم فلاکت زده ایران وجود ندارد و توهمات درباره دولت تدبیر و امید از بین میروند، خاتمی تلاش میکند تا سراب اصلاح طلبی در این نظام را زنده نگاه دارد."
آقای خاتمی از جمله فرموده اند:"
"خاتمی در دیدار با دانشجویان از آنان میخواهد تا ایدآلی فکر نکنند، از دولت انتظار بی جا نداشته باشند و انتقادات خود را در چهارچوب نظام نگاه دارند. در حالیکه اعدام وسرکوب کشور را فرا گرفته، هیچ چشم اندازی برای حل مشکلات بی شمار مردم فلاکت زده ایران وجود ندارد و توهمات درباره دولت تدبیر و امید از بین میروند، خاتمی تلاش میکند تا سراب اصلاح طلبی در این نظام را زنده نگاه دارد."
آقای خاتمی از جمله فرموده اند:"
«شما و ما نباید خیلی ایده الی
فکر کنیم باید با توجه به واقعیت ها سعی کرد که انشالله امور به خوبی پیش
برود... خیال نکنید دولتی که سر کار می آید هر آن چه را که می خواهد می
تواند انجام دهد خیلی چیزها را نمی تواند انجام دهد.باید امکانات و نیز
موانع را در نظر گرفت و واقع بینانه داوری کرد.الان وقتی خودم را جای
اقایان می گذارم درک می کنم که چقدر مشکلات سنگین است. مشکلات بسیار زیاد
است و توقعات فراوان و کسانی هم باحسن نیت یا سوء نیت ممکن است به انتظارات
و توقعات دامن بزنند ولی باید دید در مقام عمل چه چیزشدنی است و در شدنی
ها اولویت کدام است؟»
و بعد اضافه کرده اند:
ما نباید به طلبکاری از دولت دامن
بزنیم... امروز با کمال تاسف بعضی تلاش ها صورت می گیرد تا دولت را
ناکارآمد نشان دهند. مگر چقدر از عمر دولت گذشته است که بخواهیم همه چیز را
حل کند؟امید این است که گشایشی بیشترایجاد شود و ما هم نباید دولت را تحت
فشار قرار دهیم و باید نسبت به آنان که می خواهند دولت را تحت فشار قرار
دهند نصیحت کنیم... باید متوجه باشیم نباید در این مرحله که دولت از هر جهت
در فشار است هدف نقد را دولت بگذاریم البته باید همه حرف هایمان را
محترمانه بگوئیم.منتهی باید با تامل و تحقیق مشخص کنیم که کشور ما و دولت
در چه موقعیتی است."
اقای حسن داعی نوشته اند:
"خاتمی در دیدار با دانشجویان از آنان میخواهد تا ایدآلی فکر نکنند، از دولت انتظار بی جا نداشته باشند و انتقادات خود را در چهارچوب نظام نگاه دارند. در حالیکه اعدام وسرکوب کشور را فرا گرفته، هیچ چشم اندازی برای حل مشکلات بی شمار مردم فلاکت زده ایران وجود ندارد و توهمات درباره دولت تدبیر و امید از بین میروند، خاتمی تلاش میکند تا سراب اصلاح طلبی در این نظام را زنده نگاه دارد."
همانگونه که بعدها اقای حجاریان اعتراف کردند، در واقع، پروژه معرفی اقای خاتمی در وزارت اطلاعات رقم زده شد. شکستن انزوای سراسری که بعد از رای دادگاه میکونوس رژیم را گرفتار خود کرده بود، تنها با کشاندن اکثریتی از مردم ممکن بود که در بعد از کودتای خرداد شصت، رژیم حاصل کودتا را تحریم کرده بودند ممکن بود و روزنامه جمهوری اسلامی از آنها به عنوان مهمانان ناخوانده نام برده بود. در سال بعد از انتخاب بود که در مقاله ای نوشتم که قول و وعده هایی که اقای خاتمی داده است در درون این رژیم ممکن نیست که به جامعه عمل در اید و نتیجه گرفتم که برای استقرار مردم سالاری یا اقای خاتمی باید شاخهای گاو را/ take the bull by the horns گرفته و رهبری سرنگونی رژیم را بر عهده بگیرد( مقاله به انگلیسی نوشته شده بود و اصطلاح شاخ گاو/ در انگلیسی به معنی با مشکل، مستقیم رو در رو شدن و کار را تمام کردن است.) یا خود مانع استقرار مردم سالاری خواهد بود و باید از سر راه بر داشته شود. البته این نظر را از همان روز اول داده بودم ولی تا زمانی که به قلم در نیامده بود مخالفت زیادی را ایجاد نکرده بود. تجربه نشان داد که ایشان با تبدیل خود به تدارکاتچی و حفظ نظام خیانت، جنایت و فساد را اوجب واجبات دانستن، مانع پروسه استقرار دموکراسی می باشند ولی جامعه ملی هم کوششی جدی برای کنار زدن ایشان و هم فکرانشان و در کل گفتمان سرتاپا فریب اصلاح طلبی از خود نشان نداد تا بعد از نزدیک 120 سال مبارزه، وطن مستقل ، تولد آزادی ها جشن بگیرد و این بی عملی تا حد زیادی هنوز هم ادامه دارد و حتی سبب شد که درصد قابل توجهی از جامعه با خود را گرفتار تعادل ترسها کردن و به تواناییهای خود اعتماد نکردن به خود فریبی ادامه داده و در ناصیه آقای روحانی، شاهد بازگشایی و آزادی باشد تا حدی که تعدادی از هموطنان خارج از کشور چمدانها را نیز بسته بودند تا بوطن باز گردند.
حال که قول و وعده صد روزه اقای روحانی با شکست روبرو شده است( که شکست آن از قبل امری مسلم بود ولی کسانی که به شنیدن دروغ معتاد شده اند نیاز به باور کردن آن داشتند.) ایشان به یاری اقای روحانی شتافته اند و سخن از واقع بینی! و هشدار نسبت به ایدالیست بودن می دهند. آقای خاتمی با این سخنان نشان می دهند که یا جهل کاملی نسبت به سرطان فراگیری که اقتصاد وطن را در بر گرفته دارند و متوجه نیستند که قبل از آنکه دیر شود نیاز به جراحی عمیق و شیموتراپی دارد دارند(که همان حذف ولایت مطلقه فقیه می باشد.) و یا اینکه باز از طریق دروغگویی و به قصد حفظ مافیای حاکم قصد فریب دارند. در هر حال، کوشش اقای خاتمی برای فریب هیچ از مسئولیت نسل جوانی که می پذیرد فریب بخورد کم نمی کند
امید جدی بر این است که نسل جوان با ترک گفتمان اصلاح طلبی و لشکر انبوه ساحران اهل قلم اصلاح طلب در داخل و خارج( امید که اصلاح طلبانی که اهل صداقت هستند و از طریق خود فریبی در این فریب دست داشته اند، از طریق نقد خود به جریان استقلال و ازادی بپیوندند.) رژیم را در انزوای کامل قرار دهند و با جنبش خشونت زدای فعال هیچ راه چاره ای برای مافیای حاکم جز تسلیم به خواست تاریخی و ملی جامعه که همان استقرار مردم سالاری و ازادیها و حقوقمند شدن ایرانیان در وطن مستقل است نگذارند. به خود و تواناییهای خود باور کنیم.
هموطنی در کامنتی در باره اقای خاتمی نوشت:"توان سیاسی ایشان میتوانست در حد یک مدیر روابط عمومی و مطبوعاتی یک حزب باشد و نه بیشتر یا مثلا میتوانستند هر هفته مقاله ای برای انتشار به روز نامه ای بدهند منتها در ایران باد های تغییر ایشان را سوار کرد و جایی گذاشت که اندازه اش نبود و انجا همه چیزش از دست رفت . الا یک جشن تولدی که هر سال انهایی از دعایشان باران نمیاید برایش میگیرند ."
پاسخ دادم:"در بهترین حالت اقای خاتمی شاه سلطان حسین دیگری هستند. انسانی بس ضعیف النفس و جبون و استاد میدان را خالی کردن در زمان ایستادن. در کنار آن بگذارید میل شدید ایشان را به قدرت که خود را پشت خنده و تواضعی ظاهری پنهان کرده است.... البته زمانی که مدیر روزنامه هم بود بر سر عهد نمی ایستاد و دروغ می گفت و فریب می داد. بی اخلاقی اش را در رابطه با مرحوم بازرگان یاد دارید، که اول به او قول داد مقاله اش را چاپ کند و بعد بدون چاپ پاسخ او، سه مقاله بر ضد او نوشت. چند ماهی قبل از آن بود که در زمان کودتای سی خرداد نوشت که امت حزب الله! مخالفان را در خیابان زیر پای خود له کردند. بعد از آنهم شد وزیر تبلیغات جنگی که وزیر آموزش و پرورشش، فکر کنم آقای پرورش از متهمان سینما رکس ابادان بود) در مجلس به این افتخار می کرد که 50 هزار نفر از کسانی که در جنگ کشته شده اند دانش آموز بوده اند. انسانها را همیشه باید از طریق گذشته اشان شناخت( خصوص زمانی که گذشته خود را در فضای عمومی به نقد نمی کشند). قطب نمای بسیار مهمی می باشد. چشم بستن بر گذشته افراد بهای بس سنگینی را بر ایران تحمیل کرده است و می کند."
اقای حسن داعی نوشته اند:
"خاتمی در دیدار با دانشجویان از آنان میخواهد تا ایدآلی فکر نکنند، از دولت انتظار بی جا نداشته باشند و انتقادات خود را در چهارچوب نظام نگاه دارند. در حالیکه اعدام وسرکوب کشور را فرا گرفته، هیچ چشم اندازی برای حل مشکلات بی شمار مردم فلاکت زده ایران وجود ندارد و توهمات درباره دولت تدبیر و امید از بین میروند، خاتمی تلاش میکند تا سراب اصلاح طلبی در این نظام را زنده نگاه دارد."
همانگونه که بعدها اقای حجاریان اعتراف کردند، در واقع، پروژه معرفی اقای خاتمی در وزارت اطلاعات رقم زده شد. شکستن انزوای سراسری که بعد از رای دادگاه میکونوس رژیم را گرفتار خود کرده بود، تنها با کشاندن اکثریتی از مردم ممکن بود که در بعد از کودتای خرداد شصت، رژیم حاصل کودتا را تحریم کرده بودند ممکن بود و روزنامه جمهوری اسلامی از آنها به عنوان مهمانان ناخوانده نام برده بود. در سال بعد از انتخاب بود که در مقاله ای نوشتم که قول و وعده هایی که اقای خاتمی داده است در درون این رژیم ممکن نیست که به جامعه عمل در اید و نتیجه گرفتم که برای استقرار مردم سالاری یا اقای خاتمی باید شاخهای گاو را/ take the bull by the horns گرفته و رهبری سرنگونی رژیم را بر عهده بگیرد( مقاله به انگلیسی نوشته شده بود و اصطلاح شاخ گاو/ در انگلیسی به معنی با مشکل، مستقیم رو در رو شدن و کار را تمام کردن است.) یا خود مانع استقرار مردم سالاری خواهد بود و باید از سر راه بر داشته شود. البته این نظر را از همان روز اول داده بودم ولی تا زمانی که به قلم در نیامده بود مخالفت زیادی را ایجاد نکرده بود. تجربه نشان داد که ایشان با تبدیل خود به تدارکاتچی و حفظ نظام خیانت، جنایت و فساد را اوجب واجبات دانستن، مانع پروسه استقرار دموکراسی می باشند ولی جامعه ملی هم کوششی جدی برای کنار زدن ایشان و هم فکرانشان و در کل گفتمان سرتاپا فریب اصلاح طلبی از خود نشان نداد تا بعد از نزدیک 120 سال مبارزه، وطن مستقل ، تولد آزادی ها جشن بگیرد و این بی عملی تا حد زیادی هنوز هم ادامه دارد و حتی سبب شد که درصد قابل توجهی از جامعه با خود را گرفتار تعادل ترسها کردن و به تواناییهای خود اعتماد نکردن به خود فریبی ادامه داده و در ناصیه آقای روحانی، شاهد بازگشایی و آزادی باشد تا حدی که تعدادی از هموطنان خارج از کشور چمدانها را نیز بسته بودند تا بوطن باز گردند.
حال که قول و وعده صد روزه اقای روحانی با شکست روبرو شده است( که شکست آن از قبل امری مسلم بود ولی کسانی که به شنیدن دروغ معتاد شده اند نیاز به باور کردن آن داشتند.) ایشان به یاری اقای روحانی شتافته اند و سخن از واقع بینی! و هشدار نسبت به ایدالیست بودن می دهند. آقای خاتمی با این سخنان نشان می دهند که یا جهل کاملی نسبت به سرطان فراگیری که اقتصاد وطن را در بر گرفته دارند و متوجه نیستند که قبل از آنکه دیر شود نیاز به جراحی عمیق و شیموتراپی دارد دارند(که همان حذف ولایت مطلقه فقیه می باشد.) و یا اینکه باز از طریق دروغگویی و به قصد حفظ مافیای حاکم قصد فریب دارند. در هر حال، کوشش اقای خاتمی برای فریب هیچ از مسئولیت نسل جوانی که می پذیرد فریب بخورد کم نمی کند
امید جدی بر این است که نسل جوان با ترک گفتمان اصلاح طلبی و لشکر انبوه ساحران اهل قلم اصلاح طلب در داخل و خارج( امید که اصلاح طلبانی که اهل صداقت هستند و از طریق خود فریبی در این فریب دست داشته اند، از طریق نقد خود به جریان استقلال و ازادی بپیوندند.) رژیم را در انزوای کامل قرار دهند و با جنبش خشونت زدای فعال هیچ راه چاره ای برای مافیای حاکم جز تسلیم به خواست تاریخی و ملی جامعه که همان استقرار مردم سالاری و ازادیها و حقوقمند شدن ایرانیان در وطن مستقل است نگذارند. به خود و تواناییهای خود باور کنیم.
هموطنی در کامنتی در باره اقای خاتمی نوشت:"توان سیاسی ایشان میتوانست در حد یک مدیر روابط عمومی و مطبوعاتی یک حزب باشد و نه بیشتر یا مثلا میتوانستند هر هفته مقاله ای برای انتشار به روز نامه ای بدهند منتها در ایران باد های تغییر ایشان را سوار کرد و جایی گذاشت که اندازه اش نبود و انجا همه چیزش از دست رفت . الا یک جشن تولدی که هر سال انهایی از دعایشان باران نمیاید برایش میگیرند ."
پاسخ دادم:"در بهترین حالت اقای خاتمی شاه سلطان حسین دیگری هستند. انسانی بس ضعیف النفس و جبون و استاد میدان را خالی کردن در زمان ایستادن. در کنار آن بگذارید میل شدید ایشان را به قدرت که خود را پشت خنده و تواضعی ظاهری پنهان کرده است.... البته زمانی که مدیر روزنامه هم بود بر سر عهد نمی ایستاد و دروغ می گفت و فریب می داد. بی اخلاقی اش را در رابطه با مرحوم بازرگان یاد دارید، که اول به او قول داد مقاله اش را چاپ کند و بعد بدون چاپ پاسخ او، سه مقاله بر ضد او نوشت. چند ماهی قبل از آن بود که در زمان کودتای سی خرداد نوشت که امت حزب الله! مخالفان را در خیابان زیر پای خود له کردند. بعد از آنهم شد وزیر تبلیغات جنگی که وزیر آموزش و پرورشش، فکر کنم آقای پرورش از متهمان سینما رکس ابادان بود) در مجلس به این افتخار می کرد که 50 هزار نفر از کسانی که در جنگ کشته شده اند دانش آموز بوده اند. انسانها را همیشه باید از طریق گذشته اشان شناخت( خصوص زمانی که گذشته خود را در فضای عمومی به نقد نمی کشند). قطب نمای بسیار مهمی می باشد. چشم بستن بر گذشته افراد بهای بس سنگینی را بر ایران تحمیل کرده است و می کند."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر