۱۳۹۳ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

سخنی کوتاه: چرا اصلاح طلبان ضامن حیات مافیای حاکم شده اند؟



یکی از چشم گیرترین عبارتهایی که از همسرم  سارا امسلر/Sarah Amsler در کتابی که در رابطه با رادیکال دموکراسی در حال نوشتن دارد خوانده ام این عبارت است:
One of the best-kept secret of social theory is that possibility is political.


"یکی از رازهای سر به مهر نظریه پردازی اجتماعی این است که امکانِ عمل امری سیاسی است."به این معنی که مقوله امکان/ممکن بودن که بصورت راز در تئوریهای اجتماعی نگاه داشته شده است در اصل مقوله ای سیاسی می باشد.  به این معنی که این قدرت است که مرز ممکن و ناممکن را تعیین می کند و در عالم واقعیت یا اصلا چنین چیزی وجود ندارد و یا مرزهای موجود بین این دو بسیار فراخ تر از آنی می باشد پنداشته می شود و با تغییر نوع نگرش که از طریق آگاه شدن عمیق رخ می دهد، چیزی که تا زمانی پیش ناممکن بنظر می آمد، ممکن بنظر می شود.

یکی از روشهایی که مقوله امکان/ممکن در ذهنیتها خود را جا می اندازد و اینگونه قدرت حاکم از خود محافظت می کند و مانع جنبش می شود، بکار گیری common sense/ عقل سلیم، به بیان دیگر، بکار گیری عقلی می باشد که اصل راهنمایش قدرت می باشد و اینگونه از قبل خطهای قرمز خود را از طریق عناصر گفتمان قدرت رسم کرده است. البته چنین قدرتی که از قبل خطهای قرمز غیر ممکن را در باور انسانها رسم کرده است، در درون فضای "ممکن" امکان هر گونه آزادی گفتگو را نیز می تواند فراهم کند چرا که این گونه گفتگوها و بحثها، نه تنها قدرت حاکم را بخطر نمی اندارد بلکه  هم مانع دیدن ضعف قدرت حاکم می شود، بدتر،آن ضغف را، قدرت می بیند.

گفتمان اصلاح طلبی از انجا که در درون و در رابطه با قدرت عمل می کند، گفتمان قدرت است، گفتمانی که بنا بر ماهیتش اجازه داده است که مرز ممکن و ناممکن را قدرت حاکم تعیین کند، در واقع نقش خندق و پاسدار قدرت را بازی می کند.  به بیان دیگر  مخالف ایده آل چنین نظامی می باشد.  چرا که نظام هم می تواند بگوید که در جامعه سیاسی آزادی ها وجود دارند و هم اینکه چنین مخالفانی ماندن انها را بر اریکه قدرت را ضمانت می کنند.  البته این ضمانت تا زمانی وجود دارد که جامعه ملی از مسئولیت پذیری در رابطه با حقوق انسانی و حقوق ملی خود سر باز بزند و از طریق بکار گیری عقل متعارف، حقوق را بصورت مجموعه ای مکمل هم نپذیرد و اینگونه بپذیرد که از طریق ایجاد روانشناسی ترس( رژیم برود ایران تجریه می شود، رای ندهیم آمریکا حمله می کند و...و) و نیز منطق بازار هم حقوق را اموری قابل چانه زدن با قدرت بداند و  هم اجازه بدهد که از او استفاده ابزاری شود( مانند: شرکت در رای گیری در حالی که هیچ یک از شرایط رای گیری واقعی که به ابراز حاکمیت مردم منجر شود وجود ندارد و روش فشار از پایین و چانه زنی از بالا.)

وقتی از طریق آگاه شدن بر حقوق ذاتی خود و نیز حقوق ملی، جامعه ملی متوجه شود که مرز بین ممکن و ناممکن نه واقعیتی خارجی که ساخته باور و ذهن اوست و اینگونه ناممکن قبل از این آگاهی، به ممکن بعد از آگاهی تبدیل شود.  اصل کار انجام گرفته است و جامعه آماده خواهد بود تا از طریق سرنگونی رژیمی که بودنش بر نقض حقوق انسانی و ملی او بنا شده است، جمهوری شهروندان را مستقر و اینگونه ایران مستقل و آزاد شده را اباد کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر