۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۱, شنبه

رقص و عزای موشها




پیش شرط روانشناسی وابسته داشتن، دارای شخصیتی و ذهنیتی و خواستهایی حقیر و حقیرانه بودن است.  این مشخصات مخرج مشترک تمامی کسانی است که دخیل به ضریح کاخ سفید بسته ند و احساس شادی و عزاداری اشان تابع متغیر سیاستهای کاخ سفید است.  آخرین نمونه آن را در زمان فرستادن ناو هواپیما بر و هواپیماهای بی 52 دیدیدم که چگونه از ذوق و شادی با دمشان گردو می شکستند و به یکدیگر وعده می دادند که اینار کار رژیم دیگر تمام شد و چمدانها را ببندیم تا وقتی بمباران تهران و ایران به پایان رسید به آنجا بر گردیم.

بعد وقتی ترامپ گفت که منظور از تمامی این کارها مجبور کردن استبداد حاکم بر وطن به مذاکره کردن است و شماره تلفن خودش را به سفارت سویس داده است تا به آقایان خامنه ای و روحانی برساند، یکباره به عزا نشستند.

چنین انسانهایی از خود هستی ندارند چرا که ذهنیت و شخصیت بس حقیری که در آنها ساری و جاریست، تواناییهایی ذاتی هر انسانی را در زیر لایه هایی ضخیم از حقارت و ذلت دفن کرده است.

چنین انسانهایی از بزرگی و کرامت داشتن گریزانند و کسانی را که آنها را به بزرگی و  غرور انسانی و عرق ملی داشتن می خوانند را سخت دشمن می دارند، چرا که به بوی لجن و عفونت نوکری و وابستگی سخت خو گرفته اند و عطر دل انگیز آزادی و استقلال حالشان را بد می کند.

اینکه  انسان به عنوان نقطه ای بین دو بی نهایت لجن و فرشته، یا برده و آزاد، یا نوکر و رها توصیف شده است، را در اینجا بوضوح می شود دید.  در عین حال، انسان در ذات انسان بودن خود، توانایی تغییر و غالب شدن بر جبر را دارد.  اینگونه است که حتی این مظاهر حقارت و ذلت نیز می توانند آن توانایی را داشته باشند که دست از نوکری و دست و پا بوسی قدرت بر داشته و به خود به عنوان انسان حقوند و دارای حقوق نگاه کنند و اینگونه بزرگی را که ذاتی هر انسانی را در یابند.  

باور کنید که هیچ چیز از دست نخواهید داد و همه چیز را بدست خواهید آورد.