یک
پروفسور آمریکایی مصاحبه ای طولانی در مورد اقای بختیار و بنی صدر با من انجام
داد. اول گفت که فقط یک سوال دارد و وقتی پاسخ من را شنید برایش
بسیار غیر قابل انتظار بود. رفرنسهایش
بیشتر کارهای آقای عباس میلانی و خانم ژانت افرای بود. از این دو نقل قول می
کرد که بنی صدر خمینی را مغز شویی کرده بود و مانع دیدار آقای شاپور بختیار شده با
خمینی در پاریس شده بود و اینکه و در نتیجه در نتیجه این بلایی که بر سر انقلاب
آمده است زیر سر اوست. پاسخهایی را که دادم ایشان را شوکه کرده بود.
گفت این صحبتهای شما تمام نظراتی که در مورد اقای بختیار و اینکه ایشان فردی
بسیار دموکرات و صلحجو و غیر خشن بوده است به چالش می کشد. گفتم این نظرات
شما بر اطلاعات غلط بنا شده است و به همین علت بود که چند سال قبل تحقیقم را با
عنوان "بختیار، اسطوره و واقعیت" منتشر کردم و گفتم که این دو
نفر در بهترین حالت، مشق خود را درست انجام نداده اند. گفتم اینکه اقای
بختیار، حدود دو سه هفته بعد از نخست وزیری اش دستور کشتار تظاهر کنندگان غیر مسلح
و غیر خشن را در میدان انقلاب داد و حدود 200 نفر کشته و زخمی شدند و خود
منهم در آنجا بودم، اینکه با همکاری ژنرال هایزر در 19 بهمن 57 کوشش
به انجام کودتا کرده بود، دستور دستگیری 100 تا 200 هزار نفر را داده بود، دستور
بمباران دوشان تپه را داده بود و بعد که دستوراتش اجرا نشده بود گفته که من این
تیمسارها را می کشم، در کودتای نوژه که در نتیجه آن صدام متقاعد شد که وقت حمله به
ایران است و بسیاری از نظامیان بقتل رسیدند نقش اصلی را ایفا کرده بود و بعد
بیشترین کوشش را برای تشویق صدام برای حمله به ایران کرد، ایا نشان از دموکرات
منشی و صلحجویی ایشان دارد؟ آقای پروفسور مات مانده بود و هیچ اطلاعی از این امور
واقع نداشت و نمی دانست با این اطلاعات چکار بکند.
گفتند که پس چرا این دونفر این نظر را منتشر کرده اند؟ گفتم که خانم ژانت افرای را نمی شناسم(فرصت نشد بگویم که کتاب ایشان در مورد فوکو و انقلاب ایران، نشان از دگماتیسم ضد دینی دارد.) و اینکه اگر این اطلاعات را به ایشان عرضه کنید بدون شک پایه تحقیقی نظرانشان از هم می پاشد ولی در مورد اقای عباس میلانی باید بگویم که زمانی که بوش پسر رئیس جمهور شد روزنامه گاردین اسامی 80 نئو کانزواتیو را منتشر کرد و اقای عباس میلانی در میان انها بود. این اطلاع پاسخ را به شما خواهد داد. آقای پروفسور مات مانده بود و اصلا اطلاع نداشت. بعد گفتم که ایشان بهمراه تیمی که افرادی از جمله اقایان میر فطروس و شوکت در ان حضور دارند بیش از بیست سال است که مشغول غسل تعمید سلطنت هستند و...و قرار شد مصاحبه ادامه پیدا کند.
مشکل ما در ایران این است که اکثر جریانات سیاسی به جعل و تحریف تاریخ مشغول هستند و البته و متاسفانه در سیاست، تاریخ آن چیزی می باشد که مردم باور می کنند. از طریق دروغ و تحریف گذشته و در نتیجه کنترل گذشته است که سعی در کنترل آینده می کنند. در اینجا هم کار کسانی که کوشش دارند که بر تمایلات و کشش سیاسی خود غلبه کرده و امور واقع را آنگونه که رخ داده است در اختیار مردم بگذارند سخت تر و هم وظیفه مردم سنگین تر می شود. وظیفه تاریخ نویسان استقلال و ازادی سخت تر می شود چر که باید تا سر حد ممکن از طریق فاکتها و رفرنسهای معتبر سخن بگویند و البته اینکار اسانی نیست و بسیار وقت گیر. وظیفه مردم نیز سنگین تر می شود به این معنی که هر حرف و سخن و اطلاعی را که می شنوند لازم است با شک در صحت آن شروع کنند و اینگونه نباشد که چون آن اطلاع همراهی دارد با باور و دید آنها، آن را نجویده قورت بدهند. وظیفه دارند که شک کنند، سوال و جواب کنند، بخواهند که صاحبان نظرات مختلف در بحثهایی آزاد شرکت کنند و بعد از سبک و سنگین تر کردن آن سخن و اطلاعی را که واقعی و یا به واقعیت نزدیکتر می بینند بپذیرند. وظیفه دارند که وقتی متوجه شدند که فردی به دروغ و سانسور متوسل شده است او را بطور کامل طرد کنند. نتیجه اینکه اگر هر دو طرف اینگونه عمل کنند، دیر زمانی نخواهد پایید که مملکت صاحب تاریخدانان و محققانی خواهد شد که بخود اجازه نمی دهند با دستکاری اطلاعات از آنها برای تبلیغ باورهای سیاسی خود استفاده کنند و هم صاحب مردمانی اهل نقد و اندیشه و بحث خواهد شد و اینگونه فرهنگ آزادی که بزرگترین ضامن نظام مردم سالار است اذهان و دلهای ایرانیان را خانه خود خواهد دانست و در آن فرود خواهد آمد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر