خبر می گوید که تابحال حدود 170 هزار نفر در سوریه کشته شده اند.(1) البته حتما تعداد واقعی از این تعداد بسیار بیشتر است. به بسیاریشان گفته شده بود که دست به اسلحه نبرید و روش مبارزه عدم خشونتی را که بر گزیده اید سبب ریزش گسترده در ارتش شده است و ادامه همین روش مبارزه غیر خشن مانند انقلاب ایران، ارتش سوریه را نیز مانند ارتش ایران در زمان انقلاب مانند برف آب خواهد کرد. دیگر اینکه به آنها گفته می شد که اگر مبارزه را مسلحانه کنید هم پای قدرتهای خارجی را وارد مبارزه خواهید کرد و اینگونه استقلال عمل را از کف داده و تابع نیازها و جنگ قدرت این قدرتها خواهید شد و هم اینکه ضریب کشتار و تخریب بشدت بالا خواهد رفت. پاسخ می دادند که چاره نیست و تا بحال پنج هزار تن کشته شده اند و دیگر طاقتمان طاق شده است. گفته می شد که در مبارزه صبر انقلابی لازم است و اینکه بگویید طاقتمان طاق شده است و اینگونه و از دل توجیه گر مبارزه مسلحانه و بخدمت قدرتهای خارجی در آمدن، دموکراسی در نخواهد آمد ولی وطنتان ویران خواهد شد و موقعیت دیکتاتور سوریه را قوی خواهید کرد چرا که بسیاری از مخالفان هم او را حافظ تمامیت ارضی کشور خواهند یافت. بعضی هاشان به این استدالها می خندیدند و یا اینکه شماها زیاد تئوریک هستید و اینکه دور گود نشسته اید و می گویید لنگش کن.
نتیجه رها کردن مبارزه غیر مسلحانه و نیز اصل استقلال در مبارزه را زیر پا گذاشتن سبب شد که سوریه ویرانی را ببیند که نه در دوران جنگهای صلیبی دید و نه در حمله مغول و نه پیش و قبل از آن و هم اینکه موقعیت دیکتاتور تثبیت شود.
نتیجه رها کردن مبارزه غیر مسلحانه و نیز اصل استقلال در مبارزه را زیر پا گذاشتن سبب شد که سوریه ویرانی را ببیند که نه در دوران جنگهای صلیبی دید و نه در حمله مغول و نه پیش و قبل از آن و هم اینکه موقعیت دیکتاتور تثبیت شود.
هدف از این نوشته این نیست که راهکارهای به پایان بردن کشتار پیشنهاد شود، بلکه هدف این است که از اشتباهات جنبش سوریه درس بگیریم و حساسیتمان در مورد لحاظ کردن اصل استقلال در مبارزه و پای قدرتهای خارجی را در مبارزه باز نکردن صد چندان کنیم. دیروز نامه ای محرمانه که امضای بیش از صد نفر از فعالان سیاسی بخصوص دانشجویان دفتر تحکیم به کنگره آمریکا را دیدم که شوکه آور بود.(2) اینکه افرادی مانند آقای محسن سازگارا که با این موافقت از ایران خارج شده بودند تا بعد از حمله نظامی بوش بوطن نقش چلبی و حمید کارزای را بازی کنند و حتی قانون اساسی خود را نیز نوشته بودند و نیز نوچه هایی که در حمایت از حمله نظامی بوطن قلم زده بودند و پشت این نامه بوده اند یک چیز است و هیچ باعث تعجب نیست، ولی سخت موجب تعجب شد که دیدم جوانانی که بعضی هایشان را می شناسم و در نیک بودن و وطن دوست بودن آنها شک ندارم نیز امضای خود را در زیر این نامه محرمانه که در واقع مسابقه در بخدمت در آمدن کاخ سفید است را دیدم. امیدوارم لو رفتن این نامه باعث بسیار حساس تر شدن وجدان جامعه ملی بخصوص نسل جوان در رعایت کردن اصل استقلال در مبارزه شود. یک زمان حزب توده و در زیر شعار سوسیالیسم جهانی اصل استقلال را نقض می کرد و به خدمت ام القرای سوسیالیسم جهان، روسیه در می آمد و در لحاظ منافع آنها از وطن از پاپ کاتولیکتر می شد و یک زمان به نام "اسلام" و "امت اسلام" استبداد دینی استقلال وطن را نقض می کند و به روابط پنهان با قدرتی که شیطان بزرگش می خواند روی می آورد و مظهر استقلال ایران، مصدق را نا مسلمان می خواند و یک زمان معادلهای نئو لیبرال آنها، به نام جهانی شدن و دهکده جهانی و کهنه شدن مقوله استقلال، این اصل را نقض و در بخدمت در آمدن قدرت خارجی با خائنانی مانند آقای عباس فخر آور مسابقه می گذارند و پنهان برای کنگره آمریکا نامه می نویسند که چرا آن فرد را بخدمت می گیرید در حالیکه ما سازمانی بسیار بزرگتر داریم و اینمقدار فعال و این تعداد زندانی.
این پاسخی می باشد که به آقای علی کلایی که نوشته بودند:"این
نامه مال سه سال پیشه. بحث کردن در باره اش به نظر حقیر در اوردن میت از
قبر است. بنده امضا کردم از کارم هم دفاع می کنم. پایدار باشید" دادم:
"کار غلط که مشمول مرور زمان نمی شود. موضوع در اینجا خائن فرصت طلبی به نام آقای فخر آور نیست، موضوع این است که شما در پنهان نامه ای برای دلبری به کنگره آمریکا نوشتید. اینکار شما نقض استقلال وطن است و دولت آمریکا را محور تصمیم گیری در مسائل ایران قرار دادن. کار کنگره آمریکا در اینجا چلبی سازی و عامل در خدمت ساختن است و شما با این امضا آمادگی خود را برای بخدمت گرفتن اعلام کرده اید. پاش وا میستم یعنی چی؟! دولت آمریکا از طریق فاسد کردن این جوانها که سیاست را بمانند رژیم حاکم می فهمند، سیاست خود را در دیگر کشورها پیش می برد. پیشنهاد می کنم به جای اینکه بگویید پاش می ایستم( اگر صحبت پاش ایستادن بود نباید نامه محرمانه را امضا می کردید.) خود را و اندیشه راهنمای خود در عمل سیاسی را به نقد بکشید. منطقه را همین وابسته ها به آتش و خون کشیده اند و حال شما که امضای خود را زیر نامه ای گذاشتید که بنایش بر وابستگی و مسابقه در بخدمت گرفته شدن است. بسیار جدی پیشنهاد می کنم که عمل خود را به نقد بکشید. همین اعمال ظاهرا کوچک است که آدمها را برای خیانتهای عظیم اماده می کند. صراط مستقیم است و از مو باریکتر، پایت را کج بگذاری مانند آقایان سازگارا و گنجی و میر فطروس و بختیار و خمینی و شاه و ...تا اسفل السافلین سقوط خواهید کرد. دوباره پیشنهاد می کنم که با خود خلوت کنید و کار خود را به نقد بکشید."
در این باره باید بسیار بیشتر و سیستماتیک تر نوشت. همانگونه که در پاسخهای دیشب نوشتم، مسئله نفس تماس نیست بلکه علت تماس و محتوای تماس و روش تماس است:
"نامه
داریم با نامه و پیام داریم با پیام، یکبار وقتی دولتهای غرب شروع کردن به
وام دادن به رفسنجانی، بنی صدر نامه سرگشاده ( و نه پنهانی) برای تاچر و
صدر اعظم آلمان و رئیس جمهور فرانسه نوشت و گفت که این دولت رفسنجانی نه
مشروعیت دارد و نه قانونیت و شما با پول دادن به چنین دولتی تنها عمر
استبداد را طولانی و رنج مردم را بیشتر می کنید و از الان به شما می گویم
که ما تعهد می کنیم که در فردای ایران مردم سالار، هیچ مسئولیتی برای پس
دادن این پولها بشما نخواهیم داشت.
حال شما آن نامه ها را بگذار کنار این نامه پنهانی که در آن هیچ نیست جز مسابقه در دلبری و بعنوان کار گزار برسمیت شناخته شدن. شرم آور است."
حال شما آن نامه ها را بگذار کنار این نامه پنهانی که در آن هیچ نیست جز مسابقه در دلبری و بعنوان کار گزار برسمیت شناخته شدن. شرم آور است."
(1): http://www.radiozamaneh.com/160598
(2): http://wetheiranian.blogspot.ca/2011/10/blog-post.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر