۱۳۹۳ مهر ۸, سه‌شنبه

شورش دانشجویان هنگ کنگی بر تحمیل نظارت استصوابی


علت اعتراضات گسترده دانشجویی در هنگ کنگ برای ما عبرت آموز است: دولت چین، به احتمال زیاد، با کپی برداری از نظارت استصوابی شورای نگهبان، تصمیم گرفته است که تنها کسانی بتوانند در انتخابات مسئول اجرایی هنگ کنگ(نقش حاکم شهری را دارد که تا حد زیادی دارای خود مختاری می باشد , سلطان را قدری مشروطه می کند.) نامزد شوند که قبلا از فیلتر شورای نگهبان دولت چین رد شده باشند.  به بیان دیگر، نقش صغار و ایتام را برای رای دهندگان هنگ کنگی قائل شدن  و اینگونه تنها کسانی حق نامزد شدن را داشته باشند که در رهبری حزب حاکم چین ذوب شده باشند و در واقع نقش آلت دولت چین را بازی کنند. ولی دانشجویان، تحمیل چنین وضعیتی را معادل از بین بردن دموکراسی نسبی هنگ کنگ می دانند و به کوششی گسترده دست زده اند تا گرفتار وضعیت ایران نشوند.

اینکه در پیگیری خواسته های خود پیروز شوند یا نه سخن دیگری را می طلبد( و البته آرزوی پیروزی آنها را باید داشت.) ولی جنبش دانشجویان هنگ کنگی حداقل سه چیز را به هموطنان ما می گوید:1.  رای  دادن به نامزدهایی که از فیلتر شورای نگهبان شده اند، به این معنی می باشد که مردم سالاری وجود ندارد.  2. مردم سالاری با نظارت استصوابی در رابطه تضاد قرار دارد و بود یکی نبود دیگری می باشد.  یک درس دیگر نیز می آموزد و آن اینکه از کسانی که با رد شدن از فیلتر شورای نگهبان نامزد شدن نباید انتظار این را داشت که کوشش در حذف این نظارت کنند، از جمله به این دلیل که موقعیت خود را در حفظ چنین نظامی دارند.  یادمان نرود که ایده ال اقای کروبی دوران طلایی امام بود و هدف اقای موسوی، اجرای بدون تنازل قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه( البته این نقد به این معنی نیست که مقاومتشان را پاس نداشت و از حقوق انسانی اشان بی قید و شرط دفاع کرد، ولی از آنجا که  نباید هیچ فرد و جریانی را ورای نقد قرار داد، هیچگاه نباید این مقاومت به خود سانسوری منجر شود.)

http://www.theguardian.com/world/2014/sep/30/hong-kong-leung-chun-ying-calls-protests-end-resisting-calls-quit

۱۳۹۳ مهر ۵, شنبه

هشدار به حزب دموکرات کردستان ایران




خبر می گوید که حزب دموکرات کردستان ایران در درگیری یک فرمانده ایرانی را به قتل رسانده و یکی از اعضای خودش نیز کشته شده است. حزب دموکرات و دیگر احزاب مسلح بدانند که اسلحه شما و خشونتهای شما تا بحال یکی از اصلی‌ترین عوامل بازسازی استبداد در بعد از انقلاب بوده و حال نیز از عواملی می‌باشد که جامعه ملی بر ضد رژیم تبهکار به حرکت درنمی‌آید، چرا که از تجزیه شدن وطن می‌ترسد. شما جنایتکاران وابسته به قدرتهای خارجی، شما شوینیستهای قبیله‌گرا و جاعلان تاریخ، شما کسانی که بودنتان جز جنگ و خونریزی و اسباب ادامه استبداد تبهکار را فراهم کردن هیچ فایده دیگری برای وطن نداشته است، شما دشمنان مردم سالاری و حقوق انسان و حقوق ملی، شما کسانی که از طریق تحریف تاریخ به گونه‌ای سیستماتیک جوانان طرفدار خود را فریب داده‌اید و در این فریب اسلحه‌ای که قدرت خارجی در اختیارتان گذاشته را در دست این جوانها می‌گذارید تا یا خون دیگر ایرانیان را بریزند یا خون خودشان ریخته شود و در هر حال پایه‌های استبداد رژیم محکم‌تر شود، به شما رهبران جنایتکار این گروه هشدار می‌دهیم که این جنایتها و خیانتهای سر بزنگاه شما قدرت‌طلبان کم‌خرد فراموش نخواهد شد، و اجازه نخواهیم داد این خونهایی که بر زمین می‌ریزید به فراموشی سپرده شوند. در عین حال این وظیفه طرفداران جوان این افراد جنایتکار – که مانند مسعود بارزانی بویی از آزادگی و انسانیت و حقوق انسان و مردم‌سالاری نبرده‌اندمی‌باشد که عقل نقاد و شکاک خود را به کار بگیرند و از خود سوال کنند که خون دیگر ایرانی‌ها را به زمین ریختن و نظامی کردن منطقه و در نتیجه زندگی را بر همه کردهای‌مان سخت کردن چه هدفی را تعقیب می کند؟ اجازه ندهید که عده‌ای قدرت‌طلب کم‌خرد و پر ادعا و انباشته از خشونت از شما اینگونه سوء استفاده کنند. شما بیش از هر کس در قبال اعمال خود مسئولیت دارید. به داد خود برسید و اجازه ندهید شما را یا به قاتل و یا به مقتول تبدیل کردن و در هر صورت خانواده‌ها را به عزا نشاندن سهم شما از زندگی شود. به داد خود برسید. این را بدانید که منِ کرد و دیگر ایرانیان اجازه نخواهیم داد که حتی وجبی از این سرزمین تاریخی از مام میهن جدا شود. ایران، عراق و سوریه و افغانستان و... نیست. ایران به درازای تاریخ قدمت دارد و در استمرار ایرانی بودن پیشینه دارد. به داد خود و به داد وطن برسید و نگذراید شما را که وارث یکی از بزرگترین تمدنها و فرهنگهای تاریخ هستید به قبیله‌ و قوم و آن هم از طریق جعل تاریخ فروبکاهند. باز تکرار می‌کنم که به داد خود و وطن برسید. ما این وطن را در استقلال و آزادی و مردم‌سالاری و با حکومتی که حافظ حقوق انسانی و ملی تمامی ساکنان ایران باشد خواهیم ساخت. چه لذتی بالاتر از همراه شدن با این موج؟

http://basnews.com/en/News/Details/Kurdish-Forces-Kill-Iranian-Army-Commander/35605

۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

گزارش کوتاهی از مصاحبه مصاحبه یا استاد آمریکایی در مورد بختیار و بنی صدر با من

یک پروفسور آمریکایی مصاحبه ای طولانی در مورد اقای بختیار و بنی صدر با من انجام داد.  اول گفت که فقط یک سوال دارد و وقتی پاسخ من را شنید برایش بسیار غیر قابل انتظار بود.  رفرنسهایش بیشتر کارهای آقای عباس میلانی و خانم ژانت افرای بود. از این دو نقل قول می کرد که بنی صدر خمینی را مغز شویی کرده بود و مانع دیدار آقای شاپور بختیار شده با خمینی در پاریس شده بود و اینکه و در نتیجه در نتیجه این بلایی که بر سر انقلاب آمده است زیر سر اوست.  پاسخهایی را که دادم ایشان را شوکه کرده بود.  گفت این صحبتهای شما تمام نظراتی که در مورد اقای بختیار و اینکه ایشان  فردی بسیار دموکرات و صلحجو و غیر خشن بوده است به چالش می کشد.  گفتم این نظرات شما بر اطلاعات غلط بنا شده است و به همین علت بود که چند سال قبل تحقیقم را با عنوان "بختیار، اسطوره و واقعیت" منتشر کردم و گفتم که  این دو نفر در بهترین حالت، مشق خود را درست انجام نداده اند.  گفتم اینکه اقای بختیار، حدود دو سه هفته بعد از نخست وزیری اش دستور کشتار تظاهر کنندگان غیر مسلح و غیر خشن را در میدان انقلاب داد و حدود 200 نفر کشته و زخمی شدند و خود  منهم در آنجا بودم،  اینکه با همکاری ژنرال هایزر در 19 بهمن 57 کوشش به انجام کودتا کرده بود، دستور دستگیری 100 تا 200 هزار نفر را داده بود، دستور بمباران دوشان تپه را داده بود و بعد که دستوراتش اجرا نشده بود گفته که من این تیمسارها را می کشم، در کودتای نوژه که در نتیجه آن صدام متقاعد شد که وقت حمله به ایران است و بسیاری از نظامیان بقتل رسیدند نقش اصلی را ایفا کرده بود و بعد بیشترین کوشش را برای تشویق صدام برای حمله به ایران کرد، ایا نشان از دموکرات منشی و صلحجویی ایشان دارد؟ آقای پروفسور مات مانده بود و هیچ اطلاعی از این امور واقع نداشت و نمی دانست با این اطلاعات چکار بکند.

گفتند که پس چرا این دونفر این نظر را منتشر کرده اند؟ گفتم که خانم ژانت افرای را نمی شناسم(فرصت نشد بگویم که کتاب ایشان در مورد فوکو و انقلاب ایران، نشان از دگماتیسم ضد دینی دارد.)  و اینکه اگر این اطلاعات را به ایشان عرضه کنید بدون شک پایه تحقیقی نظرانشان از هم می پاشد ولی در مورد اقای عباس میلانی باید بگویم که زمانی که بوش پسر رئیس جمهور شد روزنامه گاردین اسامی 80 نئو کانزواتیو را منتشر کرد و اقای عباس میلانی در میان انها بود.  این اطلاع پاسخ را به شما خواهد داد.  آقای پروفسور مات مانده بود و اصلا اطلاع نداشت.  بعد گفتم که ایشان بهمراه تیمی که افرادی از جمله اقایان میر فطروس و شوکت در ان حضور دارند بیش از بیست سال است که مشغول غسل تعمید سلطنت هستند و...و قرار شد مصاحبه ادامه پیدا کند.

مشکل ما در ایران این است که اکثر جریانات سیاسی به جعل و تحریف تاریخ مشغول هستند و البته و متاسفانه در سیاست، تاریخ آن چیزی می باشد که مردم باور می کنند.  از طریق دروغ و تحریف گذشته و در نتیجه کنترل گذشته است که سعی در کنترل آینده می کنند.  در اینجا هم کار کسانی که کوشش دارند که بر تمایلات و کشش سیاسی خود غلبه کرده و امور واقع را آنگونه که رخ داده است در اختیار مردم بگذارند سخت تر و هم وظیفه مردم سنگین تر می شود.  وظیفه تاریخ نویسان استقلال و ازادی سخت تر می شود چر که باید تا سر حد ممکن از طریق فاکتها و رفرنسهای معتبر سخن بگویند و البته اینکار اسانی نیست و بسیار وقت گیر.  وظیفه مردم نیز سنگین تر می شود به این معنی که هر حرف و سخن و اطلاعی را که می شنوند لازم است با شک در صحت آن شروع کنند و اینگونه نباشد که چون آن اطلاع همراهی دارد با باور و دید آنها، آن را نجویده قورت بدهند.  وظیفه دارند که شک کنند، سوال و جواب کنند، بخواهند که صاحبان نظرات مختلف در بحثهایی آزاد شرکت کنند و بعد از سبک و سنگین تر کردن آن سخن و اطلاعی را که واقعی و یا به واقعیت نزدیکتر می بینند بپذیرند.  وظیفه دارند که وقتی متوجه شدند که فردی به دروغ و سانسور متوسل شده است او را بطور کامل طرد کنند.  نتیجه اینکه اگر هر دو طرف اینگونه عمل کنند، دیر زمانی نخواهد پایید که مملکت صاحب تاریخدانان و محققانی خواهد شد که بخود اجازه نمی دهند با دستکاری اطلاعات از آنها برای تبلیغ باورهای سیاسی خود استفاده کنند و هم صاحب مردمانی اهل نقد و اندیشه و بحث خواهد شد و اینگونه فرهنگ آزادی که بزرگترین ضامن نظام مردم سالار است اذهان و دلهای ایرانیان را خانه خود خواهد دانست و در آن فرود خواهد آمد.

۱۳۹۳ شهریور ۲۸, جمعه

بحثی با هموطنی منتقد در باره ایرانیت


بعد از انتشار مقاله ام در باره رفراندم اسکاتلند:

رفراندوم اسکاتلند و تبعات آن 

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=62391

هموطنی پیام داد:

"جناب دلخواسته: مقاله تان راجع به استقلال اسکاتلند را در سایت اخبار روز با ولع می خواندم و هر چه جلو تر می رفتم می دیدم که چقدر تحلیل دقیقی از اوضاع تبعیض بر علیه اسکاتلندی ها بدست داده اید . مخصوصا آن بخشی که در آن اشاره کرده بودید که انگلیسی ها فقط از نفطه نظر اقتضادی به مردم نگاه می کردند و خواست های روحی و هویتی آنها را نادیده می گرفته اند به نظرم خیلی جالب آمد برای اینکه بعنوان یه تورک شهر وند ایران فعلی همین احساس را در برخوزد اقلیت فارس به اکثریت مردم ایران فعلی دارم البته این احساس میلیونهاها غیر فارس ساکن در ایران فعلی است. در عین خواندن مقاله روشنگرتان تصور می کردم که از آنجائیکه توانایی تحلیل یک جامعه بیگانه را داشته اید حتما به همین معضل موجود در ایران نیز خواهید پرداخت. اما متاسفانه وقتی به بخش ایرانی نوشته تان رسیدم متوجه شدم که اشتباه می کرده ام شما نیز فقط قادر هستید ایرادات دیگران را به بینید ولی متوجه فیل ده تنی که وسط اطاق نشیمن تان ایستاده است نیستید. جناب: تصور نمی کنم که بتوانم افکار پوسیده بیش از نود ساله شوویینزم فارس را از سلسله اعصاب شما بزدایم. بقدر کافی از مکانیزم کارکرد مغز آدمی آگاهی دارم و همیشه معتقد بوده ام که مغز آدمی بر عکس دیگر اعضایش یکی از احمق ترین عضو بدن است که با آنهمه شکوه و جال و جلال و بیلیون بیلیون پیوند های عصبی اش براحتی می تواند گول سنت و فرهنگ عوام را بخورد و ایده های متضاد درونش اش را ماست مالی کرده و بالاخره مکانیزم درونی خودش را دچاراشکال کند. اقای دلخواسته: همان احساس تبعیض اسکاتلندی ها و کوری و جهل انگلیسی را در ایران شاهدش هستیم و این احساس را اکثریت ملت های غیر فارس در ایران در جنبش سقط جنین شده سبز با تماشاگر بودنشان نشام دادند و بعد از این دوره ایران هرگز آن ایرانی قبلی نخواهد بود اکثریت مردم ایران از دست تبعیض های حاکمان شوونیست و همراهان روشتفکر و نحبه گان و تحصیل کرده گان اش به تنگ آمده اند و هر روزه صدای استقلال طلبی از هر گوشه ایران بلند می شود البته نمی بایستی اوضاع چنین می بودع و بهتر بود که همه در ایران بدون تبعیض در کنار هم مثل قرن های گذشته زندگی می کردیم اما وقتی از بین روشنفکران فارس حتی تک نفری نیز پیدا نشده است که به این تبعیض 90 ساله اعتراض کند مردم دیگر باید الترناتیو دیگری را ازمایش کنند. اگر هم در وجود خورشید شک داشته باشید دز این امرشک نکنید که این شتر روزی در پشت در ایران نیز خواهد خوابید و آنوقت امثال شما از خواب زمستانی تان بیدار خواهید شد که آنوقت هم دیر شده است. انشا الله هر دوتایمان تا ان زمان زنده بمانیم که به خاطر تان بیاورم که چقدر در تحلیل تان راجع به رابطه اسکاتلند و انگلیس درست ولی در ارزیابی اوضاع ایران در اشتباه بوده اید."

پاسخ دادم:

"
سلام اقای ... عزیز. ممنون از این که نظراتتان را صریح و شفاف بیان کرده اید از آنجا که روش من هم همیشه همینگونه بوده است فکر می کنم قادر خواهیم بود هم را بهتر بفهیم یا حداقل مواضع هم را بهتر درک کنیم.

فرمودید:"اما متاسفانه وقتی به بخش ایرانی نوشته تان رسیدم متوجه شدم که اشتباه می کرده ام شما نیز فقط قادر هستید ایرادات دیگران را به بینید ولی متوجه فیل ده تنی که وسط اطاق نشیمن تان ایستاده است نیستید. جناب: تصور نمی کنم که بتوانم افکار پوسیده بیش از نود ساله شوویینزم فارس را از سلسله اعصاب شما بزدایم. بقدر کافی از مکانیزم کارکرد مغز آدمی آگاهی دارم و همیشه معتقد بوده ام که مغز آدمی بر عکس دیگر اعضایش یکی از احمق ترین عضو بدن است که با آنهمه شکوه و جال و جلال و بیلیون بیلیون پیوند های عصبی اش براحتی می تواند گول سنت و فرهنگ عوام را بخورد و ایده های متضاد درونش اش را ماست مالی کرده و بالاخره مکانیزم درونی خودش را دچاراشکال کند."
چند نکته در این رابطه:

- در مورد مغز آدمی و اینکه آن را احمقترین بخش انسان می دانید، حتما این نظر را نظری عمومی می دانید و بنابراین حتما شما هم دارای مغزی هستید که احمقترین بخش بدن است پس چگونه شما از طریق تصمیم گیری احمقترین بخش بدنتان در مورد دیگران قضاوت می کنید و اجازه می دهید که یک قاضی احمق بر مسند قضاوت بنشیند؟ آیا این ناشی از حماقت است که چنین تصمیم احمقانه ای گرفته اید یا اینکه کارکرد مغز شما از دیگر انسانها متفاوت است؟ البته حتما توجه دارید که در این بحث هیچ قصد کوچکترین توهینی وجود نیست و فقط کوشش دارم ا ضعف نظر شما را بنمایانم.

-- البته من با شما هم نظر نیستم، و مغز انسان را احمقترین بخش نمی دانم. از کارکرد دستگاه عصبی و مغز نیز تا حدی زیادی اطلاع دارم و بهمین علت نگاهی جبر گرایانه به کارکرد مغز ندارم. حتما می دانید که نرون های مغز را که وظیفه مشخصی را بر عهده دارند می شود تعلیم دو باره کرد و وظیفه اشان را عوض کرد.

-منظور شما از گول سنت عوام و فرهنگ عوام نمی شوم ولی معلوم است که باوری دارید که مانند روحانیون حوزه های علمیه بر نخبه گرایی بنا شده و مردم را عوام کالانعام می دانید. با یان نظر شما موافق نییستم از جمله به این دلیل که همه مردم را دارای استعداد رهبری می دانم و نیز به این دلیل که جوامع دارای وجدان همگانی می باشند.

- من فارس نیستم. اصلا واقعیتی به نام قوم فارس وجود خارجی و عینی ندارد. آنچه داریم فارس زبانی می باشد. آنقدر در طول تاریخ اقوام مختلف به ایران تاخته و در آن ساکن شده و با یکدیگر در آمیخته اند که واقعیتی که بیش از دو هزار سال قبل به نام قوم فارس وجود داشت، در تاریخ محو و حل شده است. همانطور که گفتم من فارس نیستم و فقط فارس زبان هستم. از جانب مادر کرد هستم و از جانب پدر، از بختیاریهای ترک زبان شده. منظور اینکه آنچه پنداشته اید نیستم.
فرمودید:
"همان احساس تبعیض اسکاتلندی ها و کوری و جهل انگلیسی را در ایران شاهدش هستیم و این احساس را اکثریت ملت های غیر فارس در ایران در جنبش سقط جنین شده سبز با تماشاگر بودنشان نشام دادند و بعد از این دوره ایران هرگز آن ایرانی قبلی نخواهد بود اکثریت مر
دم ایران از دست تبعیض های حاکمان شوونیست و همراهان روشتفکر و نحبه گان و تحصیل کرده گان اش به تنگ آمده اند و هر روزه صدای استقلال طلبی از هر گوشه ایران بلند می شود البته نمی بایستی اوضاع چنین می بودع و بهتر بود که همه در ایران بدون تبعیض در کنار هم مثل قرن های گذشته زندگی می کردیم اما وقتی از بین روشنفکران فارس حتی تک نفری نیز پیدا نشده است که به این تبعیض 90 ساله اعتراض کند مردم دیگر باید الترناتیو دیگری را ازمایش کنند."

آقای نسیمی عزیز من که خشم و احساستان را خوب حس می کنم، در این رابطه باید بگویم:
- نسیمی عزیز، تاریخ ایران از 90 سال پیش شروع نشده است. به بیان دیگر نقطه صفر و نقطه شروع، 90 سال پیش نیست. خود خوب می دانید که قبل از این نود سال، بیش از هراز سال انواع و اقسام اقوام ترک بر ایران حکومت کردند و همینها بودند که فضای رشد به ادبیات فارسی را فراهم آوردند.

- اگر مقاله را دوباره بخوانید توجه خواهید کردم که وقتی به ایران رسیده است سخن از ملی گرایی در فرهنگ مردم کوچه و خیابان و ادبیات فارسی زده ام و وقتی به انگلستان رسیدم سخن از ناسیونالیسم انگلیسی زدم. علت این تفاوت در کار برد همین بود که شما به آن اشاره کردید و سخن از 90 سال شوینیسم فارسی زدید که در واقع ناسیونالیسم نژاد پرستانه پهلویسم(آبشخور ناسیونالیسم پهلویسم، آتاتورکیسم، شوونیسم ترکی و کردی همه را می شود در فاشیسم اروپایی یافت.  در واقع این فاشیسم اروپایی می باشد که در اینجا در برابر یکدیگر صف کشیده است.)  می باشد. شما در رابطه با ایدئولوژی رسمی سخن می گویید و من راجع به ملی گرایی مردم کوچه و بازار که عمرش به هزاران سال می رسد و عنصر انسانیت عنصر اصلی این گفتمان را تشکیل داده است. شما احتمالا شاهنامه را نیز مطالعه نکرده اید (همانگونه که اکثریت مطلق این شونیستهای فارس نخوانده اند.) اگر به ان مراجعه کنید رد آن می بینید که دیدگاه ثنویتی که ناسیونالیسم کلاسیک غربی بر آن بنا شده است وجود ندارد و نگاه سیاه و سفید نیست. در میان ایرانیان بسیاری از پلید شدگان را معرفی می کند و در میان تورانیان، انسانهای بزرگوارشان را قدر می نهد.

- ما کوشش در استقرار جمهوری شهروندان داریم تا همگی ساکنان ایران زمین بر سه اصل:1. حق اختلاف(اینکه متشکل از اقوام مختلف است.) 2. حق اشتراک ( اینکه این اقوام و مردم در طول تاریخ در ایرانیت با یکدیگر اشتراک جسته اند.) 3 و حق صلح(اینکه این مردم حق دارند در صلح با یکدیگر زندگی کنند.) و دارای رژیمی شویم که نه ناقض که مدافع حقوق انسانی و ملی مردممان می باشد. اگر در این کوشش به جریان مصدقی استقلال و ازادی ملحق شوید، ما را بسیار شاد خواهید کرد.

نسیمی جا دیگر باید بروم. روز/شب خوشی داشته باشی
مخلص
دلخواسته

اگر ایشان پاسخ دادند، در اینجا خواهم آورد.

۱۳۹۳ شهریور ۱۸, سه‌شنبه

به یاد کشتار شهریور شصت و هفت



هیچوقت شبی را که برای اولین بار از کشتار اسیران مطلع شدم را فراموش نمی کنم.  دیروقت از کالج به اتاقم برگشته بودم و نشریه انقلاب اسلامی رسیده بود و مثل همیشه اول به سر وقت سرمقاله رفتم.  بنی صدر راجع به کشتار زندانیان سخن می گفت و چنان سخنی که از لابلای کلمات و جملات فریاد پر درد و خشمگینش را می شنیدم و اینکه این رژیم به کشتار بهترین استعدادهای وطن دست زده است.  از خود بیتاب شده بودم و در آن شب تاریک و تنها نمی دانستم چکار کنم.  نه اینتر نتی بود و نه وسیله ای که در ان دیر وقت با کسی صحبت کنم.   تا چند روز از خود بیخود بودم و...و

بی علت نیست که اصلاح طلبان دولتی جان به جانشان کنید حفظ رژیم را اوجب واجبات می دانند.  بدون استثناء تمامی اشان از این کشتار مطلع بودند و معلوم نیست چند نفرشان مستقیم در این جنایت دست داشته و البته به عنوان کسانی که در ولایت مطلقه فقیه ذوب شده بودند نمی توانستند به این کشتار رضایت ندهند ولی از آنجا که باید کشتار جزء اسرار نظام می ماند صدایشان در نیامد( بیشرمی اشان را ببین که کسانی مانند آقای اکبر گنجی، وقتی که دیگر این کشتار قابل کتمان نبود، بعد از چند سال سکوت، در آمریکا هم از انجام این کشتار اظهار بی اطلاعی کرد و هم ترورهای خارج از کشور و اینکه بعدها مطلع شده است!!!)

بهانه این کشتار چه بود؟ گفته شده است که این زندانیان می خواسته اند همزمان با حمله فرقه رجوی به خاک وطن، از زندانها خارج شده و شهرها را در کنترل خود بگیرند!!! عجبا، زندانیانی که برای به توالت رفتن هم باید اجازه می گرفتند، ناگهان بهره ور از معجزه ای حال  می توانستند از زندانها خارج شوند و حتی شهر ها را در اختیار بگیرند.

این کشتار و کشتارهای قبل و بعد از آن هیچگاه نباید فراموش شود.  تمامی پرونده ها باید  باز شوند تا هم بازماندگان و از جزئیات اعدام مطلع شوند و هم حق مردم که حق دانستن است محقق شود و هم با پیگیری این کشتار و دیگر کشتارها و یافتن آمران و مجریان و نیز دیگرانی که در این زمان مسئولیت بر عهده داشتند و مطلع بودند ولی سکوت محض پیشه کردند شناخته شوند و اینگونه از تکرار این جنایات جلوگیری شود.

با هم افشای این جنایت را که برای اولین بار نشریه انقلاب اسلامی افشا کرد را بخوانیم:

اولین بار در تاریخ 7 شهریور 67 در شماره 184 نشریه انقلاب اسلامی در هجرت خبر اعدامها منتشر شد. در خبر آمده بود: «تعداد اعدام شدگان 500 نفر بوده و از هواداران مجاهدین و گروههای چپ بوده اند.» از آنجا که به منبع اطلاع دهنده از ایران اطمینان وجود داشت در نشریه این توضیح هم نوشته شده بود: «اعدامها محرز هستند اما درباره تعداد و گرایشهای سیاسی منتظر اطلاعات دقیقتر هستیم.» اکنون می‌دانیم که کشتار زندانیان در تاریخ انتشار این خبر پایان نیافته بود و اعدامها تا نیمه شهریور ادامه پیدا کرده بودند که در سری آخر یعنی در شهریور ماه بیشتر مارکسییستها را اعدام کرده بودند.
http://www.enghelabe-eslami.com/2013-02-16-20-53-58/19-didgagha/maghalat/4269-2013-09-25-19-34-18.html


http://nagoftehayeiran.blogspot.co.uk/2012/12/blog-post_21.html

۱۳۹۳ شهریور ۱۷, دوشنبه

مشاهدات من از 17 شهریور و ادامه تجربه انقلاب



تا زمانی که یکی از آشنایانم روزی مرا بکناری کشید و گفت که در مهمانی با یکی از خبرنگاران بی بی سی فارسی صحبتی داشته است و خبرنگار به او گفته است که داستان کشتار 17 شهریور هم از دروغهایی می باشد که طرفداران خمینی در آن زمان ساخته اند و نظر من را در این رابطه خواست، هیچ در فکرم نبود که خاطراتم را از این روز بقلم در بیاورم.  به همین جهت بود که حدود چهار سال پیش همانگونه که در اینجا می بینید خاطرات خود را از این روز منتشر کردم:
از میان کشتار هفده شهریور ۱۳۵۷
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/09/127587.php

در این خاطره نویسی به گزارشی که از مشاهدات خود از کشتار در یکی دو روز بعد از حادثه نوشته و به تنها آدرسی که در انگلستان داشتم، آقای هادی خرسندی، پست کرده بودم اشاره کرده بودم.  در نتیجه چند روز بعد ایشان لطف کرده نامه را یافته و برای من فرستادند:

مشاهدات من از
۱۷ شهریور

http://www.rahesabz.net/story/58493/

دو سال بعد نیز آقای مهدی فلاحتی از رادیو آمریکا تماس گرفتند و سوال کردند که آیا مایل هستم که در رابطه با این روز با اقای سرهنگی از گارد جاویدان شرکت کنم که پذیرفتم . مناظره در دو برنامه انجام شد:



شهادت من کشتار میدان ژاله در 17شهریور57 در صفحه آخر

در این مصاحبه به دو نکته مهم دست یافتم.  اول اینکه آقای سرهنگ محترم(می دانم که معمول است که گفته شود جناب سرهنگ، ولی هیچوقت کلمه جناب از دهان من بیرون نیامده است چرا که کلمه را نوعی چاپلوسی می دانم و در ارتش هم که خدمت می کردم، می گفتم آقای سرهنگ!) که در جلسه اول اطلاعاتی را در توجیه کشتار عرضه کرده بودند که هیچ واقعیت نداشت و واکنش شدید من را بر انگیخت، در جلسه دوم به ندای وجدان خود پاسخ دادند و فاش کردند که سرلشکر ( اسمش از خاطرم رفت، در مصاحبه آمده است.) بعد از کشتار خطاب به نظامی ها گفته بودند که مرده ها در ماشین اشغال کشی بیاندازید و ببرید که نشان از نوع نگاه نظام به مخالفان خود داشت یعنی همان نگاهی که رژیم تبهکار به مخالفان خود دارد.  دیگر اینکه از طریق سخنان آقای سرهنگ متوجه شدم که این تیپ نادری گارد شاهنشاهی بود که دست به کشتار زد.  یعنی همان  تیپی بود که پدرم تا زمان باز نشستگی در آن خدمت کرده بود و از کودکی با علاقه و غرور بسیاری از تیپ نام می بردم و بعد از مصاحبه و در هنگام بازگشت بخانه با خودم فکر کردم که اگر این تیپ، برادرم مهدی، و من را به قتل رسانده بود و پدرم می فهمید که این تیپ او بوده است که فرزندانش را به قتل رسانده اند، بر اندوه او بسی می افزود.

امروز نیز باز به یاد این روز، یعنی روزی که شاه با دستور شلیک کردن بروی مخالفان خود که دست به تظاهرات مسالمت آمیز زده بودند کار خود را تمام کرد.  به بیان دیگر، شاه، بیش از هر روز دیگری در این روز بود که رفت.  ولی این رفتن ممکن نمی شد اگر مردم از حق خود کوتاه می آمدند و به چیزی کمتر از حق حاکمیت خود راضی می شدند.  متاسفانه بخشی از نسل جنبش سبز با وجودی که کشتار رژیم با دستور اقای خامنه ای را تجربه کرد از آنجا که بر سر حق خود نایستاد و با گرفتار فریب اصلاح طلبی شدن و فریب نخبه گان اصلاح طلب را خوردن، باز به پای صندوقهای رای رفت و با رای خود باز به آمر کشتار مشروعیت بخشید و اینگونه برای او امکان دستورهای بعدی برای کشتار را فراهم کرد.  آیا از این اشتباه خود درس می گیرد؟ بسیار امیدوارم.

در آخر باید بگویم که بعد از مصاحبه آخر و زمانی که آقای فلاحتی سوال کردند که چرا در صبح 17 شهریور با وجود علم به حکومت نظامی از خانه بیرون رفتم و در پاسخ گفتم که بعنوان فرزند یک مصدقی می دانستم که آنروز روز ایستادن است و اگر آن روز نایستیم کار تمام شده است، بعد از پایان مصاحبه از نگفتن یک جمله و سخن را تمام نکردن با ان جمله، غبطه خوردم.  آن جمله پایانی که باید بکار می بردم این بود: <انقلاب ادامه دارد>

نسل جوان نیاز دارد بداند که انقلاب نه یک حادثه که یک پروسه است.  انقلاب تجربه ای می باشد که جامعه در رابطه با استقلال، آزادی و عدالت به آن دست می زند و البته این پروسه بالا و پایین و جزر و مد دارد.  اگر جامعه زمانی که  موج انقلاب گرفتار صخره استبدادی دیگری می شود بجای پشیمانی و خود را در تله بد(استبداد سلطنتی) و بدتر(استبداد دینی) انداختن به نقد حرکت خود بنشیند و از طریق نقد، اشتباهاتی را که باعث باز سازی استبداد شده اند را به تجربه تبدیل و از این طریق کار را ادامه دهد، اینگونه مستقل و آزاد و مردم سالار و در نتیجه استقرار جمهوری شهروندان را محتوم خواهد کرد و در غیر اینصورت خود را محکوم به تکرار به یک سلسله جنبشهای ابتر و عوارض ناشی از آن که همان پشیمانی و افسردگی و از دست دادن اعتماد بنفس است محکوم خواهد کرد.  جریان مصدقی استقلال و آزادی برای رسیدن به این اهداف بدون ذره ای ضعف و اهمال در طول این سالها ایستاده است و منتظر است که نسل جوان با رهایی خود از فریب اصلاح طلبی رژیم خیانت، جنایت و فساد، به این جریان ملحق و دست در دست هم با اراده ای پولادین و در شادی و خلاقیت جمهوری شهروندان را مستقر کنیم و اسوه و نمونه ای از صلح و آزادی و رشد در منطقه ای غرق در خون و خشونت و جهانی در بن بست شویم. 


  • در عکس بعد از کشتار من در طرف راست نزدیک دیوار هستم.