۱۳۹۳ خرداد ۱۱, یکشنبه

آزادیهای یواشکی برای آدمهای یواشکی



یکی از دوستان بسیار عزیزم در رابطه با خانم مسیح نژاد، پیام زیر را منتشر کرد:

"به چشم من یکی از شجاع‌ترین و عملگراترین روزنامه‌نگاران ایرانی است؛ کسی که بیش از آنکه بگوید، کار می‌کند. موج فشار و حمله به او هرگز فرو ننشسته،‌اما هربار که خار عملگرایی‌اش بیشتر به چشم‌شان فرو رفته، او را شدیدتر نواخته‌اند.
داستان تجاوز و داروی روان‌گردان و اینها هم گرچه خنده‌دار است، اما به نظر من این مورد اخیر، بیشتر از هرچیز نشانه ی اوج درماندگی یک نظام با بزرگ‌ترین سرمایه‌های تبلیغاتی و شبکه‌های متعدد تلویزیونی و رادیویی برای مقابله با یک حرکت موثر اجتماعی است. در حالی که عده‌ای از دوستان کمپین‌آزادی‌های‌یواشکی را به دلیل یواشکی بودن(!) می‌نوازند و سعی می‌کنند اثرگذاری چنین حرکت‌هایی را در بالابردن آگاهی، طرح بحث و ایجاد موج اجتماعی انکار کنند، مسیح خیلی ساده، تمام عظمت غولچه‌ی پروپگاندای نظام را به به چالش کشیده است."

پاسخ دادم:
"بنظر من هر عمل سیاسی که ولایت مطلقه فقیه و شخص آقای خامنه ای را نشانه نگیرد، عملی انحرافی می باشد و حواس مردم را از مسئله اصلی و مشکل ساز اصلی و بحران سازی اصلی به جای دیگر متمایل می کند و اینگونه برای او فضای تنفسی ایجاد می کند و به طولانی شدن عمر استبداد کمک( همانگونه که گفتمان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان تا بحال نقش خندق رژیم را بازی کرده اند).
مشکل اصلی سیاسی وطن مشکلی ساختاری می باشد و آن ولایت مطلقه فقیه است و تا این ساختار تغییر نکند هیچ تغییر اساسی در رابطه مردم با دولت( بر قراری حاکمیت مردم از طریق استقرار جمهوری شهر وندان.) ایجاد نمی شود. اگر هموطنان می خواهند کاری اثر گذار انجام دهند پیشنهاد می کنم ولایت مطلقه فقیه و اقای خامنه ای را هدف قرار دهند."

پاسخ داد:
"در زمان انقلاب هم همين تأكيد بر مبارزه با شاه بود كه به بيراه رفت. اگر ازادي زنان جزو گفتمان انقلاب بود به بيراه نمي رفت."

پاسخ دادم:
... جان آزادی زنان نیز از عناصر اصلی گفتمان انقلاب بر علیه استبداد سلطنتی بود، بهمین علت بود که خمینی بارها گفت که زن و مرد در حقوق انسانی برابر و حجاب اجباری نخواهد بود و زن رئیس جمهور هم می تواند بشود و...و.

... جان مخالفت با شاه که در خلا و به علل تجریدی انجام نمی شد. شاه با روشهای سیاسی خود، بقول بازرگان، خود را به رهبر منفی انقلاب تبدیل کرده بود. مصدق، نخست وزیر اصلاح طلب بود و بر این بود که شاه سلطنت کند و نه حکومت، ولی شاه بر ضد او دست به کودتا زد و نشان داد که اصلاح را بر نمی تابد( و این با وجود این بود که بر عکس قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه، تنها منبع مشروعیت و قانونیت مردم بودند.) نتیجه اش را 25 سال بعد دید. بنی صدر هم اصلاح طلب قانون اساسی قبل از مطلقه شدن بود که کوشش داشت، خمینی نظارت کند( در ان قانون در واقع ولی فقیه نقشی نظارتی داشت.) ولی خمینی بعد از اینکه 75 بار نقض قانون اساسی را کافی ندانست، بر ضد جمهوریت نظام دست به کودتا زد( بسیاری فکر می کنند که کودتای سی خرداد فقط بر ضد رئیس جمهور بود، در حالیکه این کودتا بر ضد جمهوریت نظام بود.) در آن زمان بود که رژیم معلوم کرد که اصلاح را بر نمی تابد.

... جان، تمامی جنبشهای انقلابی در آغاز جنبشهایی اصلاح طلبانه هستند و انقلاب را اصلاح ناپذیری نظام است که به جامعه ملی تحمیل می کند. بی اخلاقی روشنکفران اصلاح طلب این است که این امور را با نسل جوان در میان نمی گذارند.

بهداد جان، آزادی های یواشکی برای آدمهایی که خود را یواشکی انسان می دانند خوب است. انسانی که خود را کریم و حقوق انسان را ذاتی خود می داند و غیر قابل معامله و چانه زدن با قدرت، این بازیها را بر نمی تابد.

بقول شریعتی، وقتی در صحنه نبرد نیستی هر کجا می خواهی باش، چه به نماز ایستاده و چه به شراب نشسته. صحنه مبارزه این نسل با ولایت فقیه مطلقه ای می باشد که هر روز بیشتر از روز بعد فساد بر فساد و جنایت بر جنایت و خیانت بر خیانت می افزاید. بقول مارکسیستها تضاد اصلی باید هدف مبارزه باشد( تضادهای غیر اصلی در مبارزه انحراف ایجاد می کند.) ام الفساد را رها کردن و خود را به قایم موشک بازی مشغول کردن، هرز بردن انرژی و از دست دادن زمان می باشد، یعنی همان چیزی که اقای خامنه ای و باند فاسدش به آن نیاز دارند. اینکارها از جمله همان کارهایی می باشد که خامنه ای به آن نیاز دارد.

نمونه دیگر هرز دادن انرژی و از هدف اصلی غافل شدن، کمپین آزادی آقایان کروبی و ...می باشد. یکی نیست به انسانهای صادق این حرکت بگوید که باباجان من، فردا آقای خامنه ای دستور آزادی این دو نفر را بدهد، بعدش چی؟ چه مشکلی از مشکلات کشور حل و چه باری از دوش ملت برداشته شده است؟ تازه آقای خامنه ای طلبکار هم خواهد شد. ولی اگر جنبش، شخص شخیص ایشان و ولایت مطلقه فقیه را هدف قرار دهد، هم این آقایان و تمامی زندانیان سیاسی دیگر نیز آزاد خواهند شد و هم فضا برای استقرار جمهوری شهروندان باز خواهد شد.

۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه

قوقولی قوقو و کوکب خانم اصلاح طلبان


در رابطه با عکس بالااز دخترم، یکی از اساتید هموطن در آلمان پیام زیر را فرستاد:

"اگه ملت ایران نصف دل و جرات دختر تو رو داشتن محمود!"
 
پاسخ زیر را دادم:

آخ گفتی ... جان.  یادته در کتاب فارسی یکی از سالهای دبستان، داستانی بود به نام:"قوقولی قو قو".  داستان یک خروس بود که نمی خواست سر غروب به طویله بره و بالاخره یک شب  بیرون موند و اول از دیدن گله های گوسفند و صدای زنگوله ها و زیبایی خورشید رد غروب و...کیف کرد ولی باد و بارون در ان شب ترتیبشو داد و روز بعد بدن نیمه مرده اش را کوکب خانم لای حوله گرم گذاشت و....و از اون تجربه ببعد، دیگه قوقولی قوقو مثل بچه خوب حرف گوش کن اول همه می دویید می رفت طویله! 
شک ندارم که این درسها را در کودکی، نظام سلطنتی برای این به بچه ها یاد می داد که روح ماجراجویی و شجاعت انجام عمل در ذهن ترسیم شده ولی انجام نشده را در آنها بکشد، چرا که استبداد، بخصوص استبدادی که زیر سلطه است، برای استمرار نیاز به انسانهایی دارد که تابع و مطیع قدرت باشند.

اصلاح طلبها هم بگونه ای دیگر این بلا را بر سر بسیاری از جوانان وطن آورده اند.  آنها را به آزادیهای یواشکی سرگرم می کنند( یاد جوکی افتادم که مصداق قومیتی و نیز جنسیتی آن کراهت دارد، ولی پیام آن برای آزادیهای یواشکی کار برد دارد: همسر مردی را دزدان ناموس از دست شوهر گرفتند و بعد بدور شوهر دایره ای  کشیدند که اگر پایت را از این دایره آنطرف تر بگذاری پدرت را در میاوریم و همسر را برای تمام شب بردند.  صبح خانم برگشت و دید که شوهر هنوز در داخل دایره ایستاده است.  بر سر شوهر فریاد زد که مرد غیرتت کو و چگونه اجازه دادی این بلا را بر سر من بیاورند؟  مرد با صدایی آرام به همسر گفت: "آروم باش و هیچی نگو، وقتی که تو رو برده بودند من پایم را یواشکی سه بار از دایره بیرون گذاشتم.") و غری بزنند ولی  امید را به چراغ موشی کور سوی اصلاح  و ناکجا آباد آن ببندند، تا فرصتها را یکی پس از دیگری از دست بدهند، و نقش تماشاگر را در سرنوشتی که برای آنها رقم می زنند بازی کنند و در هر حال کاری نکنند و هر بار هم عده ای شان تصمیم بکاری اثر گذار گرفتند، لشکر روشنفکران و سیاسیون اصلاح طلب بر سرشان خراب شوند که مبادا انقلاب کنید که آنورش ناپیداست و استبداد است( انگار الان نیست!) و خشونت( انگار الان نیست و جامعه ملی غرق در انواع و اقسام خشونتها که بدترین ان فقر است، نیست و در کنار آن بگذارید، گسترش خشونتهای خانوادگی، فامیلی، اجتماعی، اعتیاد، خود کشی، گسترش بیسابقه دروغ و نابودی طبیعت وطن و...و)

تا کی شود که نسل جوان بجای غر زدن و سرزنش نسل ما، قبول مسئولیت کند و از طریق نقد، اشتباهات را تبدیل به تجربه کند و اینگونه اراده کند تا تجربه انقلاب را مانند نسل بعدی انقلاب فرانسه به پیش ببرد و اینگونه معمار سرنوشت خود شده تا بعد از 120 سال مبارزه، جمهوری شهروندان مستقر شود.

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

خاطره پدر من از مصدق و خلع ید نفت


زمانی که مصدق، نفت را ملی و از انگلستان خلع ید کرد، واحدی نظامی از تهران را برای تحت کنترل در آوردن صنایع و مناطق نفتی به جنوب اعزام کرد و پدرم نیز که نظامی بود به منطقه رفت.  سالها بعد که من متولد شدم( و بدون انکه بدانم، نحسی حال و هوای بعد از کودتا را در رفتار خشک و گاه خشن و عصبی و گرفته پدر حس می کردم و بعدها متوجه علت اصلی این رفتار شدم.) پدرم با وجودی که سخن گفتن از مصدق با ریسک بالا همراه بود، همیشه راجع به خاطراتش از خلع ید را برای بعضی از بچه هایش تعریف می کرد.  دو داستانش در خاطرم مانده است:

- داستان اول این بود که با کور سوادی که داشت قادر به خواندن تابلوی بالای در یکی از مهمانسراها( یا رستورانها یا....خوب خاطرم نیست.) شده بود و با خشمی که در صورت نظامی اش یخ زده بود می گفت که نوشته بود:"ورود سگ و ایرانی ممنوع"

-داستان دوم راجع به صحبتش با یکی از مهندسان انگلیسی از طریق مترجمی بود.  می گفت که اصلا ما نمی دانستیم نفت چیست و به چکار می آید و هیچی در این باره به ما گفته نشده بود.   بارها گفت که ما نمی فهمیدیم، مصدق ما را آدم کرد!( نقل قول دقیقش این است: ما خر بودیم، مصدق ما را آدم کرد.) خلاصه، می گفت که از مهندس انگلیسی سوال کردم که این نفت چیست و به چکار می آید؟  انگیسی پاسخ داده بود که:"هیچی، این یه ماده سیاه رنگ بو گندویی است که فقط بکار این می آید که ما به بدنه کشتی هایمان بزنیم تا زنگ نزند."!!!

از قبیل این داستانها و بسیاری از خاطرات دیگر بود که از همان کودکی فهمیدم که مسئله مصدق، مسئله ایرانی بود که حقارت را نمی پذیرفت و اجازه نمی داد که مالش را ببرند و از طریق سلطنت توی سرش هم بزنند، بطوری که رزم آرا در مجلس گفته بود که ایرانی لولهنگ نیز نمی تواند بسازد و او را به اداره نفت چکار.  تا مردمی، حقارت را درونی خود نکنند امکان ندارد که بپذیرند استبداد وابسته ای( از شوخی های تلخ روزگار این است که آقای سحابی می گفت ما استقلال داریم!!! ازادی نداریم.) او را تحت سلطه خود قرار دهد.

***********************************************************************

در عکس اول، پدرم با لباس شخصی در میان دوستانش و در عکس دوم تنها خودش. همان پست قبلی است، منتهی عکسی دیگر از پدر و هم قطارانش از ایران برایم فرستاد شد.  نفر دست چپی فکر کنم یار قدیمی پدرم که در سفر و حضر همراه او بود و از مصدقی های ارتش، که او را عمو قاسمی صدا می کردیم و چند سال پیش از دنیا رفت می باشد.   یکی از بزرگترین غبطه های من این است که در ایران که بودم ننشستم و بروش تاریخ شفاهی، گفتگویی نظام مند با پدرم و مادرم در باره  تاریخ زندگی اش داشته باشم.  تاریخی سراسر تلاطم، از قحطی بزرگ ایران که نیمی از جمعیت ایران، از جمله خواهرش را در خود بلعید و برای نجات از قحطی بهمراه پدردر 5-6  سالگی صدها کیلومتر را با پدر به باکو پیمودن و مرگ پدر در چند سال بعد و سفر بازگشت شگفت انگیزش در سن ده سالگی و....و به خدمت ارتش در آمدن و فرو پاشی ارتش و...سه روز بعد از ازدواج روانه جنگهای کردستان شدن و دو سال بی خبر از همسر ماندن و داستانهایش و ...بعد به یمن مصدق از خواب و جهلی که سلطنت بر جامعه برای تاراج ثروت کشور بر جامعه حاکم کرده بود و نقش پرومته ای که مصدق در جامعه بازی و عنصر آگاهی به عمیقترین لایه های اجتماعی وارد، بیدار شدن و از این آگاهی سخن گفتن و در ارتش با هم فکران مصدقی اش به فعالیت های زیر زمینی دست زدن و..و در 15 خرداد با بخطر انداختن خود، بعنوان مامور ویژه نظامی، جان بسیاری از جوانان را نجات دادن و...و خود را باز نشست کردن و سه ماه تمام روزی حدود 18 ساعت روی بنز های سیاه رنگ 170 از پارک شهر به اریانا مسافر کشی کردن تا بتواند پیش قسط اولیه 5000 تومانی، از اولین تاکسی های پیکان با شماره 2528 را گرفتن( البته سالها بعد شماره عوض شد.) و....و.

پیشنهادم به هموطنان این است که اگر با چنین زنان و مردانی تماس دارند تا دیر نشده است، با انها بگفتگو نشسته و آنها را ضبط کنند.  کشور ما دارای ضعف بسیار عمده ای در رابطه با تاریخ اجتماعی و مردمی امان می باشد.  تاریخ بیشتر در رابطه با شاهان و نخبگان نوشته شده است و تاریخ مردمی که بوطن استمرار تاریخی داده اند تا حد بسیار زیادی فراموش شده است.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

گفتگوی دیگر در رابطه با انقلاب و اصلاح


یکی از هموطنان اصلاح طلب با آوردن مثالهایی از فجایع رو به توسعه کشورهای مصر و لیبی و اوکراین، موافقان انقلاب را به باد انتقاد گرفت که گفتگویی در گرفت.  پاسخ اخر اینجانب را در اول می بینید.  می توایند از اول تا به آخر بخوانید یا از آخر تا به اول.  هر طور که راخت تر هستید.

شبتان خوش

"کامنت آخر من:
با سلام

چند نکته:
- شما از منظر تئوریستهای لیبرال با انقلابات برخورد می کنید و به این علت، انقلاب را  شر فرض گرفته اید.  چند نقص اساسی در این تئوری ها وجود دارد از جمله:
-تجربه تاریخی می گوید که بعضی از انقلابات به  استبدادی بدتراز استبداد قبل از انقلاب منجر می شوند( مانند انقلاب فرانسه در سالهای اول و یا انقلاب ایران.) و انقلاباتی نیز هستند که بدون طی مرحله استبدادی به مردم سالاری منجر می شوند( مانند انقلاب آمریکا و انقلابات دهه هشتاد و نود اروپای شرقی)  تئوری های لیبرال برای این نتایج متناقض پاسخی ندارند و بهمین علت است که به آن نمی پردازند.
- اینکه زمان پایان انقلاب در کجاست نیز محل اختلاف بسیار است.  برای مثال، آیا نقطه پایان انقلاب فرانسه همان سال 1789 و سرنگونی بوربونهاست؟  آیا سال 1984 و سرنگونی روبسپیر است؟ آیا 1877 یعنی وقتی که جمهوری خواهان، سلطنت طلبان را شکست دادند می باشد؟ و یا مابین انها سالهای 1799 یا 1815 یا 1830 یا 1848 یا 1851 یا...می باشد؟ این بحث از آنجا دارای بیشترین اهمیت است که از طریق آن می تواند نشان داده شود که اگر تجربه انقلاب به نسل جدید انتقال پیدا کند، انقلاب بالاخره به اهداف خود خواهد رسید، همانگونه که در فرانسه اینگونه شد وشد  پرچمدار آزادی در جهان. 
- اینکه آیا انقلاب می اید و یا اینکه ساخته می شود و یا اینکه ترکیبی از هر دوست نیز محل اختلاف و بحث حتی میان تئوریسین های لیبرال است.  خب، اگر انقلاب می آید و عملی خودجوش و خارج از اراده فرد است، دیگر سخن گفتن از اینکه انقلاب یعنی فاجعه، سخنی بی معنی می شود و اصلاح طلبان وقت عظیمی را در مذمت انقلاب نوشتن تلف می کنند چرا که در باره رویدادی قلمفرسایی می کنند که هیچ کنترلی بر آن ندارند.  ولی اگر انقلاب ساخته می شود، آنگاه بحث در مورد دینامیسم و اندیشه راهنمای آن محل گفتگو می شود و اینکه ایا لیبرالها نیز به جبر تاریخ معتقد شده اند و هر انقلابی را ذاتا استبداد ساز می دانند و یا... و  یا اینکه به عامل انسان و اندیشه راهنما نقش می دهند.  اگر می دهند پس دیگر نمی توانند بگویند که استبداد نتیجه اجتناب ناپذیر هر انقلابی است و بنابر این باید درجه  صحت نظر ما( طرفداران انقلاب) را جدی بگیرند.  ولی  اگر می دهند و به جبر تاریخ معتقد هستند خب انگاه از جمله این سوال مطرح می شود که برای مثال، مشکلشان با نظریه جبر تاریخ مارکسیستهای کلاسیک چیست؟  چگونه است که یک نوع جبر تاریخ درست است و نوع دیگر جبر تاریخ غلط است؟  اصلا نقش انسان و عامل اراده در ساختن تاریخ چیست؟
- اینکه، قبل از انقلاب و یا در جریان انقلاب  آلترناتیو دموکراتیک بوجود امده است( مانند انقلاب آمریکا وانشالله انقلاب بعدی در ایران.) تا بعد از سرنگونی استبداد، خلا ایجاد نشود تا بلای مصر و الجزایر و...و بر سرش نیاید.  یا اینکه ترکیبی از دو می باشد که آنهم نیاز به تجریه و تحلیل و عناصر شکل دهنده اجتماعی آن را دارد.
-تناقضات جدی تئوریهای لیبرالیستی در رابطه با انقلاب اینگونه حل می شود که دست از باور به جبر تاریخ برداریم و انقلاب را جنبشی بدانیم که استبداد به جامعه تحمیل می کند( بازرگان یک حرف بسیار درست زد وقتی که گفت شاه رهبر منفی انقلاب بود.) چرا که هیچ اصلاحی را بر نمی تابد( تمامی جنبشهای انقلابی در آغاز جنبشهایی اصلاح طلبانه بوده اند و این اصلاح ناپذیری نظام بوده است که برای جامعه راهی جز ساختار شکنی نگذاشته است.) و اینگونه است که جامعه محل عمل خود را در خارج از رژیم و هدف خود را سرنگونی رژیم قرار می دهد.  کاری که انقلاب در مرحله اول می کند این است که با فروپاشی استبداد، فضا را باز می کند و امکان تغییر ساختاری را ایجاد می کند.  از اینجا ببعد ترکیبی از عامل اندیشه راهنما، بود یا نبود التر ناتیو مردم سالار، نقش اصلی را در تعیین ماهیت نظام بعد از انقلاب بازی می کند.  اگر اندیشه مردم سالار، ضعیف بود و قادر به ایجاد التر ناتیو نبود، البته خلاء ایجاد می کند و ضرورتا این خلا را قدرت پر می کند( مصر، سوریه، لیبی،...و)

بنابراین پیشنهادم این است که بجای کوشش در ایجاد ترس در جامعه و مردم را از انقلاب ترساندن و امید واهی بستن به رژیمی که بارها ثابت کرده است که حاکمیت مردم را بهیچوجه بر نمی تابد، کوشش در گسترش آلتر ناتیو مردم سالار و فرهنگ مردم سالاری بکنیم.  البته این کار زمانی ممکن می شود که حقوق انسان را ذاتی انسان بدانیم و کوشش کنیم که مردم به این حقوق عارف شوند و خود را صاحب کرامت بدانند.  چنین انسانهایی هستند که سر از خفت سر خم کردن در برابرمافیای بس تبهکار و فاسد و خائن برخواهند داشت و از طریق باز یافتن اعتماد بنفس از دست رفته، خود را در موقعیت کاوه آهنگر خواهند یافت.  چرا بجای اینکار که همه عرفان است و انسانیت و عرق ملی  کوشش در ترساندن مردم کنیم؟  چکاری از این بزرگتر و واقعی تر و نتیجه بخش تر؟"

کامنت هموطن:


"در عمل انقلاب هیچگاه به ایجاب کامل خود نرسیده و نمیرسد. خصوصا انقلابها بعد از دوره کلاسیک غالبا در همان مرحله نفی مانده اند. مطالعات انقلابها به خوبی این مساله را مستند کرده است. تجویزهای اراده گرایانه به هیچ وجه با واقعیتهای عملا موجود قابل تطبیق نیست خاصه مصر.
نتیجتا رفتار انقلابی در نفس خود شکست دارد به نظرم.
با احترام"
 
کامنت این جانب:
 
"در مصر، انقلاب فقط در مرحله نفی( ارحل) رخ داد و از آغاز هم هشدار دادیم که آلتر ناتیو مردم سالاری دیده نمی شود و اگر ساخته نشود استبداد باز سازی خواهد شد که شد. البته اگر هنوز تجربه را از طریق نقد ادامه دهند به نتیجه خواند رسید.

در لیبی انقلابی رخ ند
اد و آنچه رخ داد جنبش خودجوش بخشی از جامعه بود که باز به علت نداشتن اندیشه راهنمای استقلال و خارجی خود را در اختیار قدرتهای خارجی گذاشت و اینگونه این بلا را بر سر خود آورد. در همان زمان نوشتم که با آنگونه قذافی را به قتل رساندن و برای سارکوزی کف زدن وضع را بجایی خواهد رساند که دیر نخواهد بود که مردم لیبی انگشت خود را گاز بگیرند و ارزوی دوران قذافی را کنند.

در اوکراین که اصلا انقلابی رخ نداد، جنبش بخشی از جامعه اوکراین بود که کم کم تبدیل شد به جنبشی بر ضد فساد. ولی باز به علت نبود اندیشه استقلال و آزادی، اجازه داد که در مرحله اخر نو کانزواتیوها و اتحادیه اروپا با بکار گیری فاشیستها، با کودتا بر علیه رئیس جمهور وضعیتی ایجاد کنند که در نتیجه عکس العمل روسیه و روس زبانها وضعیت حاضر را ایجاد کند.

انقلاب تعریف خود را دارد و همینطور اسم هر جنبشی را نمی شود گذاشت انقلاب و بعد نتیجه گرفت که انقلاب بد است و اصلاح طلبی و ذلیل ر ولی فقیه مطلقه یک روضه خوان شدن خوب. به یمن 120 سال مبارزه، ایران هیچ یک از نقاط ضعفی که این بلا را بر سر این جنبشها آورد ندارد و زمانی که تحو ل از طریق جنبش خود جوش مردم و بر دو اصل راهنمای استقلال و ازادی انجام بگیرد و به علت وجود آلتر ناتیو مستقل و مردم سالار، شاهد استقرار پویاترین مردم سالاری ها خواهیم بود."
 
 
کامنت هموطن که شروع کار بود:
 
"نتيجه انقلاب هاي اينترنتي و بهار عربي و روسي كه خيلي ها بازاي هر كدام كلي به ملت ايران فحش دادند و در وصف انقلاب ها نوشته ها منتشر ساختند:
مصر: دست به دامن ارتش و ژنرال السيسي شدند تا با برقراري بك خفقان تند و سركوب شديد، دوباره ارتش را بر همه ي امور حاكم سازد و يكي از مبارك بدتر بر سرنوشت مصر حاكم شود! خلاصه دربدر به دنبال ديكتاتوري نظامي زير عنوان دموكراسي...
ليبي: كشور در آستانه انفجار كامل. همه اسلحه به دست و دولتي وجود ندارد كه كاري كند. الان اميد به ژنرال هاي ارتش بسته اند كه شايد يكي با جربزه(!!) پيدا شود و بتواند قذافي شود تا افسار اين همه شورشي قومي و مذهبي مسلح را بكشد و همه را به زير يوغ فرمان خود در آورد! يعني يك قذافي ديگر و برقراري ديكتاتوري نظامي زير نام دموكراسي...
شرق اوكراين: دست به دامن يك اليگارشي فوق العاده پولدار كه البته تا ديروز فحشش مي دادند و كلي مطلب بر عليهش منتشر مي كردند شده اند تا با پولش مزدور استخدام كند و منطقه را زير لواي قدرت خود بگيرد و خلاصه دستگاه فساد خود را گسترده كند و اينبار، در منطقه اي كه دولتي نسبتا خودمختار از سوي اين اليگارش منطقه را مديريت مي كند! در كيف احزاب فاشيستي قدرتمند شده اند و احتمالا پيروز انتخابات! احزابي كه تا چند ماه پيش اتحاديه اروپا در مورد فعال شدن و قدرت گرفتنشان اخطار مي داد، الان بشدت از سوي غرب و رسانه هاي غربي حمايت مي شوند تا شايد بتوانند با برقراري قدرت خويش در كيف، بي امكان مخالفتي قراردادهاي ضروري را به امضا برسانند و ...( البته كه روسيه هم در حال قرباني كردن مردم اوكراين در پاي منافع خود است، اما اولا بازي را غرب شروع كرد، دو آنكه نه انقلاب به پا كردن غرب توجيه شورش به پا كردن روسهاست و نه شورش به پا كردن روسها توجيه حمايت غرب از فاشيستها و اليگارشي فاسد)
...
فقط با نمكي قضيه اينجاست كه عده اي اين همه را مي بينند، اما، نمي بينند!!"
 

نقد کوتاهی بر آقای سهمیی در برنامه افق( بحران اتمی و مهران مصطفوی.)



تماشای مصاحبه آقای سهیمی و حملات تند ایشان به مهران مصطفوی در برنامه افق سببی شد تا نقد بسیار کوتاهی بر گفتمان اصلاح طلبی بزنم:
- آقای سهیمی  مانند دیگر اصلاح طلبان خود را زندانی قدرت کرده اند و توانایی دیدن  فضای خارج از قدرت را از دست داده اند.  قادر به دیدن این امر نیستند که بقول فوکو، منشاء قدرت manipulate / در دستکاری کردن امکانات دیگر انسانهاست که حاصل می شود.  این دستکاری را  بوردیو/ Bordieu در نظریه habitus در باز تولید قدرت اینگونه  توضیح می دهد که فرد، از عدسی قدرت است که به مرز بین ممکن و ناممکن می نگرد و ضرورتا "عقلانی" و "ممکن" را آن چیزی را می داند که قدرت برای او تعیین می کند و به بیان دیگر اجازه می دهد که پارچه از قبل برای دوزنده تعیین کند که چه کتی باید دوخته شود/ cut their coats according to their cloth.  آقای سهیمی در چنین فضا و گفتمانی است که جهان را می بنید و اینگونه است که به عنوان فردی از خود و تواناییهای خود تهی شده، اجازه می دهد که مرز بین ممکن و غیر ممکن را قدرتی تعیین کند که در درجه اول او را از کرامت و حقوق خود تهی کرده است تا اینگونه، در عمل، به عنوان عامل  رژیمی که او و دیگر ایرانیان را از حقوق انسانی و ملی محروم کرده است عمل کند.  این نوع دیدن و تجزیه و تحلیل کردن سبب شد که:

- با شخصی کردن موضع و توهین کردن به مهران  و دروغگو و سانسور گر خواندن او  سعی کند مهران را به عکس العمل وادارد و خوشحالم که مهران کنش ماند و واکنش نشد.  پیرو اصل موازنه منفی همیشه اینگونه عمل می کند و همیشه کنش است و نه واکنش.  

- در درون گفتمان قدرت عمل کردن و ندانستن اینکه مقوله <امکان> مقوله ای سیاسی می باشد که مرز آن در رابطه کیفی و کمی  با چکش قدرت و سندان مقاومت ساخته می شود و در رابطه صفر و یک، هر چه مقاومت  بیشتر کاربرد چکش کمتر و در نتیجه مرز <ممکن> وسیعتر و فراختر می شود.  ندیدن این رابطه است که سبب می شود که مهران را که با یاد آوری توانایی و مسئولیت  مردم آنها را به وارد شدن به تاریخ  معمار سرنوشت خود شدن می خواند  و اینگونه توانایی اختیار تعیین مرز ممکن و ناممکن را از قدرت سلب می کند  بر نتابد و  عصبی بر مهران بتازد و حتی مهران را به دروغگویی و سانسور متهم کند!  یعنی دقیقا همانکاری که خود مرتکب آن شده اند.  چرا که ایشان می دانند که شما قبلا در مصاحبه هایی که ایشان هم شرکت داشته اند مهران گفته است که خامنه ای پیشنهاد را در سال 2005 داد و دولت بوش آن را به سطل اشغال انداخت.  بنا بر این نمی شود گفت که اقای سهیمی از روی ندانستن مرتکب این بی اخلاقی شدند.
امید این است که اقای سهیمی از طریق کوشش در یافتن علل این بی اخلاقی خود، اندیشه راهنمایی که زندانی ان شده اند را به نقد بکشند و راه رهایی از قدرت را اینگونه بیابند.

https://www.youtube.com/watch?v=f7oN_-zmRXI


۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

تاتر فور پلی/Foreplay- زندگی پشت پرده تئودور آدورنو، هانا آرنت و والتر بنجامین




به تماشای باز نخستین/premiere  تاتر فور پلی که  آنالیز روانی زندگی  اوروتیک جنسی آدورنو و بنجامین از پایه گزاران فلسفه انتقادی مکتب فرانکفورت( و رابطه خشم الود بین آدورنو و هانا آرنت.)  را اجرا می کرد رفته بودیم.  چند موضوع در این رابطه برایم جالب بود.  اول اینکه نویسنده تاتر کاری جرسی/Carl Djerassi  بود، یعنی فردی که برای اولین بار قرصهای ضد حاملگی را ساخت.  سفر او از یک دانشمند به یک نویسنده کتابهای هنری-فلسفی برایم جالب بود. 


بازیکنان را بسیار حرفه ای یافتم خصوص هنر پیشه ای که نقش هانا آرنت را بازی می کرد.  بعد از پایان بازی، آقای جرسی از ما درخواست کرد که بنشینیم و اینکه با ما حرف دارد.  شاید نیمی از تماشاگران تقاضایش را پذیرفتند.  بعد شروع کرد به صحبت کردن و گفت که می خواهد کیفیت بازی را بالا ببرد و برای همین نیاز دارد که نظرات انتقادی ما را بشنود.


اول چیزی که در او نظرم را جلب کرد این بود که در مقابل خود فردی را می دیدم که حدود نود سال دارد و برای ایستادن نیاز دارد که استفاده حداکثر را از عصای خود بکند ولی گذشته از اینکه دارای حضور ذهن عجیبی بود، در عین حال نوعی حرف می زد و نظر می داد که انگار قرار است نود سال دیگر هم زندگی کند.  چیز دیگری که اول جلب نظر کرد این بود که همان اول گفت که هیچ دوست ندارد کسی از تاتر تعریف کند و به به چه چه بگوید چرا که بکار او کمکی نمی کند و تنها نیاز دارد که انتقادها را بشنود.  کم کم عده ای از ما شروع به نقد کار کردند.  در کنار او فردی نشسته بود و تمامی نقدها را یاداشت می کرد و زود متوجه شدم که کارگردان تاتر است.  بعد که نقدها به پایان رسید نزد کارگردان رفتم و از کیفیت بسیار بالای هنر پیشه ها تعریف کردم.  وقتی این را به او گفتم، گفت کاشکی نزد هنر پیشه ها رفته بودی و همین تعریف را در جلوی آنها از آنها می کردی و بعد با حالتی آزره به کارل نگاه کرد و گفت که کاش کارل هم کمی از آنها تعریف می کرد.  تلفیق سخن اخر او با رفتار و سخنان کارل در این مدت بر من معلوم کرد که انسانی بسیار سختگیر است و دمار از روزگار هنر پیشه ها در آورده است.  در بازگشت به همسرم گفتم که انگار ایشان نمی فهمد که هنر پیشه ها نیاز به تشویق دارند.  خود او بیش از نیم قرن است که از زمین و آسمان برایش جایزه و دکتراهای افتخاری و تعریف باریده است و احتمالا به حالت اشباع از تعریف رسیده است، ولی این هنر پیشه های جوان نیاز به تشویق دارند.  نقد وقتی در کنار تشویق انجام شود سبب باز شدن فضا و رشد می شود ولی انگار موفقیتهای بسیار سبب شده است که ایشان بکار گیری این معجون معجزه آور را از یاد ببرند.  یکی باید این را به او بگوید....متاسفانه وقتی این نظر به ذهنم رسید که وسط راه خانه بودیم!   

http://www.londontheatre.co.uk/londontheatre/news/ltg14/foreplay14113.htm

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

اوکراین: همکاری نزدیک رسانه ها با دولتها و قربانی کردن واقعیت


دیشب مصاحبه کریستن امان پور با رئیس سازمان ناتو را تماشا کردم.  البته فقط نیمی از آن را، راستش را بخواهید یاد مصاحبه های رژیم با اصحاب خودش افتادم و عطایش را به لقایش بخشیدم.  مصاحبه گر و مصاحبه کننده در مورد همه چیز با هم توافق داشتند و کاملا نقش مصاحبه گر که ماست را از مو کشیدن است از یاد خانم امان پوررفته بود.  البته این نمونه کوچکی از گفتمان حاکم بر اکثریت رسانه های غربی( حداقل انگلیسی زبان) در رابطه با حوادث اوکراین است.  رسانه هایی مانند سی ان ان و بی بی سی آنقدر گزارشات و تحلیلهای خود را با روایت رسمی دولتهای خود وفق داده اند که شگفت انگیز است.  یکی چنین هم صدایی و یگانگی حتی در زمان حمله به عراق وجود نداشت.  اگر فرد اطلاعات خود را فقط از این رسانه ها بگیرد با تصویری کاملا سیاه و سفید روبرو خواهد شد.  تصویری که در آن دولت دست نشانده آمریکا بعد از کودتا( یادمان نرود که حوادث بعد از امضای موافقتنامه بین رئیس جمهور اوکراین و مخالفان و اتحادیه اروپا که در عرض کمتر از یک روز به فراری شدن رئیس جمهور منجر شد و بعدا معلوم شد، هیچ نبود جز کودتا.  یک چیزی مثل کودتای اکتبر روسیه که انقلاب فوریه روسیه را بلعید.  نوار معروف گفتگوی ویکتوریا نیولاند/Victoria Nuland نو کانزواتیو با سفیر آمریکا در اوکراین نیز از یادمان نرود که خانم مسئول سیاست خارجی اروپای وزارت خارجه آمریکا بعد از دشنام دادن به اتحادیه اروپا، چند بار گفته بود که یتسنیوک/Yatsenyuk مرد آنهاست و این مرد بعد از کودتا شد نخست وزیر اوکراین.) دولتی مردمسالار و آزادیخواه است و مخالفانش همه از عوامل و یا گول خورده های پوتین هستند و اصلا نمی گویند که چهار نفر از وزرای این دولت از نو نازیستها و فاشیستها می باشند ویا اینکه این رفتار و خشونت دولت اوکراین است که عده روز افزونی از اوکراینی های روس زبان را بطرف روسیه سوق می دهد و با سیاستهای این دولت پوتین نیازی به دخالت ندارد و آنها کار او را برایش انجام می دهند و...و  بهمین علت هر خبری که واقعیت امر را آشکار کند، مثلا برگبار بستن معترضان غیر مسلح توسط گارد ملی( که انباشته از نژاد پرستان افراطی و نو نازیست های اوکراین می باشد و کمتر شکی در این است که این نیز بعدها مانند سپاه پاسداران ایران، به قدرت مطلقه و بس فاسد مبدل خواهد شد.) منتشر می کنند بسرعت ویرایش و رتوش می کنند.

وضعیت گونه ای شده است که کسانی که در پی یافتن اخبار صحیح هستند به تلویزیون انگلیسی زبان روسیه مراجعه می کنند که تحت نظر دولت روسیه می باشد.  چرا که اخباری را نشر می دهد که از رسانه های خود شنیده نمی شود.  مراجعه کنندگان به این کانال تلویزیونی آنقدر زیاد شده است که دولت آمریکا را ناچار کرد به این تلویزیون سخت حمله کند که البته این حمله بر تعداد تماشاگران افزود.  فکر می کنم که اکثریت مراجعه کنندگان به این تلویزیون می دانند که کار این رسانه نیز کاری پروپاگاندایی بنفع پوتین می باشد، ولی با این وجود می دانند که به اطلاعاتی دستن رسی می یابند و به نظرات اساتید و متخصصانی دست می یابند که رسانه ها خودی انها را سانسور می کند.


بهر حال وضعیت غم انگیزی در رابطه با رسانه ها ایجاد شده است و آن اینکه در درون گفتمانی عمل می کنند که گفتمان قدرت حاکم است و اینگونه وظیفه اصلی خود که همان نقد قدرت را است را به فراموشی سپرده اند.  البته نه اینکه همه اش فراموشی باشد، یکی از علل اصلی دیگر این وضعیت غم انگیز رسانه ای در مردم سالاری های غرب این است که رسانه ها در کنترل قدرتهای مالی عظیمی در آمده اند که هم با قدرت سیاسی رابطه ای نزدیک دارند و هم اینکه از طریق ایجاد امپراطوری های رسانه ای( مانند روپرت مرداخ) با قدرت سیاسی بده و بستان و اینگونه از منافع خود دفاع می کنند. 

جای رسانه های مستقل و منتقد و سراسری سخت خالیست.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

درد تویی درمان تویی: نقطه تسلیم را نقطه عشق و نقطه عصیان کنیم




هموطن عزیزی شعر بالا را پست کرد.  پاسخ زیر را فرستادم:

تا زمانی که دست بر حلقه سراب گفتمان اصلاح طلبی رژیم زده شده است، درد ایران نه تنها بی دواست بلکه این درد، همانطور که در حال کشتن طبیعت ایران است، می تواند ایران را نیز بکشد، .  ولی زمانی که نسل جوان، بر کرامت ذاتی خود عارف شود، قبول مسئولیت کند، توانایی های خود را باور کند و اینگونه خود را از سراب اصلاح پذیری مافیای حاکم رها کند و برای استقرار جمهوری شهر وندان بحرکت در آید آنوقت خواهد دید که  درد ایران ناشی از درد بی عملی، بی مسئولیتی و عدم باور به تواناییهای او بوده است و این آگاهی ره به درمان خواهد برد. 

بعد از حمله مغول و کشتار و تخریب که حتی در تخیل هم نمی گنجید، ایرانی ها خود را تسلیم قدرت کردند و به اسم سرنوشت و قضا و قدر، مقاومت در مقابل استبداد و ظلم را بیفایده شمردند . بر این باور شدند که سهم آنها از زندگی همان "نقطه تسلیم" بودن است.  خروج و خروش مولانا در چنین زمانی می باشد که قابل درک می شود.  یکپارچه فریاد می شود و نهیب به ایرانیان خمیده و تسلیم قضا و قدر شده که بخود آیید که تو نه "نقطه تسلیم" که "نقطه عشقی" و "نقطه عصیانی" و "نقطه چون و چرا" و اینگونه معمار سرنوشت خود شدن.  

بنظر می رسد که بسیاری از ایرانیان باز دچار روانشناسی ایرانیان بعد از حمله مغول شده اند و بجای باور به تواناییهای خود که ناشی از عارف شدن به کرامت و حقوق ذاتی خود است، تسلیم قدرتی شده اند که توانش از تسلیم شدن آنها می آید.  در اینجا علی حیدری، الهام گرفته از مولوی فریاد می زند که:
 
به تو سربسته و در پرده بگویم

تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را

آنچه گفتند و سرودند ... تو آنی !

خود تو جان جهانی

گر نهانی و عیانی

تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطه عشقی

تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی

تو به خود آمده از فلسفه چون و چرایی

به تو سوگند

که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی

نه که جزنی

نه که چون آب در اندام سبونی

"تو خود اویی به خود آی"

تا در خانه متروکه هر کس ننشینی

و به جز روشنی شعشعه پرتو خود هیچ نبینی

و گل وصل بچینی

تسلیم بس است، خود فریبی و اینکه مافیای خیانت و جنایت و فساد اصلاح پذیر است بس است.  لحظه ای با خود خلوت کنید و در این خلوت خود را انسانی دارای کرامت و حقوق ذاتی تصور کنید.  آنگاه از خود سوال کنید که ایا  چنین انسانی  خفت و حقارت عمل در درون خیمه ولایت مطلقه فقیه که تمامی ایرانیان را جز ایتام و صغار و مهجور می داند و قوانینش بر این اصول شکل گرفته اند را خواهد پذیرفت؟ فقط لحظه ای اینگونه با خود خلوت کنید.  

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۰, شنبه

A warning about Ukraine’s National Guard




The newly formed National Guard in Ukraine reminds me of the formation of the Revolutionary Guards after the 1979 Iranian Revolution. As a result, the country ended up having two armies. Still, as the Revolutionary Guard was preferred by the regime, most of the resources went into it. However, it gradually became the dominant force and soon penetrated the political and economical spheres. The result? Now Iran has a regime run by a mafia, which is called the 'military-financial mafia'.   Are the Ukrainians going to learn from the disastrous experience of Iran? Given that I see very little wisdom among the political elites, I doubt it.  Worse, the National Guard is already filled with neo-Nazi paramilitaries (1) and like the last days of Madian are becoming the crack troopers of the regime, which, once again, have already demonstrated their savagery.

Still it is not too late, as the Ukrainian civil society is able to remove the fanatical and radical coup government which was installed by the US, dismantle the monster which the neo-con and neo-liberal elite (with the advice of CIA) have created and, instead of treating the Russian-speaking people in the east and south as terrorists and sending tanks to terrorise them, open its arms to recognize the legitimacy of their deep suspicion, form a government of unity and assure them that their human rights and dignity will be protected .

The Ukrainian civil society is able to do that, however, as each day passes and violence spreads this possibility diminishes fast.   The Ukrainian civil society should know that if they don’t act, then the possibility of the Syrization of Ukraine is very real.  

Please share this with whoever you think is in contact with Ukraine.
 (1): http://consortiumnews.com/2014/05/10/burning-ukraines-protesters-alive/