دیروز به یکی از تاریخدانان متخصص دو قرن اخیر گفتم که در میان نخبگان سیاسی وقتی به لشکر انگلو فایلها و روسوفایلها و بعد آمریکا فایل ها، نگاه می کنم، سخت شگفت زده می شوم که از میان اینها مصدقی بر می خیزد و زندگی اش می شود حماسه استقلال و آزادی ایران و در میان این نخبگان سخت حقیر و وابسته، می شود مظهر عرق ملی و غرور انسانی وطن. کوه ها از جای می جنبند ولی او از موضع استقلال و آزادی نمی جنبد و تمامی کوشش خود را بکار می برد تا اعتماد بنفس را بمردمی که در میان دو سنگ آسیاب استبداد داخلی و استعمار خارجی گرفتار شده و راه گریزی نمی یابند باز گرداند و اینگونه ایران را از کام سلطه گران خارجی و استبداد داخلی بیرون بکشد. واقعا که وجود مصدق در چنین دورانی مانند انقلاب فرانسه در اروپای غرق استبداد، معجزه ای بود.
بعد به زمان حال می نگرم و باز اکثریت نخبگان سیاسی را سخت حقیر و ذلیل می یابم. کسانی که حقارت خود را یا از طریق زانو زدن و التماس از طریق استبداد وابسته داخلی ابراز می کنند و یا طریق دخیل خفت را بر ضریح کاخ سفید بستن و در آرزوی حمله بوطن بودن. آنگاه بنی صدر را می بینم که بر موضع استقلال و آزادی مصدقی سخت ایستاده است، به قدرت نه گفته است و در میان طوفانهای تهمت و کوششهای سیستماتیک در ترور فیزیکی و شخصیت، از جا تکان نخورده و بودن خود را و نوع زندگی خود را نمونه و اسوه و مشقی کرده است برای نسل جوان تا اعتماد بنفس خود را باز یابد، تا به تواناییهای خود عارف شود تا بداند که آب توانایی برای تغییر در کوزه است و او تشنه لبان می گردد، تا بداند که خود و باورهای تنیده شده در قدرت است که حجاب را بر صورت او گرفته اند و مانع دیدن توانایی های او می شوند و اینکه از طریق این عارف شدن است که نسل جوان معمار سرنوشت خود می شود و با زدون سانسور تاریخ انقلاب، مانند انقلابیون فرانسه که از شکستهای مقطعی و حاکم شدن استبداد های خونین در بعد از انقلاب نه ناامید و با انقلاب قهر، که از طریق نقد، اشتباه را به تجربه تبدیل کرده و تجربه را ادامه تا به نتیجه منطقی خود رساندند و فرانسه را مهد آزادی کردند، این نسل نیز تجربه انقلاب را در اندیشه راهنما و اهدافش که همان استقلال بود و ازادی و مردم سالاری و رشد و عدالت اجتماعی، ادامه دهد تا بالاخره بعد از صد و بیست سال مبارزه، ایرانیان صاحب رژیمی شوند که نه ناقض حقوق انسانی و ملی که مدافع این حقوق شود و اینگونه در دوستی و یاری، ایرانیان عقب ماندگی تاریخی خود را جبران و با اندیشه ای که بر اصل موازنه منفی بنا شده است، راه خروج از بحرانهای خانمان بر باد ده در جهان را به جهانیان بنمایند.
خود را و توانایی های خود را باور کنیم. باور کنیم که با دست در دست یکدیگر دادن، ما می توانیم.
بعد به زمان حال می نگرم و باز اکثریت نخبگان سیاسی را سخت حقیر و ذلیل می یابم. کسانی که حقارت خود را یا از طریق زانو زدن و التماس از طریق استبداد وابسته داخلی ابراز می کنند و یا طریق دخیل خفت را بر ضریح کاخ سفید بستن و در آرزوی حمله بوطن بودن. آنگاه بنی صدر را می بینم که بر موضع استقلال و آزادی مصدقی سخت ایستاده است، به قدرت نه گفته است و در میان طوفانهای تهمت و کوششهای سیستماتیک در ترور فیزیکی و شخصیت، از جا تکان نخورده و بودن خود را و نوع زندگی خود را نمونه و اسوه و مشقی کرده است برای نسل جوان تا اعتماد بنفس خود را باز یابد، تا به تواناییهای خود عارف شود تا بداند که آب توانایی برای تغییر در کوزه است و او تشنه لبان می گردد، تا بداند که خود و باورهای تنیده شده در قدرت است که حجاب را بر صورت او گرفته اند و مانع دیدن توانایی های او می شوند و اینکه از طریق این عارف شدن است که نسل جوان معمار سرنوشت خود می شود و با زدون سانسور تاریخ انقلاب، مانند انقلابیون فرانسه که از شکستهای مقطعی و حاکم شدن استبداد های خونین در بعد از انقلاب نه ناامید و با انقلاب قهر، که از طریق نقد، اشتباه را به تجربه تبدیل کرده و تجربه را ادامه تا به نتیجه منطقی خود رساندند و فرانسه را مهد آزادی کردند، این نسل نیز تجربه انقلاب را در اندیشه راهنما و اهدافش که همان استقلال بود و ازادی و مردم سالاری و رشد و عدالت اجتماعی، ادامه دهد تا بالاخره بعد از صد و بیست سال مبارزه، ایرانیان صاحب رژیمی شوند که نه ناقض حقوق انسانی و ملی که مدافع این حقوق شود و اینگونه در دوستی و یاری، ایرانیان عقب ماندگی تاریخی خود را جبران و با اندیشه ای که بر اصل موازنه منفی بنا شده است، راه خروج از بحرانهای خانمان بر باد ده در جهان را به جهانیان بنمایند.
خود را و توانایی های خود را باور کنیم. باور کنیم که با دست در دست یکدیگر دادن، ما می توانیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر