۱۳۹۳ تیر ۹, دوشنبه

بنی صدر میگوید چرا روزه در زمانی گرفته نشود که روز و شب با هم برابر(شب قدر) است؟


از آقای بنی صدر پرسش زیر را انجام دادم:
"سلام اقای بنی صدر


پاسخ شما در مورد روزه را منتشر کردم(1).  در این رابطه سوالی به ذهنم آمد: بعد از کودتا سی خرداد شصت که از شغل معلمی اخراج شدم، در نزدیکی خیابان قزوین به کارگری و بار کشی مشغول شدم.  ماه رمضان به تابستان افتاده بود و کار را از ساعت شش صبح شروع  می کردم.  شدت گرمی هوا و سختی کارهایی چون سنگ زدن و قلاویز کردن و یا حمل و نقل صفحه های چدنی با چرخ که بروی هم گاه چند صد کیلو می شد بطوری که گاهی در وسط خیابان قزوین چرخ درآسفالت خیابان فرو می رفت و راه بندان ایجاد می کرد و و محل کار که تنها پوشش حلبی در بالای سر داشت، گونه ای بود که از حدود ساعت ده صبح ببعد عرق نمی کردم و این در حالی بود که گاهی که مشتری به پشت کارگاه می آمد در عرض چند دقیقه بشدت عرق و طاقت ماندن بیشتر در آنجا را نداشت و بسرعت محل را ترک می کرد.  منظور اینکه طاقت فرساترین روزه ای بود که در عمرم گرفته بودم .  البته در این شک نیست که میلیونها دیگر مسلمان در چنین شرایطی و حتی سخت تر روزه می گیرند.  در این رابطه سوالم این است که آیا نرساندن آب به بدن کارگری که برای بدست آوردن خرج زندگی مجبور بکار در شرایطی بس سخت و جانکاه است، زور گفتن به بدن نیست؟ به بیان دیگر، بدن برای ادامه کار طبیعی خود و جایگزینی مایعات تبخیر شده به آب احتیاج دارد و اینکه آیا محروم کردن بدن از آب، زور گفتن به بدن نیست؟

مخلص
 
محمود دلخواسته

ایشان پاسخ دادند:
"با سلام
 
همان‌طور که نوشتم روزه خشونت زدائی و برای تحصیل سلامت تن و روان است. بتازگی، آقای سیستانی به پرسش مشابهی پاسخ داده‌است که هرگاه روزه تحمل شکن شد، می‌توان به یکی از دو روشی که ارائه کرده‌است، روزه نگرفت و در عوض، زمانی روزه گرفت که می‌توان روزه گرفت. اما هرگاه چنین کاری شدنی باشد، چرا به پیشنهادی عمل نشود که بنابر آن، شبهای قدر در ماه رمضان است. هرگاه شب قدر را شبی بگیریم که روز با شب برابر است، زمان روزه در نیم کره شمالی از 15 اسفند تا 15 فروردین ودر نیم کره جنوبی از 15 شهریور تا 15 مهر می‌شود. هم میزان حرارت هم اندازه است و هم وقت شب و روز. این پیشنهاد بگمانم 25 سال پیش از این در انقلاب اسلامی منتشر شده‌است. همتی می‌خواهد که روحانیان سنی و شیعه و... اجتماع کنند و ماه روزه را ثابت کنند. 
    افزون بر این، روزه نیایشی است در جامعه‌ای که افراد آن نیاز به کاری چنان سخت نباشند. به سخن دیگر، مجموع تدابیر سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی باید این امکان را برای شهروندان فراهم کنند که این یک ماه را به خشونت زدائی مشغول شوند. به سخن دیگر، کار خود خشونت ویرانگر تن و روان نباشد نه در این ماه و نه در ماه‌های دیگر. 
    باوجود اینهمه، جامعه‌های زیر سلطه نیاز دارند تولید کننده بگردند. دیشب، آقای مصطفوی می‌گفت: به دانشجویان چینی موفق جایزه می‌دهند. یک دانشجوی چینی که تز خود را با او می‌گذراند به او گفته‌است حالا دیگر شرط گرفتن جایزه این نیست که ما در دانشگاههای غرب خوب یاد بگیریم. باید اهل ابتکار و خلق بشویم. بطوری که از این پس، بجای این که بر کالاها ساخت چین حکم کنیم، ابتکار چین حک کنیم. روزه تمرین بسیار خوبی است برای رها شدن از خشونتی در زندگی مصرف محور و بنای اقتصاد تولید محور. ایام بکام"
 
(1):
http://mahmood-delkhasteh.blogspot.co.uk/2014/06/blog-post_1204.html?spref=fb



۱۳۹۳ تیر ۸, یکشنبه

پاسخ بنی صدر به اینکه آیا روزه گرفتن اجباری است؟

هموطن عزیزی سوال زیر را از من کرده بود:

الان که در حال ورود به ماه مبارک هستیم ،سوالی در من سنگینی میکند جناب دلخواسته
آیا جناب بنی صدر روزه و روزه داری را عمل به حق میدانند
مگر عمل آزاد عملی نیست که در آن زوری نباشد
در حالی که در مورد روزه من نمیتوانم چیزی جز تکلیف صرف ببینم
نمیتوانم حق مستتر در این فریضه را دریابم

پاسخ دادم:
با سلام
هموطن عزیز پاسخی نوشته بودم که متاسفانه پاک شد. حرف بر سر این بود که این در فقه قدرتمدار است که نماز و روزه تبدیل می شوند به وظیفه خارج از حق و انجام ندادن انها مستوجب تنبیه می شود. در اسلامی بعنوان گفتمان آزا ی هیچ اجبار و جبر و زوری وجود ندارد. پیامبر می گوید که اسلام هیچ نیست جز محبت و البته در اسلام قدرتمدار اسلام هیچ نیست جز وسیله تهدید و ترساندن.


در عین حال سوال را برای بنی صد نیز فرستادم.  در زیر پاسخ ایشان را می بینید:


با سلام
درباره روزه هر سخنی شنیده بودم غیر از این که عمل به زور باشد. هر نیایشی تمرین مدار باز استقلال و آزادی است. مدار باز رابطه انسان - خدا. و روزه این ویژگی را دارد که خشونت زدائی و تمرین خشونت زدائی کاملی است: انسان تمرین می‌کند یک ماه به تن خود زور نگوید. در این زمان، روزه یکی از روشهای درمان است. انسان تمرین می‌کند زور نگوید و زور نشوند. در جهانی که چنین در خشونت فرورفته‌است ای کاش همه انسانها در این تمرین بس معنوی و زیبا شرکت می‌کردند. گاندی کاربرد روزه را در مبارزه توأم با عدم خشونت در هند به انسانها آموخت. ای کاش روحانیان مسلمان به جای خشونت ستائی، ماه روزه را ماه خشونت زدائی می‌کردند و در تمرین دادن مردم به زندگی حقوقمند شرکت می‌کردند. صد افسوس خود ستایشگر خشونت گشته‌اند و دنیای مسلمان را به دنیای جنگ، دنیای خون‌ریزی و ویرانی و واپس گرائی بدل کرده‌اند. تن و روان را از خشونت باوری و خشونت منشی زدودن زیبا نیست؟ ایام بکام

۱۳۹۳ خرداد ۳۰, جمعه

درسی که فوتبال شیلی می تواند به فوتبال ایران بیاموزد



پیروزی شگفت انگیز تیم فوتبال شیلی بر، اسپانیا، قهرمان جهان و روحیه فوق العاده بالا و تهاجمی و رفتار تیمی بزرگوارانه که سبب شد یکی از مفسران ورزشی بی بی سی اینگونه تیم را توصیف کند: "They are generous and unselfish/ ناخودخواه و بخشنده" توصیف کند سبب شد که بعد از پیروزی پیامی برای یکی از دوستان شیلیایی ام که  از اساتید کشورش می باشد و برای چند روز به لندن آمده بود بفرستم و ضمن تبریک علت اینگونه روحیه داشتن را سوال کنم
در پاسخ نوشت:
" I'm not very fan of football (or the sports in general), but these
>> kids are really amazing!
>>
>> The spirit in the air, after the 2010 earthquake and the later rescue
>> of the miners is that we are really capable of defeating destiny.
>> The way people sing our national anthem is INSANE.
>> That song has been growing and growing in the hearts of the common
>> man. At its climax it says:
>>
 Or you'll be the tomb of the FREE !!

 Or the shelter against oppression!!"

ترجمه: من زیاد طرفدار فوتبال( ورزش در کل) نیستم اما این بچه ها شگفت انگیز هستند.  روحیه و جرئت در هواست، بعد از زلزله سال 2010 و بعدا نجات معدن چیان( معدن چیان که در عمق بیش از هزار متری زمین چند هفته ای گیر افتاده بودند.) این حالت (در میان مردم) ایجاد شده است که ما قادر به شکست دادن سرنوشت هستیم.  گونه ای که مردم سرود ملی را می خوانند دیوانه وار است.  سرود در قلب مردم عادی  هر روز بیش از روز قبل در حال رشد است.  در اوج سرود این عبارات را می بینی:
تو بمب آزادگان خواهی بود
تو پناهگاه بر ضد ظلم و سرکوب خواهی بود



در پاسخ نوشتم:

این را نمی دانستم.  بله با رشد چنین اعتماد بنفسی تا آخر را می توانند بروند.  من طرفدار شدید فوتبال نیستم اما جام جهانی استثناء می باشد....اصلا نمی دانستم که نجات معدن چی ها چنین اثر عمیقی بر مردم گذاشته است.

در پاسخ نوشت:

Yes, after the dictatorship, the sense of being patriotic was
> considered too right-wing. It took over a decade to recover that as
> something more "normal": Sports fans were the main cause. Over the
> last decade, the national anthem was gaining reputation as something
> that unite people. And now it does.  So when the chilean miners were
> rescued, singing the national anthem was kind of the logical
> (emotional) response. Now in the world cup, with thousands of chileans
> in the stadiums,this trend it's going to reach a higher level!
ترجمه: "بله، بعد از دیکتاتوری(دیکتاتوری پینوشه بعد از کودتای 1973 بر علیه النده.) ، حساس وطن دوستی/patriotism  بیش از حد (احساسی) دست راستی بحساب می آمد.  بیش از یک دهه طول کشید آن را دوباره بدست آوردن و داشتن آن "نرمال" بحساب بیاید.  طرفداران ورزش علت اصلی آن بودند.  در طول دهه اخیر سرود ملی  اعتبار خود را به عنوان چیزی که مردم را متحد می کند بدست آورده است و اینکار را انجام داده است.  بنابراین وقتی معدن چی ها نجات داده شدند خواندن سرود ملی نوعی پاسخ منطقی(احساسی) به اینکار بود.   اکنون جام جهانیست و در حالیکه هزاران شیلیایی در استادیوم هستند این گرایش به مرحله بالاتری خواهد رسید."

قبل از انقلاب که مسابقات فوتبال کشورمان را نگاه می کردم، چیزی که برایم واضح و مبرهن بود این بود که تیم ملی وقتی خود را در مقابل تیمهای بنام می دید، روحیه خود را می باخت و در حالت دفاعی عجولانه و انباشته از ترس قرار می گرفت.  البته این روحیه آینه وضعیت روحی جامعه ای بود که در زیر یوغ استبداد زندگی می کرد و فردی بر آنها فرمان می راند که نتیجه کودتای 28 مرداد بود.  وضعیت بگونه ای بود که بسیاری از دوستانم به حالت مسخره و شوخی، ایران را ایالت پنجاه و یکم امریکا می خواندند.  ولی انفجار انقلاب واینکه ملتی در یک انفجار عظیم معنوی معمار سرنوشت خود شد و گل را بر گلوله پیروز کرد، سبب رشد فوق العاده اعتماد بنفس در جامعه شد.  در آن زمان در این فکر بودم که اگر تیم ملی فوتبال را آزاد بگذارند به علت بهره بری از این روحیه اعتماد بنفس، در بازیهای بین المللی شگفتی ها خلق خواهد کرد.  ولی وقوع کودتای 30 خرداد شصت بر علیه جمهوریت و تبدیل بهار آزادی به خزان و سرکوب سیستماتیک جامعه، اعتماد به نفسی که انقلاب در جانعه ایجاد کرده بود را تا حد زیادی در هم شکست و البته انعکاس این ضعف اعتماد را در بازی فوتبال دیدیم و می بینیم.
کوتاه سخن اینکه، وقتی نجات چند معدن چی در کشوری روحیه شکسته شده در زیر دیکتاتوری را به اعتماد بنفس تبدیل می کند، تصور خلق بزرگترین انقلاب قرن بیستم و تاثیر عمیق آن در روحیه شرکت کنندگان زیاد مشکل نیست.  در اینجاست که نقش تخریبی کسانی که به جای نقد انقلاب بهمن، به انقلاب و شرکت کنندگان آن می تازند و از آنها طلب توبه می کنند و نسل جوان را از دست زدن به انقلاب برای به نتیجه رساندن اهداف دموکراتیک و عدالتخواهانه انقلاب 57 می ترسانند، در ویران کردن اعتماد بنفس در جامعه( و در نتیجه خود را در سراب اصلاح پذیر بودن رژیم زندانی کردن.) بگونه ای شفاف دیده می شود.  نمی شود از طرفی بر بزرگترین اثر کار جمعی  ملتی تاریخی تاخت و از طرف دیگر انتظار داشتن اعتماد بنفس جامعه را داشت.  اعتماد به نفسی که پیش شرط بالفعل کردن تواناییهای مردم( که در تیم ملی آینه آن می باشد.) می باشد.  راه چاره چیست؟ ایا راه چاره جز دیدن واقعیت آنگونه که رخ داده است و آشتی کردن با انقلاب بهمن و در نتیجه از طریق بکار گیری عقل نقاد به نقد انقلاب نشست، نقاط قوت و ضعف آن را یافت و اینگونه از طریق فر خواندن نسل جوان به ادامه انقلاب، اعتماد به نفس در جامعه را صد چندان کرد؟ 
  



۱۳۹۳ خرداد ۲۸, چهارشنبه

کوشش آقای جهانشاه بختیار و همکاران آقای شاپور بختیار در کنترل خسارت


بعد از انتشار کتاب اقای جهانشاه بختیار تحت عنوان:" من ایرانی جاسوس سیا و موساد" که در آن سخن از این گفته بودند که اقای بختیار را موساد اسرائیل از ایران خارج و در فرانسه چند میلیون فرانک در اختیار ایشان گذاشت، بنظر می رسد که ایشان زیر سونامی خانواده و همکاران آقای بختیار قرار گرفته اند که چرا اسرار مگو را بر زبان رانده اند اینگونه  به اسطوره ای که ده ها سال در پی ساختنش بوده اند ضربه ای ویران کننده زده اند و ایشان نیز برای جبران خسارت در حد امکان/damage limitation  در مصاحبه ای با رادیو فرانسه  در پاسخ به این سوال که اگر پدر بزرگ شما از در بخدمت در آمدن موساد و سیا مطلع می شد چه عکس العملی نشان می داد پاسخ دادند که:"...سر من را می بریدند..."
سوال من از اقای جهانشاه این است که خود نوشته اید که اقای بختیار را موساد از ایران خارج کرد.  این به این معنی می باشد که ایشان با موساد هم ارتباط داشته اند( چرا که بدون این ارتباط، موساد از محل مخفیگاه ایشان و در حالی که رژیم در بدر در پی یافتن ایشان بود، مطلع نمی شد.) و هم اینکه چنان اعتمادی به موساد داشته اند که با رفتن به فرودگاه مهرآباد در واقع مرگ و زندگی خود را در اختیار این سازمان گذاشته اند و موساد هم با خارج کردن ایشان از ایران، ایشان را مرهون همیشگی خود کرده است.  حال سوال من این است که اقای بختیار با چنین پیشینه ای و رابطه ای و در زمانی که زنده بودن خود را مدیون موساد می دانسته اند چگونه چنان همکاری نوه با موساد را بر نمی تافته اند که سر ایشان را می بریده اند؟  حل این تناقض اینگونه می تواند حل شود که این نظر را مطرح کنیم که آقای بختیار هیچ مشکلی برای اینکه نوه خود با موساد همکاری کند نداشته اند چرا که "رطب  خور چون منع رطب کند" بلکه این مشکل را نه اقای بختیار که خانواده و همکاران پیدا کرده اند و کوشش در حل آن کرده اند.  به بیان دیگر مسئله در اینجاست که خانواده و همکاران اقای بختیار در اثر لو رفتن این سر مگو با مشکل بس جدی ویران شدن اسطوره ای را که از اقای بختیار ساخته اند نزد هواداران صادق ساخته بودند روبرو شده اند و اینکه سنگی را که دیوانه ای در چاه انداخته است، عقلای قوم چگونه از چاه در بیاورند( یادمان نرود که در مثل مناقشه نیست و در اینجا هیچ قصد توهینی به اقای جهانشاه و یا تعریفی از دیگران نیست.)  اینگونه است که اقای جهانشاه را وا داشته اند اینگونه سعی در کنترل خسارت بر آید.
از دیگر کوششهای آقایان و خانمها در دور اقای جهانشاه خود را اینگونه نشان می دهد که اقای جهانشاه از قتلی که مرتکب شده اند اظهار ندامت بکنند، چرا که نوه قاتل که خود را در مقام قاضی و دادستان و جلاد قرار داده است بهر حال مشکل برای چهره "ملکوتی" که از آقای بختیار سعی کرده اند ایجاد می کند می سازد( که البته بنظر اینجانب کار هیچ فردی را نمی توا ن بپای فرد دیگری نوشت.) چهره ای که ایشان در همین مصاحبه می گوید که پدر بزرگشان نپذیرفته بود که برای حفظ مقام دست به کشتار ایرانیان بزند.  که البته این هم سخن دروغ بیش نیست و نمی دانم ایشان آگاهانه این دروغ را گفتند یا از روی نا آگاهی، چرا که می دانیم که کشتار میدان انقلاب که در ان 37 نفر کشته و چند صد نفر زخمی شدند بدستور ایشان انجام شد.  این را نیز می دانیم که ایشان دستور بمباران هوایی دوشان تپه را داده بودند و دستور دستگیری و زندانی کردن 200-300 هزار نفر( که این دستور نیز نشان می دهد که سخن ایشان که ساواک را منحل کرده اند دروغی بیش نبوده است. همه را در تحقیقات خود مستند نشان داده ام) را و نیز در همراهی ژنرال هویزر دستور کودتای نظامی و بنا براین منع عبور و مرور در ساعت چهار بعد از ظهر را دادند و البته اگر ارتش از دستور سر پیچی نکرده بود و مردم خیابانها را در تصرف خود در نیاورده بودند، وطن شاهد کشتاری عظیم از ایرانیان می شد.
دیگر اینکه در مصاحبه، اقای جهانشاه گفتند که ایشان در تاریخ وارد نشده اند که از آن خارج شوند و تا ماهی دیگر اسمی از ایشان بر زبانها جاری نخواهد شد و بر حافظه ها نقش نخواهد بست.  پیش بینی بسیار اشتباهی می باشد چرا که با سخنی راست گفتن و اینکه آقای بختیار را موساد از ایران خارج کرد و...و ایشان رفرنس معتبری ایجاد کرده اند و بنا براین هر بار که نام اقای شاپور بختیار نقل شود با افشاگریهای آقای جهانشاه در مورد پدر بزرگ همراه خواهد شد.

 http://www.persian.rfi.fr/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%8C-%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B3-%D8%B3%DB%8C%D8%A7-%D9%88-%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%A7%D8%AF-20140614/%D8%AE%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87

۱۳۹۳ خرداد ۱۴, چهارشنبه

چرا با طرح آزادی های یواشکی مخالفم




در این رابطه در چند جا نقدهای خود را منتشر کرده ام و فکر کردم لازم است که همه را در اینجا جمع آورم:

 -مبارزه از طریق روسری را از سر برداشتن، بر تبعیضی بس خطرناک بنا شده است، چرا که مخالفان رژیم را کاهش می دهد به کسانی که با روسری مخالف هستند و تبعیض بر علیه آن میلیونها زن معتقد به حجاب ولی ضد رژیم قائل شدن، بدتر، آنها را می ترساند چرا که فکر می کنند که در فردای نبود این رژیم، حجاب ها را از روی سرشان خواهند کشید.  بر فرض فراگیر شدن طرح آزادی های یواشکی، بیشترین این جمعیت عظیم مخالف رژیم و با حجاب دو راه را بیشتر در پیش رو نخواهند توانست  در پیش بگیرند: 1. حالت خنثی و نظاره گر را بازی کرده.  2.  خود را مجبور ببینند از رژیمی که بر ضد ان هستند دفاع کنند.  در واقع پیشنهاد ازادی های یواشکی روشی می باشد که به استبداد حاکم قدرت می بخشد.  آزادی های یواشکی که اصل را بر بی حجابی گذاشته است، جامعه را دو شقه می کند و زنها را در دو جبهه مخالف در برابر هم قرار می دهد و البته چنین وضعیتی، وضعیت ایده آل مافیای حاکم است.

-مثلی است یا داستانی یا لطیفه ای( اصل را هم بر این می گذاریم که در مثل مناقشه نیست.) از زن و شوهری سخن می گوید که  شبی تجاوزگران زن را شوهر جدا کرده و دور شوهر دایره ای کشیدند و گفتند که حق ندارد پایش را از آن دایره بیرون بگذارد و بعد زن را بردند و تجاوزها کردند و صبح او را رها کردند.  زن بطرف شوهر رفت و فریاد بر او که ای مرد غیرتت کو و چگونه اجازه دادی این بلاها را بر سر من بیاورند؟  شوهر یواشکی به همسر گفت که صدایش را در نیاورد چرا که در زمانی که همسر را برده بودند او چند بار پایش را از دایره بیرون گذاشته است. 
داستان آزادی های یواشکی نیز اینگونه است.  در وطن استبدادی بس تبهکار و فاسد و خائن حکومت می کند و چنان بلایی بر سر جامعه و اقتصاد و فرهنگ و طبیعت وطن آورده است که حیات ملی را با خطری جدی روبرو کرده است، آنگاه در چنین وضعیتی بجای اینکه در پی یافتن راه حلی واقعی برای مبارزه خطری واقعی برآییم، عده ای را با سخن گفتن از ازادی های یواشکی و در خلوتی روسری از سر بر داشتن و عکس گرفتن و اسم ان را مبارزه گذاشتن مشغول کنیم.  یعنی روشی را طرح کنیم که برای رژیم امکان و فضاد برای زیست طولانی تر فراهم کند.

- در کل هر عمل سیاسی که ولایت مطلقه فقیه و شخص آقای خامنه ای را نشانه نگیرد، عملی انحرافی می باشد و حواس مردم را از مسئله اصلی و مشکل ساز اصلی و بحران سازی اصلی به جای دیگر متمایل می کند و اینگونه برای او فضای تنفسی ایجاد می کند و به طولانی شدن عمر استبداد کمک( همانگونه که گفتمان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان تا بحال نقش خندق رژیم را بازی کرده اند).
مشکل اصلی سیاسی وطن مشکلی ساختاری می باشد و آن ولایت مطلقه فقیه است و تا این ساختار تغییر نکند هیچ تغییر اساسی در رابطه مردم با دولت( بر قراری حاکمیت مردم از طریق استقرار جمهوری شهر وندان.) ایجاد نمی شود. اگر هموطنان می خواهند کاری اثر گذار انجام دهند پیشنهاد می کنم ولایت مطلقه فقیه و اقای خامنه ای را هدف قرار دهند.

-فردی که طرح ازادی های یواشکی را می دهد، نشان می دهد که اصلا نمی فهمد آزادی چیست.  زمانی به حجاب معتقد بوده است و، برای مثال، به تلویزیون صدای آمریکا می تاخته است که چرا در بین مجریان زن ها، محجبه ای وجود ندارد و بعد که معتقد به بی حجابی شده است( که البته حقشان است.) سعی می کند خود را پرچمدار مبارزه با حجاب کند و اصلا متوجه نشده اند که از منظر ازادی، در رابطه با پوشش نمی شود بر ضد یک نوع پوشش تبعیض بر قرار کرد چرا که اصل بر آزادی انتخاب است و نه تبعیض در انتخاب.  در جامعه آزاد و مردم سالار فردا، زنان و مردان در انتخاب نوع پوشش آزادی دارند و انتخاب نوع پوشش انتخابی فردی خواهد بود و دولت هیچ نقشی در این مورد نباید داشته باشد.  

-آزادیهای یواشکی، اصل را بر قدر قدرتی رژیم قرار داده است و در نتیجه ترس از رژیم و اینگونه است که "مبارزان" در تاریکی و پنهان روسری از سر برداشتن و منتشر کردن آن، در واقع ترس خود را از قدر قدرت اظهار و فقط مانند آن شوهر در آن داستان، گاهی یواشکی پای خود را از دایره بیرون می گذارند.

-صدها هزار زن ایرانی در فیس بوک و دیگر فضاهای مجازی عکسهای بدون حجاب خود را منتشر می کنند و هر شبه در ده ها و صدها خانه  و محل پارتی های انباشته از شرکت کنندگان مست و عریان  رخ می دهد، در چنین وضعیت و فضایی، واقعا، هدف از آزادی های یواشکی چیست و چه هدفی را تعقیب می کند؟

خلاصه اینکه  بقول شریعتی، وقتی در صحنه نبرد نیستی هر کجا می خواهی باش، چه به نماز ایستاده و چه به شراب نشسته. صحنه مبارزه این نسل با ولایت فقیه مطلقه ای می باشد که هر روز بیشتر از روز پیش، فساد بر فساد و جنایت بر جنایت و خیانت بر خیانت می افزاید و هر فعالیتی که هدف اصلی که بر کشیدن تیرک خیمه نظام( بقول خودشان ولایت مطلقه فقیه تیر خیمه نظام است.) در نظر نگیرد، فعالیتی انحرافی می باشد.  اگر بخواهیم با زبان مارکسیستی سخن بگوییم، مبارزه باید روی تضاد اصلی که همان ولایت مطلقه فقیه است تمرکز کند و ام الفساد را رها کردن و خود را به قایم موشک بازی مشغول کردن، هرز بردن انرژی و از دست دادن زمان می باشد، یعنی همان چیزی که اقای خامنه ای و باند فاسدش به آن نیاز دارند. آزادیهای یواشکی تنها بکار اقای خامنه ای و نظام تبهکارش می اید.