۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

گفتگو در باره گرفتن جایزه خانم نسرین ستوده بوسیله خانم عبادی


دیروز در حالیکه مراسم اهدای جایزه ساخاروف در اتحادیه اروپا در حال اجرا بود و خانم شیرین عبادی مشغول قرائت پیام خانم ستوده، پیام را را در فیس بوک خود گذاشتم که منجر به گفتگویی شد که فکر کردم به علت اهمیت موضوعات طرح شده آنها را تنظیم کرده و با کمی ویرایش در بلاگ خود منتشر کنم:
پیام من:
"الان مشغول دیدن سخنرانی خانم شیرین عبادی در جریان گرفتن جایزه ساخاروف اتحادیه اروپا که به خانم نسرین ستوده و جعفر پناهی هستم. خانم عبادی در حال خواندن پیام ستوده می باشند. سوالی داشتم و آن اینکه در زمان اعتصاب غذای خانم ستوده، خانم عبادی به چه اقداماتی متوسل شدند؟ در اینمورد هیچ اطلاعی ندارم، اگر دوستان و هموطنان اطلاع دارند لطفا اطلاع بدهند."
هموطنی نوشت: " خانم عبادی کلا در مواقع جایزه گرفتن بهتر حاضر می شوند تا در موقع عملِ «خطرناک»"
هموطن دیگری پاسخ داد:
" امثال شیرین عبادی سرمایه های ملی هستند.ممکن است ما با بعضی از سخنان یا مواضع ایشان موافق نباشیم،اما این نباید بهانه ای برای تخفیف شخصیت ایشان بشود.زیرا این مهمتر از انتقادات ما است که ایشان در صف دموکراسی خواهان است و مدافع حقوق زندانیان است. انتظار این است که هر کس به اندازه توانش در راه آزادی و دفاع از حقوق انسان،گام بردارد،که خانم عبادی در این زمینه وزنه ای است."
در پاسخ ایشان نوشتم:
" نقد رفتار و کردار انسانها، حال در هر مقام و موقعیتی که می خواهند باشند، از مهمترین مشخصات فرهنگ آزادی می باشد. هیچ کس نمی تواند در ورای نقد قرار بگیرد چرا که این از طریق نقداست که هم جامعه دارای فرهنگ نقد می شود و تابوهای ساخته شده بوسیله قدرت یکی بعد از دیگر شکسته می شوند، دیگر اینکه سبب می شود این افراد خود را در موقعیتی نبینند که هر کاری بخواهند انجام دهند بدون اینکه مورد سوال و مواخذه قرار گیرند.
اگر این روش را در زمان انقلاب پیش گرفته بودیم، به ضرس قاطع می گویم که این بلا بر سر انقلاب نمی آمد و آقای خمینی جرئت نمی کرد بگوید که 35 میلیون نفر بگویند آری من می گویم نه و ایران تا بحال دارای یکی از پویاترین و پیشرفته ترین مردم سالاری ها در جهان شده بود.

در مورد شخص خانم عبادی باید بگویم که من شخصا ایشان را سرمایه ملی نمی دانم و بسیار زود بعد از گرفتن جایزه صلح از ایشان قطع امید کردم. در مورد جایزه صلح نیز دید انتقادی ام بسیار بیشتر شد چرا که در یافتم که این جایزه بیش از هر چیز علت سیاسی دارد و نه واقعی ( بسیاری از جایزه ها در غرب برای این که کسانی را در رادار قرار دهند که در خط و منافع آنها عمل می کنند داده می شود. اختصاص به ایران هم ندارد.) نمونه آخر آن را هم در خانم سان سوچی دیدیم که از یکطرف جایزه صلح نوبل می گیرد در سخنرانی دلها می برد و از طرف دیگر در برابر کشتار و پاکسازی مسلمانان در کشورش سکوت مطلق می کند.

هیچ احدالناسی را ورای نقد قرار ندهیم، این ظلمی به خود، به مردم و به خود این افراد است. این از طریق نقد و عمومی کردن آن است که جامعه رشد فکری پیدا می کند، دارای فرهنگ آزادی می شود و واقعیت افراد را ورای عناوین می شناسد و ضریب خطا را پایین می آورد.
"
هموطن اولی نوشت:
" محمود جان، به خاطر همین آزادمنشی توست که دوستت دارم. مطمئنم که می توانی آن را به جاهای دیگر هم بسط بدهی."

به این هموطن پاسخ دادم:
" ... جان ما مخلص هستیم. اگر مبارزه سیاسی برای آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی نباشد، ارزش فداکاری را ندارد. در فضای سیاسی انسانها در کل به دوعلت وارد عمل می شوند، علت معمول قدرت است و قورت دادن میوه ممنوعه قدرت، اینگونه انسانها را در خارج می توانی در میان کسانی که دخیل به ضریح کاخ سفید بسته اند ببینی. برای خود لشکری از انسانهای غافل از انسانیت خود و شارلاتان تشکیل داده اند و از همه نوع در میان آنها است، از سلطنت طلب تا رجوی طلب و اصلاح طلبهای سابق و نو کانزواتیوهای حاضر.

علت دیگر عمل در فضای سیاسی، پاسخ به فریاد بعد معنوی انسان است که ظلم را بر نمی تابد و هدف مبارزه را آزادی و استقلال و عد الت اجتماعی قرار می دهد. اصلا علتی که وارد این فضا شدم این بود که دیدم چقدر آدمهای خود فروخته و خائن که هم خود را و هم ملت ایران را خوار می دانند به هر کوششی دست می زنند تا دستشان به لحاف قدرت برسد و انا شریک بگویند ( امثال آقایان رجوی، رضا پهلوی، سازگارا، مجید محمدی، مخملباف، نبوی،.....) وجود دارد و در این وسط این مردم ما هستند که دمار از روزگارشان در امده است. البته از آنجا که فضای سیاسی حاکم انباشته از قدرت است امکان وسوسه شدن و فرو دادن میوه ممنوعه قدرت وجود دارد و بنابراین نیازی همیشگی به مبارزه با نفس وجود دارد. نبرد واقعی این نبرد است که تا نفس آخر انسان ر رها نمی کند( همان داستان دهقان و مار مولوی). فرهنگ نقد نیز کمک بسیاری به انسانها می کند تا نقد دائم سبب شود که حواسشان جمع باشد. نقد کردن مانند نماز خواندن ( غرق شدن در رمز و راز زندگی و نه تعبدی و عادتی و یا بقصد فریب.) می ماند، باید همیشه انجام شود تا انسان همیشه حواسش جمع باشد.
"
هموطن دوم هم نوشت:
" مهمترین ویژگی آزادی نقد قدرت است تا نقد افراد.البته هیچ فردی در هیچ مقامی نباید مافوق نقد قرار بگیرد.اما این نیز نباید بهانه ای برای زدن افرادمفیدی باشد که ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشند. باید دید از انتقاد ما چه گروه یا افراد یا مقاماتی سود می برند؟"
به این هموطن پاسخ دادم:
" هموطن عزیز اقای ...، قدرت در خلا وجود ندارد، قدرت یک مقوله اجتماعی می باشد که در رابطه ایجاد می شود. از هر منظر به قدرت نگاه کنیم، قدرت بر عکس آزادی، حضور ذاتی ندارد و در رابطه( فرد با خود، دیگران، جامعه، طبیعت ...) و مهمتر در بکار گیری است که عمل می کند و هدف هم هیچ نمی تواند باشد جز سلطه. خود بهتر می دانید که قدرت در جامعه تبلورهای گوناگون دارد و خود را در شکل نهادهای اجتماعی، ساختارها و نیز شخصیتها ابراز می کند. به همین علت نقد قدرت، در زمانهایی که لازم است از طریق نقد شخصیتها صورت گیرد. برای مثال چگونه می شود اقای خمینی را نقد کرد و این نقد را فقط در رابطه با موقعیت دینی و سیاسی آن انجام داد و کاری به خود ایشان و شخصیت و طرز نگاه شان نداشت؟

دیگر اینکه من هیچوقت قصد زدن و یا تخریب کسی را نداشته ام و ندارم چرا که با جوهر باور من که اصل را نه بر تضاد که بر توحید می گذارد در تناقض قرار می گیرد( البته غفلت ممکن است انجام شود و در این حالت نیز نقد لازم است انجام گیرد. مانند دشمن از خود حساب کشیدن.) در واقع تنها فردی که می تواند فردی را خراب کند خود فرد است و اگر خود فرد اینکار را نکند دیگران جز از طریق دروغ و تهمت و. بهتان ( که در انتها افشاگر خودشان می شود) نمی توانند عمل کنند.

زمانی که خانم شیرین عبادی جایزه را برد من بسیار شاد شدم، ولی کم کم در اثر ملاحظه اعمال و بی عملی اشان و کتابی که نوشته بودند، نظرمن برگشت. خلاصه اینکه نقد اگر درست انجام شود باعث می شود که خود واقعی فرد نمایان شود. شما نگاه کنید من پست را با یک سوال انجام داده بودن و آن اینکه خانم عبادی در زمانی که خانم ستوده در اعتصاب غذا بودند، ایشان در حمایت از عمل و علت عمل ایشان به چه کارهایی متوسل شدند؟ بصورت سوال هم این را انجام داد م چرا که من شخصا هیچ چیز در اینمورد نشنیدم، ولی این احتمال را دادم که دیگران شنیده اند. حال اگر ایشان واقعا کاری نکرده اند، که خود به خود لطمه زده اند و اگر عملی انجام داده اند که جای سپاس خواهد داشت.
"

هموطن سومی نوشت:
" پس ساخاروف رو برای چی دارن به ایشون می دن؟ ساخاروف که مرشدی داشت به نام رونالد ریگان.."
پاسخ دادم:
" بله برای من جایزه ساخاروف هم سوال بر انگیز است ولی اطلاعات لازم و دقیق در اینمورد را ندارم و تا آنموقع در اینمورد نظری نمی دهم."
ایشان ادامه دادند:
" بله،حرف یکی دو تا نیست. اولا همین چند روز پیش بود که چند نفر از برندگان نوبل همزمان با اهدای جایزه ی نوبل به اتحادیه ی اروپایی این شوخی دردناک رو محکوم کردن به غیر از خانوم نوبل ما قاعدتا... و اینکه در مورد مشخص ساخاروف منابع متعددی هست که چه بوده و که بوده و چطور مهمان «خانه آزادی» و «جامعه باز»سوروس بوده در یک برهه ی تاریخی که با روی کار آمدن باند گارباچف ــ یاکوولیوف ــ یلتسین در اتحاد شوروی سال 1986 برگشت و... به هر حال از کسانی که با پوست و گوشت و "واقع بینانه" اساس "سلطه" رو پذیرفتن و دامنه ی دیدشون و سطح شناختشون از جهان و اوون ویرانه ی ما تنها "ریش" هست انتظاری بیش از ساخاروف هم نمی ره... شاید آرزو این می بود که چنین جوایزی با نامه ی رسمی و نوشتن دلایل توسط زندانیان در بند ما رد می شد که البته اصلا منطق این بازی ها نیست... همه ی این کارها شد و خانوم ستوده رو جلو انداختن و قربانی برای همین جنس نمایش ها و برنامه ها..."
پاسخ دادم:
" آخ گل گفتی:" شاید آرزو این می بود که چنین جوایزی با نامه ی رسمی و نوشتن دلایل توسط زندانیان در بند ما رد می شد که البته اصلا منطق این بازی ها نیست... همه ی این کارها شد و خانوم ستوده رو جلو انداختن و قربانی برای همین جنس نمایش ها و برنامه ها..."

من هنوز در انتظار این هستم که یک ایرانی وقتی این نوع از جایزه ها ررا می گیرد آن را با نامه سر گشاده ای رد کند. یک وقت جایزه ادبیات نوبل به سارتر جایزه را می دهد و سارتر آن را توهینی به خود می داند و رد می کند، یک وقت روشنفکر فمینیست آدرین ریچ آمریکایی جایزه ای را که کلینتون رئیس جمهور به او داده است رد می کند و کسر شان خود می داند، و...و ولی متاسفانه هموطنان ما حتی وقتی یک سازمان دست راستی جنگ طلب( جایزه نیم میلیون دلاری که گنجی گرفت) جایزه می دهد آن را می پذیرد و یا حتی وقتی پوتین که تازه چند ده هزار نفر چچیـن را کشتار کرده بود جایزه حقوق بشر!!! به ( باز) اقای گنجی می دهد ایشان می گیرد و کوچکترین اعتراضی به نقض حقوق بشر نمی کند.
"
هموطن دیگری نوشت:
" اگر به عبادی نوبل صلح دادن به " ستوده ها " چه باید داد ...عبادی بعد از این جایزه بر فراز برج عاج جز مشتی کلی گویی و شعار چه کاری کرده دقیقا ؟"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر