۱۳۹۲ دی ۲۰, جمعه

گفتگوی کوتاهی در باره راه سوم، لیبرالیسم و آلتر ناتیو


در حال حاضر نیز به نظر اینجانب، کلید مشکل گشای تغییر وضعیت وطن گرفتار مافیای حاکم و جریانهای وابسته دنبال قدرت و زور، همین نیروی سوم می باشد. جریان مصدقی استقلال و ازادی که هم در خارج از رژیم تبهکار قرار بگیرد و هم خارج از تمامی جریانهای وابسته و قدرتهای خارجی عمل می کند.

در انقلابات عرب از اغاز نبود این آلترناتیو آشکار بود و هشدارها از هر طریق داده شد ولی توجه لازم به آن نشد و نتیجه وضعیت غمناک حاضر است( البته امید است که تجربه را از طریق نقد پیش ببرند.) ولی در ایران به یمن بیش از 120 سال مبارزه و نیز حضور اصل موازنه منفی، چنین آلترناتیوی ایجاد شده است و حضور دارد. تنها حلقه واسطه ای نیاز دارد تا جرقه جنبش عمومی برای استقرار جمهوری شهروندان( در اینجا حقوق شهروندی مجموعه حقوق انسان و حقوق سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی می باشد.) بزند تا بالاخره وطن دارای رژیمی شود که نه ناقض حقوق انسانی و حقوق ملی که مدافع این حقوق باشد تا از این طریق ساکنان ایران زمین در رشدی فقر شکن هر چه سریعتر عقب ماندگی تاریخی خود را جبران و مدل توسعه را به جهان عرضه کنند که در آن رابطه تضاد بین امنیت و ازادی که زاییده گفتمان لیبرایسم و بخصوص نئو لیبرالیسم می باشد از میان بر می خیزد.

هموطنی در این رابطه نوشت:

"شگفت آور است آقای دلخواسته که برای همه مسایل دنیا نسخه دارد و خواستار دموکراسی هم هستند آن وقت لیبرالیسم را رد می کنند . چه نوع دموکراتی هستید که لیبرالیسم را رد می کنید؟ بجز این که همه کشورهای دموکرات جهان بر اساس تجربیات لیبرالیسم بنا شده است. مگر این که پیشنهاداتی من درآوردی شبیه «اقتصاد توحیدی» داشته باشید. در ضمن بختیار خدمتی برای صدام نکرد و ادامه دهنده ی حقیقی راه مصدق بود نه دنباله روی ولایت فقیه که فاجعه جمهوری اسلامی را آفرید."

پاسخ دادم:

"اقای ... پایه فلسفی لیبرالیسم ربط پیدا می کند به مالکیت و نه حقوق انسان. اصل اقتصاد و سود است و نه حقوق انسان. لیبرالیسم بیش از هر چیز سیستمی اقتصادی می باشد که خود را با هر نوع نظامی هماهنگ می کند( نمونه آن، لیبرایسم اقتصادی در چین و نوع نئو لیبرالیسمی مافیای حاکم بر وطن.) با مردم سالاری نیز تا زمانی که منافعش اقتضا کند همراهی می کند. ولی ما مدافع مردم سالاری و استقرار جمهوری شهروندان و حقوق انسان و ملی می باشیم. لیبرایسم اقتصادی این حقوق را بر نمی تابد و از این جهت است که ما لیبرلیسم سود گرا را بر نمی تابیم.

بی علت نیست که از دل لیبرالیسم است که ما شاهد ظهور نظامهای توتالیتری مانند نازیسم و استالینیسم و فرانکیسم و حال شرکتهای ماورا ملی( در شکل گلوبالیسم) می باشیم.

ایشان پاسخ دادند:

"آقای دلخواسته عزیز چنین نیست . لیبرالیسم مکتب ازادیخواهی است و بر اساس حقوق طبیعی انسان و حقوق فردی استوار است .دموکراسی و حقوق شهروندی و حقوق بشر همه دستاوردهای این مکتب است . ما بر لیبرالیسم سیاسی تکیه داریم و حساب نئولیبرال ها جداست. از هر مکتبی ممکن است مکاتب منحرفی نیز ناشی شود. اجازه نفرمایید اشتباهی که در سال 57 شد و توده ای ها همه ازادیخواهان را بنام لیبرال تاراندند دوباره تکرار شود."

