۱۳۹۳ شهریور ۲۸, جمعه

بحثی با هموطنی منتقد در باره ایرانیت


بعد از انتشار مقاله ام در باره رفراندم اسکاتلند:

رفراندوم اسکاتلند و تبعات آن 

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=62391

هموطنی پیام داد:

"جناب دلخواسته: مقاله تان راجع به استقلال اسکاتلند را در سایت اخبار روز با ولع می خواندم و هر چه جلو تر می رفتم می دیدم که چقدر تحلیل دقیقی از اوضاع تبعیض بر علیه اسکاتلندی ها بدست داده اید . مخصوصا آن بخشی که در آن اشاره کرده بودید که انگلیسی ها فقط از نفطه نظر اقتضادی به مردم نگاه می کردند و خواست های روحی و هویتی آنها را نادیده می گرفته اند به نظرم خیلی جالب آمد برای اینکه بعنوان یه تورک شهر وند ایران فعلی همین احساس را در برخوزد اقلیت فارس به اکثریت مردم ایران فعلی دارم البته این احساس میلیونهاها غیر فارس ساکن در ایران فعلی است. در عین خواندن مقاله روشنگرتان تصور می کردم که از آنجائیکه توانایی تحلیل یک جامعه بیگانه را داشته اید حتما به همین معضل موجود در ایران نیز خواهید پرداخت. اما متاسفانه وقتی به بخش ایرانی نوشته تان رسیدم متوجه شدم که اشتباه می کرده ام شما نیز فقط قادر هستید ایرادات دیگران را به بینید ولی متوجه فیل ده تنی که وسط اطاق نشیمن تان ایستاده است نیستید. جناب: تصور نمی کنم که بتوانم افکار پوسیده بیش از نود ساله شوویینزم فارس را از سلسله اعصاب شما بزدایم. بقدر کافی از مکانیزم کارکرد مغز آدمی آگاهی دارم و همیشه معتقد بوده ام که مغز آدمی بر عکس دیگر اعضایش یکی از احمق ترین عضو بدن است که با آنهمه شکوه و جال و جلال و بیلیون بیلیون پیوند های عصبی اش براحتی می تواند گول سنت و فرهنگ عوام را بخورد و ایده های متضاد درونش اش را ماست مالی کرده و بالاخره مکانیزم درونی خودش را دچاراشکال کند. اقای دلخواسته: همان احساس تبعیض اسکاتلندی ها و کوری و جهل انگلیسی را در ایران شاهدش هستیم و این احساس را اکثریت ملت های غیر فارس در ایران در جنبش سقط جنین شده سبز با تماشاگر بودنشان نشام دادند و بعد از این دوره ایران هرگز آن ایرانی قبلی نخواهد بود اکثریت مردم ایران از دست تبعیض های حاکمان شوونیست و همراهان روشتفکر و نحبه گان و تحصیل کرده گان اش به تنگ آمده اند و هر روزه صدای استقلال طلبی از هر گوشه ایران بلند می شود البته نمی بایستی اوضاع چنین می بودع و بهتر بود که همه در ایران بدون تبعیض در کنار هم مثل قرن های گذشته زندگی می کردیم اما وقتی از بین روشنفکران فارس حتی تک نفری نیز پیدا نشده است که به این تبعیض 90 ساله اعتراض کند مردم دیگر باید الترناتیو دیگری را ازمایش کنند. اگر هم در وجود خورشید شک داشته باشید دز این امرشک نکنید که این شتر روزی در پشت در ایران نیز خواهد خوابید و آنوقت امثال شما از خواب زمستانی تان بیدار خواهید شد که آنوقت هم دیر شده است. انشا الله هر دوتایمان تا ان زمان زنده بمانیم که به خاطر تان بیاورم که چقدر در تحلیل تان راجع به رابطه اسکاتلند و انگلیس درست ولی در ارزیابی اوضاع ایران در اشتباه بوده اید."

پاسخ دادم:

"
سلام اقای ... عزیز. ممنون از این که نظراتتان را صریح و شفاف بیان کرده اید از آنجا که روش من هم همیشه همینگونه بوده است فکر می کنم قادر خواهیم بود هم را بهتر بفهیم یا حداقل مواضع هم را بهتر درک کنیم.

فرمودید:"اما متاسفانه وقتی به بخش ایرانی نوشته تان رسیدم متوجه شدم که اشتباه می کرده ام شما نیز فقط قادر هستید ایرادات دیگران را به بینید ولی متوجه فیل ده تنی که وسط اطاق نشیمن تان ایستاده است نیستید. جناب: تصور نمی کنم که بتوانم افکار پوسیده بیش از نود ساله شوویینزم فارس را از سلسله اعصاب شما بزدایم. بقدر کافی از مکانیزم کارکرد مغز آدمی آگاهی دارم و همیشه معتقد بوده ام که مغز آدمی بر عکس دیگر اعضایش یکی از احمق ترین عضو بدن است که با آنهمه شکوه و جال و جلال و بیلیون بیلیون پیوند های عصبی اش براحتی می تواند گول سنت و فرهنگ عوام را بخورد و ایده های متضاد درونش اش را ماست مالی کرده و بالاخره مکانیزم درونی خودش را دچاراشکال کند."
چند نکته در این رابطه:

- در مورد مغز آدمی و اینکه آن را احمقترین بخش انسان می دانید، حتما این نظر را نظری عمومی می دانید و بنابراین حتما شما هم دارای مغزی هستید که احمقترین بخش بدن است پس چگونه شما از طریق تصمیم گیری احمقترین بخش بدنتان در مورد دیگران قضاوت می کنید و اجازه می دهید که یک قاضی احمق بر مسند قضاوت بنشیند؟ آیا این ناشی از حماقت است که چنین تصمیم احمقانه ای گرفته اید یا اینکه کارکرد مغز شما از دیگر انسانها متفاوت است؟ البته حتما توجه دارید که در این بحث هیچ قصد کوچکترین توهینی وجود نیست و فقط کوشش دارم ا ضعف نظر شما را بنمایانم.

-- البته من با شما هم نظر نیستم، و مغز انسان را احمقترین بخش نمی دانم. از کارکرد دستگاه عصبی و مغز نیز تا حدی زیادی اطلاع دارم و بهمین علت نگاهی جبر گرایانه به کارکرد مغز ندارم. حتما می دانید که نرون های مغز را که وظیفه مشخصی را بر عهده دارند می شود تعلیم دو باره کرد و وظیفه اشان را عوض کرد.

-منظور شما از گول سنت عوام و فرهنگ عوام نمی شوم ولی معلوم است که باوری دارید که مانند روحانیون حوزه های علمیه بر نخبه گرایی بنا شده و مردم را عوام کالانعام می دانید. با یان نظر شما موافق نییستم از جمله به این دلیل که همه مردم را دارای استعداد رهبری می دانم و نیز به این دلیل که جوامع دارای وجدان همگانی می باشند.

- من فارس نیستم. اصلا واقعیتی به نام قوم فارس وجود خارجی و عینی ندارد. آنچه داریم فارس زبانی می باشد. آنقدر در طول تاریخ اقوام مختلف به ایران تاخته و در آن ساکن شده و با یکدیگر در آمیخته اند که واقعیتی که بیش از دو هزار سال قبل به نام قوم فارس وجود داشت، در تاریخ محو و حل شده است. همانطور که گفتم من فارس نیستم و فقط فارس زبان هستم. از جانب مادر کرد هستم و از جانب پدر، از بختیاریهای ترک زبان شده. منظور اینکه آنچه پنداشته اید نیستم.
فرمودید:
"همان احساس تبعیض اسکاتلندی ها و کوری و جهل انگلیسی را در ایران شاهدش هستیم و این احساس را اکثریت ملت های غیر فارس در ایران در جنبش سقط جنین شده سبز با تماشاگر بودنشان نشام دادند و بعد از این دوره ایران هرگز آن ایرانی قبلی نخواهد بود اکثریت مر
دم ایران از دست تبعیض های حاکمان شوونیست و همراهان روشتفکر و نحبه گان و تحصیل کرده گان اش به تنگ آمده اند و هر روزه صدای استقلال طلبی از هر گوشه ایران بلند می شود البته نمی بایستی اوضاع چنین می بودع و بهتر بود که همه در ایران بدون تبعیض در کنار هم مثل قرن های گذشته زندگی می کردیم اما وقتی از بین روشنفکران فارس حتی تک نفری نیز پیدا نشده است که به این تبعیض 90 ساله اعتراض کند مردم دیگر باید الترناتیو دیگری را ازمایش کنند."

آقای نسیمی عزیز من که خشم و احساستان را خوب حس می کنم، در این رابطه باید بگویم:
- نسیمی عزیز، تاریخ ایران از 90 سال پیش شروع نشده است. به بیان دیگر نقطه صفر و نقطه شروع، 90 سال پیش نیست. خود خوب می دانید که قبل از این نود سال، بیش از هراز سال انواع و اقسام اقوام ترک بر ایران حکومت کردند و همینها بودند که فضای رشد به ادبیات فارسی را فراهم آوردند.

- اگر مقاله را دوباره بخوانید توجه خواهید کردم که وقتی به ایران رسیده است سخن از ملی گرایی در فرهنگ مردم کوچه و خیابان و ادبیات فارسی زده ام و وقتی به انگلستان رسیدم سخن از ناسیونالیسم انگلیسی زدم. علت این تفاوت در کار برد همین بود که شما به آن اشاره کردید و سخن از 90 سال شوینیسم فارسی زدید که در واقع ناسیونالیسم نژاد پرستانه پهلویسم(آبشخور ناسیونالیسم پهلویسم، آتاتورکیسم، شوونیسم ترکی و کردی همه را می شود در فاشیسم اروپایی یافت.  در واقع این فاشیسم اروپایی می باشد که در اینجا در برابر یکدیگر صف کشیده است.)  می باشد. شما در رابطه با ایدئولوژی رسمی سخن می گویید و من راجع به ملی گرایی مردم کوچه و بازار که عمرش به هزاران سال می رسد و عنصر انسانیت عنصر اصلی این گفتمان را تشکیل داده است. شما احتمالا شاهنامه را نیز مطالعه نکرده اید (همانگونه که اکثریت مطلق این شونیستهای فارس نخوانده اند.) اگر به ان مراجعه کنید رد آن می بینید که دیدگاه ثنویتی که ناسیونالیسم کلاسیک غربی بر آن بنا شده است وجود ندارد و نگاه سیاه و سفید نیست. در میان ایرانیان بسیاری از پلید شدگان را معرفی می کند و در میان تورانیان، انسانهای بزرگوارشان را قدر می نهد.

- ما کوشش در استقرار جمهوری شهروندان داریم تا همگی ساکنان ایران زمین بر سه اصل:1. حق اختلاف(اینکه متشکل از اقوام مختلف است.) 2. حق اشتراک ( اینکه این اقوام و مردم در طول تاریخ در ایرانیت با یکدیگر اشتراک جسته اند.) 3 و حق صلح(اینکه این مردم حق دارند در صلح با یکدیگر زندگی کنند.) و دارای رژیمی شویم که نه ناقض که مدافع حقوق انسانی و ملی مردممان می باشد. اگر در این کوشش به جریان مصدقی استقلال و ازادی ملحق شوید، ما را بسیار شاد خواهید کرد.

نسیمی جا دیگر باید بروم. روز/شب خوشی داشته باشی
مخلص
دلخواسته

اگر ایشان پاسخ دادند، در اینجا خواهم آورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر