۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

سی و چهارمین سالگرد شهادت برادرم مسعود






امروز سی و چهارمین سالگرد شهادت برادرم مسعود دلخواسته در جریان انقلاب بدست  لباس شخصی های رژیم پهلوی می باشد.  الان هنوز چند ساعتی از قتل او نگذشته است و خونی که از انفجار قلبش در سه راه سلسبیل بر زمین ریخته شد در کنار خون کارگر پمپ بنزین که اعتراض کرده که چرا جوان مردم را به قتل رساندید و به جرم این اعتراض او را هم  جاوید شاه گویان، که در پناه نظامیان بودند به قتل رساندند، هنوز نخشکیده است.  قبل از شهادتش و از آنجا که مانند روز بر او روشن بود که به شهادت خواهد رسید، وصیت های گوناگون خود را به خانواده می کرد.  درست چند روز قبل از حادثه بود که در اتاق کوچک خانه امان نگاهش را به چشمان من دوخت و گفت: تو نویسنده خواهی شد.  وصیتیم به تو این است که بعد از شهادتم بنویسی که کی بودم و کی شدم.

یکی از اصلی ترین عللی که حتی یک روز در اراده و امیدم بر سرنگون کردن رژیم خیانت، جنایت و فساد خللی وارد نشده است این است که مسعود و مسعود ها که بر ضد استبداد بر خواسته بودند و مرگ را پذیرا، کشته نشدند تا کفتارها میراث خوار شیران شوند.  رفتن خونین آنها مسئولیت ما را بس سنگین تر کرده است چرا که بر زمین نشستن همان و پایمال شدن خون جوانان وطن که برای آزادی و استقلال جانشان را هدیه کردند، همان.  زمانی که ما بایستیم هیچ خونی بهدر نخواهد رفت. وطن تاریخی ما برای استقرار آزادیها و مردم سالاری و عدالت اجتماعی در ایران مستقل از قدرتهای سلطه گر که حقوق ملی ایرانیان را جزء منافع ملی خود می دانند، راه بس درازی را طی کرده است.  بیش از 120 سال است که جنبش ادامه دارد و در طول این مدت موانع ساختاری استقرار آزادیها که همان زمین داری بزرگ بود و بازار ( عامل اقتصادی) و سلطنت ( عامل سیاسی) از هم پاشیده و آخرین عامل که روحانیت(عامل فرهنگی) عاری از روحانیت و انباشته از قدرت که یا با خلف وعده و  دست انداختن بر دولت و حکومت و بر پا کردن استبدادی سخت فاسد و جنایتکار و یا با سکوت تاریخی خود در برابر جنایتها و فسادها، امتحان خود را داده و سخت آبرو باخته شده است کاملا از اعتبار ساقط شده است.  عامل خارجی نیز در پس فرو پاشی شوروی و ورشکستگی و ورود به دوران ضعف آمریکا که تقدیر هر ابر قدرتی می باشد، هرچه بیشتر تبدیل به شیر بی یال و دم اشکم شده و از طریق سیاست  <تعادل ضعفها> سعی در طولانی تر کردن دوران سلطه خود دارد.  در چنین شرایطی می باشد که وظیفه جامعه ملی این می باشد که از طریق نقد تاریخ انقلاب، راستی را از ناراستی جدا کرده و با ادامه انقلاب جنبش شکل گرفته بر اندیشه راهنمای انقلاب را گسترش، مافیای حاکم را در جنبشی سراسری و خشونت زدا، سرنگون و پویاترین مردم سالاری ها در جهان را در ایران مستقل بر قرار کنند.  انقلاب ادامه دارد

یاداشت زیر را چند ماه پیش در رابطه با فیلم مستندی که رژیم از شهادت مسعود تهیه کرده بود منتشر کردم:


مسعود، برادر کوچکترم، اولین شهید سلسبیل در جریان انقلاب در آذرماه 1357 در پمپ بنزین سه راه سلسبیل و در سن بیست سالگی بدست لباس شخصی های رژیم شاهنشاهی به شهادت رسید.  به علت فعالیتهای وسیع ماه های قبل و کوششهای پیوسته در به چالش کشیدن حکومت نظامی، به سرعت نامش در میان مردم ناحیه پخش و شهامت فوق العاده اش  مشوق بسیاری از جوانان در زدودن ترس از خود و پیوستن به صف انقلابیون شده بود و بهمین علت، شهادتش باعث شد که امواج انقلاب با سرعت بسیار بیشتری در ناحیه روان شود.
بعد از شهادتش، خانه امان به مرکزی برای دور هم جمع شدن انقلابیون تبدیل شده بود و بسیاری فعالیتهای خود را در منزلمان سازمان می دادند و بعد از انقلاب، منزلمان که در کوچه باریکی به نام بهارمست قرار داشت، در ماه محرم دسته های عزاداری بسیاری را به خود می دید.  در این زمانها بود که برادر کوچکم مهرداد در سن شانزده سالگی در حالی که از طریق جهاد سازندگی و برای فقر زدایی به یاری هموطنان کرد شتافته بود به گروگان کومله در آمد و از این زمان به بعد بود که بعضی از رسانه ها از قبیل رادیو و مجلات به مصاحبه با پدر و مادرم پرداختند.

بعد از کودتای سی خرداد شصت بر ضد اولین رئیس جمهور، رژیم کودتا سعی کرد مصاحبه ای رادیویی دیگری را با پدر و مادرم ترتیب بدهد و استفاده تبلیغاتی از آن بکند.  پدرم، مختار، این استوار بازنشسته و بعد راننده تاکسی، که از مصدقی های قدیم بود و طرفدار بنی صدر، در مصاحبه سخت به رژیم کودتا تاخته بود و اینکه ما انقلاب را برای آزادی کردیم و نه اینکه یک استبداد را جانشین استبداد دیگر کنیم.  نتیجه اینکه مجریان مصاحبه را در نیمه رها کرده و تا زمانی که پدرم در قید حیات بود دوباره چنین کوششی را بعمل نیاوردند.  سالها بعد از فوت پدر تصمیم گرفته شد که صدا و سیما فیلمی مستند در باره مسعود تهیه کند و نازنین مادر که چند ماه قبل به هستی پیوست، از ترس اینکه اگر همه حرفها را بزند بر فرزندانش سخت گرفته خواهد شد تا می توانست کم گفت ولی آنچه که گفت حرف دل بود.  ولی با وجود این از طریق این فیلم، بیننده شاهد تحولی می تواند باشد که  موج انقلاب در مسعود و مسعودها ایجاد کرده بود.  بهمین علت دیدن این فیلم و از این منظر به نسل جوان کمک می کند که آشنایی بهتری با انقلاب و علل انجام آن پیدا کند.
در داستانی که مسعود چند هفته قبل از شهادتش بمن گفت، تغییرات معنوی در جامعه به شفافیت قابل دیدن می شود و نقلش در اینجا لازم می آید.   کشته هایی را که بسیاری از روزها در بهشت زهرا می دید و اینکه همه با دستان خالی و در تظاهرات غیر خشن به قتل رسیده اند بسیار او را بخشم آورده بود و در پی این بود که اسلحه ای بدست آورد تا پاسخ گلوله را با گلوله بدهد.  نازنین مادر بشت نگران بود که او دست به چنین کاری بزند و دائم از او می خواست که چنین کاری را نکند.  در یکی از این روزها بود که تصمیم گرفت تفنگ یک نظامی را بدست آورد و برای همین در یکی از برخوردهای روزانه، بقول خودش درجه داری را بکار گرفت و با سخنانی با او گفت که نظامی را به خشم آورد و از واحد خود جدا شد و بقصد زدن مسعود وارد کوچه ای شد که مسعود در نبش آن پنهان شده بود و به محض ورود ارتشی به کوچه با مشتی او را بیهوش و خم می شود که اسلحه او را بردارد  ولی بعد از لحظه ای مکث، اسلحه را در دست نظامی باقی می گذارد و می گریزد.  علت بر نداشتن اسلحه این بود که وقتی که خم شده و اسلحه را از دست ارتشی بیرون کشیده بود در انگشت درجه دار حلقه ازدواج او را دیده بود و از آنجا که بر این باور بود که نظامی ای که اسلحه خود را از دست بدهد اعدام می شود، انصاف ندیده بود که زنی را بی همسر و احتمالا فرزندانی را یتیم کند.  پس اسلحه را بروی سینه نظامی گذاشته بود و فرار کرده بود.
تا زمان شهادتش دیگر هیچ کوششی عملی برای یافتن اسلحه نکرد، فهمیده بود که جورش با اسلحه و داغدیده کردن دیگران جور نیست و چندی بعد اسلحه واقعی خود را یافت و آن یک بلندگو دستی سفید بود که با آن هر شب در دل تاریکی از کوچه ای به کوچه ای و از خیابانی به خیابانی می رفت و با دادن شعار بر ضد استبداد سلطنتی، حکومت نظامی را به چالش می کشید.  به همین علت در نزد بسیاری معروف شده بود به مسعود بلندگویی.
آخر اینکه همیشه گفته ام که "خوب" شد که برادرم در زمان انقلاب به شهادت رسید، چرا که اگر زنده مانده بود و از آنجایی که انسانی بود که هیچگونه استبدادی را تاب نمی آورد و در مقابل هر گونه استبدادی با شهامت می ایستاد، از اولین کسانی می شد که بدست رژیم کودتا اعدام می شد.  مسعود و مسعودها رفتند، ولی مبارزه ای که از بیش از صد و بیست سال پیش برای مردم سالار کردن نظام سیاسی در ایران مستقل آغاز شد ادامه دارد.  هیچگاه به اندازه امروز در موقعییتی قرار نداشته ایم که با یک خیزش عمومی و ملی دیگر، آخرین پایه استبداد تاریخی را ویران و در حالیکه دموکراسی در غرب روز بروز بیشتر تهدید و تحدید می شود پویاترین مردم سالاری ها را در جهان ایجاد و راه برون رفت از بحران همه جانبه جهانی را در گفتمان استقلال و آزادی، به دنیا عرض کنیم.  تنها یک خیزش خود جوش و همه گیر دیگر لازم است، برخیزیم
 https://www.youtube.com/watch?v=AALCeGOsUjY

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر