۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

گفتگوی دیگر در رابطه با انقلاب و اصلاح


یکی از هموطنان اصلاح طلب با آوردن مثالهایی از فجایع رو به توسعه کشورهای مصر و لیبی و اوکراین، موافقان انقلاب را به باد انتقاد گرفت که گفتگویی در گرفت.  پاسخ اخر اینجانب را در اول می بینید.  می توایند از اول تا به آخر بخوانید یا از آخر تا به اول.  هر طور که راخت تر هستید.

شبتان خوش

"کامنت آخر من:
با سلام

چند نکته:
- شما از منظر تئوریستهای لیبرال با انقلابات برخورد می کنید و به این علت، انقلاب را  شر فرض گرفته اید.  چند نقص اساسی در این تئوری ها وجود دارد از جمله:
-تجربه تاریخی می گوید که بعضی از انقلابات به  استبدادی بدتراز استبداد قبل از انقلاب منجر می شوند( مانند انقلاب فرانسه در سالهای اول و یا انقلاب ایران.) و انقلاباتی نیز هستند که بدون طی مرحله استبدادی به مردم سالاری منجر می شوند( مانند انقلاب آمریکا و انقلابات دهه هشتاد و نود اروپای شرقی)  تئوری های لیبرال برای این نتایج متناقض پاسخی ندارند و بهمین علت است که به آن نمی پردازند.
- اینکه زمان پایان انقلاب در کجاست نیز محل اختلاف بسیار است.  برای مثال، آیا نقطه پایان انقلاب فرانسه همان سال 1789 و سرنگونی بوربونهاست؟  آیا سال 1984 و سرنگونی روبسپیر است؟ آیا 1877 یعنی وقتی که جمهوری خواهان، سلطنت طلبان را شکست دادند می باشد؟ و یا مابین انها سالهای 1799 یا 1815 یا 1830 یا 1848 یا 1851 یا...می باشد؟ این بحث از آنجا دارای بیشترین اهمیت است که از طریق آن می تواند نشان داده شود که اگر تجربه انقلاب به نسل جدید انتقال پیدا کند، انقلاب بالاخره به اهداف خود خواهد رسید، همانگونه که در فرانسه اینگونه شد وشد  پرچمدار آزادی در جهان. 
- اینکه آیا انقلاب می اید و یا اینکه ساخته می شود و یا اینکه ترکیبی از هر دوست نیز محل اختلاف و بحث حتی میان تئوریسین های لیبرال است.  خب، اگر انقلاب می آید و عملی خودجوش و خارج از اراده فرد است، دیگر سخن گفتن از اینکه انقلاب یعنی فاجعه، سخنی بی معنی می شود و اصلاح طلبان وقت عظیمی را در مذمت انقلاب نوشتن تلف می کنند چرا که در باره رویدادی قلمفرسایی می کنند که هیچ کنترلی بر آن ندارند.  ولی اگر انقلاب ساخته می شود، آنگاه بحث در مورد دینامیسم و اندیشه راهنمای آن محل گفتگو می شود و اینکه ایا لیبرالها نیز به جبر تاریخ معتقد شده اند و هر انقلابی را ذاتا استبداد ساز می دانند و یا... و  یا اینکه به عامل انسان و اندیشه راهنما نقش می دهند.  اگر می دهند پس دیگر نمی توانند بگویند که استبداد نتیجه اجتناب ناپذیر هر انقلابی است و بنابر این باید درجه  صحت نظر ما( طرفداران انقلاب) را جدی بگیرند.  ولی  اگر می دهند و به جبر تاریخ معتقد هستند خب انگاه از جمله این سوال مطرح می شود که برای مثال، مشکلشان با نظریه جبر تاریخ مارکسیستهای کلاسیک چیست؟  چگونه است که یک نوع جبر تاریخ درست است و نوع دیگر جبر تاریخ غلط است؟  اصلا نقش انسان و عامل اراده در ساختن تاریخ چیست؟
- اینکه، قبل از انقلاب و یا در جریان انقلاب  آلترناتیو دموکراتیک بوجود امده است( مانند انقلاب آمریکا وانشالله انقلاب بعدی در ایران.) تا بعد از سرنگونی استبداد، خلا ایجاد نشود تا بلای مصر و الجزایر و...و بر سرش نیاید.  یا اینکه ترکیبی از دو می باشد که آنهم نیاز به تجریه و تحلیل و عناصر شکل دهنده اجتماعی آن را دارد.
-تناقضات جدی تئوریهای لیبرالیستی در رابطه با انقلاب اینگونه حل می شود که دست از باور به جبر تاریخ برداریم و انقلاب را جنبشی بدانیم که استبداد به جامعه تحمیل می کند( بازرگان یک حرف بسیار درست زد وقتی که گفت شاه رهبر منفی انقلاب بود.) چرا که هیچ اصلاحی را بر نمی تابد( تمامی جنبشهای انقلابی در آغاز جنبشهایی اصلاح طلبانه بوده اند و این اصلاح ناپذیری نظام بوده است که برای جامعه راهی جز ساختار شکنی نگذاشته است.) و اینگونه است که جامعه محل عمل خود را در خارج از رژیم و هدف خود را سرنگونی رژیم قرار می دهد.  کاری که انقلاب در مرحله اول می کند این است که با فروپاشی استبداد، فضا را باز می کند و امکان تغییر ساختاری را ایجاد می کند.  از اینجا ببعد ترکیبی از عامل اندیشه راهنما، بود یا نبود التر ناتیو مردم سالار، نقش اصلی را در تعیین ماهیت نظام بعد از انقلاب بازی می کند.  اگر اندیشه مردم سالار، ضعیف بود و قادر به ایجاد التر ناتیو نبود، البته خلاء ایجاد می کند و ضرورتا این خلا را قدرت پر می کند( مصر، سوریه، لیبی،...و)

بنابراین پیشنهادم این است که بجای کوشش در ایجاد ترس در جامعه و مردم را از انقلاب ترساندن و امید واهی بستن به رژیمی که بارها ثابت کرده است که حاکمیت مردم را بهیچوجه بر نمی تابد، کوشش در گسترش آلتر ناتیو مردم سالار و فرهنگ مردم سالاری بکنیم.  البته این کار زمانی ممکن می شود که حقوق انسان را ذاتی انسان بدانیم و کوشش کنیم که مردم به این حقوق عارف شوند و خود را صاحب کرامت بدانند.  چنین انسانهایی هستند که سر از خفت سر خم کردن در برابرمافیای بس تبهکار و فاسد و خائن برخواهند داشت و از طریق باز یافتن اعتماد بنفس از دست رفته، خود را در موقعیت کاوه آهنگر خواهند یافت.  چرا بجای اینکار که همه عرفان است و انسانیت و عرق ملی  کوشش در ترساندن مردم کنیم؟  چکاری از این بزرگتر و واقعی تر و نتیجه بخش تر؟"

کامنت هموطن:


"در عمل انقلاب هیچگاه به ایجاب کامل خود نرسیده و نمیرسد. خصوصا انقلابها بعد از دوره کلاسیک غالبا در همان مرحله نفی مانده اند. مطالعات انقلابها به خوبی این مساله را مستند کرده است. تجویزهای اراده گرایانه به هیچ وجه با واقعیتهای عملا موجود قابل تطبیق نیست خاصه مصر.
نتیجتا رفتار انقلابی در نفس خود شکست دارد به نظرم.
با احترام"
 
کامنت این جانب:
 
"در مصر، انقلاب فقط در مرحله نفی( ارحل) رخ داد و از آغاز هم هشدار دادیم که آلتر ناتیو مردم سالاری دیده نمی شود و اگر ساخته نشود استبداد باز سازی خواهد شد که شد. البته اگر هنوز تجربه را از طریق نقد ادامه دهند به نتیجه خواند رسید.

در لیبی انقلابی رخ ند
اد و آنچه رخ داد جنبش خودجوش بخشی از جامعه بود که باز به علت نداشتن اندیشه راهنمای استقلال و خارجی خود را در اختیار قدرتهای خارجی گذاشت و اینگونه این بلا را بر سر خود آورد. در همان زمان نوشتم که با آنگونه قذافی را به قتل رساندن و برای سارکوزی کف زدن وضع را بجایی خواهد رساند که دیر نخواهد بود که مردم لیبی انگشت خود را گاز بگیرند و ارزوی دوران قذافی را کنند.

در اوکراین که اصلا انقلابی رخ نداد، جنبش بخشی از جامعه اوکراین بود که کم کم تبدیل شد به جنبشی بر ضد فساد. ولی باز به علت نبود اندیشه استقلال و آزادی، اجازه داد که در مرحله اخر نو کانزواتیوها و اتحادیه اروپا با بکار گیری فاشیستها، با کودتا بر علیه رئیس جمهور وضعیتی ایجاد کنند که در نتیجه عکس العمل روسیه و روس زبانها وضعیت حاضر را ایجاد کند.

انقلاب تعریف خود را دارد و همینطور اسم هر جنبشی را نمی شود گذاشت انقلاب و بعد نتیجه گرفت که انقلاب بد است و اصلاح طلبی و ذلیل ر ولی فقیه مطلقه یک روضه خوان شدن خوب. به یمن 120 سال مبارزه، ایران هیچ یک از نقاط ضعفی که این بلا را بر سر این جنبشها آورد ندارد و زمانی که تحو ل از طریق جنبش خود جوش مردم و بر دو اصل راهنمای استقلال و ازادی انجام بگیرد و به علت وجود آلتر ناتیو مستقل و مردم سالار، شاهد استقرار پویاترین مردم سالاری ها خواهیم بود."
 
 
کامنت هموطن که شروع کار بود:
 
"نتيجه انقلاب هاي اينترنتي و بهار عربي و روسي كه خيلي ها بازاي هر كدام كلي به ملت ايران فحش دادند و در وصف انقلاب ها نوشته ها منتشر ساختند:
مصر: دست به دامن ارتش و ژنرال السيسي شدند تا با برقراري بك خفقان تند و سركوب شديد، دوباره ارتش را بر همه ي امور حاكم سازد و يكي از مبارك بدتر بر سرنوشت مصر حاكم شود! خلاصه دربدر به دنبال ديكتاتوري نظامي زير عنوان دموكراسي...
ليبي: كشور در آستانه انفجار كامل. همه اسلحه به دست و دولتي وجود ندارد كه كاري كند. الان اميد به ژنرال هاي ارتش بسته اند كه شايد يكي با جربزه(!!) پيدا شود و بتواند قذافي شود تا افسار اين همه شورشي قومي و مذهبي مسلح را بكشد و همه را به زير يوغ فرمان خود در آورد! يعني يك قذافي ديگر و برقراري ديكتاتوري نظامي زير نام دموكراسي...
شرق اوكراين: دست به دامن يك اليگارشي فوق العاده پولدار كه البته تا ديروز فحشش مي دادند و كلي مطلب بر عليهش منتشر مي كردند شده اند تا با پولش مزدور استخدام كند و منطقه را زير لواي قدرت خود بگيرد و خلاصه دستگاه فساد خود را گسترده كند و اينبار، در منطقه اي كه دولتي نسبتا خودمختار از سوي اين اليگارش منطقه را مديريت مي كند! در كيف احزاب فاشيستي قدرتمند شده اند و احتمالا پيروز انتخابات! احزابي كه تا چند ماه پيش اتحاديه اروپا در مورد فعال شدن و قدرت گرفتنشان اخطار مي داد، الان بشدت از سوي غرب و رسانه هاي غربي حمايت مي شوند تا شايد بتوانند با برقراري قدرت خويش در كيف، بي امكان مخالفتي قراردادهاي ضروري را به امضا برسانند و ...( البته كه روسيه هم در حال قرباني كردن مردم اوكراين در پاي منافع خود است، اما اولا بازي را غرب شروع كرد، دو آنكه نه انقلاب به پا كردن غرب توجيه شورش به پا كردن روسهاست و نه شورش به پا كردن روسها توجيه حمايت غرب از فاشيستها و اليگارشي فاسد)
...
فقط با نمكي قضيه اينجاست كه عده اي اين همه را مي بينند، اما، نمي بينند!!"
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر