بخشی از پاسخ به سوال اینکه چگونه انقلابی که با اهداف مردمسالاری، استقلال، آزادی، رشد و عدالت اجتماعی انجام شد، در تله رژیمی مستبد تر، وابسته تر و فاسدتر از انقلابی که انقلاب را ناگزیر کرد افتاد را در اینجا می توانید بیابید:
نهضت آزادی، از آغاز بین دو اصل راهنمای استقلال و آزادی رابطه قدرت ایجاد کرده بود و ارجحیت را به آزادی داده بود و بنابراین نقض استقلال در عمل سیاسی را روش کارش قرار داده بود. این در حالی بود که مصدق، استقلال و آزادی را دو روی یک سکه می دانست و اینکه یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد (این اصل را بنی صدر را در قانون اساسی وارد کرده بود- اصل نهم.)
حرف بر سر این است که مرحوم زنده یاد بازرگان (احترام به افراد هیچوقت نباید مانع نقد شود.) اصول راهنمای انقلاب را باور نداشت (ایشان حتی انقلاب را باور نداشت و مرتب گله و شکایت که ما منتظر باران بودیم و سیل آمد.)، حق نداشت مقام نخست وزیری را بپذیرد (این انتقاد سوای این است که ایشان نباید حکمی که آقای خمینی به آن شکل شرعی داده بود که نقض تعهدش در پاریس بود را می پذیرفت. آیت الله طالقانی نیز به ایشان گفته بود که مقام را نپذیرید چرا که آقایان اهل وفا به قول و وعده نیستند.) اینگونه، فضایی را خالی کرد که حزب جمهوری و سران که هیچیک از این دو اصل را باور نداشتند و آقای بهشتی که قصد استقرار <استبداد صلحا> و <استبداد ملی> را داشت با تظاهر به دفاع از استقلال وارد میدان شد و به دانشجویان خط امام امکان داد که طرح کیسینجر- راکفلر-اشرف پهلوی را که زمینه اش با بردن شاه به آمریکا فراهم شده بود را به اجرا گذاشته و به کودتایی بر علیه انقلاب و به اسم انقلاب دست بزنند که مرحبه نهایی آن در 30 خرداد 60 که کودتا بر علیه جمهوریت نظام بود انجام و اینگونه، ضد انقلاب، در لباس انقلاب، استبدادی بس سرکوبگرتر و فاسد تر از استبدادی که سبب انقلاب شد، مستقر کند.
در اینجا و در سند ویکیلیکس می بینیم که مقام نهضت آزادی به جیمی کارتر اطمینان داده است که بنی صدر در هیئت وزیران جایی نخواهد داشت. اینکه دولتین آمریکا همیشه با بنی صدر مخالف بودند، چرا که بر خلاف نهضت آزادی و بسیاری دیگر از گروه های سیاسی، حق حاکمیت را تنها و تنها متعلق به مردم ایران می دانست، البته از منظر منافع ملی آمریکا قابل فهم است. اینکه هیچ قدرت داخلی و خارجی - از جمله آمریکا- شریک حاکمیت مردم بر وطن نمی تواند باشد، البته با استراتژی آمریکا که همان داشتن منافع در ایران و شریک مردم شدن، در تضاد قرار می گرفت (دو سال قبل از انقلاب هم دیپلماتهای آمریکا در منزل دکتر تقی زاده - رئیس دانشگاه ملی در بعد از انقلاب تا کودتای خرداد 60 - ، در لندن با مخالفان سلطنت ملاقات و وقتی در انجا به بنی صدر اشاره شده بود، دیپلمات گفته بود که بنی صدر چپ است و کمونیست! و وقتی به چالش کشیده بود، در دیدار بعدی گفته بود که تحقیق کرده اند و درست است که بنی صدر کمونیست نیست، ولی مخالف منافع آمریکا در ایران است و بنابراین با او نمی شود کار کرد.)
مسئله این بود و هست که اصلا به آمریکا چه ربطی داشت که وزرای دولت ایران چه کسانی هستند؟ انقلاب، از جمله به این دلیل انجام شده بود که مردم صاحب خانه خود شوند و قدرتهای خارجی حق مداخله در امور داخلی کشور را نداشته باشند. در حالیکه، فرستاده نهضت آزادی، نه تنها این اصل اساسی را رعایت نمی کند، بلکه برای اطمینان خاطر به دولت آمریکا و حفظ منافع آمریکا می گوید که بنی صدر را در هیئت وزیران جایی ندارد.
در اینجاست که علت سانسور تاریخی و همه جانبه اولین رئیس جمهور را براحتی می شود دید چرا که وابستگی و وابسته بودن آشکار و پنهان، مخرج مشترک اکثریت سازمانها و گروه ها و جریانهای سیاسی است و توجیه هم این است که راهی جز این نیست! البته حضور و بودن بنی صدر که نشان می دهد راهی جز این وجود دارد و آن عمل در استقلال و محل خود را نه درون قدرتهای خارجی که درون جامعه ملی قرار دادن، نفی ادعای این وابستگان می باشد.
داستان هنوز هم اینگونه است و هنوز مانند قبل، بنی صدر، پر توان برای دفاع از استقلال وطن ایستاده است. نمونه آخر را را در چند هفته قبل از "انتخابات" اخیر ریاست جمهوری ایران دیدیم، که خانم تد، دیپلمات سفارت آمریکا در پاریس با بنی صدر تماس گرفت تا از او وقت ملاقات بگیرد. بنی صدر علت درخواست را پرسید و دیپلمات گفت که علت گفتگو در مورد انتخابات اخیر ایران است. بنی صدر گفت که انتخابات در ایران به شما چه ربطی دارد؟ شما در حال حاضر چندین گروه تحقیق را مامور کرده اید تا ببینید که آیا روسیه در انتخابات ریاست جمهوری شما دخالت کرده است و بعد می خواهید در انتخبات ایران دخالت کنید؟ بنابراین نپذیرفته بود که دیپلمات به دیدن او بیاید.
البته این ظاهر امر بود و علت اصلی در خواست ملاقات، کوشش در اجرا کردن برنامه عراق در ایران است و برای اینکار به فردی نیاز داشتند که نقش چلبی را بازی کند که از سرمایه عظیم سیاسی و اعتبار بر خوردار است و می د انند که دیگران با وجود حمایت عظیم رسانه ای، بکاری نمی آیند.
در هر حال، از آنجا که انقلاب، نه تنها یک حادثه که یک پروسه و تجربه اجتماعی عظیم است، برای به نتیجه رسیدن نیار با استمرار و پیگیری دارد و از طریق بکار گیری عقل نقاد، اشتباهات را تجربه برای ادامه مبارزه تبدیل کردن. نتیجه ادامه تجربه بما می گوید که در طول تاریخ، هیچگاه به استقرار جمهوری شهروندان ایران، به این اندازه نزدیک نبوده ایم. تجربه را باید پی گرفت و به نتیجه رساند.
در هر حال، از آنجا که انقلاب، نه تنها یک حادثه که یک پروسه و تجربه اجتماعی عظیم است، برای به نتیجه رسیدن نیار با استمرار و پیگیری دارد و از طریق بکار گیری عقل نقاد، اشتباهات را تجربه برای ادامه مبارزه تبدیل کردن. نتیجه ادامه تجربه بما می گوید که در طول تاریخ، هیچگاه به استقرار جمهوری شهروندان ایران، به این اندازه نزدیک نبوده ایم. تجربه را باید پی گرفت و به نتیجه رساند.
https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/21-didgagha/tarikhi/27248-2017-12-31-20-24-20.html?Itemid=0
استقلال و آزادی، بالهای پرنده حاکمیت ملی و جمهور شهروندان است که نبود یکی به پرواز در نمیآید.
پاسخحذف