همیشه نقد اصلی من
به گفتمان اصلاح طلبی این بوده است که از آنجا که در تله قدرت گیر افتاده اند و از
طریق قدرت عمل می کنند، ناچارا دچار عقل توجیه گری شده اند که به علت قطع رابطه با واقعیت، از حق و حقیقت گریزان و همیشه از منظر مصلحت ساخته زور و قدرت است که عمل می کنند و. اینگونه است که بطور
سیستماتیک همیشه حقیقت را در پای مصلحت سلاخی می کنند. در این رابطه یکی از اصلاح طلبان اهل قلم نظرات من را به چالش کشید که فکر کردم قسمتهای
آخر بحث را در اینجا تنظیم و منتشر کنم چرا که موضوعاتی می باشد که اکثریت هموطنان
ما با آنها سر و کله می زنند ( البته از بردن نام ایشان خوداری می کنم، مگر اینکه
خود اطلاع دهند و اجازه استفاده از اسم خود را بدهند.
نوشتند:
"استاد دلخواسته ي عزيز سخن شما مبني بر دفاع از حق
کاملاً منطقي و از قضا خود نيز بر حق است. اما حق يک پديده ي انتزاعي و مجرد از
واقعيت نيست. دفاع از حق اگر دست آورد عيني نداشت باشد مشت در هوا کوبيدن و بازي
با کلمات است. بنده مشخصاً از اهداف و نتايج دادگاه ميکونوس پرسيدم و مي خواهم که
خودم به يک نتيجه ي درخور برسم و هيچ کاري نه با سحابي دارم نه با بني صدر و نه با
ديگران. آگاهي خودم در اين نقطه از زمان بر هر چيزي اولويت دارد. بعلاوه ما
الگوهاي تاريخي سکوت هم داريم. آيا سکوت علي ( بنده با اين پيش فرض که شما الگوهاي
ديني تشيع را قبول داريد مي پرسم) در 25 سال و خصوصاً در مقابل ظلم و فساد عثمان
بر حق بود يا اعتراض ابوذر بر بود يا هر دو حق بودند اما با استراتِِِژي هاي
متفاوت؟ يعني مي توان در برابر يک واقعيت چند برخورد بر حق داشت؟ اگر چنين است مي
توان تصور کرد آيا اين حقوق در تضاد با هم ممکن است قرار بگيرند و در اين صورت
گزيدن کدام حق بر مصلحت است؟ با توجه به اين سوالات اگر مردم در انتخابات شرکت
ميليوني نمي کردند و خاتمي را با آن سعارهاي دهن پر کن اعم از تشنج زدايي و تساهل
و مدارا و مردم سالاري ديني و ... رئيس جمهور نمي کردند و غرب به رهبري امريکا به
ايران حمله مي کرد (بهتر مي دانيد که ايران پيش از افغانستان و عراق و ليبي و ...
گزينه ي اول حمله ي نظامي بوده است) و سرنوشت عراق و افغانستان تجربه ي مردم مظلوم
و در فقر و استبداد گرفتار شده ي ايران جنگ مي شدٰ آيا باز هم اين عمل بني صدر
دفاع از حق بود. آقاي دلخواسته اگر پيش بيني هاي سحابي امروز به گمان شما خطا از
آب درآمده اندٰ چون مردم آگاه ايران که هميشه چند قدم از روشنفکرانش جلوتر هستند
خطر حمله نظامي را تشخيص دادند و درک کردند و براي جلوگيري از آن به ميدان آمدند و
رئيس جمهوري را برگزيدند که حمله را در افکار عمومي جهان غير موجه مي نمود. حمله ي
نظامي اي که دادگاه ميکونوس موجب آماده شدن افکار عمومي جهان به نفع آن شده بود.
پيش بيني سحابي غلط نشد سحابي و بزرگاني چون ايشان را مردم درک کردند و با او هم
صدا شدند و خطر حمله را منتفي کردند. البته اين نظر بنده مبتني بر فکت هاي موجود
است. در آخر اينکه گاهي سکوت برتر است و بهتر از گفتن است. بنده هم فعلاً سکوت مي
کنم اما در ادامه تحليل مهندس سحابي در خطر حمله ي نظامي و نقش دادگاه ميکونوس و
اينکه بايد در انتخابات شرکت کنيم که تاثير دادگاه ميکونوس در افکار عمومي بين
المللي عليه مردم و منافع ملي ايران از بين برود را مفصل خواهم گفت."
پاسخ دادم
"دوست عزیز،
آقای ... عزیز، این نوع از گفتگو می تواند از آن نوع گفتگوها باشد که انسان را
بجایی برساند و نه از آنگونه ای که هر کس حرف خود را بزند و بعد برود دنبال کارش.
در مورد حق و حقوق
باید بگویم که از منظر توحیدی نه تنها اجرای حقی حقوق دیگر را نقض نمی کند بلکه از
آنجا که حقوق مجموعه ای بهم پیوسته را در ارتباط با یکدیگر تشکیل می دهند، نقض یک
حق دیگر حقوق را نیز نقض می کند. دفاع از
یک حق دفاع از تمامی حقوق است و نقض یک حق نقض تمامی حقوق. دیگر اینکه و از آنجا که حقوق ذاتی تمامی بشریت
می باشند و در نتیجه قبل از باور و عمل انسانها قرار دارند، دفاع از این حقوق همه
زمانی و همه مکانی می باشد. در این رابطه
مصلحت در رابطه با قدرت و نیاز قدرت تعریف نمی شود بلکه مصلحت، در رابطه با خود حق
است که تعریف می شود و محل خود را می یابد و اینگونه است که تعریف مصلحت می شود بهترین روش عمل به حق. اینگونه است که مصلحت محل خود را در درون حق می
یابد و نه در نقض کردن حق و به نفع قدرت و زور.
اگر با این نظر
موافق باشیم، می توانیم با این نظر نیز
موفق باشیم که از آنجا که انسانهایی نسبی و در نتیجه دارای علم نسبی هستیم قضاوتها
نیز نسبی می باشند و از این منظر، حق اختلاف یکی از سه اصل راهنمایی می شوند که در
کنار حق اشتراک قرار گرفته و از طریق حق دوستی با یکدیگر ارتباط برقرار می
کنند. حال با این مقدمه کوتاه بسراغ نظرات
شما برویم
گفتید:" اما
حق يک پديده ي انتزاعي و مجرد از واقعيت نيست. دفاع از حق اگر دست آورد عيني نداشت
باشد مشت در هوا کوبيدن و بازي با کلمات است." لشانی جان، دفاع از حق خود عمل
به حق است و عمل به حق مانند سخن علی در رابطه با خداوند است که من تو را نه برای
ترس از جهنمت و یا به طمع بهشتت بلکه برای خدا بودنت است که پرستش می کنم. از آنجا که عمل به حق، حق است لازم است به ان
عمل شود و مشروط به نتیجه نیز نیست چرا که خود نتیجه خود است و البته زمانی که عمل
و دفاع از حق امری عمومی شود دیگر ناحقی بر جا نمی ماند. مثال: اول باری که بنی صدر را ملاقات کردم تازه
چند هفته ای از قتل شنیع آقای بختیار گذشته بود.
یکی از اولین سوالاتم از ایشان این بود که:" اقای بنی صدر شما بختیار
را خائن می دانستید، حال چگونه شده که کسانی که سالها از قبل ایشان خورده و برده
اند هر یک در گوشه ای پنهان شده اند این شما هستید که خونخواه او شده اید؟"
جوابی اینگونه داد:" بله من بختیار را خائن می دانستم و می دانم چرا که ارتش
دشمن را به خاک وطن آورد، ولی خائن هم قبل از خائن بودن انسان است و حقوق دارد و
حق زندگی یکی از اصلی ترین این حقوق است و با اینگونه او را به قتل رساندن او را
از حق دفاع از خود محروم کردند و من از این حق است که دفاع می کنم."
در رابطه با رای میکونوس و رفع حمله نظامی
باید بگویم که واقعیت درست بر عکس آن چیزی می باشد که اقای سحابی می گفتند:
- این جریان استقلال و ازادی بود که در خارج از کشور موثرترین مخالفت ها با تهدید نظامی وطن را در همه زمانها با موفقیت انجام داد. هم خود عمل می کرد و هم و برای جنبشهای ضد جنگ در غرب، نظر و بحث و اطلاعات تهیه می کرد( این در حالی بود که سلطنت طلبان و فرقه رجوی و اصحاب سابق رژیم که جحال بخدمت دست راستی های آمریکا در آمده بودند بیشترین کوشش خود را برای حمایت از حمله نظامی بوطن انجام می دادند). در داخل کشور آقای سحابی و دوستانش در این رابطه چه کار موثری انجام دادند؟
- اینکه اقای سحابی گفته اند رفتن مردم به پای صندوقهای رای مانع حمله نظامی شد، اول باید توضیح می دادند که در آن زمان چه کشوری ایران را به حمله نظامی تهدید کرده بود که این عمل مردم مانع ان شد؟
- واقعیت را که بطور کامل وارونه دیدن همین می شود این که آقای سحابی بگویند که مردم به پای صندوقهای رأی رفته اند و جلو جنگ را گرفته اند. انسانهای بریده از واقعیت در دنیای ذهنی همواره عکس واقعیت را می سازند و جانشین واقعیت می کنند. رأی دادگاه یکی از مهمترین عوامل جلوگیری از جنگ شد. زیرا افکار عمومی غرب را نسبت به مسامحه دولتهای غرب نسبت به جنایات رژیم سخت حساس کرد و سبب شد که کشورهای اروپائی سفرای خود را احضار کنند. این حساسیت در عین حال موفقیت قطعی با دفاع از حقوق انسانی ایرانیان (نمونه دادگاه میکونوس) و مخالفت هم با سازشهای پنهانی( باز نقش کلیدی بنی صدر در افشای افتضاحات ایران گیت و اکتبر سورپرایز.) و هم با روش کردن خشونت (جنگ) بود. مخالفت افکار عمومی با جنگ بدانحد بود که درآن ایام هیچ کشوری ایران را تهدید به جنگ نیز نکرد. چه رسد به این که اگر آقای خاتمی رئیس جمهوری نمیشد جنگ می شد. خلاصه و امر واقع این است که بر خلاف نظر آقای سحابی، در اثر رای دادگاه میکونوس و عمل بنی صدر و مصاحبه ها و سخنرانی های گسترده دو در غرب، چنان جوی ایجاد شده بود که هیچ دولت غربی حتی تلویحا جرئت نکرد که ایران را تهدید به جنگ بکند.
- آخر اینکه رای دادگاه میکونوس دو نتیجه بلاواسطه ببار آورد. یکی تعهد رژیم به دولتهای اروپایی بود که دیگر دست به ترور مخالفان خود در غرب نمی زند. دیگر اینکه باعث عقب نشینی آقای خامنه ای و دستیارانش و در نتیجه به حکومت رسیدن اصلاح طلبان شد ( اصلاح طلبان می گویند رای دادگاه بیست درصد در به حکومت رسیدن انها موثر بود، ولی واقعیت را نمی گویند و خود می دانند که بدون رای دادگاه دستشان بحکومت نمی رسید.). اینکه آقای خاتمی و همکارانش به علت اصالت دادن به قدرت و زور و ضعف و سستی نشان دادن سیستماتیک آقای خاتمی بطوری که آیت الله منتظری ایشان را <ثناگوی بی خاصیت> توصیف کرد و باز بنا بر نظر ایشان فرصت تاریخی را سوزاندند و از صحنه خارج شدند، مسئله ای دیگر است. ولی رای دادگاه میکونوس چنین فرصتی را در اختیار اینها گذاشت تا آنها از بین ببرند.
آقای ... جان سعی کردم از طریق نشان دادن
تناقضهای نظرات اقای سحابی غلط بودن نظرات ایشان را نشان دهم. البته فرصت باز کردن بیشتر این نظرات را ندارم،
ولی امیدوارم همین کار نیز شاید بکار بیاید.
البته تناقض اصلی اندیشه راهنمای نهضت
ازادی و ملی – مذهبی ها همان دوئیت قائل شدن بین دو اصل راهنمای استقلال( در
تصمیم، در سطح فرد و جامعه) و آزادی( در گرفتن نوع تصمیم، باز در سطح فرد و
جامعه.) می باشد که تصور اینکه یکی بدون دیگری می تواند وجود داشته باشد محال ممکن
است. بهمین علت بود که با پا فشاری بنی
صدر بود که این دو اصل وارد قانون اساسی شدند( اصل 9) و اینکه در هیچ زمانی یکی را
به بهانه دفاع از دیگری نمی شود نقض کرد:
" در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند."
" در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند."
بهرحال امیدورام که کاری را که شورع کردی
ادامه بدهی و به این امر دقت کنی که از اصلی ترین حقوق مردم، حق دانستن حقایق
است. مردم حق دارند که تمامی حقیقت را
بدانند. امیدورام کاری را که شروع کردید
ادامه دهید.
با آرزوی ایران مستقل و آزاد و مردمسالار
با آرزوی ایران مستقل و آزاد و مردمسالار
مخلص
دلخواسته
پاسخ دادند:
"آقای
دلخواسته از این که باسد قدری رک سحن بگویم پیشاپیش عذر می خواهم. این که شما راجع
به حق گفته اید و بهتر از آن را من هم می توانم بگویم چون به جرات عرض می کنم هم
ادبیات فارسی ام از شما قوی تر و غنی تر است و هم دستی در شعر (البته از نوع چرت و
پرت آن) دارم. برادر اینکه حق در تناقض با یکدیگر قرار نمی گیرند را از بنی صدر
زیاد شنیده ام، و از قضا پیراون این موضوع بسیار نیز خوانده ام. شما را به کتاب
مقاله ی آزادی مثبت و منفی، نوشته آیزیا برلین در کتاب چهار مقاله ارجاع می دهم که
لیستی از حقوقی که همه حق اند اما در تناقض با یکدیگر قرار دارند را ارئه داده
اند، یا به کتاب جامعه ی باز و دشمنانش نوشت پوپر نی زمی توانید رجوع کنید و این
تنقضات را با اندیشه ی راهنمای خود حل کنید تا روشنفکران داخل نیز مفهم کلام و
بیان شما را بهتر درک کنند و این که این حقوق در تنقاض و تضاد با یکدیگر نیستند
یعنی چه؟ من فقط یک نمونه را عرض می کنم. آزادی من با آزادی شما در تناقض قرار می
گیرد. اینکه من و شما بتوانیم آزاد باشیم باید زوری وجود داشته باشد که آزادی من و
شما را محدود کند تا این آزادی موجب به بردگی گرفتن دیگری نشود و این یعنی تناقض
بین حقوق. البته شما خواهید گفت که این مبتنی بر بیان قدرت است و من عرض می کنم
شما این معادله و معادلات بی شماری چون این را با بیان استقلال و آزادی برای من و
دیگران حل کنید. من معتقدم که گاهی حقوق در تضاد و تناقض با یکدیگر قرار می گیرند
و ما مجبوریم برای یک اولویت قائل باشیم و یکی را بر دیگری ترجیح دهیم. در رابطه
با دادگاه میکونوس دفاع از حق ترور شونده گان امر ارزشمندو البته عزیز است. اما
این دفاع در آن شرایط داشت موجب تضییع حقوق میلیون ها ایرانی می شد و داشت مننتا و
متج به جنگی خانمان سوز علیه ایرانیان می شد. جنگی که شما معتقدید تنها ساخته ی
ذهن است و من تا بخش هشتم از این داستان نمونه های آن را آورده ام و نشان داده ام
که حتا اروپا با امریکا مخالف بود، اما دادگاه میکونوس اروپا و از جمله آلمان را
آچمز کرد و در انفعال کامل قرار داد."
پاسخ
دادم:
"آقای
... عزیز، نظرات پوپر و ایزیا برلین و کلا نظرات متفکران لیبرال بر اصل ثنویت قرار
گرفته است و به همین علت است که در گفتمانهای لیبرالیسم ازادی قابلیت تعریف نمی
یابد. خود خوب می دانید که تمامی تعاریف لیبرایسم از آزادی به این تعریف کلاسیک از
آزادی باز می گردد که می گوید "آزادی من در آنجا به پایان می رسد که آزادی تو
شروع می شود." البته این نه تعریف ازادی که تعریف قدرت است. چرا که آزادی بی
حد است و قدرت حد گذار. این تناقض ناگشودنی می باشد که گفتمانمهای لیبرالی را
گرفتار خود کرده است و در نتیجه در فضای واقعی ما شاهد کشمکش دائمی بین ازادی و
امنیت می باشیم.
تعریف ما از ازادی، تعریف رها از اصل ثنویت و بر اصل توحید است. شما برادر من وقتی به عنوان مسلمان اصل توحید را رها می کنید و به متفکران لیبرال مراجعه می کنید نشان می دهید که دارای اسلام التقاطی هستید.
پیشنهاد می کنم این دو مقاله را( اولی بحث بنی صدر در رابطه با حق، ازادی د دموکراسی و دومی بحثی بین بنی صدر با یک فیلسوف آلمانی و یک جامعه شناس آمریکایی در این رابطه می باشد.) مطالعه کنید و کاش یکی از هموطنان این دو مقاله را به فارسی ترجمه کند( حق با شماست و انشای فارسی شما از من بهتر است. متاسفانه من تحصیلات آکا دمیک خود را به این علت که در ایران اجازه ورود به دانشکاه را نیافتم، در انگلیس انجام داده ام و این ضعفی می باشد که در پی جبران آن هستم.) بسیار بکار خواهد آمد.
دیگر اینکه بیان شما تجاوزکارانه می باشد و نشان از روحیه ای تهاجمی و البته فکر نکنم تا زمانی که روحیه حق طلبی را جایگزین روحیه اغشته در قدرت نکنید، به جایی برسیم. بهر حال این دو مقاله را به هموطنان عزیز پیشنهاد می کنم و امید که بدست هموطنی برسد که هم امکان و هم انگیزه ترجمه آنها را داشته باشد.
روزتان خوش
Human Rights and Democracy
http://www.cira-jira.com/Vol%20%2018.2.1%20Banisadr...
Human Rights – A Dialogue with Abolhassan Banisadr
http://www.cira-jira.com/Vol%20%2019.1%202%20Amsler...
تعریف ما از ازادی، تعریف رها از اصل ثنویت و بر اصل توحید است. شما برادر من وقتی به عنوان مسلمان اصل توحید را رها می کنید و به متفکران لیبرال مراجعه می کنید نشان می دهید که دارای اسلام التقاطی هستید.
پیشنهاد می کنم این دو مقاله را( اولی بحث بنی صدر در رابطه با حق، ازادی د دموکراسی و دومی بحثی بین بنی صدر با یک فیلسوف آلمانی و یک جامعه شناس آمریکایی در این رابطه می باشد.) مطالعه کنید و کاش یکی از هموطنان این دو مقاله را به فارسی ترجمه کند( حق با شماست و انشای فارسی شما از من بهتر است. متاسفانه من تحصیلات آکا دمیک خود را به این علت که در ایران اجازه ورود به دانشکاه را نیافتم، در انگلیس انجام داده ام و این ضعفی می باشد که در پی جبران آن هستم.) بسیار بکار خواهد آمد.
دیگر اینکه بیان شما تجاوزکارانه می باشد و نشان از روحیه ای تهاجمی و البته فکر نکنم تا زمانی که روحیه حق طلبی را جایگزین روحیه اغشته در قدرت نکنید، به جایی برسیم. بهر حال این دو مقاله را به هموطنان عزیز پیشنهاد می کنم و امید که بدست هموطنی برسد که هم امکان و هم انگیزه ترجمه آنها را داشته باشد.
روزتان خوش
Human Rights and Democracy
http://www.cira-jira.com/Vol%20%2018.2.1%20Banisadr...
Human Rights – A Dialogue with Abolhassan Banisadr
http://www.cira-jira.com/Vol%20%2019.1%202%20Amsler...
8 hours
ago · Like · 1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر