بعد از دهها سال سکوت، بیش از یکسال است که دیوار سکوت سوء استفاده جنسی از کودکان بوسیله شخصیتهای معروف هنری شکسته شده است و بعضی از کسانی که مرتکب این جنایت شده اند به زندان محکوم شده اند. حال فشار افکار عمومی و مطبوعات سبب تحقیق بیشتر در این رابطه شده است و پای سیاستمداران و قضات درجه اول و لردها که دهها سال قبل از کودکان پس در یتیم خانه ها سو استفاده جنسی می کرده اند به میان کشیده شده است و امروز دولت انگلیس مجبور شد دو تیم تحقیق با اختیارات کامل در اینمورد تشکیل بدهد و شکی نیست که نام بسیاری از سیاستمداران معروف زنده یا مرده مطرح خواهد شد.
یاد سخن اقای ابراهیم نبوی در رابطه با کشتار هزران نفر در سالهای شصت و قتل عام زندانیان در سال 67 افتادم که گفتند:"«ماجرای کشتار 67 مثل کشف گورهای دسته جمعی قربانیان در حکومت های مختلف دیکتاتوری است، مثل روسیه، کامبوج، شیلی، چین، عراق و بسیاری جاهای دیگر. آنچه مهم است این است که موضوعی با این اهمیت در حافظه ملی مردمی که درایران زندگی می کنند، یا نسلی که امروز در ایران زندگی می کنند، اهمیت خودش را از دست داده است. فاصله ما با آن کشتار دارد به عمر یک نسل میرسد. محکوم کردن کسانی که خود محکوم کننده این فاجعه اند، به نظر من فقطبازی دو نسل بر سر مالکیت چیزی است که دیگر وجود ندارد."
در اینجا تفاوت دو برخورد در رابطه با جنایت را می بینیم. در برخورد اول به وقوع جنایت و جرم( در مواردی اینکه مردی 40-50 سال قبل بدون اجازه دست به بدن دختری زده است.) از موضع حق و حقوق انسان نگاه کرده می شود و نقض حقوق انسان را مشمول مرور زمان نمی داند. در برخورد نوع دوم که اقای ابراهیم نبوی یکی از سخنگویان اصلی آن می باشند، اصلا مقوله ای به نام حق و حقوق انسان و نقض این حقوق وجود ندارد( می توانید سخنگویان خاموش این جریان را در میان اصلاح طلبان و دیگرانی بیابید که در باره سخنان ایشان واکنشی نشان ندادند). این برخورد را افرادی انجام می دهند که به هر علتی( یا به علت شرکت در انجام خشونت و یا حمایت از مرتکب شدن آن و یا سکوت در برابر انجام آن و یا...) در خشونت از انسانیت خود بیگانه شده اند و در نتیجه با حق و حقوق انسان بکلی بیگانه هستند و اینگونه است که به کشتار زندانیان از منظر "بازی دو نسل" می نگرند.
جامعه انگلیس با وجود تاخیر بسیار نشان داده است که در کل جامعه ای می باشد که با وجود کاستی های بسیار،هنوز زنده است چرا که در پی جبران مافات ظلمی که بر زخم پذیرترین اعضای جامعه اش وارد شده است بر آمده است. جامعه ملی ایران نیز زنده بودن خود را با هرچه حساس کردن وجدان جمعی خود بر جنایاتی که رخ داده است و با در پی یافتن تمامی کسانی که در این جنایات یا دست داشته اند و یا رضا داده اند و یا سکوت کرده اند لازم است اظهار کند. شک نیست که چنین اظهار کردنی شرایط فکری و روانی لازم را بر ایجاد جنبشی عمومی و خشونت زا برای سرنگونی رژیم خیانت، جنایت و فساد فراهم خواهد کرد تا اینگونه و در زمانی که منطقه در آتش و خون و نفرت های قومی و دینی می سوزد، ایرانیان توانا شوند تا نقش تاریخی خود را بازی و مشعلدار ایجاد نظامی و جامعه ای مردم سالاری شوند و دارای رژیمی که مدافع و نه ناقض حقوق انسانی و ملی آنها شود.
یاد سخن اقای ابراهیم نبوی در رابطه با کشتار هزران نفر در سالهای شصت و قتل عام زندانیان در سال 67 افتادم که گفتند:"«ماجرای کشتار 67 مثل کشف گورهای دسته جمعی قربانیان در حکومت های مختلف دیکتاتوری است، مثل روسیه، کامبوج، شیلی، چین، عراق و بسیاری جاهای دیگر. آنچه مهم است این است که موضوعی با این اهمیت در حافظه ملی مردمی که درایران زندگی می کنند، یا نسلی که امروز در ایران زندگی می کنند، اهمیت خودش را از دست داده است. فاصله ما با آن کشتار دارد به عمر یک نسل میرسد. محکوم کردن کسانی که خود محکوم کننده این فاجعه اند، به نظر من فقطبازی دو نسل بر سر مالکیت چیزی است که دیگر وجود ندارد."
در اینجا تفاوت دو برخورد در رابطه با جنایت را می بینیم. در برخورد اول به وقوع جنایت و جرم( در مواردی اینکه مردی 40-50 سال قبل بدون اجازه دست به بدن دختری زده است.) از موضع حق و حقوق انسان نگاه کرده می شود و نقض حقوق انسان را مشمول مرور زمان نمی داند. در برخورد نوع دوم که اقای ابراهیم نبوی یکی از سخنگویان اصلی آن می باشند، اصلا مقوله ای به نام حق و حقوق انسان و نقض این حقوق وجود ندارد( می توانید سخنگویان خاموش این جریان را در میان اصلاح طلبان و دیگرانی بیابید که در باره سخنان ایشان واکنشی نشان ندادند). این برخورد را افرادی انجام می دهند که به هر علتی( یا به علت شرکت در انجام خشونت و یا حمایت از مرتکب شدن آن و یا سکوت در برابر انجام آن و یا...) در خشونت از انسانیت خود بیگانه شده اند و در نتیجه با حق و حقوق انسان بکلی بیگانه هستند و اینگونه است که به کشتار زندانیان از منظر "بازی دو نسل" می نگرند.
جامعه انگلیس با وجود تاخیر بسیار نشان داده است که در کل جامعه ای می باشد که با وجود کاستی های بسیار،هنوز زنده است چرا که در پی جبران مافات ظلمی که بر زخم پذیرترین اعضای جامعه اش وارد شده است بر آمده است. جامعه ملی ایران نیز زنده بودن خود را با هرچه حساس کردن وجدان جمعی خود بر جنایاتی که رخ داده است و با در پی یافتن تمامی کسانی که در این جنایات یا دست داشته اند و یا رضا داده اند و یا سکوت کرده اند لازم است اظهار کند. شک نیست که چنین اظهار کردنی شرایط فکری و روانی لازم را بر ایجاد جنبشی عمومی و خشونت زا برای سرنگونی رژیم خیانت، جنایت و فساد فراهم خواهد کرد تا اینگونه و در زمانی که منطقه در آتش و خون و نفرت های قومی و دینی می سوزد، ایرانیان توانا شوند تا نقش تاریخی خود را بازی و مشعلدار ایجاد نظامی و جامعه ای مردم سالاری شوند و دارای رژیمی که مدافع و نه ناقض حقوق انسانی و ملی آنها شود.
http://www.bbc.co.uk/news/uk-politics-28189072
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر