بعد از انتشار کتاب اقای جهانشاه بختیار تحت
عنوان:" من ایرانی جاسوس سیا و موساد" که در آن سخن از این گفته بودند
که اقای بختیار را موساد اسرائیل از ایران خارج و در فرانسه چند میلیون فرانک در
اختیار ایشان گذاشت، بنظر می رسد که ایشان زیر سونامی خانواده و همکاران آقای
بختیار قرار گرفته اند که چرا اسرار مگو را بر زبان رانده اند اینگونه به اسطوره ای که ده ها سال در پی ساختنش بوده
اند ضربه ای ویران کننده زده اند و ایشان نیز برای جبران خسارت در حد امکان/damage limitation در مصاحبه ای با رادیو فرانسه در پاسخ به این سوال که اگر پدر بزرگ شما از در
بخدمت در آمدن موساد و سیا مطلع می شد چه عکس العملی نشان می داد پاسخ دادند که:"...سر
من را می بریدند..."
سوال من از اقای جهانشاه این است که خود نوشته
اید که اقای بختیار را موساد از ایران خارج کرد.
این به این معنی می باشد که ایشان با موساد هم ارتباط داشته اند( چرا که
بدون این ارتباط، موساد از محل مخفیگاه ایشان و در حالی که رژیم در بدر در پی
یافتن ایشان بود، مطلع نمی شد.) و هم اینکه چنان اعتمادی به موساد داشته اند که با
رفتن به فرودگاه مهرآباد در واقع مرگ و زندگی خود را در اختیار این سازمان گذاشته
اند و موساد هم با خارج کردن ایشان از ایران، ایشان را مرهون همیشگی خود کرده
است. حال سوال من این است که اقای بختیار
با چنین پیشینه ای و رابطه ای و در زمانی که زنده بودن خود را مدیون موساد می
دانسته اند چگونه چنان همکاری نوه با موساد را بر نمی تافته اند که سر ایشان را می
بریده اند؟ حل این تناقض اینگونه می تواند
حل شود که این نظر را مطرح کنیم که آقای بختیار هیچ مشکلی برای اینکه نوه خود با
موساد همکاری کند نداشته اند چرا که "رطب
خور چون منع رطب کند" بلکه این مشکل را نه اقای بختیار که خانواده و
همکاران پیدا کرده اند و کوشش در حل آن کرده اند.
به بیان دیگر مسئله در اینجاست که خانواده و همکاران اقای بختیار در اثر لو
رفتن این سر مگو با مشکل بس جدی ویران شدن اسطوره ای را که از اقای بختیار ساخته
اند نزد هواداران صادق ساخته بودند روبرو شده اند و اینکه سنگی را که دیوانه ای در
چاه انداخته است، عقلای قوم چگونه از چاه در بیاورند( یادمان نرود که در مثل
مناقشه نیست و در اینجا هیچ قصد توهینی به اقای جهانشاه و یا تعریفی از دیگران
نیست.) اینگونه است که اقای جهانشاه را وا
داشته اند اینگونه سعی در کنترل خسارت بر آید.
از دیگر کوششهای آقایان و خانمها در دور اقای
جهانشاه خود را اینگونه نشان می دهد که اقای جهانشاه از قتلی که مرتکب شده اند
اظهار ندامت بکنند، چرا که نوه قاتل که خود را در مقام قاضی و دادستان و جلاد قرار
داده است بهر حال مشکل برای چهره "ملکوتی" که از آقای بختیار سعی کرده
اند ایجاد می کند می سازد( که البته بنظر اینجانب کار هیچ فردی را نمی توا ن بپای
فرد دیگری نوشت.) چهره ای که ایشان در همین مصاحبه می گوید که پدر بزرگشان
نپذیرفته بود که برای حفظ مقام دست به کشتار ایرانیان بزند. که البته این هم سخن دروغ بیش نیست و نمی دانم
ایشان آگاهانه این دروغ را گفتند یا از روی نا آگاهی، چرا که می دانیم که کشتار
میدان انقلاب که در ان 37 نفر کشته و چند صد نفر زخمی شدند بدستور ایشان انجام
شد. این را نیز می دانیم که ایشان دستور
بمباران هوایی دوشان تپه را داده بودند و دستور دستگیری و زندانی کردن 200-300
هزار نفر( که این دستور نیز نشان می دهد که سخن ایشان که ساواک را منحل کرده اند
دروغی بیش نبوده است. همه را در تحقیقات خود مستند نشان داده ام) را و نیز در
همراهی ژنرال هویزر دستور کودتای نظامی و بنا براین منع عبور و مرور در ساعت چهار
بعد از ظهر را دادند و البته اگر ارتش از دستور سر پیچی نکرده بود و مردم خیابانها
را در تصرف خود در نیاورده بودند، وطن شاهد کشتاری عظیم از ایرانیان می شد.
دیگر اینکه در مصاحبه، اقای جهانشاه گفتند که
ایشان در تاریخ وارد نشده اند که از آن خارج شوند و تا ماهی دیگر اسمی از ایشان بر
زبانها جاری نخواهد شد و بر حافظه ها نقش نخواهد بست. پیش بینی بسیار اشتباهی می باشد چرا که با سخنی
راست گفتن و اینکه آقای بختیار را موساد از ایران خارج کرد و...و ایشان رفرنس
معتبری ایجاد کرده اند و بنا براین هر بار که نام اقای شاپور بختیار نقل شود با افشاگریهای
آقای جهانشاه در مورد پدر بزرگ همراه خواهد شد.
http://www.persian.rfi.fr/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%8C-%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B3-%D8%B3%DB%8C%D8%A7-%D9%88-%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%A7%D8%AF-20140614/%D8%AE%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر