۱۳۹۸ مهر ۲۹, دوشنبه

اتحادیه خاور- میانه- آسیا








فرقه گرایی، در فرم مذهبی و قومیتی و ملیتی، مرزهای خون آلود و انباشته از خشم و تنفر در منطقه ایجاد خواهد کرد (که تا حدی کرده است.) پس راه حل چیست؟
نیاز به استراتژی ای می باشد که نیاز به داشتن اهداف کوتاه و میان و بلند مدت دارد. استراتژی با این مشخصات:
- مردمسالاری را در منطقه نه فقط در بعد سیاسی که مهمتر، در بعد فرهنگی رواج دادن و فرهنگ آزادی و استقلال را جایگزین "فرهنگ" قدرت و قدرت زدگی کردن.
- این تحول نیاز دارد که حرکتی از پایین به بالا باشد و اینگونه باید با سازمان ها و گروه های نخبه گرا که اندیشه و روانشناسی ولایت فقیهی دارند، وداع گفت. به اندازه کافی دمار از روزگار جوامع خود در آورده اند. به بیان دیگر، فرهنگ آزادی و استقلال نیاز دارد که سازماندهی را بگونه افقی و نه عمودی پیش ببرد.
- در چنین جریانی است که لازم است اندیشه ایجاد مدل پیشرفته تری از اتحادیه اروپا را به عنوان سازماندهی نیروهای محرکه جامعه و اینگونه، برداشتن مرزها پیشنهاد و به بحث و گفتگو گذاشته شود.
- برای واقعی تر کردن چنین طرحی نیاز است که روانشناسی ترس، دشمنی، نفرت، خود محوری (در شکل فردی و دینی و قومی و ناسیونالیستی و طبقاتی) و دگر باشی، جای خود را به دوستی و اعتماد و همکاری که محور آن را سه حق (حق اختلاف، حق اشتراک، حق دوستی.) بدهد.
در زمان حاضر نیاز به چنین سازماندهی منطقه ای بسیار مهمتر از گذشته است. از جمله به این دلایل:
1. دموکراسی در غرب دچار دو بیماری شده است و از دو طرف تهدید می شود. یکی از طرف سرمایه سالاری و به بیان دیگر دیکتاتوری سرمایه که خود را بصورت سرمایه داری وحشی نئو لیبرالیسم که حتی زندگی بروی کره زمین را با خطری جدی روبرو کرده است.
طرف دیگر این بیماری که بیشتر ناشی از بیماری اول است ولی از طریق دادن آدرس غلط، رشد جریانهای پوپولیستی راست افراطی نژاد پرست، ضد خارجی و ضد حقوق بشر می باشند که رشد تصاعدی کرده اند.
2. دو ابر قدرت جدید که یکی ظهور کرده است، چین و دیگری در حال ظهور، هند: اولی که از آغاز با دموکراسی سر و کاری نداشت و ایدئولوژی قدرت محور با ماهیت توتالیتر (در دوران انقلاب فرهنگی مائو.) که بعدها به اقتدار گرا تحول پیدا کرد ساختار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن را سازماندهی می کرد.
هندوستان که استقلال خود را با مردمسالاری و گاندی شروع کرد، حال مودی و ایدئولوژی هندو- فاشیسم، جای آن را گرفته است و روز بروز فضاهای دموکراتیک در هند تنگ و تنگ تر می شود.
در چنین وضعیتی برای مقابله با این غولهای اقتصادی و نظامی، خاورمیانه، آسیای مرکزی و بلاد قفقاز نیاز به تشکیل اتحادیه ای دارند که اندیشه راهنمای آن را پنج دسته از حقوق تشکیل می دهد: حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی (با تعریفی در بر گیرنده تر از ملی.)، حقوق طبیعت و حقوق جامعه به عنوان عضوی از جامعه جهانی.
در این رابطه ایران، به جهت موقعیت فرهنگی و تاریخی و موقعیت جغرافیایی خود می تواند نقشی کلیدی را بازی کند (چیزی شبیه نقشی که فرانسه و آلمان در ایجاد اتحایده اروپا بازی کردند). ولی و البته پیش شرط آن، جایگزین کردن استبداد تبهکار حاکم با جمهوری شهروندان ایران می باشد که از طریق جنبشی خود جوش و همگانی و خشونت زدا ممکن می شود و البته هیچ یکی از اینها رخ نخواهد داد مگر اینکه ایرانیان نسبت به سرنوشت خود و وطن خود مسئولیت پذیری کنند.

در این باره بعد خواهم نوشت و فعلا سر خطهای آن را در اینجا آوردم.


۱۳۹۸ مهر ۲۶, جمعه

خمینیسم، دزد ناموس و پرستو ساز





جد مادریم از بیک های کنگاور بود.  یکی از داستانها که سینه به سینه به مادرم رسید این بود که شبی دزدی وارد اتاقی که با همسرش خوابیده بود می شود.  جدم، اول خود را به خواب می زند و می بیند که لحاف از روی همسرش بیرون افتاده و پایش عریان بیرون است.  دزد به آرامی لحاف را روی پای همسر می کشد و بعد شروع می کند به دزدی کردن.  در اینجا جدم از رختخواب بیرون می پرد و دزد را به زمین می زند و دستگیر.  بعد  از او سوال می کند که چرا لحاف را روی پای همسرم کشیدی؟ دزد جواب می دهد که من دزد مال هستم و نه دزد ناموس.  در واکنش، دزد را می بخشد و سرمایه ای کوچک به او می دهد تا به شغلی مشغول شود.

یا اینکه، برادر کوچکم، مهرداد، که در شانزده سالگی در بعد از انقلاب و به هیچ جرمی جز سفر به سنندج، نزدیک یکسال به گروگان کومله در آمده بود و در این مدت بسیاری از دوستانش شکنجه و اعدام شدند، بعد از آزادی، در میدان انقلاب یکی از پیشمرگه های کومله را که نگهبانشان بود را دید، ولی از آنجا که کمی قبل از آن بنی صدر وجود شکنجه و اعدام در زندانها را افشا کرده بود، حاضر نشد که او را دستگیر تا مبادا، شکنجه و اعدام شود.

خمینی و خمینیست ها، دزدان ناموس این وطن هستند و با خیانتی که خمینی به اعتماد و عشق مردم کرد، ضربه ای به بعد معنوی و اخلاقی جامعه وارد کرد که شاید در تاریخ وطن بی سابقه باشد.  مرجع تقلیدی، که، مظهر خشونت بود و به راحتی آب خوردن عهد می شکست و دروغ می گفت و خدعه می کرد و خیلی علنی می گفت که هیچ تعهدی به سخنی که می گوید ندارد و امروز چیزی را می گوید و فردا چیز دیگری.

خیانت به امید و خیانت به اعتماد مردمی که او را چنان مظهر معنویت می دیدند که بعضی حتی چهره او را در ماه دیدند و بروی میادین مین دویدند، خنجری بر بعد معنوی جامعه بود که هنوز از آن خون می چکد.  در چنین وضعیتی است که رژیمی که چهره پلید خیانت، جنایت و فساد خود را در پشت دین پنهان کرده است، پرستو ساز می شود و پرستوها را به ماموریت برای به دام انداختن می فرستد.  

در نتیجه بحران اخلاقی که در جامعه ایجاد کرده است و از جمله نتایج آن اینکه، شدت عدم اعتماد مردم به یکدیگر در جامعه دچار وخامتی بیسابقه شده است.  اینگونه است که در داخل کشور، کلاه بر سر یکدیگر گذاشتن را به حساب زرنگی می گذارند و رکورد دار چکهای برگشته شده ایم و بسیاری از مبارزان سیاسی، چرتکه می اندازند و اینکه <هزینه دادم> می کنند و در خارج، در نهایت بی شرمی، فوجی از تحصیلکردگان، دخیل بر ضریح کاخ سفید می بندند و جیره خوار آن می شوند، نامه فدایت شوم به ترامپ می نویسند و راحت دروغ می گویند و تحریف می کنند و سانسور.  البته در چنین وضعیتی فوجی دیگر حاضر می شوند که نقش پرستو را بازی کنند و هیچ متوجه نشوند که چنین نقشی را بازی کردن، نقض تمامی ارزشهایی است که  در طول هزاران سال، آدم را انسان کرده است و انسانیت و انسان بودن را جزء سرشت اخلاقی او.

خلاصه اینکه، جامعه دچار بحران سخت اخلاقی است و برای خارج شدن از این بحران، نیاز به این است که انسانها، خود و دیگران را حقوند ببینند و دارای کرامت و حقوق انسان که ذاتی اوست و اینگونه نقض حق دیگری را نقض حق خود بدانند.  به بیان دیگر، برای خلاص شدن از استبداد تبهکار حاکم، بیش از هر چیز نیاز به انقلابی در اخلاق و معنویت داریم.

توضیح عکس: عکس پدر بزرگ مادری ام می باشد.