۱۳۹۸ آذر ۳, یکشنبه

استبداد رفتنی شد، فردای رژیم چه خواهد شد؟





"از طریق عارف شدن به حقوق خود و اینکه من و همه به عنوان انسان، موجوداتی حقوند هستیم، آینده را در خود حال کنند و حالی بشوند که انتظارش را در آینده دارند."



با یکی از روشنفکران اصلاح طلب خارج از رژیم گفتگویی داشتم.  می گفت که با این کشتاری که رژیم کرد کار خودش را تمام کرد و دیگر امکان ماندن ندارد و اینکه تمام توجیهات برای فرا خواندن مردم به پای صندوقهای رای سوخت و رفت پی کارش.  در عین حال نگرانی خود را از اینکه بعد از رژیم چه می شود اظهار می کرد و می گفت که وضعیت حال مانند زمان انقلاب نیست که سازماندهی از طریق مساجد انجام بگیرد و بسیاری از مساجد خود به مراکز سر کوب تبدیل شده اند و...و خلاصه حالتی نا امیدانه داشت.

نخواستم در پاسخش، بقول معروف نمک روی زخمش بپاشم و بگویم که ماهیت اصلاح ناپذیرانه استبداد حاکم استبداد را که ما از آغاز به هر زبانی بود بحث می کردیم و طرح می کردیم و عرضه می کردیم، ولی چرا سر خود را زیر برف کردید و نخواستید بشنوید؟

بنا بر این در پاسخ نکات زیر را خاطر نشان کردم:

- سکوت نسبی دولتها و رسانه های غربی(فقط مقایسه کنید پوشش خبری هنگ کنگ را که در طول ماه ها تظاهرات رو به خشونت که در آن حتی یک تظاهر کننده بدست پلیس کشته نشده است را که خبر اول رسانه است با نوع گزارش اخبار ایران که بقول سازمان عفو بین الملل حداقل 106 نفر کشته شدند و بزحمت در بعضی از اخبار و گزارشها آمد.  حتی ترامپ که برای هر موضوع کوچکی توییت صادر می کند، هفت روز طول کشید تا یک توییت آبکی صادر کند.) بما می گوید که غرب، همین رژیم را می خواهد و در همین وضعیت.  چرا که نفع غرب در ماندن استبداد حاکم است و تجربیات مکرر نشان داده است که در زمان انتخاب، غرب همیشه حقوق انسان و دموکراسی را در پای منافع خود سلاخی کرده است.  بنا بر این برای تغییر رژیم، مردم فقط و فقط باید روی توانایی های خود حساب کنند و بس.

- اینکه اعتراضات بگونه ای خود جوش در سراسر ایران از تبریز و مریوان و مشهد و شیراز و آبادان و صدها شهر و منطقه دیگر رخ داده است ، حد اقل دو چیز را بما می گوید: 1. روح جمعی و ملی در ایران، زنده است و پویا.  به این سبب بود که، در کل، تجزیه طلبان در جریان اعتراضات توانا به هیج اظهار وجودی نشدند و این نشان داد که زمانی که جامعه ملی عمل کند، طبل تو خالی بیش نیستند و طبلی که بیشتر استبداد حاکم از آن به عنوان لو لو خور خوره برای جلوگیری از جنبش استفاده کرده است.  2. نفس گسترش بیسابقه تظاهرات که به سرعت شکل سیاسی گرفت و استبداد و در راس آن آقای خامنه ای را هدف گرفت و هم شعار، <استقلال، آزادی، جمهوری ایران/ی> که سراسری شد بما می گوید که در درون جامعه سازماندهی وجود دارد ولی به علت شرایط سرکوب، به چشم ما کم می آید.
- ماهیت اعتراضات در سراسر جهان فرق کرده است و ایران هم جدای از آن نیست.  توضیح اینکه، بیشتر این تظاهرات از نوعی سازماندهی افقی و نه عمودی بر خوردار می باشند و دیگر مردم نمی پذیریند که یکی از بالا دستور بدهد و اینها عمل کنند.
- با نگرانی ات که فردای رژیم چه می شود زیاد موافق نیستم، چرا که وقتی وسعت بسیج و سازماندهی مردم به آنجا برسد که رژیم را در قبرستان استبدادها دفن کند، به حدی از بلوغ رسیده است که بداند چه می خواهد.
- ولی اطمینان صد در صد زمانی ایجاد می شود که در سطح و عمق جامعه، مردم با مقولات، ارزشها و اهداف <حقوندی> و <حقوق> آشنا شده و از آن طریق با خود، با دیگر انقلابیون و نیز اصحاب رژیم، ارتباط بر قرار کنند.  به بیان دیگر، نیاز دارند که آنی بشوند که از آن انتظار رژیمی <آنگونه> را دارند.  باز به بیان دیگر، از طریق عارف شدن به حقوق خود و اینکه من و همه به عنوان انسان، موجوداتی حقوند هستیم، آینده را در خود حال کنند و حالی بشوند که انتظارش را در آینده دارند.  عارف بشوند به حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق طبیعت و حقوق جامعه، به عنوان عضوی از جامعه بین المللی.
-
در این رابطه نقش نسل جوان و بخصوص قشر دانشجو برای بردن این نوع نگاه و باور به میان عمیق ترین اقشار جامعه، از مهمترین وظائف می شود و شروع انجام این وظبفه از تغییر خود و تغییر در خود شروع می شود.

۱۳۹۸ آبان ۱۵, چهارشنبه

گروگانگیری، کودتای بر ضد انقلاب وجرم بنی صدر: " ضد انسانی، ضد اخلاقی، ضد قانونی" دانستن گروگانگیری بود




 در مورد گروگانگیری تا بحال چندین تحقیق به زبانهای فارسی و انگیسی منتشر کرده ام و در اینجا، بسیار کوتاه، به خاطرات خود و نظرم  در این رابطه می پردازم:




من به عنوان یک جوان خسته از دولت مهندس بازرگان، که متاسفانه اصلا متوجه نمی شد  که انقلابی رخ داده و مردمی که انقلاب کرده اند و خون داده اند و روزها و شبهای وحشت را گذرانده اند، دیگر مردم، بعد از انقلاب نیستند و آماده همه گونه فداکاری هستند و انتظارات و وضعیت جامعه بکلی فرق کرده است.  به علت همین عدم درک وضعیت حال جامعه، مکرر می گفت که به خانه هاتان بر گردید و بگذارید ما اصلاح بکنیم (اصلا درک نمی کرد که همانگونه که اصلاح قبل از انقلاب ممکن است، اصلاح بعد از انقلاب غیر ممکن است. از این منظر ، باید بگویم که ایشان فاجعه ای بودند.  در سیاست، فقط خوب و پاک بودن کافی نیست، اهل سیاست باید اهل بصیرت سیاسی نیز باشد.)


بهر حال، وقتی خبر حمله به سفارت آمریکا را طرفهای عصر شنیدم، بسیار شاد شدم و اینگونه در ماه اول زندگی ام شد که هر روز از صبح زود تا شب دیر وقت با شکم گشنه و جیب خالی (حتی دو قرون پول بلیط اتوبوس را هم نداشتم.) و کفشهای پاره جلوی سفارت شعار می دادم و سرود می خوندم.

در این زمان بود که با بنی صدر هم در همان ماه های اول انقلاب کشف اش! کرده بودم و هوادار، با موضعش در مورد حمله به سفارت مخالف شدم.  چرا که می گفت که با این کار، این آمریکا است که ایران را به گروگان خود در آورده است و رفت سفارت و به دانشجویان گفت که این کارها به شما نیامده و بر گردید به دانشگاه و درستان را بخوانید، ایران به علم و تخصص نیاز دارد و...و.  ولی یک ماه شب هنگام که مطابق معمول در حال برگشتن به خانه بودم، در مغازه ای تلویزیونی را دیدم که دارد با او مصاحبه می کند و در آنجا گفت که مبارزه با آمریکا نه در خیابان که در دانشگاه هاست و بر علم خود افزودن، در کارخانه ها می باشد و تولید را بالا بردن و در مزارع می باشد و بر تولید افزودن و..و. شنیدن این سخنان، تکانی بمن داد و تازه فهمیدم که عجب بازی ای خوردم و روز بعد برای آخرین بار به جلوی سفارت بر گشتم و به آنهایی که آشنا شده بودم گفتم که ما بازی خورده ایم و کارم اشتباه بوده است و برگشتم.

در اسناد منتشر شده دولت انگیس می بینیم که سفیر و دیپلمات انگیسی در مورد دو نفر به لندن گزارش می دهد که انگار برای اینها مهم نیست که کارهایشان، کشورشان را با چه خطراتی روبرو می کند. یکی دکتر بختیار است و کوشش او در بر انگیختن صدام برای حمله به ایران و دیگر دکتر بهشتی که گفته بود ما باید از گروگانها به عنوان آتو بر علیه بنی صدر استفاده کنیم و بعد از آنهم به همراه اقایان رفسنجانی و خامنه ای در حضور سید حسین خمینی گفته بودند که اگر نصف ایران برود، بهتر از این است که بنی صدر در این جنگ پیروز شود.

گروگانگیری ، در واقع کودتایی بود بر ضد اهداف انقلاب. از طریق این گروگانگیری بود که:
- اصل ولایت فقیه که طوفانی بر علیه آن شکل گرفته بود و مراجع تقلید نیز در حال ورود به آن بودند، به پیش نویس قانون اساسی حقنه شد.

- صدام حسین، چراغ سبز جیمی کارتر برای حمله به ایران را گرفت (حدود دو سال پیش، بزرگواری واسطه شده بود که کارتر با بنی صدر تلفنی صحبت کنند و اینکه جیمی کارتر همه اش در کوشش برای بهبود بخشیدن به وضعیت بد انسانهاست. بنی صدر گفته بود، که هر چه باشد، ایشان چراغ سبز حمله صدام به ایران را صادر کردند و البته من با چنین فردی صحبت نخواهم کرد.)


- به نام افشاگری از طریق اسناد، هر فردی که اسمش در اسناد پیدا شد را متهم به جاسوسی و عامل آمریکا بودن کردند و اینگونه، بسیاری از مردمسالاران جبهه ملی و دیگران را یا دستگیر و زندانی و اعدام و یا فراری دادند و اینگونه ضربه سختی به جناح مردمسالار وارد کردند (خانم معصومه ابتکار و همکارانش، با تحریف در ترجمه، حتی سعی کردند بگویند که بنی صدر هم عامل سازمان سیاست. متن انگیسی گزارش گفته بود که تجربه نشان داده است که بنی صدر و همکارانش ساز ناپذیرند. ولی در ترجمه فارسی آن، سازش ناپذیر شده بود <سازش پذیر> )

- سازش پنهانی آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی با دستگاه ریگان که هم سبب ادامه جنگ با عراق که قرار بود در خرداد 1360 به پایان برسد شد و هم جهان را رگرفتار ریگانیسم و سرمایه داری از نوع وحشی آن کرد که وضعیت فاجعه بار محیط زیست و فقر بیسابقه، ناشی از آن است.

جالب این است که در کتاب غائله 14 اسفند که گزارش قوه قضائیه رژیم است، می بینیم که آقای حسن ایت در حمله به بنی صدر به او می تازد که چرا گفته است که گروگانگیری، " ضد انسانی، ضد اخلاقی، ضد قانونی"  است. (غائله چهاردم اسفند 1359زیر نظر سید عبد الکریم موسوی اردبیلی ( تهران.  انتشارات نجات، چاپ دوم.  1364) ص 348)
به ضرس قاطع می شود گفت که بدون گروگانگیری، جناح آقای بهشتی که در پی ساختن <استبداد صلحا> و <استبداد ملی> بود، به ابزاری که برای اینکار مورد نیازش بود، دست نمی یافت و اینگونه، انقلاب موفق به برپایی دموکراسی که در پی اش در ایران مستقل و آزاد می شد. حداقل وظیفه این گروگانگیرها این است که تمام آنچه را که می دانند در اختیار مردم ایران بگذارند. راستی، رستی.