۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

کشتار 67 و چرایی حمله خانم اعظم طالقانی به بنی صدر در مورد برکناری منتظری




وقتی سخنان خانم اعظم طالقانی در انتقاد از بنی صدر را خواندم و اینکه بنی صدر باعث برکناری ایت الله منتظری شد! یاد سخنان ایشان در مجلس کودتا افتادم که با وجود اینکه به عنوان دفاع از رئیس جمهور اسم نویسی کرده بودند در حمله به رئیس جمهوری که حکم قتلش صادر شده بود و خانه و دفترش در اشغال چماقداران در آمده بود و همفکرانش یا پنهان و یا دستگیر ( و بعد اعدام)، هیچ از کسانی که به عنوان مخالف بنی صدر اسم نویس کرده بودند کم نگذاشت:

"اصلا آقای بنی صدر را نه كاندید كردیم، نه رای دادیم، ...نقاط ضعف بطور كلی از یكطرف، غرور و قدی و خودبینی و در نظر نگرفتن نقش اساسی امام امت كه سكان دار كشتی این انقلاب است واز طرف دیگر، و در عین حال بعضی از افراد ناهماهنگ با انقلاب اسلامی در اطراف رئیس جمهور ... بنده هم كه اینجا ایستاده ام بگویم بلی، رئیس جمهور دیگر نمی تواند دراین مملكت رئیس جمهور باشد."

واقعا علت/علل بی اخلاقی عجیب که در مقام موافق اسم نویسی می کنند و به عنوان مخالف سخنرانی می کند چیست؟ بعد از سالها دوباره به بنی صدر حمله آوردن که چرا با افشای کشتار 67 باعث برکناری آیت الله منتظری شده است نیز نشان نه از شرم و پشیمانی عمل خود در مجلس که نشان از کینه ورزی مهار نشدنی نسبت به رئیس جمهوری دارد که بقول اقای برقعی:""...آقای بنی صدر هم ویژگی اش این بود، واقعا حقیقت را باید گفت، که ما در تاریخمان بی سابقه ست که یک انسانی تمام قدرتها رو در دست داشته باشد ولی بر سر اصول بایستد در حالیکه اقای خمینی تا روز آخر سعی می کرد ایشون رو نگه داره..."

واقعا علت این بی اخلاقی مهلک از کسانی که انتظار ملاحظه اخلاق می رود چیست؟ 

پروفسور مهران مصطفوی:

"خانم اعظم طالقانی از فعالین سیاسی در مصاحبه‌ای گفت: «بنی صدر باعث برکناری آقای منتظری شد!» آنچه در این رویداد مهم است مسئله فرد و شخص نیست بلکه مهم برای من علت این نوع موضع‌گیری بود. طرز فکری اعتقاد داشت و هنوز دارد که آن کشتار بزرگ نباید افشا می‌شد و بهتر بود که آقای منتظری در مقام خود باقی بماند. حتی اگر اخلاق و وجدان انسانی را هم در نظر نگیریم حداقل سیر حوادث بما می‌گویند که افشای کشتار به آقای منتظری اعتبار بخشید والا ایشان خود در اولین مجلس خبرگان یکی از بانیان ولایت فقیه بود و حکم مفسد فی‌الارض را که دادگاه‌های اول انقلاب صادر می‌کردند با تاسی ایشان می‌دانستند. ولی این افشاگری باعث شد چهره دیگری از ایشان در خاطر مردم نقش بگیرد. متأسفانه این نوع برخورد که تنها به قدرت نگاه دارد و همه «اصلاحات» خود را می‌خواهد از طریق قدرت انجام دهد حاضر است حقایقی مانند کشتار تکان‌دهنده سال ۶۷ را سانسور کند. در طی سال‌ها متمادی بعد از انقلاب این فکر بوده و بنام مصلحت بر حقیقت پوشش گذاشته است. لازم به یادآوری است در زمان صدور حکم دادگاه میکونوس علیه رهبران جمهوری اسلامی نیز همین طرز فکر و روش خود را بروز داد. در آن زمان نه تنها رژیم و اصولگرایان و اصلاح‌طلبان بلکه نیروهای ملی مذهبی هم علیه رأی دادگاه میکونوس موضع گرفتند. تا جایی که «مجله ایران فردا» که تنها صدای آنها در داخل کشور بود با وجود امکانات محدود خود، مقاله‌ای به این اعتراض اختصاص داد و آقای بنی صدر را «رئیس‌جمهور معزول»ی نامید که با دادن شهادت در یک «دادگاه محلی»، «استقلال ایران» را به خطر انداخته بود! یعنی از دید آنها نباید حقیقت به دادگاه گفته می‌شد زیرا حکم دادگاه، «منافع ملی ایران» را به خطر انداخته بود. چنین است که همان افراد و با همان طرز فکر، آقایان رفسنجانی و روحانی را به عنوان منجی وطن نگریستند و وقتی یکی از مسئولان مستقیم کشتار سال ۶۷، وزیر دادگستری آقای روحانی شد نه تنها اعتراضی به زبان نیاوردند بلکه با گفتن اینکه وزارت دادگستری اهمیت چندانی ندارد انتخاب آقای روحانی را هم توجیه نمودند."

https://soundcloud.com/a-banisadr/92-07-04-67

۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه

ترور شخصیت بنی صدر همچنان ادامه دارد. چرا؟

کمی پیش اقای ناصر مستشار، مقاله زیر را برای من فرستادند:
http://anti-ferghe-banisadri.blogspot.de/2012/12/blog-post_16.html
همانطور می می بینید در این مقاله ایشان کوشش کرده اند که بنی صدر را مقصر و مسئول حمله صدام به ایران بدانند.  در این رابطه کامنت زیر را برای ایشان پست کردم:

اطلاعات غلط و ناقصی را ارائه داده اید.  برای نمونه بعد از انقلاب، صدام حسین از طریق آقا موسی اصفهانی نوه سید ابوالحسن اطفهانی مجتهد مشهور به بنی صدر پیام داده بود که صدام حاضر به معذرت خواهی علنی در مورد بد رفتاری با ایشان در عراق می باشد بشرط اینکه اقای خمینی این معذرت خواهی را بپذیرد.  بنی صدر به اقای خمینی اطلاع داد و پیشنهاد کرد که ایشان پیشنهاد را بپذیرد.  اقای خمینی موافقت نکرد و گفت که صدام به این وسیله از ما می خواهد مشروعیت بگیرد و خلاصه نپذیرفت.

یا قبل از حمله عراق به ایران، بنی صدر برای جلوگیری از حمله، عرفات را پیش صدام فرستاد تا نظر او را تغییر دهد و گفت که اگر حمله کنید، شروع کننده جنگ شما خواهید بود ولی پایان دادن به ان دیگر در اختیار شما نخواهد بود.  عرفات به تهران بازگشت و به بنی صدر گفت که صدام مثل طاووس مغرور است و بمن گفت که شما نگران نباشید و طی چند روز کار تمام خواهد شد.

علت این اطمینان از چند روزه بودن جنگ این بود که بنا بر قول حامد الجبوری وزير امور رياست جمهوری و امور خارجی و فرهنگ عراق در زمان حسن البکر و صدام حسين در مصاحبه با تلويزيون الجزيره ۲۵ جولای ۲۰۰۸ (۵ تير ۱۳۸۷) این بود که اقای بختیار با دادن اطلاعات غلط در مورد آمادگی نیروهای نظامی و نیز دست زدن به کودتای نوژه، صدام را مطمئن کرده بود که جنگی در کار نخواهد بود و چند روزه کار تمام خواهد شد ( خودش هم باور کرده بود و برای همین قبل از حمله کابینه اش را به بغداد برد و در سه روز اول حمله غیبش زد و منتظر بود بعد از تسخیر اهواز، صدام در حضور هزار خبرنگاری که دعوت کرده بود و بعد از خواندن خطبه پیروزی، تشکیل دولت او را اعلام کند:"«در اين جلسات همه کسانی که با صدام ملاقات می کردند تاکيد داشتند که ايران در آستانه فروپاشی است و ارتش اين کشور متلاشی شده و نيروی هوايی اين کشور به علت اعدام افسرانش زمين گير شده است. همه آنها به گونه ای صحبت می کردند که گويا عمليات نظامی در ايران صرفا تفريح است و همين مسئله صدام را به آغاز جنگ با ايران تشويق می کرد.»(1)

اسناد منتشر شده دولت انگلیس نیز بر نقش اقای بختیار در تشویق صدام برای حمله به ایران انگشت می گزارد تا جایی که دیپلمات انگلیسی به لندن گزارش می دهد که بنظر می رسد برای بختیار مهم نیست که کوشش او برای حمله صدام به ایران کشورش را با چه خطرهایی روبرو میکند.

حال سوال من این است که چرا کوشش برای ترور شخصیت بنی صدر بطور سیستماتیک از هر طرف ادامه دارد؟  مافیای حاکم با ساختن مرتب فیلمهای مستند بر علیه بنی صدر و مقاله و کتاب و سخنرانی. سلطنت طلبان هم که اگر یک روز او را زیر حمله نگیرند خوابشان نمی برد، اصلاح طلبان هم که دست کمی ندارند ( نمونه آن دروغهای اقای اشکوری در بی بی سی و...و) و اینهم بختیاری های ما که انگار مشکلی جز بنی صدر ندارند و هنوز او را بابت اینکه سبب شد تا با فعال کردن نیروهای نظامی ایران در دفاع از خاک وطن، نقشه بختیار را به شکست منجر کند نبخشیده اند.

پیشنهاد می کنم که نسل جوان سعی در یافتن علل همکاری این جریانهای سیاسی بظاهر مخالف در ترور شخصیت بنی صدر و ارتباط اورگانیک انها با یکدیگر کند.
(1):
http://www.youtube.com/watch?v=BPKkaZ7ysD4
http://www.aljazeera.net/NR/exeres/FB79DA8E-CEE5-4C2F-AF37-46604A2E5E59.htm

۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه

شروع دوباره ترور و خواب زمستانی بعضی از هموطنان

هموطنان  دقت کنند که ترورها در خارج از کشور زمانی در اوج بود که دولت اقای رفسنجانی روابط خوبی با کشورهای غربی ایجاد کرده بود تا جایی که حتی در مواردی مانند ترور دکتر قاسملو و همکارانش، دولت اتریش به سفارت ایران در فراری دادن تروریستها کمک کرد و آنها را به فرودگاه بدرقه کرد.  حال نیز ترور ده ها نفر از اعضای فرقه رجوی و سکوت کامل دولتهای غربی که در شروع  دولت اقای روحانی و شروع ذوب شدن یحها رابطه با دولتهای غربی انجام گرفته است می تواند علامت شومی برای بکار انداختن دوباره دستگاه ترور در خارج از کشور باشد.  ولی انگار بسیاری در خواب اصحاب کهف می باشند و هیچ توجه ندارند که اگر عکس العمل و فشار لازم بر مافیای حاکم وارد نشود تا آمران و مجریان کشتار معرفی و محاکمه نشوند، ماشین مرگ رژیم خیانت، جنایت و فساد به سراغ آنها نیز می تواند بیاید.

البته صحیح نیست که این خفتگان با اصحاب کهف مقایسه شوند چرا که آنها در پی فعال کردن عقل خویش  خود را باورهای جبار رها کرده بودند و بنابراین در جامعه خو گرفته به استبداد تنها  و منزوی بودند، ولی هموطنان به خواب رفته ما هم از دیدن واقعیت وحشت دارند و هم به افسانه ذهنی که اصلاح طلبان برایشان ساخته اند دل خوش کرده اند و هم معتاد دروغ شنیدن شده اند و هم از سخن راست دوری کردن و هم اینکه فکر می کنند که آدمکشان رژیم فقط به "بدها" کار دارند و با آنها کاری نخواهند داشت.  هموطنان عزیز که از دیدن واقعیت وحشت دارید و خود را به خواب زده و افسانه( اصلاح پذیری رژیم)  را جایگزین حقیقت( که یک روضه خوان بر جان و مال و ناموس شما بسط ید دارد.) کرده اید، قبل از اینکه دیر شود از خواب زمستانی خود بر خیزید.

از آنهایی نباشیم که یکبار مارتین نیمولر در زمان نازیها نوشت:
 

اول سراغ کمونیست ها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیست ها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ یهودی ها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.

یادمان باشد که اکثریت کابینه اقای روحانی از امنیتی ها و واواکی ها می باشند و قضاتش کسانی می باشند که در عرض چند شب هزاران زندانی را اعدام کردند.  منظور اینکه اقای روحانی که خود نیز امنیتی عالیرتبه ای می بوده تمامی ابزار و امکانات سرکوب و ترور را در اختیار دارد.  از جمله بهایی را که در مقابل تسلیم در مورد مسئله اتمی خواهد خواست در کنار لغو تحریم ها، سکوت غرب در رابطه با سرکوب در داخل خواهد بود.  به زبان گاهی مخملی ایشان نگاه نکنید و عمل را بسنجید( در سیاست تنها زمانی بیان ارزش دارد که بیانگر عمل باشد و نه پوشاننده آن.) و قبل از اینکه دیر شود از خواب بلند شوید.

https://www.balatarin.com/permlink/2013/9/23/3404685

۱۳۹۲ شهریور ۲۹, جمعه

فرهنگ، میانجی و مفسری است که خودمختاری نسبی دارد


دیروز در رابطه با تشکر عده ای از اصلاح طلبان از آقای خامنه ای بابت آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی وطن، متنی را منتشر کردم و یکی از هموطنان پاسخی را نوشت که به بحثی کوتاه منجر شد.  برای پاسخ به نظرات آخر ایشان بهتر این دیدم که بخش کوچکی از فصل تئوریک تز خود در مورد انقلاب ایران را که دوستی برایم به فارسی ترجمه کرد برای ایشان بفرستم.  
فکر کردم که بهتر است از آخر شروع کنم! و از اول ادامه بدهم!
تعریف و برداشت من از رابطه فرهنگ در رابطه با ساختار و عاملیت:

"شرایطِ ساختاری همچون غرایزِ ثانوی عمل نمی کنند که «عامل» را برانگیخته و کورکورانه به تحرک وامی دارند. در حقیقت اصلا چنین نیست. متغیرهای ساختاری در سایه خودمختاریِ نسبیِ فرهنگِ که شرایطِ خود را بر آنها تحمیل می کند با هم واردِ کنش و واکنش می شوند. فرهنگ، هر دو متغیرِ ساختاری و عاملیتی را از صافیِ خود می گذراند، و به همین دلیل است که عواملِ مشابه در شرایطِ متفاوت نتایجِ متفاوتی را رقم می زنند. به ظهور رسیدنِ نتایجِ متفاوت در شرایطِ ساختاریِ مشابه بر این ادعا صحه می گذارد که فرهنگ پدیده ای انفعالی نیست که شرایطِ ساختاری را بدونِ هیچ تغییری به عامل منتقل کند، بلکه میانجی و مفسری است که خودمختاریِ نسبی دارد. از طریقِ فرهنگ، عامل نه تنها شرایطِ عینی ای را که در آن عمل می کند ذهنی می کند (به عبارتی، انسانها در درونِ محیط های عینیِ خاص، گزینشِ ذهنی می کنند)، بلکه در عینِ حال تفسیرِ ذهنیِ ساختار را عینی می کند (به کلامی، انسانها به محیطی که در آن واقع شده اند معنی می بخشند). به عبارتِ دیگر، از طریقِ تفسیر، فرهنگ شرایطِ ساختاریِ عینی را ذهنی کرده و تفاسیرِ ذهنی از واقعیتِ اجتماعی را عینی می کند. چنین فرآیندی در حیطه مجموعه یا مجموعه هایی از ارزشهای فرهنگی صورت می گیرد. با توجه به این حقیقت که درکِ فرهنگ تجربه ای ذهنی است، و بدین ترتیب تفسیرِ شرایطِ جدیدِ اجتماعی در کنش و واکنش با ارزشهایی که از پیش برقرار بوده اند یا به تازگی به منصه ظهور رسیده اند روی می دهد، نتیجه نهاییِ چنین تفسیری نمی تواند از پیش معین باشد؛ و بر فرضِ مثال ممکن است به نتایجِ متفاوتی همچون ایجاد و درونی شدنِ فرمانبرداری، بی تفاوتی، مقاومتِ منفی یا انقلاب بر ضدِ شرایطِ موجود بیانجامد."
از اینجا و با این پست در فیس بوک شروع شد:
" همیشه این نظر را مطرح کرده ام که عنصر اصلی گفتمان اصلاح طلبی را عنصر حقارت و خود را در برابر قدرت حقیر دانستن تشکیل می دهد. الان با دیدن یاداشت زیر از هموطنی متوجه شدم که دیروز بعد از ازادی عده ای از زندانیان سیاسی وطن، تعدادی از "اصلاح طلبان"( یکی از بی معنی ترین، مبهم ترین و فریبکارانه ترین مقولات در سپهر سیاسی حاکم بر وطن.) از آقای خامنه ای تشکر کرده اند!!! این دیگر از شرم آورترین شاهکارهای اخیر اصحاب اصلاح طلبی بعد از شرکت شوی انتخاباتی و شرکت در کابینه توابین می باشد. چرا که از فردی تشکر می کنند و سپاسگزارش می شوند که باید به جرم زندانی کردن دگر اندیشان به دادگاه کشیده شود( در کنار جرمهای عظیم دیگر.) بابت ازادی زندانیانی که اصلا نباید زندانی می شدند و زندانی کردن آن جرم است، تشکر میکنند. از فردی تشکر می کنند که در بازی شطرنج سیاسی خود دستور زندانی کردن افرادی را می دهد و بعد که نیازهای بازی ایجاب کرد دستور ازادی آنها را چه بسا دستور زندانی کردن دوباره آنها را. اقایان و خانمهای اصلاح طلب سپاگزار! اسفل السافلین حقارت شما تا بکجاست؟
میهن آزادی:
امروزدر این شادی ملی هیچ چیز مضحکتر از این نبود که عده ای اصلاح طلب از خامنه ای تشکر کرده بودند ! صد افسوس که یادمان رفته این عزیزان بیگناه وبرای حق جویی در بند بودند."
دوست هموطن نوشت:
" دکترجان جنبش مردمی شرایط لازمی را می خواهد که نه کسی بوجودش می آورد و نه کسی مانع آن خواهد شد. دل نگران اینها مباش. درود بر تو."
پاسخ دادم:
" آقا...  جان گل این نظرت در کمی شبیه دستهای نامرئی بازار ادام اسمیت است. آنارشیستها نظر ظریفتری دارند و از آن به عنوان fairy dust /گرد جاودیی پری نام می برند. کمی شبیه آیه قران ما مسلمانها ( از شمای نا مسلمان چه پنهان )که می گوید علم زمان نزد خداوند می باشد. در کل کاملا حق با شماست و هیچ کس نمی تواند زمان برخواستن موج را پیش بینی کند.

چقدر انسان در تونس به علت فقر و بیکاری و..و خودکشی کردند و آنگاه خودکشی یک جوان در یک شهرستان کوچک و دور، موج انقلاب را در جهان عرب براه انداخت( البته الان بدجوری به خاکی زده ولی در کل باید امیدوار بود).

ولی این شرایط بخودی خود بوجود نمی آید و نقش فرهنگ و آگاهی و روانشناسی، نقشی کلیدی را بازی می کنند و شرایط را آماده می کنند تا زمانی که جرقه زده می شود، تا کار را به نتیجه برساند.

در کل در رابطه با انقلاب دو نظر وجود دارد. نظری که می گوید انقلاب می آید و نظری که می گوید انقلاب ساخته می شود. من به ترکیبی از هر دو معتقدم و برای همین است که به عامل فرهنگ و آگاهی و اراده، نقشی کلیدی می دهم."
پاسخ دادند:
" من به عامل فرهنگ و آگاهی برای بعد از جنبش اهمیت می دهم اما جنبش مثلا در ایران فعلی به خاطر فشارهای اقتصادی رخ خواهد داد. هیچ عامل فرهنگی و آگاهی دهنده ای تا بحال نتوانسته به یک جنبش عمومی منجر شود. همان تونسی که مثال زدید بهترین نمونه است. یکی از تحلیل گران معتقد است که دو عامل در حال حاضر از یک جنبش عمومی در ایران که در آستانه انفجار است جلوگیری می کند. ترس و نا امیدی. و او معتقد است در شرایط لازم این دو عامل خود به اسلحه ای قدرتمند در دست جنبش و علیه دیکتاتوری تبدیل خواهد شد. اما «مومن» شما به بی دینی من واقفی اما اسم مرا نمیدانی!! شوخی کردم. سهو القلم همیشه پیش می آید. درود بر تو."
ترجمه ای که در اول خواندید پاسخی به این نظر است

۱۳۹۲ شهریور ۲۸, پنجشنبه

راز رقص پر خروش درختان

یکی از پر رازترین صداهای طبیعت، وزش تند بادی و رقص پر شور برگها و شاخه ها در دل شب است.  اول بار که هیبت و رمز و راز این گفتگوی پر خروش بگونه ای مبهم و بیاد ماندنی بر دلم نشست و ابهت پر وقار طبیعت را حس کردم شبی بود در کودکی و دیدار تابستانی به ده عمه ام.  شاید ده سال هم نداشتم.  نمی دانم به چه علت تصمیم گرفتم که از خانه عمه به خانه یکی دیگر از آشنایمان بروم.  بارش مهتاب بر کوچه خاکی نور انداخته بود ولی نه آنقدر که براحتی جلوی خود را ببینم و بادی شدید بر دل درختهای صف کشیده در کنار کوچه باغی افتاده بود.  کوچه خلوت بود و شاید اهالی دهکده دور کورسوی فانوس خانه هاشان جمع شده بودند و یا فتیله ها را پایین کشیده و بغل اغل گوسفندان به خواب رفته بودند.  در میانه راه بودم که ناگهان صدایی از صداهای باد، من را از حرکت باز ایستاند. خود را در زیر درخت بلند و تنومند بیدی یافتم و به بالای درخت نگاه کردم.  شدت باد، برگها و شاخه ها را سخت بهم ریخته بود و هر خم شدن شاخه ای بازگشتی همهمه وار را در پی داشت.  نمی دانم چه مدت مات و مبهوت این گفتگوی پر خروش باد و درخت شدم ولی می دانم که حالتی بر بودنم نشاند که نه آن زمان برای بیانش کلام یافتم و نه الان. 
حالتهایی هستند که شکار کلام نمی شوند.  بودنهایی هستند که رام حتی وحشی ترین و عصیانگر ترین کلمات هم نمی شوند.  انگار برای بیان نکردن خلق شده اند چرا که هر بیانی نیاز محدود کردن موضوع بیان است و این حالتها محدودیت را بر نمی تابند و تنها برای زمانهایی و تنها با انسانهایی و در حالاتی با آنها ارتباط بر قرار می کنند که از هر قید و سدی رها و در پی این رهایی با رمز بودن ارتباط بر قرار و اینگونه با روح و راز طبیعت پیوندی یگانه جستن.  جان طبیعت و هستی هوشمند اینگونه است که گاهی پنجره ای از راز خود را بر دل و عقل انسان می گشاید و اینگونه بر رازها می افزاید.

۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

چهلمین سالگرد کودتای سیا در شیلی و کودتای 30 خرداد شصت

الان برنامه ای را در یکی از تلویزیونها در رابطه با چهلمین سالگرد کودتای سازمان سیا/پینوشه بر علیه سالوادر آلنده رئیس جمهور منتخب شیلی دیدم.  از صبح بسیاری از رسانه های تصویری جهان در این رابطه برنامه پخش می کنند و با زندانیان سابق در رابطه با خاطراتشان از اعدامها و شکنجه ها و تجاوزات جنسی صحبت می کنند و در کنار آن معذرت خواهی کسانی که در این کودتا دست داشته اند.   معذرت از این می خواهند که برای پیروزی، خشونت را وارد مبارزه سیاسی کردند و در نتیجه آن ده ها هزار نفر شیلیایی زندانی و شکنجه و اعدام شدند و معذرت از سکوت و وحشتی که در طول سالها بر جامعه حاکم کردند.

از دیدن این برنامه ها یاد کودتای 30 خرداد شصت بر علیه اولین رئیس جمهوری منتخب تاریخ ایران افتادم و کشتارها و شکنجه ها و...های بعد از آن.  کودتا بر علیه کسی انجام شد که بقول آقای برقعی:" "...آقای بنی صدر هم ویژگی اش این بود، واقعا حقیقت را باید گفت، که ما در تاریخمان بی سابقه ست که یک انسانی تمام قدرتها رو در دست داشته باشد ولی بر سر اصول بایستد در حالیکه اقای خمینی تا روز آخر سعی می کرد ایشون رو نگه داره..." فردی که حاضر نشد عهد خود با مردم را بشکند و دست از دفاع از اهداف انقلاب بردارد.  فردی که هنوز سخت و استوار برای دفاع از ازادیها ایستاده است و وصیت کرده است که اگر قبل از ازاد و مستقل شدن وطن دار فانی را وداع گفت، تا وطن ازاد نشده است بدن او را به ایران باز نگردانند.

حال سوال من این است که کجاست معذرت خواهی کسانی که در این کودتا دست داشتند و یا از آن حمایت کردند و بعد شکل اصلاح طلب را بخود دادند؟  من به معذرت خواهی بسیاری که در فضای خصوصی از بنی صدر انجام داده اند و از آنجا که ساکن وطن هستند نمی توانند این معذرت خواهی را علنی کنند کاری ندارم، طرف سخن من کسانی می باشند که در بی اخلاقی کامل هنوز مسئولیت خود را در این کودتا نمی پذیرند و بر اندازی بنی صدر را نه کودتا که عملی قانونی می دانند تا اینگونه از خود سلب مسئولین کنند. 

اقای احمد خمینی قبل از به قتل رسیدن فردی را نزد بنی صدر فرستاده بود تا از بنی صدر حلال خواهی کند.  بنی صدر پاسخ داده بود که آن بخشی که بمن ربط پیدا می کند می بخشم ولی آن قسمتی که به مردم ربط پیدا می کند این مردم هستند که باید تصمیم بگیرند و نه من.  منظور اینکه خانم ها و اقایانی که در این کودتا شرکت ودر نتیجه بیش از سی سال است که وطن را گرفتار این بلای بی سابقه تاریخی کرده اید، بنی صدر به معذرت خواهی شما نیاز ندارد.  بلکه اگر شما واقعا دردتان آزادی و مردم سالاری و حقوق انسان می باشد، این شما هستید که نیاز دارید که در شفافیت کامل از مردم معذرت بخواهید و هر چه را از این کودتا می دانید در سبد اخلاص بریزید و قضاوت را بر عهده مردمی که استبداد مافیای حاکم دمار از روزگارشان در آورده است بگذارید.  به مردم بگویید که این بلای عظمی نه نتیجه انقلاب که نتیجه کودتایی بود که شما بر ضد اهداف انقلاب انجام دادید.  این حداقل وظیفه اخلاقی می باشد که بر گردن دارید.  آن را انجام دهید.

آخر اینکه نسل جوان منتظر اینگونه معذرت خواهی ها نباشد و خود در جستجوی یافتن حقیقت بر اید.  اینها تا بحال نشان داده اند که از شجاعت و صداقت و درایت لازم برای انجام این کار بر خوردار نیستند.  خود کار را ادامه دهید.

۱۳۹۲ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

دروغ، شاهرگ حیاتی رژیم و گفتمان اصلاح طلبی



هموطن عزیزی در رابطه با خط عوض کردن خانم الهه راستگو نوشت:" متاسفانه ایران کشوری است که ارزشها در ان دگرگون شده وضد ارزشها جای ارزشها را گرفته اند و دروغ رنگ صداقت بخود گرفته که مرز اشخیص آن از تار مو هم باریکتر گشته..."

در پاسخ می گویم:
 
مادر و پدر( چرا همیشه پدر باید اول بیاید؟)  دروغها همان دروغ ااصلاح پذیری مافیای حاکم می باشد.  چند روز پیش با یکی از متفکران در مورد وضعیت و رابطه جامعه با دولت حرف می زدم و گفتم که گفتمان اصلاح طلبی ( بی مسمی ترین و بی معنی ترین و مبهم ترین عبارات در سپهر سیاسی ایران می باشد.  مدتی است که به این نتیجه رسیده ام که همان عناصر فکری و روانی که استبداد تاریخی را در وطن ممکن کرده اند، ایجاد گر گفتمان اصلاح طلبی می باشند.  در این باره بعدا خواهم نوشت.) و گفتمان جریان حاکم ضربه ای سخت بر وجدان اخلاقی جامعه وارد اورده اند.   جامعه ای که در تاریخش از عهد باستان پادشاهش از اهورمزدایش می خواهد که ایران را از آفت دروغگویی دور بدارد و هرودوت در کنار وصف نکات منفی ایرانی ها بر راستگو بودن آنها تایید می کند و دهخدا به فلان مصاحبه گر رادیویی از آمریکا فخر صداقت و راستگو بودن ایرانی ها را می دهد و از کودکی مادران به فرزندانشان آموخته اند که دروغگو دشمن خداست  و...و ولی روحانیت غرق در شهوت قدرت، بی اخلاق و بی دین حاکم و نیز گفتمانهایی که از طریق ان عمل می کنند  ضربه ای عظیم به وجدان اخلاقی  جامعه وارد کرده اند ( شما نگاه کنید هم اکنون هم اکثریت مطلق همانهایی که از حاکمیت دروغ و فریب می نالند، برای مثال، وقتی ما متقلب بودن اقای روحانی و بیست سال با دروغ دکترا داشتن و حقوق و مزایا گرفتن  را افشا کردیم و وارد بازی مصلحت های ساخته قدرت نشدیم، همین جماعت سخت بر ما تاختند که چرا راست گفته اید و هر راستی را نباید گفت و الان وقتش نیست و...و)

در چنین وضعیتی وظیفه کسانی که بر حق ایستاده اند و ایرانیان را نه به خفت شرکت در شوی انتخاباتی( که حال اقای طبرزدی که امید به این "انتخابات" بسته بود  فقانش به آسمان رود که:"در وضعیت فعلی من باید ابتدا به خودم بباورانم که یک زندانی ام و در این مملکت حق حرف زدن ندارم و با امدن دولتی که تدبیر و امیدش خوانده اند تا خود و مردم را گول بزنند که نمی توانند بزنند، باید ساکت باشم.") که به کرامت انسانی خود و به عرق ملی خوانده اند بس سنگین تر می شود.  چنین کسانی بیش از هر زمان وظیفه دارند که جز راست نگویند و هر راستی را بگویند و  هیچ حقیقتی را در مسلخ مصلحت سلاخی نکنند و به ایرانیان پی در پی یاد آوری کنند که کرامت و حقوق انسانی خود را به یاد آورده و اینگونه به توانایی های خود عارف و اینگونه خود را از کار پذیری و سر خم کردن در برابر قدرت رها کنند.  

اینگونه است که چنین انسانهایی که خود را به قدرت و گفتمانهای قدرت آلوده نکرده اند زبان وجدان جامعه ملی می شوند و نهیبی بر وجدان تیر خیانت بر اعتماد( بزرگترین خیانتی که اقای خمینی مرتکب شد، شکستن عهد بود و خیانت به امید و دروغ را زبان رسمی رژیم که دم از اخلاق می زد، کردن بود.  هنوز از این زخمی که این آقا بر وجدان اخلاقی جامعه وارد کرد خونی چرکین می چکد.) را بر خود داشته می شوند و جامعه اینگونه است که از خواب کهف خود بیدار و دست به انقلاب می زند چرا که حال نیک می داند که سخن از اصلاح زدن فریبی و دروغی و نشان دادن در باغ سبزی بیش نبوده است و زندگی در کرامت و حقوق انسانی و ملی تنها در جمهوری شهروندان است که ممکن می شود.  اینگونه است که انقلاب را کسانی می کنند که خود را از جو مسموم و گسترده دروغ و فریب رها کرده و در پی نفس کشیدن در هوای همیشه پر طراوت آزادی بر می آیند.  به بیان دیگر، انقلاب از درون و تغییر باور و اندیشه راهنما و روانشناسی فرد است که شروع می شود.  بنا بر این انقلاب را انسانهای دروغگو و فریبکار و بنده و ذلیل قدرت نمی کنند، برعکس، انسانهایی دست به انقلاب به واقع کلام می زنند که خود را از این گونه آلودگی ها و بیماری های فکری و روانی رها کرده اند و ازاد شده اند و در پی این آزاد شدن است که در پی آزاد کردن و ایجاد جامعه و نظامی که با آزادی درونی انها اینهمانی دارند بر می آیند..

۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه

درگذشت طالقانی و خطای بنی صدر



امروز به مناسبت در گذشت مشکوک آیت الله طالقانی(حتی اجازه کالبد شکافی برای یافتن علت مرگ را نداده بودند)، بزرگمردی که دریافته بود که بدون تحول و انقلاب در اسلام و  از خوانش قدرت گرا رها شدن و با خوانش آزادی خواهانه و حقوق انسان یگانگی جستن، استبداد تاریخی خود را همیشه باز سازی خواهد کرد، فکر کنم لازم است به یکی از اشتباهات بنی صدر که در اولین سالگرد فوت اقای طالقانی اتفاق افتاد اشاره بکنم:

توضیح اینکه در دومین سالگرد هفده شهریور، بنی صدر در سخنرانی خود در میدان ژاله، بدون نام بردن به رهبران حزب جمهوری به آنها 48 ساعت مهلت داد که دست از  خرابکاری  و دروغ پراکنی و ....دست بردارند و در غیر اینصورت انها را در سخنرانی خود در سالگرد آیت الله طالقانی افشا خواهد کرد که باعث شادی بسیار ما جوانانی که از فریبکاری و فساد و قدرت طلبی و کوشش در زیر آب رئیس جمهور منتخب مان را زدن بسیار خشمگین بودیم شد.

یادم است که ماه رمضان بود و با دوستان در آن هوای تف زده  با زبان روزه از پارک شهر سوار اتوبوسهای داغ و خفه دو طبقه شدیم و به بهشت زهرا رفتیم و منتظر سخنرانی و افشاگری بنی صدر.  ایشان آمد و همان اول گفت که امام از من خواسته اند فعلا چیزی نگویم و خودشان کار را درست خواهند کرد.  خلاصه ما ناامید برگشتیم چرا که می دانستیم این انسانهای بی اخلاق و بی دینی مانند اقایان بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای به کوشش خود در استقرار استبداد صلحا ( عبارت اقای بهشتی.) ادامه خواهند داد.

خطای بنی صدر در عدم افشا ناشی از علاقه بسیار زیاد و اعتماد صد در صدی بود که به اقای خمینی داشت( بر خلاف همسرش خانم عذار حسینی که هیچ اعتمادی به آقای خمینی نداشت و به بنی صدر هم هشدار داده بود ولی بنی صدر باور نمی کرد.) این اعتماد باعث اشتباهات مهم تاکتیکی دیگر بنی صدر شد.  در این امر کمتر شک دارم که اگر در همان روز با اسم و رسم این اقایان را افشا کرده بود (و این در زمانی بود که هنوز دستگاه های سرکوب حزب از توان چندانی برخوردار نبودند و بسیاری از نسل ما آماده برای مقابله با مستبدان خیزش برداشته بود.) و دنباله کار را گرفته بود  به احتمال زیاد می توانست وضعیت به گونه ای تغییر کند که حزب جمهوری و مجاهدین انقلاب اسلامی و هیئت موتلفه و حزب توده و...و نتوانند استبداد تاریخی را این بار در لباس دین باز سازی کنند و به حق خود در حد درصد رای خود( که از 5 درصد تجاوز نمی کرد.  در انتخابات ریاست جمهوری نامزد حزب جمهوری حدود چهار در صد رای آورده بود.) و آزادی های سیاسی و مدنی که شامل انها هم می شد راضی شوند. 

البته همیشه بسیار اسان است که با استفاده از تجربیات زمان و فاصله گرفتن از زمان حادثه، نقد انجام داد.  ولی اگر اینگونه نقدها نباشد، تاریخ هیچ نمی شود جز نقل روایت یا جعل روایت!  تاریخ فرضی، یعنی که تاریخی که می توانست باشد ولی به عللی نشد، همیشه با "اگر" شروع می شود.  بدون این اگر ها، جبر را هم باید به تاریخ افزود.  بسیاری از این تاریخدانان جبر گرا را می شناسیم و چقدر از آنها شنیده ایم که سرنوشت انقلاب بهمن جز این نمیتوانست  بشود.  اینگونه "تاریخدانان" خود را از نعمت عقل خلاق و عقل نقاد محروم می کنند

۱۳۹۲ شهریور ۱۴, پنجشنبه

توماس پیکرینگ_ بنی صدر_ایران گیت_ عراق_ سوریه

ساعتی پیش به مصاحبه توماس پیکرینگ، یکی از مردان مهم  پشت و جلوی پرده آمریکا با بی بی سی در رابطه با جی-20 و سوریه گوش کردم و به یاد روزی افتادم که برای اولین بار اسم او را شنیدم: 

در روزهایی که اوج ماجرای ایرانگیت بود و اطلاعات راجع به رسوایی دو جانبه دستگاه ریگان و دستگاه خمینی خبر اول رادیو تلویزیونها و صفحات اول روزنامه ها را تشکیل می داد.  با دانشجویی که از یکی از کشورهای افریقایی بود و حدود 50 سال داشت مدتها بود که دوست شده بودم.  سیاست را و وضعیت جهانی را خوب می فهمید.  در همین روزها بود که من را به چایی در کافه تریای دانشگاه دعوت کرد.  

در مورد حمله عراق صحبت کردم و گفتم که امکان نداشت که صدام بدون چراغ سبز آمریکا به ایران حمله کند.  در اینجا بود که بعد از نزدیک سه سال اشنایی خود واقعی را معرفی کرد و گفت که یکی از افسران عالیرتبه امنیتی کشورش می باشد و بعد گفت که بله ما این را می دانیم و این را همه دستگاه های اطلاعاتی می دانند.  بعد به اسم توماس پیکرینگ اشاره کرد و گفت که این فرد بود که در عمان/پایتخت اردن، صدام را ملاقات کرد و نقشه حمله به ایران را به او داد.  سوال کردم که به او پیشنهاد حمله به ایران را کرد؟ گفت نه، نقشه را داد و به او گفت/He told him به ایران حمله کند.   بعد راجع این فرد صحبت کرد که ایشان در افریقا به آقای کودتا شهرت دارند و هر وقت به کشوری وارد می شود ما می دانیم که در یکی از کشورهای همسایه قرار است کودتایی شود و مدتی بعد این امر واقع می شود.

این صحبت درست در زمانی انجام شد که بنی صدر قرار بود برای شهادت دادن در رابطه با رابطه پنهانی دستگاه خمینی و دستگاه ریگان به کمیته تحقیق دو مجلس آمریکا برود و سنگ اندازی هایی که دستگاه ریگان می کرد تا مانع رفتن او به آمریکا شوند.  در حین صحبت بود که گفتم شک ندارم که بنی صدر هر چه را می داند افشا خواهد کرد که ناگهان حرفم تمام نشده مچ دست من را گرفت و فشار سختی داد و گفت به بنی صدر بگو که اگر بخواهد دهانش را باز کند، اینها ترتیبش را خواهند داد.  بگو اینها اصلا ذره ای رحم ندارند و خود را در خطر ببینند اینکار را خواهند کرد.  بعد اضافه کرد که علت اینکه خود را معرفی کردم و اینها را به تو گفتم این است که من این ادم رو دوست دارم.  در سیاست از اینگونه ادمها وجود ندارند و نمی خواهم به قتل برسد و...و

بعد به بنی صدر زنگ زدم و صحبتهای افسر ارشد امنیتی را به او رساندم و خطر جانی.  بنی صدر خندید و گفت که تا بحال چند بار زنگ زده اند و تهدید به قتل ولی من کاری را که باید بکنم خواهم کرد...از ایران خارج نشدم تا سکوت کنم و...و

بعدها این اقا در زمان حمله اول آمریکا به عراق، شد سفیر آمریکا در سازمان ملل و الان هم در بی بی سی حامی حمله به سوریه و این پیشنهاد جدید که اگر پوتین با اوباما موافقت نکرد، شورای امنیت قطعنامه ای را تصویب کند که بر اساس آن اگر از این ببعد حمله شیمیایی انجام شود، حمله به سوریه قانونیت و مشروعیت جهانی خواهد یافت.
http://en.wikipedia.org/wiki/Thomas_R._Pickering