۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

درد تویی درمان تویی: نقطه تسلیم را نقطه عشق و نقطه عصیان کنیم




هموطن عزیزی شعر بالا را پست کرد.  پاسخ زیر را فرستادم:

تا زمانی که دست بر حلقه سراب گفتمان اصلاح طلبی رژیم زده شده است، درد ایران نه تنها بی دواست بلکه این درد، همانطور که در حال کشتن طبیعت ایران است، می تواند ایران را نیز بکشد، .  ولی زمانی که نسل جوان، بر کرامت ذاتی خود عارف شود، قبول مسئولیت کند، توانایی های خود را باور کند و اینگونه خود را از سراب اصلاح پذیری مافیای حاکم رها کند و برای استقرار جمهوری شهر وندان بحرکت در آید آنوقت خواهد دید که  درد ایران ناشی از درد بی عملی، بی مسئولیتی و عدم باور به تواناییهای او بوده است و این آگاهی ره به درمان خواهد برد. 

بعد از حمله مغول و کشتار و تخریب که حتی در تخیل هم نمی گنجید، ایرانی ها خود را تسلیم قدرت کردند و به اسم سرنوشت و قضا و قدر، مقاومت در مقابل استبداد و ظلم را بیفایده شمردند . بر این باور شدند که سهم آنها از زندگی همان "نقطه تسلیم" بودن است.  خروج و خروش مولانا در چنین زمانی می باشد که قابل درک می شود.  یکپارچه فریاد می شود و نهیب به ایرانیان خمیده و تسلیم قضا و قدر شده که بخود آیید که تو نه "نقطه تسلیم" که "نقطه عشقی" و "نقطه عصیانی" و "نقطه چون و چرا" و اینگونه معمار سرنوشت خود شدن.  

بنظر می رسد که بسیاری از ایرانیان باز دچار روانشناسی ایرانیان بعد از حمله مغول شده اند و بجای باور به تواناییهای خود که ناشی از عارف شدن به کرامت و حقوق ذاتی خود است، تسلیم قدرتی شده اند که توانش از تسلیم شدن آنها می آید.  در اینجا علی حیدری، الهام گرفته از مولوی فریاد می زند که:
 
به تو سربسته و در پرده بگویم

تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را

آنچه گفتند و سرودند ... تو آنی !

خود تو جان جهانی

گر نهانی و عیانی

تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطه عشقی

تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی

تو به خود آمده از فلسفه چون و چرایی

به تو سوگند

که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی

نه که جزنی

نه که چون آب در اندام سبونی

"تو خود اویی به خود آی"

تا در خانه متروکه هر کس ننشینی

و به جز روشنی شعشعه پرتو خود هیچ نبینی

و گل وصل بچینی

تسلیم بس است، خود فریبی و اینکه مافیای خیانت و جنایت و فساد اصلاح پذیر است بس است.  لحظه ای با خود خلوت کنید و در این خلوت خود را انسانی دارای کرامت و حقوق ذاتی تصور کنید.  آنگاه از خود سوال کنید که ایا  چنین انسانی  خفت و حقارت عمل در درون خیمه ولایت مطلقه فقیه که تمامی ایرانیان را جز ایتام و صغار و مهجور می داند و قوانینش بر این اصول شکل گرفته اند را خواهد پذیرفت؟ فقط لحظه ای اینگونه با خود خلوت کنید.  

۱ نظر:

  1. کاش جنایتگاران دولتی امان بدهند تا کسی به خودش بیاید.

    پاسخحذف