۱۳۹۳ دی ۲۵, پنجشنبه

سروش و تعطیل کردن دروسی که "اسلامی" شدن را بر نمی تابند



شاید بشود گفت که مردم وطن، بخصوص نسل جوان، بیش از هر چیز قربانی تحریف تاریخ انقلاب و نقش دولتمردان در باز سازی استبداد بعد از دوره کوتاه بهار آزادی می باشد.  برای مثال، برای اینکه اصلاح طلبان حاضر، بخصوص اصلاح طلبان دولتی نقش خود را در باز سازی استبدادی بس خونریز و تبهکار پنهان کنند و یا توجیه، به دو روش دست زده اند:

- یک روش تحریف و سانسور تاریح انقلاب است بطوری که نسل جوان ما نمی داند که وضعیت فاجعه باری که وطن از آن رنج می برد نه نتیجه انقلاب که نتیجه کودتای در انقلاب در 30 خرداد شصت(که پیروزی نهایی جناح استبداد بر جناح مردم سالار بود.) بوده است می باشد. اینکار اینگونه انجام شده است که کودتا را بر کناری قانونی رئیس جمهور به علت عدم کفایت نمایانده اند و اینکه رئیس جمهور بوسیله مجلسی بر کنار شد که قانونی بودن آن را خود پذیرفته بود.

- با استفاده از تئوریهای انقلابات اجتماعی لیبرالیستی(و فقط لیبرالیستی.  همه اشان نیز از تاکویل شروع می کنند)، نتیجه محتوم هر انقلابی را باز سازی استبداد، بزرگتر و سرکوبگر شدن دولت نمایاندند و با اینکار به دو هدف رسیدند:

1. از خود و نقش خود در باز سازی استبداد و سرکوب و اعدامها رفع مسئولیت کردند چرا که انقلاب را مسئول خشونتهای خود می دانند.  انگار که انقلاب هیولایی بوده که در جنگ خدایان یونانی،  دستان نامرئی زئوس آن را از آسمان بوطن فرستاده و قدرت جادویی این هیولا آنها را در اختیار خود گرفته و اینگونه اینها به مامورانی بی اختیار برای اجرای دستورات این جبار تبدیل شده اند.  بنابراین وقتی که این آقایان و خانمها در آن زمان فریادهای اعدام باید گردد را سر می داده اند و برای باز سازی استبداد هورا می کشیدند و گردهمایی و روزنامه های مخالفان خود حمله می کردند و وقتی آقای خمینی می گفته است که  قلمها را می شکنم اینها با فریادهایی از سینه بر آمده الله اکبر می گفتند و هر کسی را که حرف از آزادی میزد را لیبرال و غربزده و مامور آمریکا می خواندند و  ماشه را برای اعدامهای فله ای می کشیدند و یا شلاق را بر بدن زندانی می کوبیدند و...و خود هیچ مسئولیتی در انجام این کارها نداشته اند و باید یقه هیولای انقلاب را چسبید.  می بینیم که با اینگونه نه تنها اینها هیچ مسئولیتی در قبال خشونتهای خود ندارند بلکه در واقع و با این حساب به قربانین هیولای انقلاب تبدیل می شوند، منتهی قربانیانی که بجای مردن، می میراندند و بجای زندانی شدن زندانی می کردند و بجای شکنجه شدن، شکنجه می کردند.

2. وقتی موفق شدند که از انقلاب و بخصوص انقلاب بهمن چنین هیولایی را تصویر کنند، البته نسل جوان هر قدر از وضعیت فساد و خشونت و سرکوب در وطن بی تاب باشد باز می پذیرد که به هر قیمت باید از انقلاب به عنوان روش برای سرنگونی مافیای تبهکار دوری کرد و راهی جز اصلاح وجود ندارد چرا که وضعیت هر چه بد باشد، انقلاب آن را بدتر خواهد کرد.  البته زمانی که نسل جوان جرئت نکند از خط قرمزی که اصلاح طلبان برایش رسم کرده اند عبور کند، اینها نه تنها هیچگاه نیازی به پاسخگویی به نسل جوان در مورد کارنامه خشونت بارشان نخواهند داشت بلکه ضمانت می کند که در چرخه قدرت در دور بعدی باز به حکومت باز گردند و خاتمی نقش تدارکاتچی بودن را دو باره بر عهده بگیرند.  جنبش سبز اینگونه بود که شکست خورد چرا که عمل در درون گفتمان اصلاح طلبی نتیجه ای جز شکست نمی توانست داشته باشد.

برای جلوگیری از چنین وضعیتی و بهتر بگویم برای خارج شدن از خندق اصلاح طلبی که اصلی علت طولانی شدن عمر استبداد در بعد از انقلاب است، جامعه نیاز دارد تا از تمامی کسانی که در باز سازی استبداد دست داشته اند بخواهد که در شجاعت و صداقت کامل نقش خود را بدون توجیه و اما و اگر در این باز سازی اظهار کنند. 

از جمله کسانی که تا بحال مسئولیت خود را در "انقلاب" فرهنگی در سرکوب دانشگاه ها و  "اسلامی" کردن دروس و رشته های دانشگاهی بر عهده نگرفته است و بارها گفته است که هیچ نقشی در زمینه "اسلامی" کردن دانشگاه ها نداشته است آقای سروش می باشد.  خب این واقعیت ندارد.  برای مثال، چند روز پیش مصاحبه آقای سروش را با یکی از اساتید نشریه ماهانه دانشگاه انقلاب شمار مهر 1360 را برای من فرستاد(1) که در آنجا از جمله می بینیم که ایشان می گویند:

"در زمینه سایر کمیته ها من این ...(کلمه ناخواناست: رمر) واقعا بشما بگویم که اگر ما نتوانیم به یک برنامه مناسب و دلچسبی برسیم که از اسلامی بودن آن احساس رضایت نکنیم ما واقعا ترجیح می دهیم آن رشته همچنان بسته و متوقف بماند تا انشالله به نتیجه مطلوب برسیم..."

این استاد عزیز از این نالان بود که چرا با وجود چنین اسنادی، کسی در این باره سخن نمی گوید؟

حال پیشنهاد من به آقای سروش و نیز دیگران این است که اگراصل ببخش و فراموش نکن را مدل برخورد با کسانی که از معماران و کارگران باز سازی استبداد بوده اند قرار دهیم، مردم ما در درجه اول حق دارند بدانند که اگر قرار بر بخشش است(و من به این معتقد.) باید بدانند که چه چیزی را میل دارند ببخشند.  برای مثال آقای اکبر گنجی همیشه این سخن را تکرار کرده اند ولی یکبار از نقش خود در باز سازی استبداد و در زمانی که رژیم از کشته های مخالفان خود پشته می ساخت نگفته اند.  اگر کسی به نوشته های ایشان مراجعه کند و گذشته ایشان را نشناسد، فکر می کند که ایشان در کارنامه خود جز دفاع از آزادی و حقوق انسانها ندارند.

اینکه آقای سروش بعدها در مقابل استبداد ایستادند و پایه های تئوریک آن را به چالش کشیدند و مورد غضی مافیای حاکم قرار گرفتند البته کاریست قابل احترام و ماندنی، ولی، در عین حال، مردم ما حق دارند که تصویر کاملی از ایشان داشته باشند، چرا که همانطور که زندگی سیاسی اقایان موسوی و کروبی از نه گفتن بزرگ به کودتای انتخاباتی شروع نشده است و پیشینه آن به دوران معماری آنها در باز سازی استبداد  باز می گردد و سوالهای بسیار طلب پاسخ می کنند، دیگر اصلاح طلبان نیز نیاز به صادق بودن با مردم دارند تا جامعه با داشتن تمامی اطلاعات قضاوت خود را انجام بدهد.

امید که جامعه ملی ایران روز بروز کوشش خود را در یافتن پاسخ امور واقع انقلاب آنگونه که واقع شدند بیافزاید.
(1) http://www.scribd.com/doc/252541163/Daneshgah-e-Enqelab-No-4-Dr-Soroush-calls-for-Islamicization-of-Universities

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر