۱۳۹۷ فروردین ۶, دوشنبه

کمبریج آنالاتیکا: ترامپ، برگزیت و حالا جان بولتون



الان برنامه کریستین امانپور در سی ان ان را نگاه می کردم.  درقسمت دوم، کریستوفر وایلی، متخصص سابق کامبریج آنالاتیکا، که نشان داده است که چگونه این دستگاه از طریق مهندسی افکار عمومی، سبب انتخاب ترامپ، رای به برگزیت شده است.  
ایشان امشب اطلاع مهمی در باره همکاری جان بولتون جنگ طلب با این موسسه داده بود که با دادن نیم میلیون دلار (قبل از ترامپ و برگزیت.) به این موسسه (قبلا با اسم دیگری کاری می کرده که الان از یادم رفت.) به این سازمان ماموریت داده بوده که افکار عمومی آمریکا را به طرف جنگ طلبی و نظامیگری سوق بدهند.  بولتون بر این نظر بوده که جامعه آمریکایی جامعه ای سست و ضعیف شده و نیاز دارد روانشناسی جنگ را پیدا کند.  وظیفه این موسسه این بوده که از طریق (Behaviour micro targetting ) , به این معنی که از طریق اطلاعاتی که از 50 میلیون عضو فیس بوک که در اختیار داشته، روانشناسی این عده  را شناسایی و بعد از شناسایی نقاط ضعف انها (مثلا کسی که به شنیدن تئوری های توطئه معتاد است، اطلاعاتی را به او برسانند که تایید کننده این تئوری ها می باشد.) بعد نوعی اطلاعات و اخبار دست کاری شده و یا دروغ را برسانند تا طرف مورد هدف واقع شده کم کم روانشناسی نظامی در او ایجاد شود.  به بیان دیگر، به مهندسی افکار عمومی بسیار ظریفی دست بزند که برای فرد مور نظر دنیایی مجازی ای را ایجاد کند که آن فرد، آن دنیا را دنیای واقعی می داند (این اطلاع داد که این موسسه، شرکت تابعه موسسه ای نظامی! می باشد.)

این روش من را یاد طرح گروگانگیری و علت آن می اندازد.  توضیح اینکه، بنا بر تحقیقات بسیاری از متخصصان کار رابرت پاری، طرح گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در ایران را هنری کیسینجر، .راکفلرو خانم اشرف پهلوی در آمریکا ریختند.  علت این بود که به این نتیجه رسیده بودند که بعد از شکست ویتنام، افکار عمومی آمریکایی به صلح و عد م خشونت متمایل شده است، در حالیکه، از دید اینها، آمریکا برای حفظ موقعیت ابر قدرتی خود نیاز به ایجاد جنگ دارد و البته این امکان تنها از طریق آماده سازی افکار عمومی آمریکا با مداخلات نظامی در دیگر کشورها امکان دارد.  به همین علت طرح حمله به سفارت برای تحقیر مردم آمریکا (که واکنش آن روحیه تهاجمی پیدا کردن بود.) ریخته شد (در ایران، چند سال قبل یکی از سرداران رژیم گفت که این طرح را آقای موسوی خوئینی ها در ایران طرح و در واقع حلقه واسط بوده است.) اینگونه  بود که حمله به سفارت که در واقع کودتای بر ضد انقلاب بود انجام و کاری که قرار بود چند روز طول بکشد، 444 روز طول کشید و منجر به سازش پنهان و خائنانه آقای خمینی و رهبران حزب جمهوری با دستگاه ریگان شد تا در نتیجه ریگان پیروز و جهان را دچار فاجعه ریگانیسم کند.

از این منظر، جناح جنگ طلب آمریکا که بولتون یکی از رهبران آن است، در آنالوژی خود، اوباما را جیمی کارتر زمان ارزیابی کرده است و در پی به ریاست رساندن ریگان معاصر خود شده بودند که ترامپ نتیجه آن شد.  بنا براین باید مانند زمان ریگان و بلکه بسیار بیشتر  منتظر تنشهای شدید نظامی و اقتصادی در سطح جهان شد و ایران ما یکی از اولین اهداف این تهاجم اقتصادی-نظامی خواهد بود. 

در آخر مصاحبه، خانم امانپور از وایلی پرسید که چرا با وجودی که نقشی کلیدی در این موسسه افکار سازی داشته است حال دست به افشا زده است؟  جواب داد که وقتی دیدم که در نتیجه کار ما، انگلستان دچار برگزیت شده و آمریکا دچار ترامپ (بعد اضافه کرد که حالا هم بالتون شده مشاور ارشد امنیتی.) دیدم که باید کاری کنم. (قبلا گفته بود که اینگونه موسسه ها دموکراسی را به خطر انداخته اند.)

در هر حال، دوباره تکرار می کنم که در چنین وضعیت خطیری وظیفه جامعه ملی این است که از طریق جنبشی عمومی و خشونت زدا، استبداد در هم شکسته حاکم بر وطن را سرنگون و حاکمیت را به مردم باز گرداند.  در چنین وضعیتی، قدرتهای خارجی قادر به هیچ دخالتی نخواهند شد.

۱۳۹۶ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

نرم نرمک ناز نوروز می رسد




نرم نرمک، نازداران می رسد
گل شکفته بر زلف باران می رسد
گرمی آفتاب بر لب یار یاد نوروز دارد در دلش
یاد یاران، در بهاران، گل فشانی ها دارد در خودش

سبزه مادر، در لب ایوان نجواها دارد با نسیم
یاس شبنم، در باغچه، مستی ها دارد در خودش 

نرم نرمک، نازداران می رسد
نرم نرمک، نسیم آشتی ها می رسد
نرم نرمک، شب دشمنی ها می رود
نرم نرمک، روز دوستی ها می رسد
نرم نرمک، وقت غم شستن ها می رسد
نرم نرمک، وقت لبخندها می رسد
نرم نرمک روز ما می توانیم ها می رسد.

نرم نرمک نوروز ناز می رسد
نرم نرمک، نوروز آزاد می رسد.

۱۳۹۶ اسفند ۲۸, دوشنبه

پاسخ بنی صدر به نامه "محرمانه"!!! مصدق به شوروی




اخیرا کشف! دیگری انجام شده و نامه محرمانه! مصدق به شوروی کشف شده است!  این در حالیست که این نامه توسط انتشارات مصدق، که بنی صدر در پاریس در سالهای قبل از انقلاب بکار انداخته بود منتشر شده بود.  دیگر اینکه انتشار دهندگان با دست بردن در نامه و تحریف آن خواسته اند به هدف خود که در واقع توجیه وابستگی خود می باشد برسند.  نامه چهار صفحه می باشد و اصل آن بزودی منتشر خواهد شد.
در این رابطه از آقای بنی صدر که در اواخر سالهای چهل نامه را انتشار داده بودند سوال شد و ایشان توضیح زیر را دادند.  قبل از آن لازم به گفتن می دانم که از دوران نوجوانی به تجربه در یافتم که انسانهایی که آلوده هستند، برای توجیه آلودگی خود نیاز به آلوده کردن دیگران دارند تا بگویند که همه آلوده هستند (برای مثال یادتان هست که آقای مجید محمدی برای توجیه جیره خوار دست راستی های جنگ طلب آمریکا شدن خود نوشتند که همه پول می گیرند؟)
واقعیت این است که آدمهایی که در لجن وابستگی و خفت در خدمت قدرت بیگانه بودن لول می خورند، تاب تحمل دیدن ستاره های درخشان استقلال و آزادی را ندارند.  از جمله به این دلیل که نفس دیدن آنها و درخشش جاودانه آنها و حضور زنده آنها در وجدان جامعه ملی، خفت و ذلتی را خود را گرفتار آن کرده اند، بطور مرتب، به یاد آنها می آورد و به آنها نشان می دهد که می شد نوعی و گونه ای دیگر زیست.  می شد سختی های زندگی در استقلال و آزادی را به جان خرید و اینگونه هم عمر استبداد تبهکار حاکم بر وطن را کوتاه کرد و هم به قهرمانی و پهلوانی و ستاره ای در آسمان وطن و ورای آن، تبدیل شد.  اینها کسانی هستند که به هر کوششی دست می زنند تا آن ستارگان را از آسمان وطن دوستی و استقلال و آزادی و شرف و حمیت به پایین کشند و برای اینکار بنا بر صفت و روش هیچ از جعل و تحریف و سانسور ابایی ندارند.
همیشه اینگونه کوششها من را یاد این شعر حافظ می اندازد:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری.

پاسخ آقای بنی صدر:

با سلام
نامه در کتاب سیاست منفی کی استوان چاپ و توسط انتشارات مصدق در خارج از کشور از نو چاپ و منتشر شده است. اینکه نوشته است مصدق گفته است توسط یک عضو حزب توده  نظر موافق روسها را کسب کرده است. دروغ مفتضحی است. او در مجلس در جواب توده ای ها که گفته بودند در ازای امتیاز نفت جنوب ، امتیاز نفت شمال را هم باید به روسها داد، گفت: سخن شما به این میماند که یک دست آدمی را ببرند و برای ایجاد تعادل دست دیگر او را هم ببرند. ما دست خود را حفظ  میکنیم و دست بریده را هم پس میگیریم. . نامه را مصدق خود برای انتشار در اختیار نویسنده کتاب گذاشته است.  نامه در صفحه های 245 تا 249 کتاب نقل شده است. آنچه آمده قلب راست به دروغ است. در نامه به سفیر می نویسد که طرح ممنوع کردن دادن امتیاز نفت موجب بدبینی و دلتنگی مامورین اتحاد جماهیر شوروی شده است. ولی رادیو مسکو اسناداتی به این جانب داده است که استحقاق آن را ندارم. در نامه علت نوشتن نامه که پاسخ نامه سفیر است را این دانسته است که مأموران شوروی اهمیت طرح او را درک نکرده اند. در نامه و غیر نامه نگفته است که عضو حزب توده به او گفته است که شوروی با ارائه و تصویب طرح به مجلس مخالف نیست. در نامه گفته شده است که چون وقتی موضوع دادن امتیاز نفت شمال به امریکائی ها مطرح شد، عضو حزب توده با آن مخالفت کرد و گفت ما با دادن هرگونه امتیازی به خارجیان مخالف هستیم و ما ایرانیان میتوانیم خود با سرمایه خود منابع از منابع خود بهره برداری کنیم، من به این فکر افتادم که طرح منع دادن امتیاز را تهیه کنم.
دروغ سازان خود را به کمتر از قلب کامل واقعیت، قانع نکرده اند. نگون بخت مردمی هستند که نمیدانند قلب حقیقت زیانی به مصدق نمی رساند به آنها زیان می رساند که همچنان زندگی در ذلت را با طرز فکر وابسته و عقل ویرانگر میگذرانند و از زندگی با برخورداری از غرور و عزت زندگی در استقلال وآزادی محروم  می مانند. دروغهای دیگر از همین قماش  هستند.
 دست نشانده ها با استفاده از این واقعیت که ایرانیان کتاب نمیخوانند، حقیقت را به بزرگ ترین دروغها تبدیل و انتشار می دهند


http://iranefardanews.com/2016/03/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B3%D8%AC%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%B1-%D8%B4%D9%88%D8%B1/

۱۳۹۶ اسفند ۲۱, دوشنبه

چرا هویدا اعدام شد؟




مدتیست راجع به این فکر می کنم که چگونه شد که هویدا اینگونه و در وقت تنفس بیدادگاه خلخالی، اعدام شد؟ علت این عجله در اعدام چه بود؟ او که خواسته بود که به او فرصت دهند تا هر چه در مورد چگونگی سلطه آمریکا بر اقتصاد ایران، تمامی اطلاعات را در دادگاه عرضه کند.  پس نیاز به قتل سریع او چه بود؟  آیا علت همین پیشنهاد او بود؟

توضیح اینکه، وقتی که شاه ایران را ترک کرد و به قول آقای هادی خرسندی، سگ خود را هم برد ولی هویدا را که چهارده سال وفادارانه به او خدمت کرده و تحقیر شدنهای سیستماتیک خود را از طرف شاه پذیرفته بود، در زندان گذاشت، بنی صدر به دیدار ایشان در زندان قصر رفته بود.  در آنجا هویدا به بنی صدر گفته بود که هر چه می داند می خواهد بگوید. 