پاسخ دادم:

"اقای بهگر در اینکه در گفتمان سیاسی حاضر لیبرالیسم در مشتقات متفاوت آن با آزادی و مردم سالاری اینهمانی جسته است شکی نیست و امریست واضح، ولی حرف من این است است که برای فهم مکتب و اندیشه ای نیاز است که به آن بعد تاریخی و فلسفی داد. وقتی اینکار انجام شود متوجه می شویم که زیر بنای این گفتمان مالکیت است و نه ازادی. برای مثال از اولین متفکران این مکتب، جان کالهون ( John C. Calhoun) در حالیکه طرفدار ازادی می بوده ولی خود نه تنها برده دار، بلکه برده داری را امری نیکو / positive good می دانسته است و مخالفان برده داری را فناتیکهای کور می خوانده است. یا جان لاک که از او به عنوان پدر لیبرالیسم نام برده می شود نه تنها توجیه گر برده درای بود بلکه در قانونی و نهادینه کردن برده داری در کارولینا/Carolina نقش مهمی بازی کرد. یا... می بینید که وقتی از سطح به عمق وارد می شویم نمی توانیم به راحتی شما بگوییم:" لیبرالیسم مکتب ازادیخواهی است و بر اساس حقوق طبیعی انسان و حقوق فردی استوار است .دموکراسی و حقوق شهروندی و حقوق بشر همه دستاوردهای این مکتب است." بله بسیاری از افرادی که خود را لیبرال می دانند خود را اینگونه می بینند و تعریف می کنند و صادقانه هم اینکار را می کنند ولی سوال این است که آیا لیبرایسم نیز خود را اینگونه می بیند؟ نه اینگونه نیست که اگر می دید خود را با استبداد چینی وفق نمی داد و نوع نئو لیبرالی آن را از طریق بانک جهانی وارد ایران نمی کرد. رفتار لیبرالیسم حاکم را در رفتار دولتهای غربی می بینیم: هر جا که بین دفاع از منافع ملی( که در واقع منافع ماورا ملی ها می باشد.) و دفاع از حقوق انسان و ازادی ها باید انتخاب کنند بدون استثنا، حقوق انسان را فدای منافع ملی خود می کنند. عمل در درون گفتمان لیبرایسمی حاکم این را ایجاب می کند.

دیگر اینکه این جای سوال دارد که این چه مکتب ازادیحواهی می باشد که پی در پی مکاتب و ایئولوژیهای توتالیتر در آن تولید می شوند؟ در حال حاضر کار اصلی روشنفکران مترقی در غرب این شده است که چگونه با ایدئولوژی توتالیتر نو لیبرایسم که مانند سرطان خود را وارد حتی خصوصی ترین فضاهای زندگی کرده و منطق بازار و سود را منطق حاکم و در نتیجه ازادیهای انسان غربی را روز بروز بیشتر در محیط کار و آموزش و در کل در زندگی محدود کرده است و طبیعت را به ویرانی کشیده است مبارزه کنند.

پیشنهاد می کنم برای دیدی دو طرفه پیدا کردن به کتاب فیلسوف ایتالیایی دومنکو لوسردو/ Domenico Losurdo , و کتاب ایشان: Liberalism: A Counter - History مراجعه شود. بعضی اطلاعات داده شده در کتاب برای منهم که دیدی انتقادی به لیبرالیسم دارم تکان دهنده بود."

پاسخ  دادند:

"پرسش اساسی اینست که شما چه حکومتی را می خواهید؟ اگر آن چیز که در کشورهای دموکرات رایج که دموکراسی بورژوازی نامیده می شود و برپایه ی لیبرالیسم است را قبول ندارید پیشنهاد شما چیست ؟"

با این وصف بحث را خاتمه دادم:

"ما کوششگر برای سرنگونی استقرار مافیای حاکم و جایگزینی جمهوری شهروندان بر اصول استقلال و ازادی هستیم و خواهان نظامی بر اصل لائیسیته( به زبان دیگر نه به دولت دینی/یا هر نوع ایسم و نه به دولت دینی و دولتی بیطرف در رابطه با دین و مرام.) که در آن دولت نه ناقض بلکه مدافع حقوق انسان و حقوق ملی ساکنان ایران باشد.

تا بالاخره بعد از 120 سال کوشش و مبارزه ایران دارای نظامی شود که قادر به جبران عقب ماندگی تاریخی ایران شده راه رشدی فقر شکن را در پیش بگیرد."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر