در رابطه با عکس بالااز دخترم، یکی از اساتید هموطن در آلمان پیام زیر را فرستاد:
"اگه ملت ایران نصف دل و جرات دختر تو رو داشتن محمود!"
پاسخ زیر را دادم:
آخ گفتی ... جان. یادته در کتاب فارسی یکی از سالهای دبستان، داستانی بود به نام:"قوقولی قو قو". داستان یک خروس بود که نمی خواست سر غروب به طویله بره و بالاخره یک شب بیرون موند و اول از دیدن گله های گوسفند و صدای زنگوله ها و زیبایی خورشید رد غروب و...کیف کرد ولی باد و بارون در ان شب ترتیبشو داد و روز بعد بدن نیمه مرده اش را کوکب خانم لای حوله گرم گذاشت و....و از اون تجربه ببعد، دیگه قوقولی قوقو مثل بچه خوب حرف گوش کن اول همه می دویید می رفت طویله!
شک ندارم که این درسها را در کودکی، نظام سلطنتی برای این به بچه ها یاد می داد که روح ماجراجویی و شجاعت انجام عمل در ذهن ترسیم شده ولی انجام نشده را در آنها بکشد، چرا که استبداد، بخصوص استبدادی که زیر سلطه است، برای استمرار نیاز به انسانهایی دارد که تابع و مطیع قدرت باشند.
اصلاح طلبها هم بگونه ای دیگر این بلا را بر سر بسیاری از جوانان وطن آورده اند. آنها را به آزادیهای یواشکی سرگرم می کنند( یاد جوکی افتادم که مصداق قومیتی و نیز جنسیتی آن کراهت دارد، ولی پیام آن برای آزادیهای یواشکی کار برد دارد: همسر مردی را دزدان ناموس از دست شوهر گرفتند و بعد بدور شوهر دایره ای کشیدند که اگر پایت را از این دایره آنطرف تر بگذاری پدرت را در میاوریم و همسر را برای تمام شب بردند. صبح خانم برگشت و دید که شوهر هنوز در داخل دایره ایستاده است. بر سر شوهر فریاد زد که مرد غیرتت کو و چگونه اجازه دادی این بلا را بر سر من بیاورند؟ مرد با صدایی آرام به همسر گفت: "آروم باش و هیچی نگو، وقتی که تو رو برده بودند من پایم را یواشکی سه بار از دایره بیرون گذاشتم.") و غری بزنند ولی امید را به چراغ موشی کور سوی اصلاح و ناکجا آباد آن ببندند، تا فرصتها را یکی پس از دیگری از دست بدهند، و نقش تماشاگر را در سرنوشتی که برای آنها رقم می زنند بازی کنند و در هر حال کاری نکنند و هر بار هم عده ای شان تصمیم بکاری اثر گذار گرفتند، لشکر روشنفکران و سیاسیون اصلاح طلب بر سرشان خراب شوند که مبادا انقلاب کنید که آنورش ناپیداست و استبداد است( انگار الان نیست!) و خشونت( انگار الان نیست و جامعه ملی غرق در انواع و اقسام خشونتها که بدترین ان فقر است، نیست و در کنار آن بگذارید، گسترش خشونتهای خانوادگی، فامیلی، اجتماعی، اعتیاد، خود کشی، گسترش بیسابقه دروغ و نابودی طبیعت وطن و...و)
شک ندارم که این درسها را در کودکی، نظام سلطنتی برای این به بچه ها یاد می داد که روح ماجراجویی و شجاعت انجام عمل در ذهن ترسیم شده ولی انجام نشده را در آنها بکشد، چرا که استبداد، بخصوص استبدادی که زیر سلطه است، برای استمرار نیاز به انسانهایی دارد که تابع و مطیع قدرت باشند.
اصلاح طلبها هم بگونه ای دیگر این بلا را بر سر بسیاری از جوانان وطن آورده اند. آنها را به آزادیهای یواشکی سرگرم می کنند( یاد جوکی افتادم که مصداق قومیتی و نیز جنسیتی آن کراهت دارد، ولی پیام آن برای آزادیهای یواشکی کار برد دارد: همسر مردی را دزدان ناموس از دست شوهر گرفتند و بعد بدور شوهر دایره ای کشیدند که اگر پایت را از این دایره آنطرف تر بگذاری پدرت را در میاوریم و همسر را برای تمام شب بردند. صبح خانم برگشت و دید که شوهر هنوز در داخل دایره ایستاده است. بر سر شوهر فریاد زد که مرد غیرتت کو و چگونه اجازه دادی این بلا را بر سر من بیاورند؟ مرد با صدایی آرام به همسر گفت: "آروم باش و هیچی نگو، وقتی که تو رو برده بودند من پایم را یواشکی سه بار از دایره بیرون گذاشتم.") و غری بزنند ولی امید را به چراغ موشی کور سوی اصلاح و ناکجا آباد آن ببندند، تا فرصتها را یکی پس از دیگری از دست بدهند، و نقش تماشاگر را در سرنوشتی که برای آنها رقم می زنند بازی کنند و در هر حال کاری نکنند و هر بار هم عده ای شان تصمیم بکاری اثر گذار گرفتند، لشکر روشنفکران و سیاسیون اصلاح طلب بر سرشان خراب شوند که مبادا انقلاب کنید که آنورش ناپیداست و استبداد است( انگار الان نیست!) و خشونت( انگار الان نیست و جامعه ملی غرق در انواع و اقسام خشونتها که بدترین ان فقر است، نیست و در کنار آن بگذارید، گسترش خشونتهای خانوادگی، فامیلی، اجتماعی، اعتیاد، خود کشی، گسترش بیسابقه دروغ و نابودی طبیعت وطن و...و)
تا کی شود که نسل جوان بجای غر زدن و سرزنش نسل ما، قبول مسئولیت کند و از طریق نقد، اشتباهات را تبدیل به تجربه کند و اینگونه اراده کند تا تجربه انقلاب را مانند نسل بعدی انقلاب فرانسه به پیش ببرد و اینگونه معمار سرنوشت خود شده تا بعد از 120 سال مبارزه، جمهوری شهروندان مستقر شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر