تا زمانی
که یکی از آشنایانم روزی مرا بکناری کشید و گفت که در مهمانی با یکی از خبرنگاران
بی بی سی فارسی صحبتی داشته است و خبرنگار به او گفته است که داستان کشتار 17
شهریور هم از دروغهایی می باشد که طرفداران خمینی در آن زمان ساخته اند و نظر من
را در این رابطه خواست، هیچ در فکرم نبود که خاطراتم را از این روز بقلم در
بیاورم. به همین جهت بود که حدود چهار سال پیش همانگونه که در اینجا می
بینید خاطرات خود را از این روز منتشر کردم:
از میان
کشتار هفده شهریور ۱۳۵۷
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/09/127587.php
در این
خاطره نویسی به گزارشی که از مشاهدات خود از کشتار در یکی دو روز بعد از حادثه
نوشته و به تنها آدرسی که در انگلستان داشتم، آقای هادی خرسندی، پست کرده بودم
اشاره کرده بودم. در نتیجه چند روز بعد ایشان لطف کرده نامه را یافته و برای
من فرستادند:
مشاهدات من از ۱۷ شهریور
http://www.rahesabz.net/story/58493/
دو سال
بعد نیز آقای مهدی فلاحتی از رادیو آمریکا تماس گرفتند و سوال کردند که آیا مایل
هستم که در رابطه با این روز با اقای سرهنگی از گارد جاویدان شرکت کنم که پذیرفتم
. مناظره در دو برنامه انجام شد:
شهادت من کشتار میدان ژاله در 17شهریور57 در صفحه آخر
در این مصاحبه به دو نکته مهم دست یافتم. اول اینکه آقای سرهنگ محترم(می دانم که معمول است که گفته شود جناب سرهنگ، ولی هیچوقت کلمه جناب از دهان من بیرون نیامده است چرا که کلمه را نوعی چاپلوسی می دانم و در ارتش هم که خدمت می کردم، می گفتم آقای سرهنگ!) که در جلسه اول اطلاعاتی را در توجیه کشتار عرضه کرده بودند که هیچ واقعیت نداشت و واکنش شدید من را بر انگیخت، در جلسه دوم به ندای وجدان خود پاسخ دادند و فاش کردند که سرلشکر ( اسمش از خاطرم رفت، در مصاحبه آمده است.) بعد از کشتار خطاب به نظامی ها گفته بودند که مرده ها در ماشین اشغال کشی بیاندازید و ببرید که نشان از نوع نگاه نظام به مخالفان خود داشت یعنی همان نگاهی که رژیم تبهکار به مخالفان خود دارد. دیگر اینکه از طریق سخنان آقای سرهنگ متوجه شدم که این تیپ نادری گارد شاهنشاهی بود که دست به کشتار زد. یعنی همان تیپی بود که پدرم تا زمان باز نشستگی در آن خدمت کرده بود و از کودکی با علاقه و غرور بسیاری از تیپ نام می بردم و بعد از مصاحبه و در هنگام بازگشت بخانه با خودم فکر کردم که اگر این تیپ، برادرم مهدی، و من را به قتل رسانده بود و پدرم می فهمید که این تیپ او بوده است که فرزندانش را به قتل رسانده اند، بر اندوه او بسی می افزود.
امروز نیز
باز به یاد این روز، یعنی روزی که شاه با دستور شلیک کردن بروی مخالفان خود که دست
به تظاهرات مسالمت آمیز زده بودند کار خود را تمام کرد. به بیان دیگر، شاه،
بیش از هر روز دیگری در این روز بود که رفت. ولی این رفتن ممکن نمی شد اگر
مردم از حق خود کوتاه می آمدند و به چیزی کمتر از حق حاکمیت خود راضی می
شدند. متاسفانه بخشی از نسل جنبش سبز با وجودی که کشتار رژیم با دستور اقای
خامنه ای را تجربه کرد از آنجا که بر سر حق خود نایستاد و با گرفتار فریب اصلاح
طلبی شدن و فریب نخبه گان اصلاح طلب را خوردن، باز به پای صندوقهای رای رفت و با
رای خود باز به آمر کشتار مشروعیت بخشید و اینگونه برای او امکان دستورهای بعدی
برای کشتار را فراهم کرد. آیا از این اشتباه خود درس می گیرد؟ بسیار
امیدوارم.
در آخر باید بگویم که بعد از مصاحبه آخر و زمانی که آقای فلاحتی سوال کردند که چرا در صبح 17 شهریور با وجود علم به حکومت نظامی از خانه بیرون رفتم و در پاسخ گفتم که بعنوان فرزند یک مصدقی می دانستم که آنروز روز ایستادن است و اگر آن روز نایستیم کار تمام شده است، بعد از پایان مصاحبه از نگفتن یک جمله و سخن را تمام نکردن با ان جمله، غبطه خوردم. آن جمله پایانی که باید بکار می بردم این بود: <انقلاب ادامه دارد>
در آخر باید بگویم که بعد از مصاحبه آخر و زمانی که آقای فلاحتی سوال کردند که چرا در صبح 17 شهریور با وجود علم به حکومت نظامی از خانه بیرون رفتم و در پاسخ گفتم که بعنوان فرزند یک مصدقی می دانستم که آنروز روز ایستادن است و اگر آن روز نایستیم کار تمام شده است، بعد از پایان مصاحبه از نگفتن یک جمله و سخن را تمام نکردن با ان جمله، غبطه خوردم. آن جمله پایانی که باید بکار می بردم این بود: <انقلاب ادامه دارد>
نسل جوان
نیاز دارد بداند که انقلاب نه یک حادثه که یک پروسه است. انقلاب تجربه ای می
باشد که جامعه در رابطه با استقلال، آزادی و عدالت به آن دست می زند و البته این
پروسه بالا و پایین و جزر و مد دارد. اگر جامعه زمانی که موج انقلاب
گرفتار صخره استبدادی دیگری می شود بجای پشیمانی و خود را در تله بد(استبداد
سلطنتی) و بدتر(استبداد دینی) انداختن به نقد حرکت خود بنشیند و از طریق نقد،
اشتباهاتی را که باعث باز سازی استبداد شده اند را به تجربه تبدیل و از این طریق کار
را ادامه دهد، اینگونه مستقل و آزاد و مردم سالار و در نتیجه استقرار جمهوری
شهروندان را محتوم خواهد کرد و در غیر اینصورت خود را محکوم به تکرار به یک سلسله
جنبشهای ابتر و عوارض ناشی از آن که همان پشیمانی و افسردگی و از دست دادن اعتماد
بنفس است محکوم خواهد کرد. جریان مصدقی استقلال و آزادی برای رسیدن به این
اهداف بدون ذره ای ضعف و اهمال در طول این سالها ایستاده است و منتظر است که نسل
جوان با رهایی خود از فریب اصلاح طلبی رژیم خیانت، جنایت و فساد، به این جریان
ملحق و دست در دست هم با اراده ای پولادین و در شادی و خلاقیت جمهوری شهروندان را
مستقر کنیم و اسوه و نمونه ای از صلح و آزادی و رشد در منطقه ای غرق در خون و
خشونت و جهانی در بن بست شویم.
- در عکس بعد از کشتار من در طرف راست نزدیک دیوار هستم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر