۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

اصلاح یا انقلاب: مصاحبه با رادیو عصر جدید


موضوعات مورد گفتگو در این مصاحبه:

1. مقولات اصلاح و انقلاب ربطی به یکدیگر ندارند چرا که زمان و مکان و شرایط عملشان از یکدیگر جدا هستند.

2. اصلاح در یک صورت ممکن است و آن زمانی است که ساختار قانونی نظام اجازه اصلاح را بدهد.  مانند جنبش مدنی سیاهان در آمریکا که بقصد بالفعل کردن بیانیه استقلال آمریکا که انسانها را برابر می دانست به جنبش در آمد.  لوتر کینگ چیزی بیشتر از اجرای این قانون طلب نمی کرد.

3. انقلاب در دو صورت ناگزیر می شود:

الف: ساختار قانونی اصلاح و دموکراتیزه کردن نظام وجود دارد ولی از آنجا که قدرت در دست مستبد متمرکز شده است و اکثریت مطلق نخبگان سیاسی تابع مستبد می باشند، امکان بالفعل کردن این بالقوه وجود ندارد.  مانند قانون اساسی مشروطه که در کل ساختاری دموکراتیک داشت و حاکمیت از آن مردم بود و در آن شاه سلطنت می کرد نه حکومت، ولی از آنجا که در نتیجه دو کودتای رضا شاهی و 28 مرداد، قدرت در دست مستبد متمرکز شده بود و اکثریت مطلق نخبگان سیاسی نیز بنا بر اصل مصلحت و یا منافع خود و یا از وحشت، بر نقض قانون اساسی چشم پوشیده و چشم بفرمان مستبد بودند، امکان اصلاح رژیم از بین رفته بود و راهی جز تغییر ساختاری که همان انقلاب بود وجود نداشت.

ب: ساختار قانونی نظام، دموکراتیزه شدن و حقوقمند شدن مردم را بر نمی تابد  چرا که اصل راهنمای قانون اساسی نظام بر نقض حقوق مردم بنا شده است.  مانند نظام ولایت مطلقه فقیه که رای یکنفر می تواند رای یک ملت را وتو کند و چنین فقیهی بر جان و مال و ناموس مردم بسط ید دارد و با وجود اختیارات بیسابقه ای که در چنین قانونی به ولی فقیه عطا شده است، هنوز بنا بر تفسیر شورای نگهبان، این اختیارات تنها کف اختیارات ولی فقیه را تشکیل می دهد و سقف آن سر به اسمان می زند.  البته اصلاح، در درون چنین نظامی، در بهترین حالت، ، آب در هاون کوبیدن است و فرصتهای تغییر اساسی را از دست دادن و سوزاندن، همانگونه که اینگونه شده است و در بدترین حالت مردم را فریب دادن.  به سخن دیگر هیچ تغییر اساسی در ساخت نوع رابطه دولت با مردم و حقوق ذاتی انسانها و حمایت قانونی پیدا کردن این حقوق بدون حذف ناقض این حقوق که ولایت مطلقه فقیه است ممکن نیست.  البته البته از آنجا که بقول خودشان، این اصل، تیرک خیمه نظام را تشکیل می دهد و برداشتن آن خیمه را فرد می ریزد،چنین تغییر هیچ نیست جز انقلاب.  به بیان دیگر چنین کوششی به معنی  ادامه انقلاب بهمن در اهداف و اندیشه راهنمای ان.



البته سوالی که در این رابطه مطرح می شود این است که در حالیکه تمامی شرایط ساختاری آبجکتیو برای انقلاب در ایران وجود دارد، و در حالیکه، برای مثال، بر عکس مصر، آلترناتیو و بدیل دموکراتیک را نیز وجود دارد، به چه علت چنین جنبشی انجام نمی شود؟  علت اصلی بنظر اینجانب، غلبه نوعی آگاهی کاذب/false consciousness ( با یاری جستن از ادبیات گرامشی.  البته او در رابطه با طبقه بکار می برد و من در رابطه با جایگزینی دو گفتمان اصلاح و انقلاب.) در میان بسیاری از نسل جوان می باشد که در اثرآن، مرزهای بین واقعیت(رژیم شکل گرفته بر نقض حقوق انسان) و مجاز( آرزوی استحاله و مدافع حقوق انسان شدن چنین رژیمی.) برداشته می شوند و در نتیجه آرزوی تغییر، به قول مولوی حکم شیشه کبودی را بازی می کند که مانع دیدن واقعیت، آنگونه که هست می شود و در نتیجه جای واقعیت را می گیرد.  

مکانیسم این نوع اثر گذاری را از بخشی دیگر از تحقیق خود در مورد انقلاب میاورم:



"شرایطِ ساختاری همچون غرایزِ ثانوی عمل نمی کنند که «عامل» را برانگیخته و کورکورانه به تحرک وامی دارند. در حقیقت اصلا چنین نیست. متغیرهای ساختاری در سایه خودمختاریِ نسبیِ فرهنگِ که شرایطِ خود را بر آنها تحمیل می کند با هم واردِ کنش و واکنش می شوند. فرهنگ، هر دو متغیرِ ساختاری و عاملیتی را از صافیِ خود می گذراند، و به همین دلیل است که عواملِ مشابه در شرایطِ متفاوت نتایجِ متفاوتی را رقم می زنند. به ظهور رسیدنِ نتایجِ متفاوت در شرایطِ ساختاریِ مشابه بر این ادعا صحه می گذارد که فرهنگ پدیده ای انفعالی نیست که شرایطِ ساختاری را بدونِ هیچ تغییری به عامل منتقل کند، بلکه میانجی و مفسری است که خودمختاریِ نسبی دارد. از طریقِ فرهنگ، عامل نه تنها شرایطِ عینی ای را که در آن عمل می کند ذهنی می کند (به عبارتی، انسانها در درونِ محیط های عینیِ خاص، گزینشِ ذهنی می کنند)، بلکه در عینِ حال تفسیرِ ذهنیِ ساختار را عینی می کند (به کلامی، انسانها به محیطی که در آن واقع شده اند معنی می بخشند). به عبارتِ دیگر، از طریقِ تفسیر، فرهنگ شرایطِ ساختاریِ عینی را ذهنی کرده و تفاسیرِ ذهنی از واقعیتِ اجتماعی را عینی می کند. چنین فرآیندی در حیطه مجموعه یا مجموعه هایی از ارزشهای فرهنگی صورت می گیرد. با توجه به این حقیقت که درکِ فرهنگ تجربه ای ذهنی است، و بدین ترتیب تفسیرِ شرایطِ جدیدِ اجتماعی در کنش و واکنش با ارزشهایی که از پیش برقرار بوده اند یا به تازگی به منصه ظهور رسیده اند روی می دهد، نتیجه نهاییِ چنین تفسیری نمی تواند از پیش معین باشد؛ و بر فرضِ مثال ممکن است به نتایجِ متفاوتی همچون ایجاد و درونی شدنِ فرمانبرداری، بی تفاوتی، مقاومتِ منفی یا انقلاب بر ضدِ شرایطِ موجود بیانجامد."


علت دیگر ترسی می باشد که روشنفکران اصلاح طلب، بیشتر از طریق تحریف تاریخ انقلاب بهمن، از جنبشی انقلابی در میان بسیاری از نسل جوان ایجاد کرده اند.

 این بخش از سخن در مصاحبه نیامده است و در مصاحبه بعدی به ان خواهم پرداخت.  اگر در این رابطه هموطنان سوال و نقدی دارند، لطفا بهر طریق که مناسب می دانند با اینجانب یا رادیو عصر جدید در میان گذاشته تا گفتگو ادامه یافته و اینگونه به بحث عمق و غنای بیشتری بخشیده شود.

https://soundcloud.com/a-banisadr/delkhasteh-92-11-24

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر