۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

ژنو_رژیم_کابیته امنیتی



بنظر می رسد که مذاکرات ژنو با موفقیت پیش می رود. بیش از هر چیزی نیاز است تا خطر حمله نظامی و نیز تحریمهای بر طرف گردد تا وجدان همگانی جامعه ملی در فضایی خالی از وحشت و نگرانی، به کار اصلی خود که نقد قدرت حاکم است بپردازد و از جمله از اقای خامنه ای سوال کند که این چه بلایی بود که بر سر وطن اوردید و در آخر کار هم جام زهر را سر کشیدید؟ تخمین اتحادیه اروپا این است که در رابطه با مسئله اتم حدود 700 میلیارد دلار بوطن ضرر وارد شده است. محاسبه بنی صدر نشان می دهد که ضرر واقعی نه 700 میلیارد که بیش از 3200 میلیارد دلار بوده( از جمله رقمهایی را که وارد این محاسبه کرده است، دزدی صدها میلیارد دلار از گاز و نفت کشور از میادین مشترک در خلیج فارس بوسیله مستبدان فاسد ناحیه می باشد و رژیمی که ادعایش همه جار را پر کرده، جرئت حتی اعتراض را نیز ندارد. بی علت نیست که بنی صدر در مقاله اخیرش در آمریکا نوشت که رژیم نه قدرت منطقه ای که ضعف منطقه ای می باشد و به همه کشورها باج می دهند و همه ان را می دوشند و همه برای اینکه مافیای حاکم حاضر نیست حقوق ملی ایرانیان را برسمیت بشناسد.)

در این میان، بازندگان واقعی به غیر از مافیای نظامی-مالی، اقای رضا پهلوی و فرقه اقای رجوی و اصلاح طلبان سابق و حال دخیل بر ضریح کاخ سفید بسته، مانند اقای سازگارا و همکارانش می باشند که آینده سیاسی خود را تنها از طریق حمله نظامی برای خود تصور می کردند. یادمان باشد که اقای سازگارا بهوای چلبی شدن ایران بود که از ایران خارج شدند و ساخت و پاختها را با دستگاه بوش کرده بودند و برای همین بود که در جشن مفصلی که در هتل هیلتون کنزینگتون، پولدارهای زمان شاه که در ارزوی تبدیل به رانتخوارهای جدید بودند، از ایشان به نام "رئیس جمهور" اینده نام می بردند و حتی قانون اساسی خود را هم نوشته بودند!

البته هشدارها در رابطه با کابینه امنیتی اقای روحانی و خطر تکرار سرکوب و ترورهای زمان رفسنجانی قبلا داده شده است، چرا که همیشه سازش با خارج همراه با سرکوب در داخل همراه بوده است. از این جهت باید هشیاری و حساسیت را چندین برابر کرد و فریب زبان فریب را نخورده و قضاوت را تنها از طریق مشاهده اعمال انجام داد.

آخر اینکه یکی از هموطنان چند روز پیش در رابطه با تحریم فعال انتخابات از طرف جریان استقلال و ازادی نوشته بود:
" همین استدلال نمی‌شه گفت "و ایضاً اونایی که انتخابات رو تحریم کردن.."، چون معلوم نبود اگه سعید جلیلی رئیس جمهور میشد، اینا کی‌ پای میز مذاکره می‌‌نشستن. نه اینکه همیشه خدا باید رای داد، ولی‌ حد اقل این دفعه آدم احساس میکرد رای ش شاید یه چیزی رو عوض کنه."

پاسخ دادم:"چند نکته:
- همانطور که در کوشش دولت برای بالا نگاه داشتن قیمت دلار برای ایجاد پول و دادن یارانه ها و با وجود این در عدم توانایی انها در پرداخت یارانه ها می بینیم، کفگیر مافیای حاکم به ته دیگ خورده بود ( خود اقای روحانی در مجلس سخن از تنها راه حل باقیمانده گفت....یا آخرین راه حل) و آقای خامنه ای چاره ای جز نوشیدن زهر نداشت. تحریم عمومی سبب می شد که ایشان در تنهایی این جام زهر را سر بکشند و با ان نفس های آخر رژیم کشیده شود. ولی شکستن تحریم بوسیله هموطنانی که هنوز برایشان قدرت اصل است و از ازادی و مردم می ترسند، و از راه ترساندن مردم وارد عمل شدند، سبب شد که این امکان برای آقای خامنه ای پیش بیاید که جام زهر را بدست اقای روحانی و با سلام و صلوات درصدی از مردم سر بکشد تا کمی زمان برای خود بخرد. وحشت اقای خامنه ای از تحریم چنان بود که برای اولین بار مخالفان رژیم خود را نه تنها برسمیت شناخت و بلکه دست بدامان آنها شد که بروند و رای دهند( از اولین نتایج تحریم.). منظور اینکه اقای خامنه ای به هر حال این جام زهر را می خورد ولی اینگونه خوردن را می تواند تا حدی به پای مردم بنویسد.
- دیگر اینکه خبر است که اقای خامنه ای به همین اقای روحانی رای داده بود. اول نظرش بطرف اقای جلیلی بوده ولی وقتی آمریکاییها نشان دادند که روحانی را می پسندند ( این قبل از این بود که بی بی سی و صدای آمریکا تبدیل شوند به رسانه اقای روحانی.) رایش عوض شده است. سخنرانی اش و سخن از انعطاف قهرمانانه هم نشان از این دارد و هم اینکه در کل اعلام سیاستی بود که بهر حال پیش می گرفت. در هر حال رئیس جمهور مستاجر است و صاحبحانه ایشان.
- علتی که ارا در پشت درهای بسته خوانده شد و هیچ ناظر و خبرنگاری را راه نمی داده اند( که در هر رژیمی با حداقل دموکراسی سبب باطل شمردن انتخابات می شد.) و از اغاز خوانش ارا، ارا اقای روحانی را کمی بالاتر از 50 درصد نگاه داشتند این بود که در مهندسی خواندن ارا گونه ای عمل کنند که اگر بر فرض اقای روحانی پایش را کج گذاشت ( که احمدی نژاد نمونه اش بود.) راحت بتوانند زیر پایش را خالی کنند.
- اقای ولایتی کوشش کرد موش دوانی کرده و ...و
-....صحبت زیاد است و شب هم دیر وقت.
شبت خوش

۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

پاسخ فرهنگ قاسمی به بی بی سی و مقدمه کوتاه من

چندی پیش مصاحبه گر بی بی سی فارسی، آقای سلطان پور، در گفتگو با وزیر ارشاد سابق، ایران را کشوری مصنوعی خواند.  در اینجا مسئله فقط مسئله عدم آگاهی و البته بی وطنی( کسی که وطن خود را دارای ماهیتی مصنوعی بداند نمی تواند دارای عرق ملی باشد، چرا که به تبع عرق وطنی هم مقوله ای مصنوعی و در نتیجه بی معنی می شود. اگر هم با مقوله وطن از طریق ادبیات اروپا محوری حاکم بر دانشگاه ها برخورد کنیم، آنگاه این مقوله را داری عمری دویست ساله و یا کمی بیشتر می دانیم، که البته آنهم تبدیل می شود به مقوله ای مصنوعی که پاسخی به تغییرات موازنه قدرت بین کلیسا و حکام محلی و منطقه ای می بود و نیز از پس امد های فکری و سیاسی انقلاب فرانسه.) ایشان نیست.  متاسفانه از اینگونه افراد کم نداریم.  همیشه گفته ام که یکی از بدترین افات ضد فرهنگ استبداد، ایجاد انسانهایی می باشد که آغشته از حقارت و غافل از حقوق انسانی و حقوق ملی خود و دیگران می باشند.

مسئله اصلی این است که مسئولان بی بی سی فارسی که در راستای تبعیت از سیاست دولت انگلیس تبدیل شده اند به رسانه اصلاح طلبان دولتی، در اینمورد سکوت کامل کرده اند.  علت این سکوت جز این نمی تواند باشد که آنها نیز دارای چنین نظری می باشند.  البته این حق انهاست که دارای چنین نظری( که در هر نوع آزمایش تاریخی و علمی رنگ می بازد.) باشند ولی حق ندارند که بمانند صدا و سیمای مافیای حاکم عمل کنند و دست به انحصار اطلاعاتی و تولیدات ضد اطلاعاتی بزنند.  اگر بی بی سی انگلیسی چنین رفتاری را پیشه کرده بود، عکس العمل جامعه مدنی انگلیس، مدیران رسانه را کن فیکون کرده بود، ولی این اقایان و خانمها، که روش اطلاعات رسانی رژیم استبدادی را که به ارث برده اند براحتی اینکار را انجام داده و به علت سانسورهای شدید اینترنتی در داخل و عدم واکنش سراسری ایرانیان در خارج، بدون نگرانی بکار خود مشغولند.

پیشنهاد من این است که در کنار نوشتن اعتراضات به این رسانه، اعتراضات سراسری و به زبان انگلیسی برای مدیران بی بی سی انگلیسی که مدیران اصلی هستند فرستاده شود.  آنها مجبور خواهند شد که عکس العمل نشان دهند.

در این فاصله پیشنهاد می کنم که  پاسخ متین و مستدل اقای فرهنگ قاسمی را مطالعه کنید:
http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=12130%3A2013-10-14-12-22-03&catid=58%3A1389-02-24-20-05-16&Itemid=75


پاسخی به
بی بی سی"
اخیرا    یکی   از سخنگویان " بی بی سی " مطالبی در  ارتباط  با ملیت ایرانی بیان کرده است که سرا پا عاری از واقعیت فرهنگی و تاریخی است. این بیانات اعتراض ایرانیان را بر انگیخت و از سوی مردم مورد انتقادهای شدید قرار گرفت. عقل و منطق ایجاب می کند در برابر این تغابن تاریخ بی‌آنکه رگ های گردنمان بیرون بزند، بی‌ آنکه  آهنگ صدایمان بلند  شود، بی‌آنکه مشت‌ هایمان  را گره کنیم، فریاد بزنیم و شعار بدهیم باید در کمال تواضع و افتادگی این واقعیت را در برابر چشم خود داشته باشیم که سرزمین ایران با تمام اقوام و ملت‌ها یش فرهنگ و تمدن بزرگی را در خاورمیانه نمایندگی می‌کند. فرهنگ و تمدنی که از امکانات بالقوه مهمی برخوردار می‌باشد که می‌تواند در شرایطی تظاهر مادی پیدا کند.
در نوشته حاضر  که پاسخی مستند به سخنان آن آقا است کوشش می‌شود بطور خلاصه این مقوله ها را مورد بررسی قرار دهیم و نتیجه گیری را به مردم بیغرض واگذاریم. (۱)
تمدن و فرهنگ
هرآینه که سخن از ملیت به میان می‌آید لاجرم دو عامل اساسی دیگر پیش روی قرار می‌گیرند؛ یکی تمدن و دیگری فرهنگ. انسان هویت خود را از چه می‌گیرد؟ از باورهای زمینیش؟ مردمش؟ از سرزمینی که در آن زندگی می‌کند؟ از رابطه ژنتیکش؟ از باورهای آسمانیش؟ از وابستگی خانوادگی و قومی اش؟ در طول تاریخ قوم بزرگ ایرانی مانند بسیاری از اقوام دیگر، هویت خود را با سرزمینش گره زده است. در دنیای پست مدرن این محک هویتی تغییر پیداکرده و غایت خود را در انسانیت جستجو می‌کند. در جهان امروزی، در حقیقت چیزی که هویت انسان را محک می‌زند انسان بودن اوست، اما در واقعیت امروزی جهان همین محک برای مؤثر عمل کردن و تبیین هویت خود نیاز به جایگاهی نیز ‌دارد. پس ارزش مادی (سرزمین) را بعنوان عامل تکمیل کننده در کنار ارزش انسانی (آزادی به مفهوم کمال پذیری)[۲] قرار می‌دهد. این چنین است می‌بینیم که سرزمین، میهن، وابستگی ملی، ملیت و قومیت و بالاخره تاریخ، فرهنگ و تمدن ارزش‌های مادی و معنوی خود را کماکان حفظ و خود را در انسانیت تکمیل و ماندگار می‌سازند.
بسیاری از اندیشمندان دوران مدرنیته معتقدند که تمدن قبل از هر چیز مجموعه‌ای از رفتارهای هویت یافته‌ اخلاقی فردی یا اجتماعی [۳]"moeurs" است که در مقابل وحشی گری و بربریت قرار می‌گیرد. عوامل تشکیل‌ دهنده تمدن یک جامعه در اثر رشد فرهنگی از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا کرده و پیشرفت شرایط زندگی، ‌دانستنی ها و عادات و رفتار آن را تعین می‌کند. واژه تمدن زمانی به شکل جمع و گاهی به شکل مفرد مورد استفاده قرار می‌گیرد ؛ هرگاه واژه تمدن به صورت مفرد به کار گرفته شود مفهوم پیشرفت و گام نهادن به سوی آرمان‌های جهانشمول و رشد کلان را از طریق دانش ها و علوم و تکنولوژی می‌رساند. در سال‌های اخیر برخی از جامعه‌شناسان و متخصصین علوم اجتماعی و اتنولوژیک مانند کلود لووی_استروس[۴] به جای واژه تمدن به مفهوم مفرد آن، از تمدن‌ها به مثابه مجموعه‌های همگرا و پایدار در قانونمندی، در دانش و در اخلاق فردی و اجتماعی فارغ از هرگونه برتری طلبیِ برخاسته از تمدن یا به بهانه آن، سخن می‌گویند. این طرز نگاه ناشی از تاملی است تکاملی، تعادل در ناهمگرائی ها برای دستیابی به همگرائی تمدن را برآیند تمدن‌ها می‌بیند و آن را در دو بعد بومی و جهانی مورد توجه قرار می‌دهد، نگاهی واقع بینانه و فرای ملاحظاتی تنگ نظرانه، رنگین کمانی است متساهل که از تضادها زایش پیدا می کند، نه تیزی عمودی دارد و نه افقی.
تنها به یاری فرهنگ یک سرزمین است که قادر خواهیم بود دریافتی روشن از چگونگی شکل گرفتن و سیر و حرکت حیات آن جامعه به دست آوریم. با بررسی فرهنگ مردم یک سرزمین است که به چگونگی آفرینش و سیر اندیشه و جهان بینی و ابداعات و نیروی جنبش و تحرک فکری و مادی جامعه به عبارت دیگر تمدن آن پی می بریم.
حال ببینیم فرهنگ چیست، کارکردهای آن کدامند و اساس آن بر چه چیزهایی استوار است ؟
در اینجا به مفهوم اتیمولوژی کلمة فرهنگ نمی‌پردازیم،اما سعی می کنیم مفهوم و محتوی آنرا بیان کنیم.از جمعبندی اقوال و پژوهشها می شود نتیجه گرفت که فرهنگ مجموعه‌ای از شناخت ها، دانستنی‌های، تربیت و آموزش، سنن و عادات یک گروه انسانی است که به شکل اجتماعی از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می‌کند - که به هیچوجه جنبه ارثی و نژادی ندارد- فرهنگ دربرگیرنده بخش بزرگی از رفتار فردی انسان و ویژگی‌های زندگی اجتماعی یک گروه انسانی مانند: فنون و هنرها، رفتار و اخلاق، شیوه زندگی و نحوه ارزش گذاری، اعتقادات و مناسک مذهبی، سازماندهی خانواده محله و شهر را شامل می‌شود. مجموعه این ویژگی‌ها، فرهنگی را از فرهنگ دیگر مجزا می‌سازد به‌طوری‌که می‌توان گفت فرهنگ ایرانی، فرهنگ چینی، فرهنگ شرقی، فرهنگ غربی. تعریفی که کارشناسان یونسکو از فرهنگ ارائه می‌دهند قابل توجه است. بنا بر قول آنان :"فرهنگ به مفهوم وسیع و کلی آن، مجموعه ای از مشخصه‌های روحانی، مادی، روشنفکرانه و احساسی است که یک جامعه را از جامعه دیگر متفاوت می‌سازد که دربرگیرنده هنر، ادبیات، شیوه‌های زندگی، حقوق ابتدائی انسانی، نحوه ارزش گذاری، سنن و اعتقادات می‌باشد."
تظاهرات فرهنگی را از سه جنبه هنری، زبانی و تکنیکی می‌توان مورد بررسی قرار داد. این سه جنبه در دو حوزه فردی و اجتماعی عمل می‌کنند:
در حوزه فردی فرهنگ عبارتست از مجموعه آموخته‌ها و توانایی‌های یک فرد که جنبه سازندگی و پرورشی دارد. در حوزه اجتماعی فرهنگ واحد ارزش‌ گذاری هویت است که ساختارهای اجتماعی، دینی... رفتار اشتراکی مانند تظاهرات روشنفکرانه، هنری،... گروهی از مردم یک جامعه می‌باشد که ارزش‌های تاریخی یک مردم را در ظرف زمان هستی می بخشد
کاربرد فرهنگ در زندگی روزمره یک جامعه قابل مشاهده است، اما عمده‌ترین ویژگی آن رسالتی است قهرمانانه و نجاتبخش بهنگامی که در اثر حرکت های بی منطق، بافت ها و ساختارهای ضروری برای پیشرفت اجتماعی در هم می پیچیند و روندها و راهکارها اجتماعی سیاسی اقتصادی و حتی علمی کارائی خود را از کف می دهند یا در هم شکسته می شوند و دیگر ارزش معنوی و اخلاقی و انسانی تولید نمی‌کنند، در چنین شرایطی فرهنگ تنها و آخرین عاملی می باشد که به جامعه امکان بازسازی را می دهد. چرا که فرهنگ در سراسر وجود افراد و گروه های انسانی در اثر شناخت و دانستن و عادات و سنن و اعتقادات به طور منسجم ریشه کرده است. انسجام فرهنگی سرمایه انباشته شده ای است که می‌تواند در شرایط بحرانی از نابودی یک تمدن جلوگیری بعمل آورد و باعث جهش های بزرگ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی در جامعه گردد. جامعه‌ای که از انسجام فرهنگی برخوردار باشد می تواند در مقابل حملات ضد فرهنگی مقاومت کند، خطرات را خنثی نماید و از ارزش‌های فرهنگی خود دفاع کند و آن‌ها را از نابودی نجات بخشد. این مقاومت ‌های که حاصل انسجام فرهنگی هستند که می‌توانند تمدنی را رقم بزند و آن را ماندگار سازد.
تفاوت بین فرهنگ و تمدن
قبل از اینکه به تفاوت‌های فرهنگ و تمدن بپردازیم بیان یکی از وجوه مشترک اساسی این دو ضرورت دارد و آن اینست که فرهنگ نیز مانند تمدن شامل رفتار، عادات، دانش‌ها و احساساتی می‌باشد که از یک موجود، به صفت فردی و نه از طریق ژن و نژادی و در اثر ممارست در جامعه سر می زند.
اما در ارتباط با تفاوت‌های بین فرهنگ و تمدن باید گفت که غالباً به سختی می‌توان تفاوت بین فرهنگ و تمدن را به روشنی تعیین کرد.
● با وجود اینکه تمدن و فرهنگ هر دو خاصیت رشد یابنده دارند، اما تمدن در ریشه و پایه و فرهنگ در شاخه‌های اصلی رشد و گسترش پیدا می‌کند.
● تمدن سازماندهی زندگی شهروندان در مجموعه ای از پدیده‌های علمی، فنی و هنری (زیبائی شناسی) یک جامعه بزرگ یا چند جامعه است که یک وضعیت نسبتاً ثابت دارد. در حالی که فرهنگ حاصل شناخت‌های بدست آمده و توسعه دانستنی‌ها و رشد دماغی ادراکات انسان‌ها می‌باشد که حالتی روانه ای دارد.
● تغیر تمدن بسیار دشوار اما تغیر فرهنگ راحت‌ تر انجام پذیر است.
● یک تمدن می‌تواند از بین برود در حالی که اثرات فرهنگی آن بعنوان شواهد موجودیت تمدن‌های از بین رفته به جای می‌ماند.
زنده‌ یاد محسن هشترودی ریاضیدان فیلسوف و هنرشناس با ارزش ما روزی در کلاس درس می‌گفت تمدن قبرستان فرهنگ هاست. از او سؤال کردم چرا قبرستان؟ پاسخ داد در فرهنگ ما قبرستان مفهومی "پژوراتیو" دارد برای این که شما راضی شوید می‌گویم تمدن گنجینه فرهنگ هاست. من امروز آن بیان را یکی از ساده‌ترین و عمیق‌ترین بیان‌های فرهنگ و تمدن به شمار می‌آورم.
ذروه های فرهنگ ایرانی
بی‌آنکه رگ های گردنمان بیرون بزند، بی‌آنکه که آهنگ صدایمان بلند شود، بی‌آنکه مشت‌هایمان را گره کنیم، فریاد بزنیم و شعار بدهیم باید در کمال تواضع و افتادگی این واقعیت را در برابر چشم خود داشته باشیم که سرزمین ایران با تمام اقوام و ملت‌ها یش فرهنگ و تمدن بزرگی را در خاورمیانه نمایندگی می‌کند. فرهنگ و تمدنی که از امکانات بالقوه مهمی برخوردار می‌باشد که می‌تواند در شرایطی تظاهر مادی پیدا کند.
بیان این تمدن و فرهنگ اگر تنها از سوی ما ایرانیان بود شاید فقط ادعاهایی پیش نمی بود و جنبه خودستایی می‌داشت بلکه این قولیست که بسیاری از مورخین از هرودوت (نخستین مورخ جهان، که کتاب خود را با ایران آغاز میکند و با ایران پایان میدهد )  دیاکانف[۵]وابن‌خلدون[۶]و هانری کوربن[۷]و والتر هینتس [۸] رنالد نیکلسن[۹]بلوشر[۱۰]لمبتون[۱۱]پیر برییان ... حتی کسی مانند برنارد لوئیس برآنند. تمدنی که در طول تاریخ علیرغم مخاطرات و پیچ و خم ها توانسته است پابرجا بماند[۱۲].
در جهان امروز کمتر سرزمین کهنسالی را می‌توان پیدا کرد که از دو هزار و پانصد سال تاریخ و تمدن پیش از هزار و سیصد سال در اوج قدرت نظامی، اداری، فرهنگی، اقتصادی، هنری و ادبی زیسته و تداوم خود را حفظ کرده باشد. تهیه این مطلب امکان داد به دو سرزمین عراق و ترکیه نگاه کنم که هر دو این تداوم را نداشتند و چند بار در عمر خود دست به دست گشته اند از سومر و آشور و کاسی و لیدیّه تا دوران جدید. امّا ایران توانسته است دو هزار و پانصد سال علیرغم پستی و بلندی هایش تحت همین نام و "هویّت ایرانی"[۱۳] بر سر پا بماند.
شایسته است این مبحث را با نظریات محمد علی اسلامی ندوشن که در زمینه فرهنگ ایرانی زحمت فراوان کشیده است شروع کنیم او می‌گوید: "مهم ترین عاملی که ماهیّت ایرانی را رقم زده است، جغرافیای اوست: حایل میان شرق و غرب، محاط در میان چند تمدّن دیرینه سال، یعنی چین و هند و مصر و میان رودان؛ مجموع اینها ایران را از همان آغاز یک کشور خاصّ کرده است ...این موقعیّت از جهتی، هم تمدّن آفرین بوده است و هم دردسرآفرین. ایران از آغاز تکوین خود، دو خصوصیّت به هم زد: یکی آنکه دفاع گر شد. از آنجا که در معرض هجوم قرار داشت، می بایست همواره آمادۀ دفاع جدّی باشد. دوم آنکه به علّت موقعیّت جغرافیائی خود تمدّنش تلفیقی گشت، یعنی در معرض داد و ستد فرهنگی قرار گرفت. این دو خصوصیّت، هویّت آغازین او را شکل داده، و کم و بیش بر همین روال جلو آمده است... برجسته ترین ویژگی شخصیّت ایران همان مداومت تاریخی و تمدّنی اوست، گرچه هر زمان به گونه ای دیگر جلوه کرده است." [۱۴] همان‌طور که در مقدمه این مبحث آمد سرزمین ایرن بیش از هزار و سیصد سال به عنوان یکی از قدرت‌های بزرگ جهان بر بخش بزرگی از خاورمیانه حاکمیت داشته و فرهنگ و تمدن خود رادر این مناطق گسترانیده است.  فرای دوره‌های کوچک،اوج تمدن ایرانی را در چهار دوره بزرگ می‌توان مورد بررسی قرار داد.
"پیر برییان" Pierre BRIANT استاد برجسته دانشگاه مارسی که تحقیقات علمی خود را با مطالعه دربارۀ یونان باستان شروع کرده و در این زمینه از آشنایی و شناخت کافی برخوردار است. اخیراً در کتابی تحت عنوان "تاریخ امپراتوری پرس از داریوش تا اسکندر" که در ماه می ۲۰۰۶ توسط انتشارات Fayard ( پاریس ) در ۱۲۴۷ صفحه به چاپ رسانید، معتقد است که اهمیت دولت هخامنشیان زیر سایه" یونان جاودان " در تاریخ جهان مورد بی‌مهری قرار گرفته است. او در این کتاب براساس اسناد و مدارک، قدرت نظامی و اداری، اهمیت قدرت مذهبی، تقسیم‌بندی کشوری، سیستم حکومتی، ساختار اقتصادی، سیاسی و مبانی فرهنگی، معماری، هنری، صنعتی و شیوه زندگی مردم، نحوه فرمانروایی و تقسیم قدرت و کنترل آن توسط قدرت مرکزی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد. در دیداری که نویسنده با او داشت از غنای معرفتش از فرهنگ و تمدن ایرانی آن دوره در شگفتی فرو رفت. او می گوید دولت هخامنشیان (۵۵۹ تا ۳۳۰ پیش از میلاد به مدت ۲۲۹ سال) که پایه‌های سیاسی آنرا کورش و داریوش و مبنای دینی آن رازرتشت گذاشتند... از دجله تا رود سند گسترده بود و از نظر وسعت، تمرکز قدرت و توانایی فرهنگی یکی از مهم‌ترین امپراتوری‌های جهان در عهد باستان بود"[۱۵] بر اساس اسناد و مدارک پادشاهان هخامنشی در سرزمین‌های تحت سلطه خود عدالت‌خواهی و احترام به حقوق انسانی و رفاه و آبادی مردم را در درجه اول اهمیت قرار می‌دادند. گفته می‌شود اولین بار داریوش اول پادشاه هخامنشی تصمیم گرفت که کانال سوئز را بکند آبراهۀ باریکی نیز به‌وجودآورد که که بعلت عدم توجه غیرقابل استفاده باقی ماند.
تکرار اوج قدرت قو م ایرانی و دوره‌هایی که این قدرت ها در فرمانروایی باقی ماندند در تاریخ جهان بی‌مانند است. یکی دیگر از دورهای قابل اهمیت و اعتلای قوم بزرگ ایرانی حکومت نیرومند اشکانیان است. "در سال ۲۲۷ قبل از میلاد مسیح تا ۲۲۴ بعد از میلاد مسیح به مدت بیش از ۴۵۰ سال باز ایران در دوره حکومت اشکانیان در برابر توسعه‌طلبی رومیان که هم از طرف ایرانیان و هم از جانب ژرمن‌ها با دشمنانی شکست‌ ناپذیر مواجه شده بودند به دفاع از خود برخاست."[۱۶] به فرمانروائی بزرگ در جهان دست یافت و پیشاپیش بشریت گام برداشت.
ذروه سوم اعتلای ایران، حکومت‌ نیرومند ساسانیان به شمار می‌آید. ویپرت بلوشر در سفرنامه خود می‌نویسند: "از ۲۲۴ تا ۶۴۳ میلادی به مدت ۴۱۹ سال، ... (ایران) در طول تاریخ خود به‌عنوان نیرومندتر ین کشور جهان قد برافراشت به نحوی که تنها بیزانس می‌توانست گاه و بیگاه با آن معارضه کند"[۱۷] به دنبال این توسعه و شکوفایی سیاسی جهشی فرهنگی نیز ظاهر شد که بخصوص در معماری و هنرهای دستی به خلق و آفرینش آثاری بی‌نظیر توفیق یافت. اگرچه دولت ساسانی پس از چهار صد سال دوام مقهور شد در نتیجه دین اصلی و بومی این سرزمین به اسلام جای پرداخت، اما در ادامه این بحث خواهیم دید که فرهنگ و زبان آن از بین نرفت. مجتبی مینوی که عمر خود را در تحقیق و تفحص درباره تاریخ و فرهنگ ایران صرف کرده است، در کتاب " تاریخ و فرهنگ " به نکته جالبی اشاره می‌کند. او می‌گوید: "هدف و وسیله بهبود احوال هر قوم مفرد همان تعلیم و تربیت می‌دانم و بس، و چاره اختلافات مابین اقوام و طریقه ایجاد محبت و حسن تفاهم در میان ملل نیز، به اتفاق عقلا، همان طریقه علم و معرفت است و بس."[۱۸] به شهادت تاریخ در فرهنگ ایرانی این محبت و انسانیت و حسن تفاهم نسبت به ملل دیگر وجود داشته است. بی‌شک این امر در تداوم فرهنگ و تمدن ما بی‌تأثیر نبوده است.
فرمانروایان ایرانی اگر توانستند سال‌های طولانی بر بیزانس، یونان،آسیای صغیر، مصر، یمن، حبشه، روم، ترکستان و هند حاکمیت داشته باشند و تمدن و فرهنگ ایرانی را رشد و صیانت ببخشند در اثر همین توجه به تعلیم و تربیت و آموزش در امور سپاهی گری، مالیه، داوری، ترویج فلاحتی، تجارت، اصلاحات اداری، تقسیمات کشوری، تأسیس مدارس از جمله مدرسه طب در گندی شاپور در قرن ششم میلادی، ترجمه کتب فلسفی یونان و کتاب "بیدپای هندی" ( کلیله ودمنه ) و رعایت اصول و مبانی مروت و انسانیت و رعایت احوالات ملت‌ها بوده است که آن را از قانون حَمّورَبی تااستوانه کورش کبیر، در تعلیمات زرتشت و مزدک و گوماتا ... می‌توان مشاهده کرد. آری همین زبان و خط و شعر و موسیقی و نقاشی و معماری و مجسمه‌سازی... حافظ هویت فرهنگی ما شدند و به قول نویسنده کتاب الفهرست در دوران انوشیروان قریب هفتاد جلد کتاب از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده است.[۱۹] و این در حالیست که سرزمین‌های دیگر در مقابل حملۀ اعراب هم شکست نظامی را پذیرفتند و هم مغلوب فرهنگی شدند، غالبا فرهنگ و زبان و خط و آثار هنری خود را از دست دادند. امااین وضعیت شامل ایران نگشت چرا که ایران کشوری است با امکانات بسیار، دارای جامعیّت فرهنگی کم نظیر و تمدنی انکارناپذیر.
قوم ایرانی از نیمه قرن هفتم در اثر هجوم اعراب به مدت بیش از ۷۰۰ سال در مقام چالش برای حفظ تمامیت و هویتش قرار گرفت. در این دوره دچار فراز و نشیب‌های زیادی شد، شبیخون های ترکان و از آنان سهمناکتر مغولان را تحمل کرد. مغولان با اینکه پایه‌های قدرت های ایران را به لرزه افکندند و توسعه و تکامل آنرا به تعویق انداختند اما حریف مقاومت و برتری فرهنگیش نشدند. ایرانیان به فاتحین اجازه ندادند تا هویتشان را در هم کوبیده و آنرا نابود سازند.
قومیت ایرانی در طول تاریخ همواره کوشید تا با توفق زیرکی و هوشیاری و با توسل به فرهنگ برتر خود طی نسل‌ها،اندک اندک باز راهی به روی خود بگشاید. ذروه چهارم اوج قدرت ایرانیان دوره صفویان است که ۲۳۴ سال به طول انجامید(۱۵۰۲ تا ۱۷۳۶) دوره‌ای به شدت تعیین‌کننده در تاریخ جهان جدید، دوره‌ای که قدرت‌های تازه ظهور می‌کنند و مقاصد اقتصادی و استعماری در سرلوحه فعالیت‌های آنان قرار می‌گیرد، دوره‌ای که براساس آن جهان امروز رقم می‌ خورد.
متأسفانه حاکمیت صفویه حاکمیت تبعیض و تعصب بود. عبدالحسین زرین کوب در کتاب چیزهای دیگر درباره صفوی چنین می‌نویسد: "این حکومت با تعقیب و آزار مخالفان با زنده باد و مرده باد درویشان تبرزین به دوش... چنان رعب و وحشتی در میان مخالفان برانگیخت که نظیر آن را تاریخ جدید شاید به جز در دوره روی کار آمدن رایش سوم سراغ نمی‌دهد"[۲۰]
"این درست است که سلسله صفویه توانست در ایران بعداز ۸۵۰ سال حکومت واحدی به‌وجودآورد و در یک دوره هرج‌ و مرج ایران را از دست‌اندازی عثمانی‌ها و ازبک ها نجات دهد. اما این سلسله برای نیل به هدف چنان تعصبی برانگیخت که فرجام نابسامان آن قابل پیش بینی بود. محیط تعصب آلودگی را بوجودآورد و مردم را به حکم تمایلات مسلکی، نقوطی بودن، اتهام الحاد، تسنن، مشرب حکمت، شاعر و موسیقی‌دان بودن، وسعت مشرب، حتی تعلیم کتاب شفا، متواری و گاه به قتل رساند."[۲۱]
در این دوره حدود و ثغور مملکت گسترش یافت از نظر خارجی امنیت و از لحاظ داخلی نظم و رفاه ایجاد شد. علم و هنر بار دیگر به اوجی رسید که تا آن زمان در مشرق زمین نظیری بر آن شناخته نمی‌شد.
کم تحرکی یا به شکلی، زوال مملکت مااز این ۳۰۰ سال گذشته رنج برد. این کمبود بی تردید در اثر دو چیز عمده بوده است یکی عدم توجه به تعلیم و تربیت و کم توجهی به "جمهور علم و معرفت" و در نتیجه به دور افتادن از پیشرفت‌های عظیم دوران روشنگری، نکته دوم اختلاف آفرینی توسط سیاست‌های استعماری فیمابین اقوامی که سرزمین بزرگ ایران را حفاظت و صیانت می‌کردند.
طرح نابودی هویت ایرانی
فرهنگ و تمدنی که در چشم بخش‌هایی از افراطیون و قدرتمدران بزرگ جهان باید درهم شکسته شود و نابود گردد. برنارد لوئیس، معمار و تئوریسین طرح تجزیه ایران و خاورمیانه نخستین بار در نشست بیلدلبرگ در سال ۱۹۷۹ پروژه «خاورمیانه بزرگ» که بعدا به عنوان « پروژه برنارد لوییس » مشهور شد مطرح کرد بر پایه این طرح، ایران باید به شش یا هفت تکه تقسیم شود؛ او اظهار می‌دارد: در دوهزار سال گذشته هیچ فاتح و کشور گشایی و یا نیروی مهاجم خارجی نتوانسته به زبان و فرهنگ ایرانی اثرات بنیادی بگذارد او در این کنفرانس چنین نتیجه می‌گیرد که تنها راه رویارویی با چنین فرهنگ والایی از بین بردن آن است و در این مورد می‌گوید باید ایران را به قطعات قومی گوناگون بشکنند و به کشورهای کوچک جدیدی تقسیم شوداین ایده در عراق اجرا شده و الان به جای یک عراق، در واقع سه عراق وجود دارد. به باور دیک چینی، معاون رییس جمهور پیشین آمریکا، در قرن جدید، دانشمندان، قانونگذاران، دیپلماتها و رسانه ها دنباله رو خردمندی لوییس خواهند بود."[۲۲]
او که یکی از مدعیان در هم شکستن فرهنگ و هویت ایرانی است در شهریور ۱۳۹۱ طی سخنرانی خود در دانشگاه تل آویو در مورد اثرات حمله اعراب به ایران چنین اظهار نظر می کند : "چیزی که من می خواهم در همان ابتدا نظر شما را بدان جلب کنم، تفاوت عمده و حقیقتا قابل توجه در آن چیزی است که در ایران اتفاق افتاد و آنچه در تمام کشورهای دیگر خاورمیانه و شمال آفریقا – که توسط اعراب اشغال شده و در قرن هفتم و هشتم به صورت بخشهایی از خلافت اسلامی درآمده بودند – رخ داد. این کشورهای دیگری که تمدن های باستانی داشتند، کشورهای عراق، سوریه، مصر و شمال آفریقا، در طی مدت کوتاهی، اسلامی و عربی شدند. مذاهب قدیمی شان به کل از میان رفت یا به اقلیتهای کوچکی محدود شد؛ زبانهای کهنشان تقریبا محو شد. برخی [از این زبانها] در کتب مقدس و ادعیه باقی ماندند، برخی هنوز در روستاهای دورافتاده مورد استفاده است. اما در بیشتر جاها و در میان بیشترمردم، زبانهای کهن فراموش شده است. هویتی که این زبانها ارائه می کردند جایگزین شده و تمدنهای کهن در عراق، سوریه و مصر به آنچه امروز جهان عرب می خوانیم تبدیل شده است". [۲۳] ..."ایران حقیقتا اسلامی شد اما عربی نشد؛ پارسیان پارسی ماندند و پس از وقفه ای خاموشی، ایران دوباره به عنوان عنصری جداگانه، متفاوت و مجزا در اسلام هویدا شد و نهایتا عنصر جدیدی را به خود اسلام هم افزود. [به لحاظ] فرهنگی، سیاسی و از همه مهمتر مذهبی، مشارکت ایرانیان در این تمدن تازه اسلامی بی اندازه مهم است. تاثیرات ایرانیان در تمام زمینه های فرهنگی حتی شامل شعر عربی هم می شود و مشارکت شاعران ایرانی که شعرهایشان را به تازی سرودند، مشارکت بسیار عمده ای است." [۲۴] او همین‌طور اضافه می‌کند "برخی این تفاوت را به علت فرهنگ برتر پارسیان می بینند. فرهنگ برتر، فرهنگ پست تر را تحلیل می برد" [۲۵]
نهضت مقاومت فرهنگی
دیدیم که دشمن داخلی یعنی جمهوری اسلامی توانست بخشی از این فرهنگ و تمدن را با ارزش دادن به تمدن اسلامی و عربی از بین ببرد دیر یا زود رژیم زمخت جمهوری اسلامی که در جهت عکس خواست‌های مردم ایران و جامعه مدرن و انسانیت و مروت و مردمی و عدالت اجتماعی و آزادی و استقلال عمل می‌کند از بین خواهد رفت آشتی بین ملت‌ و دولت یعنی ایجاد یک دولت- ملت می تواند یکی از عوامل مهم تضمین کننده دموکراسی در ایران بشود، متأسفانه به این امر مهم، امروز به اندازه کافی توجه نمی‌شود چنانکه این بی‌توجهی کماکان ادامه پیدا کند بدون شک ایران در آینده در ورطه مخاطرات عظیم قرار خواهد گرفت. در دنیای کنونی دو مسألۀ بنیادی در برابر هر کنشگر ایرانی فرای ملیت یا قومیتش که نسبت به هویت و فرهنگ خود احساس مسئولیت می‌کند قرار دارد یکی خود بودن یعنی هویت فرهنگی و تاریخ خود را شناختن و با چشم باز به آن نگاه کردن و تعصب و تبعیض را کنار گذارن، دوم حضور در زمان حاضر یعنی فرزند زمان بودن و یافتن راه‌حل برای مشکلات با ابتکار با کنشگری و نه با انفعال و واکنش.
واقعیت‌ این است که در میهن مازبان پارسی ( دری ) که یکی از زبان‌های بومی ایران محسوب می‌شود، طی تاریخ توانسته است برتری خود را نسبت به سایر زبان‌های بومی موجود در آن سرزمین نشان دهد و یک حالت امتیاز گونه برای خود کسب نماید. همین طور در طی تاریخ و سیاست‌های نابرابر و بی‌توجهی های حاکمیت ها و بسیاری عوامل دیگر سایر زبان‌های بومی نتوانسته اند به اندازه کافی رشد پیدا کنند، در نتیجه حقوق برابر آنان مورد تجاوز قرار گرفته است. اما از سوی دیگر نباید فراموش کرد که یک زبان، مانند بسیاری از پدیده‌ها، با زبان‌های دیگر در رقابت است پس ذاتا از امر برتری طلبی نمی‌تواند بری باشد و شرایط فرهنگی، سیاسی، تاریخی، هنری، ادبی،اجتماعی، نظامی و بالاخره قدرت و حاکمیت در این رقابت بی‌تأثیر نیستند.
اقلیت‌های زبانی و فرهنگی جامعه ما، بحق معترض اند که حقوق زبانی و فرهنگی آنان مورد تجاوز قرار گرفته است، این اصلیست غیرقابل انکار. اما اینکه گفته شود پیشرفت زبان پارسی در اثر تو سری ‌زدن به زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر ملی ایران انجام پذیرفته، جای بحث بسیار دارد. در نوشته حاضر به این ساده‌ترین برهان پرداخته شده است که هیچ فرهنگ و زبانی را به ‌زور نمی‌ توان برای دوره‌ای طولانی بر ملتی تحمیل و مستقر کرد. این امر در تاریخ بسیار مشاهده می‌شود: وقتی رومی‌ها در اثر جنگ یونان را تسخیر نظامی کردند بسیار کوشیدند تا زبان و فرهنگ آن را نیز به دست آورند اما مشاهده می‌کنیم یونانی‌ها به علت داشتن فرهنگ برتر به تسخیر فرهنگی و زبانی رومی‌ها در نیامدند، برعکس قدرت فاتح مجبور شد در برابر برتری فرهنگی سر خم ‌کند و زبان یونانی‌ها را فرا‌گیرد و تمدن آن را تحسین نماید. در مورد ایران چنین شباهتی بعد ار هجوم اعراب وجود دارد که در زیر بدان خواهیم پرداخت.
در طول تاریخ بر هر ملتی به دلایل علمی و ارتباطی و دیوانی و تاریخی و مصلحت ها و حکومتی زبانی غالب می‌شود تا بتواند حلقه اتصال زبان‌ها و لهجه‌های گوناگون اقوامی باشد که بنا به ضرورت‌های تاریخی و فرهنگی و جغرافیایی سرنوشت مشترکی را در سرزمینی مشترک انتخاب کرده اند. براستی نباید از دیده بدور انگاشت که زبان رسمی بر هر ملتی بنوعی توسط حاکمان و دیوانسالاران و علما و شاعران و دانشمندان و نویسندگان تحمیل می‌شود و رسمیت پیدا می‌کند. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، بنابر دلایل عدیده تاریخی و فرهنگی و هنری در همه جوامع بدون استثنا همواره یک زبان بومی به زبان‌های بومی دیگر غلبه می‌کند. کمااینکه یک زبان بین‌المللی علیرغم همه مقاومت های زبان‌های ملی دیگر، قادر می‌شودارجحیت خود را به کرسی بنشاند.
همان‌طورکه در بالا گفتیم عامل برتری یک زبان بر زبان‌های دیگر و رسمیت و مشروعیت پیدا کردن آن تنها قدرت حاکمیت سرزمین صاحب آن زبان نیست به عبارت دیگر زور و قدرت نظامی به تنهایی در این امر موفق نخواهند شد. کما اینکه سال‌های متمادی عرب‌ها و ترک‌ها بر ایران حکومت کردند، اما زبان ملی زبان عربی و ترکی نشد، قرآن و مذهب اسلام زبان عربی را تا اقصی نقاط دنیا نشر داد، اما در سرزمین ما زبان ملی عربی نشد. شاید پاسخ این باشد که مجموعه عواملی تاریخی و فرهنگی و ملی در طول زمان دست‌ به‌دست هم دادند تا بنابر ضرورت‌های عینی یک زبان بومی ایرانی را مشروعیت و رسمیت بدهند. این پدید مختص سرزمین ما نیست بلکه هر ملتی در فرآیند تحول فرهنگی خود به این اصل رسیده است.
فرهنگ و زبان یک مردم بهم پیوندی عمیق دارند چنانچه مشاهده میشود بعد از حمله اعراب به ایران زبان دری‌ توانست در مقابل زبان عربی مقاومت کند و این زبان توانست عنوان یک قوه محرکه فرهنگی
هستی و هویت ایرانی(ایرانیت ) را از نابودی نجات دهد. اگر این کار انجام نمی‌شد چه‌بسا سرزمین ما نیز مانند بسیاری از سرزمین‌هایی که پس از حمله اعراب نتوانستند از نظر فرهنگی مقاومت کنند زبان کهن خود را از دست می‌داد و امروز ما ناچار بودیم به زبان عربی گفت‌وگو کنیم. امااگر این کار امکان‌پذیر شد مهم‌ترین علتش فرهنگ کهن ایرانی بود فرهنگی که در وجود مشاهیر و اهل فن و دانشمندان و به‌طورکلی در گروه های انسانی با عادات و سنن و اعتقاداتشان به طور منسجم ریشه کرده بود. ملاحظه می‌شود که انسجام فرهنگ ایرانی همانند سرمایه ای انباشته در شرایط بحرانی بکار آمد تا تمدن قوم بزرگ ایرانی را از نابودی نجات دهد و به دنبال آن جهش های بزرگ اجتماعی، سیاسی، نظامی اقتصادی و اخلاقی را در جامعه باعث گردد.اما این به تنهایی کافی نبود. شاهرخ مسکوب در "کتاب ملیت و زبان: که به همت انتشارات خاوران در اروپا چاپ شده است این برداشت را به شکل زیر بیان می‌کند: "در جستجوی جریان‌ها و حادثه‌های تاریخی، دنبال یک علت گشتن گمراه‌کننده است به این دلیل ساده که علت رویدادها، منشأ چیزهای گوناگون، متعدد و خیلی وقت‌ها حتی متناقض است، علل متفاوت و مختلفی که گاه به نظر می‌رسد که یکدیگر را نفی می‌کنند. در اینجا باید انگیزه‌های متفاوت را در نظر گرفت از انگیزه‌های دنیاوی و شخصی، خدمت به حاکمان جدید، مقام، امرار یا گذراندن روزانه گرفته تا فرهنگ دوستی، عشق به حقیقت، محیط فرهنگی سرآغاز تمدن اسلام و عطش دانستن و آگاهی..."[۲۶] پس حفظ و گسترش زبان فارسی نوعی مقاومت در مقابل هجوم زبان عربی بوده است. او در ادامه استدلال خود چنین اظهار می‌کند "در فاصله‌ای که از بهت و کوفتگی شکست درآمدیم تا وقتی که دوباره توانستیم سر پایمان بایستیم. ما به عنوان یک قوم برای ادامه حیات دو جور ایستادگی کردیم...نظامی و فرهنگی. و بعد ازچهار صد سال به دو نتیجه رسیدیم شکست و پیروزی، شکست در مقابله مستقیم در رویارویی و جنگ برای هدف‌های اجتماعی و سیاسی، برای جدا شدن و بریدن از فاتحان عرب، خلافت بغداد از دین اسلام. دومین رسیدن به پیروزی بود . پیروزی در نگهداری ملیت و زبان."[۲۷]
"اسلام عربی تحت سلطه اعراب تنها در عربستان و پایگاههای دورافتاده ای مانند مراکش ادامه حیات داد. مرکز جهان اسلام تحت تسلط کشورهای ترکی و پارسی بود که هر دو به وسیله فرهنگ ایرانی شکل گرفتند. مرکز عمده اسلام در اواخر قرون وسطی و در اوایل دوران مدرن، مراکز قدرت سیاسی و فرهنگی مثل هند، آسیای مرکزی، ایران، ترکیه، همگی بخشی از تمدن ایرانی بودند. اگرچه بخش عمده آن به اشکال مختلفی از ترکی و زبانهای دیگر محلی تکلم می کردند، زبان فرهنگی و ادبیشان پارسی بود."[۲۸]
از تفحص در تاریخ و فرهنگ ایران و رابطه آن با اداره جامعه و قدرت سیاسی به این نتیجه می‌توان رسید که مردمان سرزمین ما علیرغم گوناگونی فرهنگی از یک ریشه ملی مشترک برخوردار هستند و این ریشه ملی همان هویت ایرانی است که به هنگامی که استقلالش به مخاطره می‌افتد قد راست می‌کند، شمال و جنوب و شرق و غرب را همه در بر می‌گیرد و به "امری عمومی اما نفسانی تبدیل" می‌شود، بطوری که شاعر و نویسنده با قلم و‌زبان، دفتری و دیوان سالار با فن و شناخت، دانشمند و هنرمند با علم و صنعت، فرمانروا و حکمران و با قدرت نظامی و سیاست، رعایا و مردم عادی با فدا کردن جان و قبول مشقت به پا برمی‌خیزند و هویت آگاه و ناخودآگاه خود را خوستار می‌شوند، آن جان بی‌رمق را که در اثر حمله رومی ها، یونانی ها،اعراب، ترکان و مغول‌ها رو به نابودی است دوباره قوت و عظمت می‌بخشند. پس مشاهده می‌کنیم که چگونه زبان یک ملتی می‌تواند نقش تضمین کننده هویت ملی و نجات دهنده عظمت فرهنگی یک جامعه را به عهده بگیرد.
" ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگویم هویت ملی "ایرانیت" خودمان را از برکت زبان و در جان پناه زبان فارسی نگهداشتیم علیرغم پراکندگی سیاسی در واحداهای جغرافیائی متعدد و فرمانروای عرب، ایرانی و ترک، ایران و به ‌ویژه خراسان آن روزگار از جهتی بی‌شباهت به یونان باستان یا به آلمان و ایتالیا تا نیمة دوم قرن نوزدهم نبود. در همه این کشورها یک قوم و یک ملت با زبانی و فرهنگی مشترک، نوعی فرهنگ یکپارچه توأم با اختلاف در حکومت وجود داشت؛ وحدت فرهنگی بدون وحدت سیاسی یگانگی درریشه و پراکندگی در شاخ و برگ.[۲۹]
زبانملی   وحقوق زبانی
زبان قوه محرکه اندیشه است. هیچ انسانی نمی‌تواند بدون زبان چه نوشتاری باشد و چه گفتاری وضعیت درونی و بیرونی خود را بیان کند. یک لحظه تصور کنید که دیگر این وسیله ارتباطی را نداریم و آن را از دست ‌داده‌ایم، گوئی همه چیز از دست می رود و براحتی بیان ساده ترین مفاهیم و احساسات به چیزهایی به شدت دشوار و حتی نا ممکن تبدیل می شوند. انسجام سیستم تحرکات فکری که لازمه انتقال ‌دانستنی ها و احساسات ماست مختل می گردد. با یک چنین برداشتی می‌توان به ضرس قاطع گفت هیچ فرد و هیچ قدرت به هیچ عذر و بهانه‌ای حق ندارد زبان مردمی را از او سلب کند. در دو کلام حق زبان حقی است ذاتی و انسانی پس غیرقابل دستبرد. چالش برای حفظ زبان همانا چالش برای فرهنگ و تمدن است.
زمان ( تاریخ ) و حرکت ( زبان ) هستی ( هویت فرهنگی ) را می‌آفریند. زبان ماده حرکت یعنی انتقال فرهنگ و تمدن و تاریخ یک جامعه است. مردم بی زبان از نظر فرهنگی و تاریخی، مردمی هستند بدون تحرک پس محکوم به نابودی. زبان هر مردم، هر ملت و هر قومی باید در تمامیت آن حفظ و صیانت شود. در این زمینه قبل از پرداختن به رابطه فرهنگ و زبان لازم می‌دانم به چند مصوبه بین‌المللی در مورد حق زبان اشاره کنم.
در "اعلامیه دوازدهمین سمینار انجمن جهانی گسترش تفاهم و ارتباط میان فرهنگ ها" (۹ اكتبر ۱۹۸۷، رسیف برزیل) به سازمان ملل پیشنهاد شد تا گام های موثری را برای تصویب و اجرای "اعلامیه جهانی حقوق زبانی" بردارد؛ به دنبال آن همایش سراسری "فدراسیون جهانی آموزگاران زبان مدرن" در ۱۶ اوت ۱۹۹۱، در شهر شهر پچ مجارستان در یک اعلامیه به صراحت اعلام داشت که "رسمیت یافتن حقوق زبانی به مثابه حقوق اساسی فرد انسانی" [۳۰] قلمداد می‌شود . "اعلامیه انجمن جهانی قلم" (سانتیاگو دمپستلا) و اعلامیه "كمیته حقوق زبان و ترجمه" انجمن جهانی قلم (۱۵ دسامبر ۱۹۹۳) كه در خلال آن "برگزاری كنفرانسی درباره حقوق زبانی تأکید ورزید.
بالاخره در اجلاسی که با مشارکت نهادها و سازمان های غیردولتی وتمام امضاكنندگان «اعلامیه جهانی حقوق زبانی» در همایشی كه در تاریخ ششم تا نهم ژوئیه ۱۹۹۶ (۱۳۷۵) در شهر بارسلون اسپانیا برگزار شد، [۳۱] این اعلامیه، مبدا حركت خود را " جمعیت های زبانی" و نه " دولت ها" اعلام می كند. این اعلامیه را باید از منظر تقویت نهادهای بین المللی كه هدف آنها تضمین توسعه برابر و پایدار زبان های جامعه بشری است؛ مورد توجه قرار داد. در عین حال، هدف این اعلامیه، كوشش برای ایجاد آنچنان ساماندهی سیاسی در جهان است كه امكان تنوع و تكثر زبان ها را بر بنیاد احترام، همزیستی و منافع متقابل همه خلق ها تامین كند. این سند حقوقی بین‌المللی یکی از مصوبات جامع‌ باارزش سازمان ملل در زمینه حقوق زبانی محسوب می‌شود که تقریباً همه جوانب حقوق بومی، ملی و بین‌المللی را در نظر گرفته است. خوب است یادآور شویم که تهیه آن از مشارکت افراد و سازمان‌های متخصص در امور زبان و آموزش زبان‌ها برخوردار بوده است ما ترجیحاًمتن کامل آن را به عنوان یک سند اساسی به پیوست و در پاورقیدر اختیار خوانندگان و علاقه‌مندان گرامی قرار می‌دهیم.[۳۲]
همان‌طور که ملاحظه خواهید کرد که این مصوبه حق تکلم و نوشتن و هر گونه استفاده دیگر افراد یک جمعیت زبانی از زبانشان را در مكانهای خصوصی و عمومی حقی انسانی و بلامنازع می‌داند و براساس آن گروه های زبانی در آموختن زبان و فرهنگ خود از آزادی کامل برخوردارند.حقوق آنان در دسترسی به خدمات زبانی و فرهنگی باید حفظ گردد. گروه های زبانی و فرهنگی باید امکانات برابر در حضور در رسانه های و وسایل ارتباط جمعی داشته باشند. دولت‌ها موظفند حقوق گروه‌های زبانی‌ را رعایت کنند.
اما مهم این است که زبان‌ها و لهجه‌های و گویش‌های گوناگونی که غنای فرهنگی یک سرزمین را باعث می‌شوند مورد حفاظت و صیانت قرار گیرد. "جایگاه هر زبانی، ... محصول تعامل و كنش و واكنش عوامل بسیار گوناگون و گسترده از جمله عوامل سیاسی، قانونی، ایدئولوژیك، تاریخی، جمعیتی، اقلیمی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زبان شناسی، اجتماعی، زبانی، میان زبانی و عواملی با ماهیت ذهنی است."[۳۳]
در جهان امروز به طور عمده سه زبان بومی و ملی و بین‌المللی وجود دارد و هر کدام کاربرد خود را دارد و هر کدام در سطح خود وسیله‌ سهولت ارتباط بین عناصر اجتماعی می‌شود و هر فرد نسبت به نیاز و بنا بر شرایط محیطی خود از این سه امکان استفاده می‌کند. اگر امروز زبان انگلیسی یا فرانسه به یک زبان بین‌المللی تبدیل شده است و بیشتر در محافل علمی مورد استفاده قرار می‌گیرد این برتری زبانی به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر ریشه در چندین قرن تحرکات علمی از یک سو و قدرت بلامنازع استعمار و استثمار از سوی دیگر دارد و متأسفانه کوشش برای جایگزین کردن این زبان‌های بین‌المللی با زبان‌های بومی و حتی ملی دور از واقعیت است. اما این بدان معنا نیست که نباید از به کارگیری زبان‌های ملی و زبان های بومی‌ دوری جست و آنها را کم ارزش دانست زیرا زبان و گفتار یک مادر لر یا کرد یا ترک یا بلوچ یا گیلک ... با فرزندش اگر پر ارزش ‌تر از فلان خطابه علمی در بهمان مجلس بین‌المللی نباشد کمتر نیست. اما اگر کسی بخواهد فرزند زمان خویش باشد به ناچار باید به زبان بین‌المللی زبان ملی را نیز فراگیرد. به همین جهت در مورد زبان نیز باید در جستجوی یک راه حلی بود که پاسخ‌گوی شرایط کنونی ما باشد و آن اینکه از از رشد انکشاف زبان بومی باید پشتیبانی کرد و از تدریس زبانهای بومی در کنار زبان ملی‌ و بین‌المللی نباید جلوگیری به عمل آورد بلکه باید از آن بعنوان محور اتصال وانتقال روابط و مناسبات فرهنگی و هنری و ادبی وعلمی بجهت رشد اجتماعی و سیاسی و توزیع هرچه وسیعتر علم و فناوری استقبال کرد. اعمال چنین سیاستی می تواند تفاوت های ناهنجار موجود در بین اقوام ملی را کاهش دهد.

فرهنگ قاسمی
دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۲ - ۱۴ اکتبر ۲۰۱۳
پاریس


(۱)
در جریان مصاحبه ای با وزیر سابق ارشاد رژیم حاکم بر ایران، بتاریخ 06 اکتبر 2013 - 14 مهر 1392، رسما کشور ایران را یک کشور جعلی میخواند http://www.youtube.com/watch?v=7isUn7H9iT4&feature=youtu.be
[۲]
Perfectibilité  رها شدن از خود و از طبیعت (روسو) از هر آنچه که او را احاطه می کند برای رسیدن به غایت و کمال.
Habitudes sociales ou individuelles conduite morale codifiée par la société
Claude Lévi-Strauss
کتاب ارزشمند تاریخ ماد نوشته ایگور میخائیلویچ دیاکونف با ترجمه مترجم توانا کریم کشاورز است. این کتاب به دلایل بسیاری یکی از معتبرترین منابع در خصوص مطالعه تاریخ اقوام ماد است.
عبدالرحمن بن خلدون که به نام ابن خلدون شهرت یافته است در سال۷۳۳هجری برابر با ۱۳۳۲میلادی درتونس متولد شد.از وی هم به عنوان پایه گذارفلسفه تاریخ وهم به عنوان آغازگر مطالعات اجتماعی با تکیه بر روابط علت و معلولی،نام میبرند.
وی نظریات خودرا در کتابی که به نام مقدمه،معروف شده گرد آورده است،که هم روش جدیدی در تاریخ نگاری را در آن ارائه داده وهم مسائلی را که امروزه در شعب مختلف جامعه شناسی و رشته های علوم اجتماعی مورد بررسی وبحث وفحص اصحاب علوم اجتماعی قرار میگیرد،در آن مطرح کرده است.
ابن خلدون در ارتباط با تحول فرهنگ ها و فرهنگ پذیری نیز می گوید:… و فرمانروایان و پادشاهان ، هرگاه بر دولتی استیلا یابند و زمام امور آن را بدست گیرند ، ناچارند آداب و رسوم و عاداتی از روزگار پیش از فرمانروایی خویش را بپذیرند و بسیاری از آنها را اقتباس کنند و گذشته از این عادات نسل خویش را نیز از یاد نبرند ، از این رو در آداب و رسوم و عادات دولت آنان ، برخی از اختلافات با عادات نسل اول پدید می آید و باز وقتی پس از این دولت ، دولت دیگری روی کار آید و عادات خود را با عادات آن دولت در آمیزد باز هم برخی از اختلافات روی می دهد که نسبت به دولت نخستین شدیدتراست . آنگاه بتدریج این اختلافات در دولت های بعدی همچنان ادامه می یابد تا سرانجام روی هم رفته به تضاد و تباین منجر می شود و بنابراین تا روزگاری که ملت ها و نسلها به توالی ایام و اعصار ، در کشور داری و ساطنت تغییر می یابند ، اختلافات عادات نیز همچنان پایدار خواهد بود و وقوع چنین کیفیاتی اجتناب ناپذیر بشمار خواهد رفت .
: Henry Corbin  زاده ۱۹۰۳ - درگذشته ۱۹۷۸) فیلسوف، شرق‌شناس، ایران‌شناس و اسلام‌شناس و شیعه‌شناس فرانسوی و استاد دانشگاه سوربن پاریس بوده‌است. او بخشی از عمر خود را در ایران و خاورمیانه سپری کرد.
Walther Hinz متولد ۱۹ نوامبر ۱۹۰۶ در اشتوتگارت - درگذشت در ۱۲ نوامبر ۱۹۹۲ در گوتینگن) یکی از دانشمندان شاخص در میان ده‌ها ایران‌شناس بزرگ آلمانی است که در دو سده گذشته، پژوهش‌های بنیادین و بی‌همتایی را به جهان ایران‌شناسی عرضه داشتند. هینتس (۱۹۰۶-۱۹۹۲) ایران‌شناسی پرکار و به ویژه متخصص خط و زبان‌های ایرانی و تمدن ایلام بود. او در بسیاری از حوزه‌های مطالعات ایرانی (همچون تاریخ و تمدن هخامنشیان و ساسانیان، زرتشت‌شناسی، کتیبه‌شناسی، تاریخ صفویه و علم اوزان و مقادیر)، صاحب پژوهش‌هایی ناب و گسترده بود که در کتاب‌ها و مقاله‌های بی‌شماری از او منتشر شده‌اند. هر چند که بسیاری از این دستاوردها در میان ایرانیان بکلی ناشناخته و مهجور مانده‌است.
[۹]
Reynold Alleyne Nicholson‏ رنالد الین نیکلسن در ۱۹ اوت ۱۸۶۸ در یورکشر در انگلستان متولد شد. پدر او استاد دانشگاه ابردین در اسکاتلند بود و او نیز تحصیلات عالی را از آنجا شروع کرد. سپس به دانشگاه کمبریج رفت و به فراگرفتن ادب یونانی و لاتین مشغول شد و در ۱۸۹۰ در امتحانات آن رشته رتبهٔ اول را حائز گردید. چون پدربزرگ او علاقه‌مند به زبان عربی و تاریخ عرب بود، از کودکی رغبتی به آموختن زبان عربی و معارف اسلامی پیدا کرده بود، و در کمبریج به تحصیل زبان عربی پرداخت. در ۱۸۹۲ برای اولین بار به دیدار ادوارد براون نایل آمد و از آن پس به آموختن فارسی مشغول شد. چون پروفسور براون دلبستگی خاصی به آثار عارفان ایران داشت، نیکلسن برای پایان‌نامهٔ دکتری خود به راهنمایی او دیوان شمس، مجموعهٔ غزل‌های جلال‌الدین محمد بلخی را برگزید و منتخبی از آن را در ۱۸۹۸ در سی سالگی به انگلیسی ترجمه کرد و همراه با متن اصلی به چاپ رساند.
در ۱۹۰۱ به معلمی زبان فارسی در دانشگاه لندن منصوب شد و یک سال بعد همین سمت را در دانشگاه کمبریج عهده‌دار شد و این مقام را تا زمان درگذشت ادوارد براون در ۱۹۲۶ دارا بود. از آن تاریخ کرسی زبان عربی (موسوم به کرسی سر تامس اَدم) به عهدهٔ او گذاشته شد تا در سال ۱۹۳۳ در سن ۶۵ سالگی از دانشگاه بازنشسته شد. طی این دوران بسیاری از متون مهم فارسی و عربی را ترجمه، تصحیح و منتشر کرد. همچنین تعدادی از برجسته‌ترین خاورشناسان انگلیسی تربیت‌یافتگان او بودند، از جمله چارلز استوری که جانشین او در دانشگاه کمبریج شد، و آرتور آربری که بعداٌ متصدی کرسی دانشگاهی او شد. رِنالد نیکلسن در ۲۷ اوت ۱۹۴۵ درگذشت.
ویپرت فون بلوشر (به آلمانی: Wipert von Blücher)(زاده ۱۴ ژولای ۱۸۸۳- شهر شورین در شمال آلمان، درگذشته ۱۸ ژانویه ۱۹۶۳- در شهر گارمیش-پارتنکیرچن در ایالت بایرن)دیپلمات آلمانی بود که از فون بلوشر، چندین کتاب به جای مانده و سفرنامه وی در ایران(با نام اصلی Zeitenwende im Iran «گردش روزگار در ایران») با ترجمه کیکاووس جهانداری منتشر شده‌است.[۱] در این کتاب اطلاعات جالبی در مورد ایران و فرهنگ و آداب و رسوم و سیاست، به شیوه بی طرفانه‌ای نگاشته شده‌است.
آن کترین سواینفورد لمبتون: Ann Katherine Swynford Lambton ‏(۸ فوریه ۱۹۱۲ - ۱۹ ژوئیه ۲۰۰۸) پروفسور ایران‌شناس در دانشگاه لندن و پارسی‌دان انگلیسی و کارشناس تاریخ ایران در دوره‌های سلجوقیان، مغولها، صفویان و قاجارها و پژوهشگر برجستهٔ مسائل ایران بود.  وی مدتی وابسته مطبوعاتی سفارت بریتانیا در ایران و نیز از ماموران برجستهٔ سازمان‌های اطلاعاتی بریتانیا در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی در ایران بود که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش داشت .
فریدون خاوند،  آيا ايران می توانست کره جنوبی بشود؟
باشگاه قدرت های نوظهور. شمار زيادی از بررسی های آينده نگرانه درباره اقتصاد جهانی، که عمدتاً از سوی نهاد های پژوهشی وابسته به غول های مالی و يا موسسات متخصص در زمينه مشاوره استراتژيک انجام گرفته، ايران را در زمره کشور هايی جای ميدهند که از توانايی های بالقوه برای تبديل شدن به يک قدرت نوظهور اقتصادی طی دو سه دهه آينده برخوردارند.
اصطلاح هويت ايرانی، هويت فرهنگی در گذشته معنی نداشته و اصطلاح جديدی است. به طور مثال، تا صد سال پيش و حتی هفتاد سال پيش حرفی از هويت ايرانی به ميان نمی‌آمده است. پديدار شدن اين مفهوم ناشی از برخورد دو موج دنيای اصلی و قديمی ايران با دنيای جديد است. رويارويی اين دو موج قديم و جديد، حالتی ايجاد کرده که آن را بحران هويت ايرانی ناميده‌اند. مسأله‌ی حفظ هويت ايرانی به اين معنی است که يک ايرانی بايد دارای يک سری خصوصياتی باشد و نبايد اين خصوصيات را از دست بدهد. فقدان اين خصوصيات را بی هويتی ناميده‌اند به اين معنی که نمی‌توان مشخص کرد که ايرانی فاقد اين خصوصيات چه‌کاره است و در چه قالبی می‌تواند حضور پيدا کند. گذشتگان ما مسأله‌ی بحران هويت را با اين مفهوم جديد نداشتند. يعنی شخصيت ايرانی شکل‌گرفته و جاافتاده بوده، در حالی که با تضادهای درونی خود سر می‌کرده، تمام لوازم يک دنيای معنوی را فراهم آورده و با آن‌ها زندگی می‌کرده است.  محمّدعلی اسلامی ندوشن.
محمّدعلی اسلامی ندوشن ، متن سخنرانی ایرادشده در «همایش ملّی آینده شناسی هویّت های جمعی در ایران» - در تاریخ ۱۴/۷/۸۸.
کتاب «ایران و تنهائیش» انتشارات «شرکت سهامی انتشار». 
Pierre BRIANT Histoire de l’Empire Perse – de Cyrus à Alexandre Fayard, mai 2006
متأسفانه ما در این نوشته کوتاه امکان پرداختن به تحقیق باارزش و گرانبهای او را که که بیش از ۱۰ سال از عمر خود را به اثر اختصاص داده است
ویپرت بلوشر در سفرنامه ترجمه کیکاووس جهان‌داری انتشارات خوارزمی چاپ اول بهمن ماه  ۱۳۶۳
تهران ص ۱۳
همانجا
مجتبی مینوی تاریخ و فرهنگ مجموعه گفتارها و نوشته‌ها انتشارات خوارزمی چاپ دوم آذر ماه به ۲۵۳۶ صفحه ۳۱۷
تاریخ ایران تألیف حسن پیرنیا مشیرالدوله، عباس اقبال آشتیانی، به کوشش محمد دبیر سیاقی، کتاب‌فروشی خیام، صفحه ۲۷۰
عبدالحسین زرین کوب در کتاب چیزهای دیگر انتشارات جاویدان صفحه ۱۲۱ و ۱۲۲
از مقدمه زنده ‌یاد محمود ریاضی به کتاب ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ تلخیص پل کندی ترجمه محمود ریاضی صفحه ۱۳.
مهندس محمود ریاضی یکی از متخصصین برجسته میهن ما بود که در مکتب ملی و آزادی‌خواهی و در طرف‌داری از عدالت اجتماعی در دوران پهلوی و در حاکمیت جمهوری اسلامی هرگز دست از مبارزه نظری، علمی و عملی برنداشت او کتاب های اجتماعی و سیاسی مهم و بدرد خوری برای جامعه ما را به فارسی ترجمه کرد از آن جمله می‌توان از :
استالین،
بحران انرژی،
اسطوره‌های انقلابی در جهان،
فاصله عقب‌ماندگی،
ظلمت در نیمروز،
روسیه، غرب و چین،
نظری به دوران شیلی آلنده،
انقلاب ناتمام،
...
را نام برد. محمود ریاضی دوست و قوم  و خویش من بود از جوانی با شاد یاد دکتر کاظم سامی بسیار مربوط  همفکر و همگام بود. چند ماهی است کشتن کاظم سامی با چاقوی قصابی جمهوری اسلامی در مطبش نمی‌گذشت که محمود ریاضی و همسرش در اثر یک حادثه هوای مشکوک از بین رفتند.
In this new century, his wisdom is sought daily by policymakers, diplomats, fellow academics, and the news media. 
همانجا
ایران در تاریخ؛ سخنرانی برنارد لوئیس، معمار تجزیه ایران، در دانشگاه تل آویو
شاهرخ مسکو ب، ملیت و زبان انتشارات خاوران پاریس مهرماه 1368 ص ۱۸
همان‌جا ص ص ۱۹ و ۲۰
ایران در تاریخ؛ سخنرانی برنارد لوئیس
همان‌جا ص ۲۰
این اعلامیه، مبدا حركت خود را " جمعیت های زبانی" و نه " دولت ها" اعلام می كند. این اعلامیه را باید از منظر تقویت نهادهای بین المللی كه هدف آنها تضمین توسعه برابر و پایدار همه جامعه بشری است؛ مورد توجه قرار داد. در عین حال، هدف این اع
نهادها و سازمان های غیردولتی وتمام امضاكنندگان "اعلامیه جهانی حقوق زبانی" در همایشی كه در تاریخ ششم تا نهم ژوئیه ۱۹۹۶ (۱۳۷۵) در شهر بارسلون اسپانیا برگزار شد، اعلام كردند كه:
با توجه به مقدمه "اعلامیه جهانی حقوق بشر" (۱۹۴۸) كه در آن بر "برابری حقوق اساسی انسان ها، شان و ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق زنان و مردان" تاكید شده است؛ و نیز با توجه به ماده دوم همین اعلامیه كه: "هركس، بدون هیچ گونه تبعیض اعم از نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، دیدگاه سیاسی یا هر دیدگاه دیگر، و نیز خاستگاه ملی یا اجتماعی، ثروت، تولد و هر وضعیت دیگر از تمام حقوق و آزادی های مذكور در اعلامیه برخوردار است."؛
با توجه به "پیمان نامه جهانی حقوق سیاسی و مدنی" (۱۶ دسامبر ۱۹۶۶) و "پیمان نامه جهانی حقوق فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی" (۱۶ دسامبر ۱۹۶۶) كه در مقدمه های خود تاكید می كنند كه: انسان ها را نمی توان آزاد شمرد مگر آن كه با فراهم آوردن زمینه های مناسب، قادر به اعمال حقوق مدنی و سیاسی و حقوق فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود باشند؛
با توجه به مفاد قطعنامه "۱۳۵ _ ۴۷" مجمع عمومی سازمان ملل متحد (۱۸ دسامبر ۱۹۹۲) كه در آن "حقوق اقلیت های ملی، قومی، دینی و زبانی" به تصویب رسید؛
با توجه به اعلامیه ها و توافق نامه های شورای اروپا از جمله "قطعنامه جامعه اروپا در دفاع از حقوق و آزادی های اساسی بشر" (۴ نوامبر ۱۹۵۰) و "قطعنامه شورای وزیران شورای اروپا" (۲۹ ژوئیه ۱۹۹۲) كه "منشور جامعه اروپا را درباره زبان های منطقه ای یا اقلیت ها" به تصویب رساند و نیز اعلامیه "حقوق اقلیت های قومی" مصوب نشست سران شورای اروپا (۱۹ اكتبر ۱۹۹۳) و توافقنامه "چارچوب دفاع از حقوق اقلیت های قومی" (نوامبر ۱۹۹۴)؛
با توجه به "اعلامیه انجمن جهانی قلم" (سانتیاگو دمپستلا) و اعلامیه "كمیته حقوق زبان و ترجمه" انجمن جهانی قلم (۱۵ دسامبر ۱۹۹۳) كه در آن "برگزاری كنفرانسی درباره حقوق زبانی" پیشنهاد شده است؛
با توجه به "اعلامیه دوازدهمین سمینار انجمن جهانی گسترش تفاهم و ارتباط میان فرهنگ ها" (۹ اكتبر ۱۹۸۷، رسیف برزیل) كه در آن به سازمان ملل پیشنهاد شد تا گام های موثری را برای تصویب و اجرای "اعلامیه جهانی حقوق زبانی" بردارد؛
با توجه به "قطعنامه ۱۶۹ سازمان جهانی كار" (۲۶ ژوئیه ۱۹۸۹) كه در آن بر "حقوق بومیان و قبایل كشورهای مستقل" تاكید شده است؛
با توجه به مفاد "اعلامیه جهانی حقوق مشترك خلق ها" (مه ۱۹۹۰، بارسلون اسپانیا) كه "همه خلق ها فارغ از تفاوت در نظام سیاسی حاكم بر آن ها از حق ارائه و توسعه فرهنگ، زبان و ایجاد نهادهای ویژه برخوردارند و برای رسیدن به این منظور می توانند ساختارهای سیاسی، آموزشی، ارتباطی و دولتی لازم را سامان دهند."؛
با توجه به "اعلامیه نهایی همایش سراسری فدراسیون جهانی آموزگاران زبان مدرن" (۱۶ آگوست ۱۹۹۱، شهر پچ مجارستان) كه "رسمیت یافتن حقوق زبانی به مثابه حقوق اساسی فرد انسانی" را توصیه نموده است؛
با توجه به گزارش "كمیسیون حقوق بشر شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد" (۲۰ آوریل ۱۹۹۴) در رابطه با پیش نویس "حقوق بومیان" كه در آن حقوق فردی را در پرتو حقوق جمعی مد نظر قرار می دهد؛
با توجه به پیش نویس اعلامیه "كمیسیون حقوق بشر آمریكا درباره بومیان" مصوب نشست ۱۲۸۷ (۱۸ سپتامبر ۱۹۹۵) این كمیسیون؛
با توجه به این كه اكثر زبان های در خطر نابودی، به مردمانی تعلق دارند كه از حق حاكمیت ملی محرومند؛ و با توجه به این كه عامل اصلی عدم گسترش، نابودی و جایگزینی زبان دیگر به جای زبان این خلق ها، عدم وجود حاكمیت ملی و خط مشی دولت هایی است كه ساختارهای سیاسی، اداری و زبانی خود را بر آن ها تحمیل می كنند؛
با توجه به این كه حمله نظامی، اشغال، استعمار كشورها و دیگر روش های انقیاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، در اكثر مواقع با تحمیل صریح زبان حاكمان یا در بهترین شرایط خدشه دار نمودن ارزش و منزلت زبان خلق های محكوم همراه بوده و به طور كلی به تضعیف زبان گویشوران آن ها انجامیده و با اعمال سیاست های تبعیض آمیز وفاداری گویشوران به زبان مادری خود را خدشه دار كرده است؛
با توجه به این كه زبان مردمانی كه اخیرا استقلال خود را به دست آورده اند همچنان در حاشیه مانده و روند جایگزینی زبان كشورهای استعمارگر و امپریالیست پیشین به جای زبان خلق های تازه از بند رسته همچنان ادامه دارد؛
با توجه به این كه "جهانی شدن" بر بنیاد تنوع و تكثر زبانی و فرهنگی خلق ها قرار دارد و سیاست حذف زبان ها و فرهنگ ها و یكسان سازی آنها را رد می كند؛
با توجه به این كه برای تامین همزیستی مسالمت آمیزجمعیت های زبانی می بایست اصولی تدوین شوند كه تشویق و ارتقا موقعیت زبان ها و نیز احترام به همه آنها و كاربست اجتماعی آن ها را در مجامع عمومی و محافل خصوصی تضمین نماید؛
با توجه به این كه عوامل گوناگونی كه ماهیت زبانی ندارند از جمله عوامل تاریخی، سیاسی، جغرافیایی، جمعیتی، اقتصادی، اجتماعی _ فرهنگی و اجتماعی _ زبانی می توانند به انزوا، انحطاط و نابودی زبان ها منجر شوند و نیز برای آن كه بتوان اقدامات و راه حل های مناسبی در هر مورد خاص اتخاذ نمود لازم است كه حقوق زبانی به صورت همه جانبه بررسی شود و با اعتقاد به این كه "اعلامیه جهانی حقوق زبانی" در پرتو تضمین احترام و توسعه كامل همه زبان ها و پایه گذاری اصولی برای همزیستی برابر و عادلانه زبانی به مثابه عامل اصلی در حفظ روابط اجتماعی موزون، می باید نابرابری های زبانی را اصلاح كند؛
به این وسیله اعلام می كنیم كه:
درآمد
جایگاه هر زبانی، در پرتو ملاحظاتی كه خواهد آمد، محصول تعامل و كنش و واكنش عوامل بسیار گوناگون و گسترده از جمله عوامل سیاسی، قانونی، ایدئولوژیك، تاریخی، جمعیتی، اقلیمی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زبان شناسی، اجتماعی، زبانی، میان زبانی و عواملی با ماهیت ذهنی است.
در شرایط كنونی این عوامل را می توان اینگونه توضیح داد:
تمایل دیرینه سال اكثر دولت ها و حكومت ها به كاهش تنوع زبانی و حمایت از گرایش هایی كه با چندگانگی فرهنگی و تكثر زبانی مخالفت می ورزند.
سیر به سمت اقتصاد جهان گستر و ظهور پدیده هایی چون بازار جهانی اطلاعات، ارتباطات و فرهنگ كه فضای مناسب برای اشكال مختلف تعامل های زبانی را _ كه انسجام درونی زبان ها را تضمین می كند_ مختل می سازد.
مدل رشد اقتصادی جهان كه شركت های فراملی مطرح كرده اند و بر اساس آن كاهش حمایت های دولت را با پیشرفت و فردگرایی رقابت محور را با آزادی قرین می دانند به تشدید نا برابری های جدی و فزاینده زبانی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی منجر می شود.
جمعیت های زبانی را در عصر ما عوامل زیر تهدید می كنند: عدم وجود دولت های ملی یا خودگردان، گویشوران محدود یا گویشورانی كه به طور كلی یا جزیی پراكنده اند، اقتصاد ضعیف، عدم وجود زبان معیار یا ارائه مدلی فرهنگی مفایر با فرهنگ مسلط. این عوامل ادامه حیات و گسترش بسیاری از زبان ها را عملا غیر ممكن می كند. مگر آنكه ملاحظات زیر مورد توجه قرار گیرد:
از دیدگاه سیاسی: جهان از منظر سیاسی باید به گونه ای ساماندهی شود كه امكان ارتباطی ملت ها با مشاركت همه خلق ها، جمعیت های زبانی و افراد در روند توسعه سازگار باشد.
از دیدگاه اقتصادی: جهان از منظر اقتصادی به گونه ای ساماندهی شود كه توسعه پایدار همه جانبه را بر بنیاد مشاركت همه خلق ها و نیز بر اساس احترام به حفظ تعادل محیط زیست و روابط برابر حقوق همه زبان ها و فرهنگ ها تامین كند.
بنابر آنچه آمد ، این اعلامیه، مبدا حركت خود را " جمعیت های زبانی" و نه " دولت ها" اعلام می كند. این اعلامیه را باید از منظر تقویت نهادهای بین المللی كه هدف آنها تضمین توسعه برابر و پایدار همه جامعه بشری است؛ مورد توجه قرار داد. در عین حال، هدف این اعلامیه، كوشش برای ایجاد آنچنان ساماندهی سیاسی در جهان است كه امكان تنوع و تكثر زبان ها را بر بنیاد احترام، همزیستی و منافع متقابل همه خلق ها تامین كند.
مقدمه : مفاهیم
ماده ۱
(۱) : در این اعلامیه، هر جامعه انسانی كه از نظر تاریخی در "سرزمین معینی" _ فارغ از رسمیت یافتن یا نیافتن _ ساكن شده و خود را خلقی را با هویتی یگانه دانسته و زبان مشتركی را به عنوان ابزار طبیعی ارتباط و هم پیوندی فرهنگی برگزیده است؛ "جمعیت زبانی" خوانده می شود. در این اعلامیه اصطلاح "زبان خاص یك سرزمین" به زبان جمعیتی اطلاق می شود كه در شرایط ذكر شده شكل گرفته باشد.
(۲) : در این اعلامیه مبنای حركت بر این اصل قرار دارد كه حقوق زبانی هم حقوق فردی و هم حقوق جمعی زبانی را به طور همزمان در بر می گیرد. در تعریف دامنه كامل حقوق زبانی این اعلامیه اعلام می كند كه مرجع خود را "جمعیت های زبانی تاریخی" می داند كه در سرزمینی خاص زندگی می كنند. در اینجا "سرزمین" تنها به جغرافیایی اطلاق نمی شود كه گویشوران در آن زندگی می كنند، بلكه به محیط اجتماعی و كاركردی هم اطلاق می شود كه برای رشد و شكوفایی همه جانبه یك زبان ضروری است. تنها با این گستره معنایی است كه می توان حقوق زبانی گروه های مورد نظر در بند ۵ این ماده و حقوق زبانی افرادی را كه در خارج از سرزمین زبانی خویش زندگی می كنند را بر بنیاد پیوستاری و در عین حال درجه بندی تعریف كرد.
(۳) : در این اعلامیه گروه هایی كه یكی از موقعیت های زیرین را دارا باشند نیز متعلق به "جمعیت زبانی" معین و "ساكن سرزمین" معین شمرده می شوند :
الف: زمانی كه از بدنه اصلی "جمعیت زبانی" به دلیل مرزهای سیاسی یا اداری _ اجرایی جدا شده باشند.
ب: زمانی كه در طول تاریخ، در منطقه كوچك جغرافیایی كه آن را دیگر جمعیت های زبانی محاصره كرده اند، "جزیره زبانی" تشكیل داده و تثبیت شده باشند.
پ: زمانی كه در منطقه جغرافیایی معین با دیگر جمعیت های زبانی كه پیشینه تاریخی مشابه دارند؛ همزیستی كرده و تثبیت شده باشند.
(۴) : در این اعلامیه عشایر و كوچ نشینان و خلق هایی كه در نواحی جغرافیایی پراكنده زندگی می كنند ؛ نیز "جمعیت های زبانی" خوانده می شوند كه در سرزمین های تاریخی خود به سر می برند.
(۵) : در این اعلامیه، گروه هایی از مردم كه زبان آنها در محیط سرزمینی جمعیت زبانی دیگر، تثبیت شده، اما پیشینه تاریخی آنها با پیشینه تاریخی جمعیت زبانی مهمان پذیر همسان نیست؛ هم "گروه زبانی" خوانده می شود. مهاجران، پناهندگان، اخراجی ها و آوارگان در زمره "گروهای زبانی" شمرده می شوند.
ماده ۲
(۱) : در این اعلامیه هرگاه جمعیت ها و گروه های زبانی گوناگون در سرزمین یگانه ای زندگی كنند؛ حقوق زبانی آنها بر اساس احترام متقابل باید به گونه ای تامین شود كه دموكراسی حداكثر را تضمین كند.
(۲) : برای كسب تعادل اجتماعی _ زبانی رضایت بخش یعنی ایجاد هماهنگی مناسب بین حقوق زبانی جمعیت ها و گروه های زبانی و افراد متعلق بر آن ها، علاوه بر پیشینه تاریخی _ سرزمینی و نیز خواسته ها و مطالبات دموكراتیك آن ها، عوامل دیگری از جمله ماهیت اجباری مهاجرت ها و درجه آسیب پذیری فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها را هم باید مورد توجه قرار داد.
ماده ۳
(۱) : این اعلامیه حقوق زیرین را به عنوان حقوق شخصی انسان ها _ كه تحت هیچ شرایطی قابل نقض نیست _ به رسمیت می شناسد.
_ حق انسان به عنوان عضوی از یك جمعیت زبانی
_ حق انسان در استفاده از زبان خود در مكان ها خصوصی و عمومی
_ حق انسان در استفاده از نام خود
_ حق انسان در ایجاد پیوند و مناسبات اجتماعی با دیگر اعضای جمعیت زبانی خود
_ حق انسان در حفظ و گسترش فرهنگ خود
_ و دیگر حقوق زبانی كه در "پیمان نامه جهانی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی" (۱۶ دسامبر ۱۹۶۶) به رسمیت شناخته شده اند.
(۲) : این اعلامیه تصریح می كند كه گروه های زبانی، علاوه بر حقوق عامی كه بر شمردیم و همه افراد این گروه ها از آن برخوردارند؛ در انطباق با بند دوم ماده ۲ همین اعلامیه حقوق زیرین را نیز دارا هستند.
_ حق گروه های زبانی در آموختن زبان و فرهنگ خود
_ حق گروه های زبانی در دسترسی به خدمات فرهنگی
_ حق گروه های زبانی در حضور برابر زبان و فرهنگ خود در رسانه های ارتباط جمعی
_ حق گروه های زبانی در توجه و احترام نهادهای حكومتی به طرح های اجتماعی و اقتصادی آنها كه به زبان خود ارائه كرده اند.
(۳) : حقوق گروه های زبانی و اعضای آنها به هیچ عنوان نباید مانع مناسبات متقابل این گروه ها و اعضای آنها، با جمعیت زبانی مهمان پذیر یا ادغام آنها در جمعیت زبانی مورد نظر شود. در عین حال حقوق این گروه ها و اعضای آنها نباید حقوق جمعیت زبانی مهمان پذیر یا اعضای آن را در كاربست زبان جمعیت زبانی مورد نظر در سرزمین معین محدود كند.
اعلامیه جهانی حقوق زبانی: ششم تا نهم ژوئیه ۱۹۹۶ (۱۳۷۵) در شهر بارسلون

۱۳۹۲ مهر ۲۰, شنبه


انقلاب، همان ادامه انقلاب 57 در اهداف دموکراتیک آن می باشد



بسیاری از هموطنان اصلاح طلب، مواضع براندازانه جریان استقلال و ازادی را هم نقد و هم انتقاد و هم تمسخر می کنند.  در این دیر وقت شب و فرصت کمی که در اختیارم بود، پاسخ زیر را به یکی از آخرین انتقادها نوشتم.

البته قبل از پاسخ، انتقاد ایشان لازم است آورده شود:

"پس از سخنان نغز آقای بنیصدر نتیجه میگیریم که سعی در نرمال کردن سیاست خارجی که موجب لغو کردن همه و یا قسمتی از محاصره اقتصادی شرکتها ی ایرانی شود که ان هم میتواند موجب گردش اقتصاد داخلی ایران و کنترل تورم و کم کردن فشار اقتصادی که کمر مردم و شرکتهای داخلی را خرد کرده شود , میتواند موجب شود که مردم شروع به درخواست خواستهای سیاسی خود کنند و ...
خوب این تحلیلها را که اصلاح طلبانی که قبل از انتخابات ١٣٩٢ خواهان شرکت در انتخابات بودند هم که کرده بودند و خود من که اندیشه راهنمایم به گرد آقای بنیصدر که هیچ شما هم نمیرسد همین را به شما میگفتم که , اقتصاد فلج و مردم بیکار و گشنه , دنبال دموکراسی نمیرود آنها دنبال کسی میروند که بتواند کار درست کند و تورم و بیکاری را کنترل کند و فقر و فحشا و فساد اجتمایی را که ریشه در فقر و بیکاری دارد را ریشه کن کند ( یا حد اقل کنترل کند ) و بتواند سایه جنگ را از روی سر مملکت بردارد و ..
یادتان میاید جواب شما چی بود ؟؟؟ به نظر شما همه مردم بیاید بنشینند و ببینند که بنیصدر چه میگوید و خودشان قدرت استنتاج و تحلیل ندارند ؟
خوب و بد تاحالا تیم روحانی تا حدی توانسته از نظر سیاست خارجی یک جنب و جوشی را آغاز کند که شاهد شروع این جنب جوش را میتوان در سخنان نتن یاهو و حسین شریعت مداری که با دودلیل متفاوت اما هدف یکسان که ان عقیم کردن سیاست نرمال کردن سیاست خارجی ایران باشد را کاملا مشاهده کرد ! همچنین موفقیت تیم روحانی در جلب کردن توجه غرب به سیاست ایران که بر خلاف دوره قبل خصمانه نبوده و بیشتر سیاست مدارانه است هم نشان از این دارد که غرب هم تمایل به تعامل با این تیم دارد!
برای تحول سیاست داخلی حالا حالا ها بیاید کار کرد و اینکار از روحانی بر نمی ایاد , حداقل اینکه در حال حاضر و با توجه به شرایط حاضر نمیشود امیدی به ایجاد تحول سیاست داخلی و آزادی بیان و ... داشت !
به قول یک ضرب المثل چینی " مسافرتهای دور و طولانی به قدمهای اول شروع میشود" و ما هم جهت گذار از حکومت فقها به حاکمیت مردم و دموکراسی راه طولانی در پیش داریم که این راه رهروانی صبور و پرکار راسخ میخواهد که ریشه و خاستگاه این رهروان در ایران زمین است نه غرب !"

قبل از پاسخ لازم است یادآور شوم که گفتگو فرهنگ خاص خود را داراست و از جمله خصوصیات آن این است که از زبان تمسخر و کنایه و...و خوداری شود.  اگر اینگونه رفتار کنیم نتیجه مطلوب تری حاصل خواهد شد.

نوشتید:"پس از سخنان نغز آقای بنیصدر نتیجه میگیریم که سعی در نرمال کردن سیاست خارجی که موجب لغو کردن همه و یا قسمتی از محاصره اقتصادی شرکتها ی ایرانی شود که ان هم میتواند موجب گردش اقتصاد داخلی ایران و کنترل تورم و کم کردن فشار اقتصادی که کمر مردم و شرکتهای داخلی را خرد کرده شود , میتواند موجب شود که مردم شروع به درخواست خواستهای سیاسی خود کنند و ..."

این نظر نشان می دهد که توجه نکردید که بنی صدر بر این نظر است که مافیای حاکم قادر به پیشبرد چنین سیاستی نیست چرا که بعد از انقلاب مافیای حاکم از طریق ایجاد و ادامه بحران بود که قادر شد دولت را در تصرف خود در آورده و جامعه را از طریق سرکوب و خفقان و تحمیل بحرانهای پی در پی کنترل کند.  مافیای حاکم حاصل بحران است و استمرار آن نیز از طریق ایجاد بحران است که ممکن گشته است و البته در ایجاد بحران، نقش اول به رابطه با آمریکا داده شده است و به همین علت است که این سیاست خارجی رژیم است که سیاست داخلی آن را رقم می زند و نه بر عکس.  به همین دلیل است که گفته شده است که جام زهر الود بحران اتمی سر کشیده خواهد شد ولی امکان عادی شدن رابطه با امریکا بسیار کم است چرا که مافیای مالی-نظامی در این عادی سازی مرگ خود را می بیند.  ولی فعال سیاسی در مقام تحلیلگر سیاسی باید تمامی احتمالات را بر رسی و اثرات ان را سنجیده و به جامعه عرضه بکند و اینکاری است که جریان استقلال و ازادی همیشه انجام داده است.

نوشتید:"خوب این تحلیلها را که اصلاح طلبانی که قبل از انتخابات ١٣٩٢ خواهان شرکت در انتخابات بودند هم که کرده بودند و خود من که اندیشه راهنمایم به گرد آقای بنیصدر که هیچ شما هم نمیرسد همین را به شما میگفتم که , اقتصاد فلج و مردم بیکار و گشنه , دنبال دموکراسی نمیرود آنها دنبال کسی میروند که بتواند کار درست کند و تورم و بیکاری را کنترل کند و فقر و فحشا و فساد اجتمایی را که ریشه در فقر و بیکاری دارد را ریشه کن کند ( یا حد اقل کنترل کند ) و بتواند سایه جنگ را از روی سر مملکت بردارد و .."

این وضعیت در چهار سال قبل نیز کم و بیش عمل می کرد ولی مانع جنبش خود جوش سبز نشد.  چرا؟ 
در تحلیلی که در همان وقت منتشر کردم، عامل بین الملل یعنی اوباما را یکی از عوامل اصلی که شرط بین المللی جنبش را ایجاد کرد شمردم و با عامل کارتر در انقلاب بهمن مقایسه کردم.  علت این بود که تا زمانی که جامعه ملی کشور را در خطر حمله نظامی( بوش) می دید به خود اجازه جنبش نمی داد ولی زمانی که اطمینان حاصل شد که این حمله رخ نخواهد داد، وجدان عمومی دستور جنبش را صادر کرد و ناگهان میلیونها نفر بطور خود جوش و در سکوت به خیابانها آمدند.  از معدود زمانهایی می باشد که عمل وجدان عمومی را و حضور وجدان عمومی در جامعه ملی را در شفافیت کامل می شود دید.

اقای رفسنجانی در زمان ریاست جمهوری خود گفته بود که مردم گرسنه انقلاب نمی کنند.  انقلابهای اجتماعی نیز بیشتر در جوامع میانه که از فقر مطلق رنج نمی برند رخ می دهد و در این جوامع نیز طبقه متوسط است که نقش محوری دارد ( بر خلاف نظرات مارکسیستهای اوتدوکس.) ولی تمامی این داده ها، داده هایی نسبی هستند.  برای مثال طبقه متوسط شهری که در انقلاب مشروطه نقشی بنیادی بازی کرد از منظر رفاه اقتصادی، فقیر تر از طبقه متوسطی بود که موتور جنبش ملی کردن نفت شد و بطریق اولی، طبقه متوسط دوران انقلاب بهمن بسیار متمول تر از طبقه متوسط دوران مصدق بود.  به سخن دیگر، طبقه متوسط یک دوره جز طبقه فقیر دوره دیگر بوده است.  منظور اینکه تمامی این واقعیتها، واقعیتهایی نسبی می باشند و بنا براین نباید با وضعیت اقتصادی جامعه بر خوردی مطلق گرایانه داشت.
تجربه خود من نیز تاییدی بر آین است:  بعد از کودتای خرداد شصت که از کار معلمی خود اخراج شدم برای کسب روزی در کارگاهی، در نزدیکی خیابان قزوین، که ماشینهای نجاری از جمله ماشین سه کاره و فرز می ساخت مشغول کار شدم.  کاری سخت کمر شکن بود، خصوص وقت سنگ زدن که در اوائل، در وقت چایی، به علت جلوگیری از لرزش شدید دست مجبور بودم استکان را در دو دستی بگیرم.  حدود یکسال و نیم در آنجا کار کردم تا یکروز که دیگر نتوانستم رختخواب را ترک کنم.  در آن زمان بود که تازه متوجه شدم که استالین چگونه مخالفان خود را در اردوگاه های کار می کشته است.  فرمول ساده است انرژی که در کار از دست می رود باید بیشتر از انرژی باشد که جایگزین آن می شود.  وقتی اینگونه شد کم کم ذخیره انرژی بدن به پایان می رسد و در این صورت، کار، حکم جلاد فرد را پیدا می کند.  شانس من این بود که خانواده ام را داشتم و فقر غذایی شدید تا حد زیادی جبران شد.  علت گفتن این تجربه این است که در همانحال که حتی توان ترک رختخواب را نداشتم در باور و اراده ام در اینکه این رژیم کودتا باید برود کمترین خدشه ای وارد نشد.  توان انسان باورمند ورای اینگونه حرفهاست و زمانی که انسان اراده کند در هر شرایطی قادر به مبارزه می باشد.  تفنگچی های ستار و باقر خان بعد از شکست نیروهای استبدادی محمد علیشاه با شادی به ترکی می گفتند که یونجه خوردیم و مشروطه  گرفتیم.  چرا که عامل فرهنگ و آگاهی در این رابطه نقشی تعیین کننده دارد و از این جهت است که فعالیت اصلی جریان ما که سعی در ادامه تجربه انقلاب بهمن و در نتیجه استقرار مردم سالاری در ایران مستقل و ازاد دارد، در این بخش متمرکز شده است.  


توضیح تئوریک این بخش را از تز خود که یکی از هموطنان تجربه کرده است می اورم:
"شرایطِ ساختاری همچون غرایزِ ثانوی عمل نمی کنند که «عامل» را برانگیخته و کورکورانه به تحرک وامی دارند. در حقیقت اصلا چنین نیست. متغیرهای ساختاری در سایه خودمختاریِ نسبیِ فرهنگِ که شرایطِ خود را بر آنها تحمیل می کند با هم واردِ کنش و واکنش می شوند. فرهنگ، هر دو متغیرِ ساختاری و عاملیتی را از صافیِ خود می گذراند، و به همین دلیل است که عواملِ مشابه در شرایطِ متفاوت نتایجِ متفاوتی را رقم می زنند. به ظهور رسیدنِ نتایجِ متفاوت در شرایطِ ساختاریِ مشابه بر این ادعا صحه می گذارد که فرهنگ پدیده ای انفعالی نیست که شرایطِ ساختاری را بدونِ هیچ تغییری به عامل منتقل کند، بلکه میانجی و مفسری است که خودمختاریِ نسبی دارد. از طریقِ فرهنگ، عامل نه تنها شرایطِ عینی ای را که در آن عمل می کند ذهنی می کند (به عبارتی، انسانها در درونِ محیط های عینیِ خاص، گزینشِ ذهنی می کنند)، بلکه در عینِ حال تفسیرِ ذهنیِ ساختار را عینی می کند (به کلامی، انسانها به محیطی که در آن واقع شده اند معنی می بخشند). به عبارتِ دیگر، از طریقِ تفسیر، فرهنگ شرایطِ ساختاریِ عینی را ذهنی کرده و تفاسیرِ ذهنی از واقعیتِ اجتماعی را عینی می کند. چنین فرآیندی در حیطه مجموعه یا مجموعه هایی از ارزشهای فرهنگی صورت می گیرد. با توجه به این حقیقت که درکِ فرهنگ تجربه ای ذهنی است، و بدین ترتیب تفسیرِ شرایطِ جدیدِ اجتماعی در کنش و واکنش با ارزشهایی که از پیش برقرار بوده اند یا به تازگی به منصه ظهور رسیده اند روی می دهد، نتیجه نهاییِ چنین تفسیری نمی تواند از پیش معین باشد؛ و بر فرضِ مثال ممکن است به نتایجِ متفاوتی همچون ایجاد و درونی شدنِ فرمانبرداری، بی تفاوتی، مقاومتِ منفی یا انقلاب بر ضدِ شرایطِ موجود بیانجامد."

نوشتید:"خوب و بد تاحالا تیم روحانی تا حدی توانسته از نظر سیاست خارجی یک جنب و جوشی را آغاز کند که شاهد شروع این جنب جوش را میتوان در سخنان نتن یاهو و حسین شریعت مداری که با دودلیل متفاوت اما هدف یکسان که ان عقیم کردن سیاست نرمال کردن سیاست خارجی ایران باشد را کاملا مشاهده کرد ! همچنین موفقیت تیم روحانی در جلب کردن توجه غرب به سیاست ایران که بر خلاف دوره قبل خصمانه نبوده و بیشتر سیاست مدارانه است هم نشان از این دارد که غرب هم تمایل به تعامل با این تیم دارد!"

آقای روحانی اجاره نشین خانه ای می باشد که صاحبخانه آن آقای خامنه ای می باشد و بدون اجازه ایشان یک لیوان اب، از جمله، در سیاست خارجی نمی توانند بخورند.  حال سوال شما می تواند این باشد که چگونه شد که اقای خامنه ای بعد از تحمیل 700 میلیارد دلار( بنا بر تخمین اتحادیه اروپا) و یا 3200 میلیارد دلار ( بنا بر تخمین بنی صدر و همکارانش، از جمله با بحساب آوردن صدها میلیارد دلار دزدی نفت و گاز ایران از میادین مشترک با مستبدان خلیج فارس که در مدت بحران اتمی انجام شده است و...و.  البته در نظام مردم سالار آینده تا قران آخر آن را پس خواهیم گرفت.) به وطن، حال ناچار شده است که جام زهر را سر بکشد؟  اگر این سوال را بکنید متوجه خواهید شد که نقش اقای روحانی، همان نقش اقای خاتمی یعنی نقش یک تدارکاتچی می باشد و می خواهد مانند شکست گروگانگیری و شکست ایران در جنگ با عراق ( همیشه پیروزی را تا شکست ادامه داده اند.) حال شکست بحران اتمی را پیروزی جلوه دهد.  در واقع به قول خارجی ها ایشان نقش برگ انجیر را برای آقای خامنه ای بازی می کنند.

جریان غالب در غرب، از جمله به علت بحران اقتصادی و نیز فعال شدن افکار عمومی، نیز مایل به تعامل است و جنگ طلبها در اقلیت قرار گرفته اند.  سالهاست که می گوییم باید از این فرصت استفاده کرد.

نوشتید:"برای تحول سیاست داخلی حالا حالا ها بیاید کار کرد و اینکار از روحانی بر نمی ایاد , حداقل اینکه در حال حاضر و با توجه به شرایط حاضر نمیشود امیدی به ایجاد تحول سیاست داخلی و آزادی بیان و ... داشت !

همانطور که گفته شد در رژیم مافیای حاکم، این سیاست خارجی می باشد که سیاست داخلی را رقم می زند.  بنا براین از طریق سیاست خارجی رژیم می شود سیاست داخلی را تخمین زد.  نمونه ان را در دوران ریاست جمهوری اقای رفسنجانی دیدیم.  هر قدر که روابط با غرب عادی تر شد، شدت سرکوب در داخل و ترور در خارج بیشتر شد.  ترکیب امنیتی دولت اقای روحانی می گوید که اگر قرار بر تعقیب چنین سیاستی باشد، از قبل مهره ها در سر جای خود چیده شده اند و از این جهت می باشد که باید هشدار پشت هشدار داد.
فردا که بر فرض جام زهر نوشیده شد و خطر حمله نظامی رفع و تحریمها شروع به برداشته شدن کردند، انوقت جامعه شروع می کند به سوال کردن که اقای خامنه ای چرا این بلا را بر سر وطن و ما آوردید؟ چرا ما را به فقر سیاه و مافیاهای نظامی-مالی را به جان اقتصاد وطن انداختید و بیش از 3200 میلیارد دلار بوطن خسارت وارد کردید؟ چرا... البته برای جلوگیری از سرایت این سوالها از خانه ها به کوچه و خیابان و تبدیل پچ و پچ کردن ها و نجواها به اعتراضات گسترده، مافیاها راهی جز سرکوب برای خود نمی بینند.  کشتار زندانیان در سال 67 اینگونه است که قابل فهم می شود.  این ترس از برخاستن موج خشم مردم در ادامه جنگی که می توانست در خرداد 60 در پیروزی ایران به پایان برسد و با ادامه آن برای هفت سال دیگر و آخر کار هم جام زهر را سر کشیدن بود که دستور کشتار زندانیانی که مشغول گذران دوره محکومیت خود بودند داده شد.  هموطن من، مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود.  اگر از الان هشدارها پی در پی داده نشوند و جامعه از قبل خود را آماده نکند، تسلیم به قدرتهای خارجی، سرکوب داخلی را بدنبال خواهد داشت.

نوشتید:"به قول یک ضرب المثل چینی " مسافرتهای دور و طولانی به قدمهای اول شروع میشود" و ما هم جهت گذار از حکومت فقها به حاکمیت مردم و دموکراسی راه طولانی در پیش داریم که این راه رهروانی صبور و پرکار راسخ میخواهد که ریشه و خاستگاه این رهروان در ایران زمین است نه غرب !"

این راه بیش از 120 سال است که شروع شده است.  طولانی و یا کوتاه بودن راه حداقل به دو عامل بستگی دارد:1. آیا راهی که در پیش گرفته شده است در راستای اهداف دموکراتیک است یا در توجیه استبداد حاکم؟ 2.  عامل انسان و عمل انسان.  نقش انسان و نقش اراده و آگاهی و توان انسان در این رابطه چقدر است؟  هر قدر انسان، آگاهتر باشد و به تواناییهای خود عارف باشد و بیشتر دارای غرور انسانی و عرق ملی باشد، این راه بس کوتاهتر خواهد شد و بر عکس، هر قدر انسان، خود و تواناییهای خود را حقیر و در مقابل قدرت، احساس ذلت و خواری بکند، هیچگاه ره به جایی نخواهد برد از جمله به این دلیل که هیچگاه قدرتی خود را منحل نمی کند، بلکه باید منحل شود. 
محل عمل کوشندگان راه استقلال و ازادی،یاد آوری توانایی ایرانیان به انها و یاری در ایجاد اعتماد به نفس و نقد موانع ایجاد و گسترش جنبش و عرضه آلتر ناتیو می باشد.

شب همگی خوش