 ولی برای اینکه اطلاعاتی را که او می خواهد بدهد، گفته نشود که از روی اجبار بوده، به دادگاهی که رسمیت بین المللی داشته باشد نیاز است و حضور خبر نگاران بین المللی.  بنی صدر به قم می رود و آقای خمینی را راضی می کند که با اینکار موافقت کند و ایشان هم موافقت می کند و بنی صدر راضی به تهران بر می گردد که خبر می آید که آیت الله خلخالی در زندان قصر را بسته و دادگاهی فرمایشی چند ساعته راه اند اخته و هویدا اعدام شده است.
همیشه صحبت بر سر این بوده که کسانی از قم به تهران اطلاع داده بودند که برای جلوگیری از اینکار، زود هویدا را به قتل برسانند.  ولی مدتهاست که با در کنار دادن داده ها در این رابطه به این حدس نزدیک به یقین رسیده ام که دستور اعدام را خود آقای خمینی بعد از اینکه بنی صدر قم را ترک کرده بود داده است.  از جمله به این دلیل که بعد از اعدام ایشان نه آقای خلخالی و نه هیچکس دیگری توبیخ نشدند، چه برسد به مجازات.

علت عجله آقای خمینی در اعدام هویدا چه بوده است؟ بخشی از پاسخ را می شود در علت اعدام خانم فرخرو پارسا یافت.  توضیح اینکه در دادگاه، خانم پارسا را متهم به انتشار کتابهای تعلیمات دینی شده بود که در آن اسلام تحریف شده است بود.  خانم پارسا جواب دادند که مسئول تهیه کتابهای دینی ما آیت الله ها بهشتی و باهنر و گلزاده غفوری بوده اند و ایشان هیچ دخالتی در محتوای کتابها نداشته است.

بعد از اینکه این اطلاع در روزنامه ها منتشر شد، یکی از نزدیکان من گفت که بی برو و برگرد خانم پارسا را اعدام خواهند کرد، چرا که با این اطلاع معلوم کرده که آقای بهشتی در خدمت رژیم پهلوی بوده  و برای آنها کار می کرده است و این اطلاع زیر آب شناسنامه انقلابی و سابقه طولانی مبارزات سیاسی از ایشان ساختن را کاملا می زند.  پس برای جلوگیری از آن و درز اطلاعات بیشتر او را اعدام خواهند کرد.  علت اینکه کوشش بنی صدر که تا پاس صبح سعی می کرد جلوی اعدام او را بگیرد، به جایی نرسد، این بود.

این در حالیست که می دانیم که در زمان شاه، عده بسیاری از روحانیان بطور پنهانی از رژیم پول می گرفته اند.  روحانیونی که حال هر کدام سعی داشتند نشان بدهند که از جد هفتم شان هم با رژیم شاه در حال مبارزه بوده اند.  البته هویدا به این اطلاعات دسترسی داشت و البته که امکان درز آن در زمان محاکمه بسیار زیاد بود.  این در حالیست که بعد از فروپاشی سلطنت، تمامی اسناد ساواک در رابطه با روحانیت، غیبش زد و هیچ معلوم نشد که بر سر آنها چه آمد.   حتی معلوم نشد که چه بر سر پرونده قطوری که برای دفاعیاتش به دادگاه آورده بود، چه آمد.

۱۳۹۶ اسفند ۱۷, پنجشنبه

روز زن مبارک باد




به عنوان پسری که در فرهنگ مردسالاری و جنوب شهری بزرگ شده، برتری مرد بر زن را امری طبیعی می دانستم.  اولین تحول در  باوری که در عمیق ترین دهلیزهای باور و روان جای گرفته بود را در جریان اولین تظاهرات انقلاب در عید فطر و 16 شهریور و 17 شهریور پیش آمد که دیدم، دخترانی که در صحنه های برخورد که بسیازی از مردها فرار می کردند و بنا بر باور بر ترسو بودن زنان، آنها باید زودتر فرار می کردند، می ایستادند و این امری شگفت برایم بود.  به همین دلیل بود که دخترها در کنار پسرها در 17 شهریور کشته و زخمی شدند.

تحول فکری را در آغاز در کتابهای علی شریعتی که کوشش در شکستن باور رسوب گرفته به ضعیفه بودن زنان داشت را در من ایجاد کرد و ادامه این تحول را در کتابهای بنی صدر مانند زن در شاهنامه و نیز سخنرانی هایش و سخن معروفش که:"هیچ جامعه ای آزاد نخواهد شد، مگر زنان در آن جامعه آزاد شوند." و پیشنهایش به زنان که منتظر تغییر باورهای مردان نشده و تغییر را و برابر دانستن خود با مرد را از خود شروع کنید، ادامه یافت.

این تحول فکری و روحی در عشق و عاشق شدن، من را با ابتلا کشید و در تجربه فهمیدم که مردانی که زن را انسان فروتر می پندارند، نه فقط ظلم به زن که سخت بخود ظلم می کنند، چرا که خود را از استعداد عاشق شدن محروم می کنند.  چرا؟ انسان محال ممکن است که به دیگری عشق بورزد مگر آنکه بگونه ای عمیق باور کرده باشد که معشوق، در انسان بودن و حقوق با او برابر است.  

یادم است که وقتی سفر عشق را با دختری آمریکایی که همسرم شد آغاز کرده بودیم و در روزی بهاری در کنار رود تایمز در نزدیک دانشگاهمان نشسته بودیم، به او گفتم که دلم می خواهد که از جنبش رفرمیستی دینی در اروپا، رنسانس و عصر روشنگری و جنبش زنان تشکر کنم.  سوال کرد چرا؟ گفتم چرا که در غیر اینصورت دختری اهل اندیشه و نقد علم و عشق هم چو تو پدید نمی آمد.

البته تحول فکری و باور یک چیز است و آن باور را درونی خود کردن چیز دیگر که بکاری طولانی و آگاهانه و مستمر نیاز دارد.  پاکیزه کردن خود و رهانیدن خود از باورهایی که در طول هزاران سال در فرد جای گرفته است، چنین استمراری را می طلبد، در غیر اینصورت مانند معتادی که از اعتیاد رها شده، دوباره و بسرعت می تواند به اعتیاد باز گردد.
به زنان و مردان وطنم پیشنهاد می کنم که خود را از روابط قوا و باورهایی که ریشه در قدرت دارند رها و وارد روابط بی حد و مرز آزادی شوند.  اینگونه است که رها از تنشهای ذاتی قدرت، در دوستی و اعتماد و عشق و اخلاص هم را خواهند یافت و در هم و با هم رشد خواهند کرد.

۱۳۹۶ اسفند ۱۴, دوشنبه

سخنان راست ناراست آقای تاجزاده در باره اولین رئیس جمهور





در این (لینک در پایین موجود است.)  مصاحبه آقای تاجزاده می گویند که ما در باره بنی صدر اشتباه کردیم.  تا اینجای سخن درست است.  در بخشی نیز که می گویند ما نباید نخست وزیر خود را به بنی صدر تحمیل می کردیم که اینهم  سخن درستی است.  ولی این نوع برخورد ساده سازی مهمترین تحول انقلاب است که به کودتای 30 خرداد منجر و اینگونه انقلاب، تبدیل به ضد انقلاب و در نتیجه استبدادی بسیار سرکوبگر تر از استبدادی که سبب ساز انقلاب شده بود را بر وطن تحمیل کرد.  چرا؟

علت این که مسئله فقط تحمیل نخست وزیر مغز مرده بیسوادی که عامل سر به فرمان سران حزب جمهوری بود نبود.  بلکه مسئله اصلی بر خورد دو جریان جریان استبداد و جریان آزادی و مردم سالاری بود.  مسئله اصلی بر سر این بود که برنامه پنهان دکتر یزدی(1) برای ایجاد استبداد دینی را، با حمایت آقای خمینی،  آقایان بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای از دست دکتر یزدی خارج و به نفع خود مصادره کرده بودند و تنها مانع در راه باز سازی استبدادی که آیت الله بهشتی آن را <استبداد صلحا> و <استبداد ملی> توصیف کرده بود، رئیس جمهوری بود که حاضر نبود که اهداف دموکراتیک انقلاب و تعهد خود به رای بی سابقه مردم را فدای قدرت بیشتر کند و بر عهد خود با مردم و انقلاب سخت ایستاده بود.   

مسئله بر سر این بود که رئیس جمهور تنها منشاء مشروعیت را رای مردم می دانست و برای همین حتی در زمان سوگند یاد کردن در حضور آقای خمینی، حکم آقای خمینی که ریاست جمهوری ایشان را توشیح می کرد و آقای خمینی به او داد تا بخواند،  نخواند و روی میز گذاشت.  چرا که تنها رای مردم را میزان و معیار مشروعیت رئیس جمهور می دانست.

آقای تاجزاده سر بسته می پذیرند که در جبهه استبداد بوده و عمل کرده اند و از خود انتقاد کرده اند، ولی هنوز توانا به گفتن این سخن راست نیستند که  شرکت در کودتای بر علیه رئیس جمهور شرکت کرده بودند.  کودتایی که نه فقط بر علیه رئیس جمهور و نه فقط بر علیه جمهوریت نظام (از منظر حقوقی، بعد از بنی صدر هیچ رئیس جمهوری، از منظر دموکراتیک مشروعیت و قانونیت ندارد.  از جمله به این دلیل که این شورای نگهبان است که از قبل و از طرف مردم تصمیم می گیرد که به چه افرادی حق رای دادن دارند.) بود

سخنان ناراست دیگر ایشان مانند در دست گرفتن مجلس، در حالیکه می دانند که مطابق گزارش 12 هیئت تحقیق بیش از 70 درصد نمایندگان با تقلب وارد مجلس شده بودند و تنها یک وظیفه داشتند و آن زدن رئیس جمهور بود.

نسل جوان بیش از هر چیز نیاز دارد بداند که چگونه اینگونه شد.   نیاز دارد بداند که بعد از انقلاب، ایران شانسی واقعی برای استقرار و نهادینه کردن مردم سالاری عمیق و پویا و در نتیجه رشد و ریشه کن کردن فقر را داشت.  ولی  در نتیجه همکاری پنهان جبهه استبداد با جناح ریگان ( سازش خائنانه آقای خمینی و حزب جمهوری با دستگاه ریگان برای به تاخیر انداختن آزادی گروگانهای آمریکایی که شکست کارتر و پیروزی ریگان را مسلم می کرد.) این شانس از مردم ایران ربوده شد.

دیگر اینکه این نسل نیاز دارد بداند که انقلاب نه یک حادثه که یک پروسه است که برای رساندن آن به نتیجه نیاز به استمرار دارد و این استمرار از طریق نقد اشتباهات و نیز مسئولیت پذیری نسل جوان می تواند به نتیجه رسیده تا بعد از 120 سال مبارزه بر علیه استبداد وابسته در شکل سلطنتی و مذهبی، جمهوری شهروندان ایران متولد شود.

آقای تاجزاده، قدمهای جدی در راه شفاف سازی به همه ما کمک می کند.  این قدمها را بردارید نگران نباشید با گفتن جقیقت می توانید بزرگی بجویید اما کتمان آن مسلما به ضرر شما و همه و بخصوص نسل جوان است.  در این رابطه پیشنهاد به انجام بحث آزادی را با شما می کنم.  بحث ازادی که هر چه بیشتر روشنی بر تاریکی های تاریخ انقلاب بیاندازد.

(1)
آقای خمینی پس از باز گشت به ایران  و رسیدن به قدرت ، وعده و تعهد ها که در فرانسه مبنی بر اصول استقلال و آزادی  سپرده بود را کنار گذاشت
  نقض عهد کرد و طرح دوم و محرمانه که دکتر یزدی در نوفل لو شاتو( بنا بر خاطراتش در جلد سوم.) تهیه و به آقای خمینی پیشنهاد کرده بود را که بنا بر آن می باید قدرتی متمرکز که در راس آن رهبر  با حزبی واحد و ستون پایه های استبداد در ایران استقرار یابد را به اجرا گذاشت. مدل آقای دکتر یزدی کوبا بود و خود را فیدل کاسترو میدید.  اسناد سفارت آمریکا نیز به این مسئله اشاره می کنند و حتی به تن کردن کاپشنی مانند کاپشن کاسترو.
https://www.youtube.com/watch?v=TmiA54OROHY&feature=youtu.be&t=693

۱۳۹۶ اسفند ۱۱, جمعه

دین/باور نفرتی، بر عمر استبداد می افزاید




در بهترین حالت، اسلام نفرتان فکر می کنند که اگر آقایان خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و...و نه مسلمان که مسیحی یا یهودی یا بودیست و یا هندو و یا بی دین و یا ضد دین بودند این جنایتها و سرکوبها و فسادها را مرتکب نمی شدند و انگار که معادلهای اینها در این ادیان و باورها وجود نداشته و ندارند.  اینها هنوز متوجه نشده اند که خشونت، نتیجه اینهمانی جستن با قدرت است و میوه ممنوعه قدرزت را خوردن و خود را اسیر قدرت و پویایی آن کردن.  

چنین پروسه ها در انحصار هیچ دین و باروی نیست و در هر دین و باوری می تواند اتفاق بیافتد. به همین علت است که برای مثال، می بینیم که روبسپیر به نام دفاع از آزادی، دیکتاتوری آزادی بر قرار می کند و از کشته پشته می سازد.  استالین به نام دفاع از طبقه کارگر و رها کردن آنها از تریاک! دین، دست به کشتارهای عظیم می زند. 
مسیحیان چه کشتارهایی است که در طول تاریخ از یکدیگر و دیگران نمی کنند، مائو به عنوان ریشه کردن کنفسیوس و... دست به "انقلاب" فرهنگی نمی زند و میلیونها نفر از بین نمی روند، هندوها مسلمانان را زنده زنده در قطار نمی سوزانند و جشن می گیرند، شیعه و سنی چه کشتارهایی که از یکدیگر در طول تاریخ نمی کنند، مارکسیستهای پلپوت در کامبوج بیش از دو میلون نفر را از بین نمی برند، راهب های بودایی در برمه کشتن و تجاوز جنسی به مسلمانان را اموری ثواب به حساب نمی آورند و...و.

ما نیاز به نقد عقول رشد یافته و رها از کینه و نفرت داریم.  فرهنگ آزادی اینگونه است که هر چه بیشتر در جامعه ساری و جاری می شود.  در حالیکه تنها اثر سیاسی اسلام نفرتان آب در آسیاب استبدادی ریختن است که با ایجاد ترس در جامعه که اگر ما برویم اینها می آیند، بر عمر خود می افزاید.  

حتی اگر فقط از منظر سیاسی به آن بنگریم، حداقل شعور سیاسی بما می گوید که با این روش برخورد به یاری استبدادی تبهکار نشتابیم و از خود حداقل شعور و رشد را نشان دهیم.

دین/باور نفرتی راه به آزادی نمی برد



در بهترین حالت، اسلام نفرتان فکر می کنند که اگر آقایان خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و...و نه مسلمان که مسیحی یا یهودی یا بودیست و یا هندو و یا بی دین و یا ضد دین بودند این جنایتها و سرکوبها و فسادها را مرتکب نمی شدند و انگار که معادلهای اینها در این ادیان و باورها وجود نداشته و ندارند.  اینها هنوز متوجه نشده اند که خشونت، نتیجه اینهمانی جستن با قدرت است و میوه ممنوعه قدرزت را خوردن و خود را اسیر قدرت و پویایی آن کردن.  

چنین پروسه ها در انحصار هیچ دین و باروی نیست و در هر دین و باوری می تواند اتفاق بیافتد. به همین علت است که برای مثال، می بینیم که روبسپیر به نام دفاع از آزادی، دیکتاتوری آزادی بر قرار می کند و از کشته پشته می سازد.  استالین به نام دفاع از طبقه کارگر و رها کردن آنها از تریاک! دین، دست به کشتارهای عظیم می زند. 
مسیحیان چه کشتارهایی است که در طول تاریخ از یکدیگر و دیگران نمی کنند، مائو به عنوان ریشه کردن کنفسیوس و... دست به "انقلاب" فرهنگی نمی زند و میلیونها نفر از بین نمی روند، هندوها مسلمانان را زنده زنده در قطار نمی سوزانند و جشن می گیرند، شیعه و سنی چه کشتارهایی که از یکدیگر در طول تاریخ نمی کنند، مارکسیستهای پلپوت در کامبوج بیش از دو میلون نفر را از بین نمی برند، راهب های بودایی در برمه کشتن و تجاوز جنسی به مسلمانان را اموری ثواب به حساب نمی آورند و...و.

ما نیاز به نقد عقول رشد یافته و رها از کینه و نفرت داریم.  فرهنگ آزادی اینگونه است که هر چه بیشتر در جامعه ساری و جاری می شود.  در حالیکه تنها اثر سیاسی اسلام نفرتان آب در آسیاب استبدادی ریختن است که با ایجاد ترس در جامعه که اگر ما برویم اینها می آیند، بر عمر خود می افزاید.  

حتی اگر فقط از منظر سیاسی به آن بنگریم، حداقل شعور سیاسی بما می گوید که با این روش برخورد به یاری استبدادی تبهکار نشتابیم و از خود حداقل شعور و رشد را نشان دهیم.